شناسهٔ خبر: 27373911 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه فرهیختگان-قدیمی | لینک خبر

گفت‌وگو با تهیه‌کننده و کارگردان سریال «پدر»

تلخی قصه خودمان را هم اذیت می‌کرد

عنقا: من هم جای حامد بودم از پنجره می‌پریدم

صاحب‌خبر - چندی پیش یکی از بحث‌های شبکه‌های اجتماعی ما حول‌وحوش این می‌گذشت که «شما اگر جای حامد بودید، آیا از آن پنجره بیرون می‌پریدید یا نه؟» حامد عنقا، نویسنده و تهیه‌کننده سریال «پدر»، به سوال ما در این‌باره یک جور پاسخ داد و بهرنگ توفیقی، کارگردان کار، جور دیگر. گفت‌وگو با نویسنده و کارگردان سریال «پدر» اما فقط همین بخش جذاب را نداشت. عنقا و توفیقی بی‌پرده و صبورانه به پرسش‌هایی درباره چهره طبقاتی شخصیت‌های سریال‌شان، دلیل واکنش‌های مختلف به این قصه، نوع روایت غیرخطی و موضوعاتی از قبیل انفاق، نجابت، پاکدلی و خیلی مضامین دیگر که در فیلم‌شان وجود داشت، پاسخ دادند. وقتی وارد دفتر تهیه‌کننده سریال «پدر» شدیم، گوشه حیاط چند سنگ‌قبر که متعلق به کاراکترهای فیلم بود، چیده شده بودند و آقای عنقا در حالی که از ما پذیرایی می‌کرد بهرنگ توفیقی در اتاق کناری هنوز مشغول صداگذاری بخش‌هایی از کار بود و با کمی تأخیر آمد. اینها باعث شد در حالی بحث را شروع کنیم که سریال داغ داغ از تنور بیرون آمده بود و حامد عنقا هم که خودش قبلا روزنامه‌نگار بود، اصلا کم نگذاشت و اجازه داد که بحث آن‌طور که لازم است، داغ پیش برود. ماحصل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید. «تنهایی لیلا» قصه تنهایی زنی به همین نام است. قصه‌ای که زمان پخش آن با استقبال مواجه شد. نترسیدید که یک‌بار دیگر بخواهید قصه‌ای را با شخصیت «لیلا» و تم داستانی شبیه آن تعریف کنید و این مساله مخاطب را پس بزند؟ حامد عنقا: قبلا هم گفته‌‎ام یکی از خسران‌های ما این بود که فرصت نشد «تنهایی لیلا» را با آقای توفیقی بسازیم. پیش‌تولید کار هم انجام شده بود و اتفاقا بهروز شعیبی که نقش محمد را بازی می‌کرد به انتخاب آقای توفیقی بود؛ ولی به‌خاطر قراردادی که برای سریال «آمین» به تهیه‌کنندگی آقای شفیعی داشت و مجبور بود کار را برای ماه رمضان آن سال آماده کند، آقای توفیقی به کارگردانی «تنهایی لیلا» نرسید. این را به‌عنوان مقدمه گفتم چون در مورد «تنهایی لیلا» و «پدر» از اول قرار بود که این سه‌گانه را با همین تیم تولید بسازیم. در همان قصه «تنهایی لیلا» تمرکز و واکنش‌های شخصیت اصلی قصه و کاراکتری که در‌واقع فعال‌مایشاء بود، «لیلا» است که تا آخر هم یک تنه پای همه‌چیز ایستاد و از یک‌جایی به بعد هم که همسرش «محمد» از دنیا رفت؛ این زن خودش را به تنهایی در یک شهر دور‌افتاده دید و طبیعی بود که در آنجا کاراکتر اصلی لیلا باشد. اما در سریال «پدر» قرار نبود این‌گونه باشد، بلکه «لیلا» کاراکتری است که حلقه وصل همه اتفاقات و شدن یا نشدن‌های ماجراست. برای این سریال ما از همان بن‌مایه‌ها و کاراکترهای «تنهایی لیلا» استفاده کردیم و به‌جز لیلا بقیه اسامی تغییر کرده است. در کار بعدی هم قصه سوم لیلا را با همین بن‌مایه ولی با محوریت دیگری روایت می‌کنیم. مثل همین سریال «پدر» که محوریت روایت را روی مولفه‌های شخصیتی پدر حامد و پدر لیلا گذاشتیم. به‌تازگی در بعضی سریال‌های دیگر تلویزیونی می‌بینیم که دختری خواهان و خواستگار پسری است. در فضای مجازی واکنش‌های متفاوتی به این وجه از قصه «پدر» شد که البته در «تنهایی لیلا» هم شاهد آن بودیم. فکر نمی‌کنید که نشان دادن این شکل عاشقانه، بدشکل شده و خیلی توی ذوق مخاطب بزند؟ حامد عنقا: من اصلا در جریان کارهای دیگری که از تلویزیون پخش می‌شود، نیستم. چون درگیر ماجرای تدوین و فیلمبرداری بخش‌هایی از سریال «پدر» بودیم که به‌تازگی تمام شده است؛ ما تا نیمه‌های شب مشغول فیلمبرداری بودیم. اما در مورد قصه «تنهایی لیلا» و «پدر» اقتضای طراحی قصه می‌طلبید که این‌گونه روایت شود. فکر می‌کنم یک‌بار دیگر هم این مساله را توضیح داده‌ام. در سریال «نردبام آسمان» هم که یک قصه تاریخی برای قرن ۶ و هفت است. آنجا هم آی‌بانو است که از قیاس‌الدین جمشید کاشانی خواستگاری می‌کند یعنی ما این ایده را به ادوار تاریخی هم برده‌ایم. در «انقلاب زیبا» هم که خدمت آقای توفیقی بودیم وقتی قصه پیش می‌رود، شخصیت «زیبا» است که نسبت به «حامد» ابراز علاقه می‌کند. در دیالوگ‌های پیش از عقد چنین چیزی بود. من به شخصه فکر می‌کنم که ما سال‌هاست قصه عاشق شدن یک مرد به یک زن را روایت کردیم آن هم جذابیت‌های خاص خودش را دارد؛ اما فکر می‌کنم یک روایت این شکلی شاید جذابیت مضاعفی به قصه بدهد. اینکه حالا در شبکه دیگری هم سریالی پخش می‌شود و دختری نسبت به پسری ابراز علاقه می‌کند؛ کاملا تصادفی است. به هر حال سریال‌ها با دنیاهای متفاوتی تعریف می‌شوند و فکر نمی‌کنم که سازمان صدا‌و‌سیما دنبال چنین موضوعی باشد که بخواهد رویه مرسوم جامعه شود. ضمن اینکه فکر نمی‌کنم، این مساله خیلی عجیب باشد. سال‌ها قبل آقای لطیفی فیلم «دختر ایرونی» را ساخت و خود من یک کمدی عامه‌پسند بازاری نوشتم با بازی خانم ماهایا پطروسیان و تعدادی از بازیگران معروف آن زمان که باز هم قصه یک خانمی بود که به خواستگاری آقایان می‌رفت و البته آن هم جزء سینمای کمدی بود. این چیز عجیبی نیست و بعید است در لیست اهداف سازمان صدا‌و‌سیما، خواستگاری کردن خانم‌ها از آقایان باشد. حاج‌علی تهرانی ثروتمندی است که متفاوت از آن میلیونرهای یک شبه است. شاید شبیه حاجی بازاری‌هایی است که در جنگ به جبهه‌ها کمک می‌کردند. چه شد که به این قالب پدر ثروتمند مذهبی رسیدید؟ عنقا: ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مبنای اسلامی دارد. اسلامی که در حوزه اقتصاد، از متمدنانه‌ترین مسائل مالی صحبت می‌کند، از‌جمله اصل «مالکیت» و این بسیار مهم است. تندروهای انقلابی ما در ابتدای دهه ۶۰ که بعدها سر از پادگان اشرف درآوردند، کسانی بودند که صاحب نظریات شبه‌کمونیستی و سوسیالیستی بودند، اینکه می‌گوییم شبه‌کمونیستی برای اینکه حتی آن نظریه را هم درست نمی‌دانستند و عمل نمی‌کردند، ولی برای اینکه می‌خواستند قدرت پیدا کنند؛ نظرات خودشان را با برخی نظریات اسلامی آمیختند و رنگ‌و‌بوی اسلامی دادند و بلایی به سرمان آوردند که اواخر دهه 60 یعنی در زمان حیات امام و ریاست‌جمهوری رهبری، یکی از بحث‌های اساسی با چریک‌های تندرو این شده بود که مالکیت در اسلام محترم است. یعنی اگر مسلمانی صاحب مالی بود، این مال محترم است و حکومت نمی‌تواند ورود کند و آن را از دستش خارج کند. حالا همین وضعیت را مقایسه کنید با همین دهه‌های 80 و 90، مخصوصا این سه، چهار سال اخیر که تقریبا روزی نیست، روزنامه‌ها را باز کنیم و خبرهای اختلاس، دزدی و میلیاردرهای یک‌شبه را نخوانیم؛ این شکل مواجهه با مباحث نظری اقتصاد، تبدیل به یک سیکل معیوب شد که آواری بر سر اقتصاد و نوآوری کشور بود و افرادی که در کشور با سرمایه‌های‌شان کار ایجاد کردند را کنار گذاشتیم در حالی که ثروت و سرمایه آنها می‌تواند هزاران نیروی کار را مشغول کند و امنیت اجتماعی را قوت دهد. آنها را ندیده گرفتیم و حتی بدتر به آنها گفتیم دزد و زالو‌صفت. در سریال «پدر» تصمیم گرفتیم که یک‌بار بگوییم وجود دارد مردی که ثروتمند است و ثروتش را از راه مشروع به‌دست آورده و در جریان اجتماعی قرار می‌گیرد و هزاران کارگر می‌توانند در کارخانه‌اش کار ‌کنند. حاج‌علی تهرانی چند دیالوگ کلیدی دارد و وقتی در مورد کارخانه و ثروت حرف می‌زند، می‌گوید: «خدا من را وسیله روزی دیگران کرده و مزدش را هم کرده برکت مالم.» این یک نگاه است و یک نگاه دیگر هم داریم که یک‌شبه چند کارمند و وزیر هماهنگ کنند برای اینکه چند ماشین را ثبت سفارش بزنند که در اختلاف قیمتش چند هزار میلیارد تومان به جیب‌شان برود. جامعه امروز ما نیاز دارد که نگاه اقتصادی امثال حاج‌علی را ستایش کند، چون اگر به کارآفرین‌ها و کسانی که در جامعه اسلامی تولید ثروت می‌کنند، می‌پرداختیم؛ امروز جامعه ما، جامعه دلالان نمی‌شد و محل رشد کسانی نبود که از بالا و پایین رفتن دلار، طلا و سکه سود ببرند؛ نوکیسه‌هایی که یک‌شبه پولدار شدند، آنها که تا دیروز موتور گازی نداشتند، ولی امروز سوار بنز آخرین سیستم می‌شوند. مهم‌تر از داشتن ثروت، داشتن منش نسبت به تنعم و تمکن مالی است. یعنی آنجا که کارگر حاج‌علی خوشحال می‌شود که ماشین او را برای عروسی گل بزند را ببینید؛ حاج‌علی ماشینش را به‌راحتی می‌دهد و انگار‌نه‌انگار که چند میلیون پول بابت این ماشین داده است و وقتی عروسش به‌خاطر دسیسه‌های عمویش زیر فشار مالی است، اصلا ابایی ندارد که هرچه دارد و ندارد را بدهد تا عروسش در زندان نباشد. اما نوکیسه‌های یک‌شبه، این کارها را نمی‌کنند؛ ممکن است ثروت‌شان اندازه ثروت حاج‌علی باشد اما منش‌شان متفاوت است. در سریال «پدر» دنبال نشان دادن این «منش» بودیم و اینکه سوار بنز باشی یا سوار پراید اهمیتی ندارد و مهم داشتن این منش است و اگر در این 40 سال این منش را در جامعه ترویج می‌دادیم، شرایط خیلی بهتری داشتیم. از اول هم می‌خواستید که در داستان «پدر» یک مذهبی متمول را مقابل متمول عرفی قرار دهید؟ عنقا: این‌طور نیست. چرا باید روبه‌روی هم باشند. یک دخترخانمی از یک طبقه اجتماعی و یک طبقه فرهنگی با خانواده دیگری با طبقه فرهنگی متفاوت مواجه می‌شود. آنها بیش از آنکه طبقات اقتصادی‌شان با هم متفاوت باشد، طبقات فرهنگی‌شان تفاوت داشت. مثلا پدر لیلا می‌توانست کارمند اداره مالیات باشد اما صاحب این نگاه باشد، ربطی به شغل ندارد و ما همان شغل را هم در زبان حاج‌علی می‌گوییم که اشکال ندارد یعنی این هم دچار این خطا نشویم که تولید‌کننده خوب است. اما صراف خوب نیست، صراف اگر دو روز کار نکند تولید‌کننده مواد اولیه‌اش را چطور می‌خواهد وارد کند. این یک چرخه است که به هم وصل است شما می‌توانید امام جماعت یک مسجد و دزد باشید اما می‌توانید یک صراف باشید که همه پشت شما نماز بخوانند. شغل آدم‌ها باعث برتری یا عدم‌برتری نیست بلکه منش باعث برتری است. به همین خاطر دو خانواده را به جهت فرهنگی و نه اقتصادی روبه‌روی هم گذاشتیم. این حجم از تلخی مخاطب را اذیت نمی‌کند؟ توفیقی: من با یک قصه و فیلمنامه روبه‌رو هستم که قرار است آن را به تصویر بکشد و اساسا وقتی یک قصه‌ای می‌خوانی که در آن قهرمان یا جوان اول قصه در نیمه داستان می‌میرد، قاعدتا در اجرا مجبور خواهی بود که فرمی متناسب با همین قصه باشد. این را به‌لحاظ کارگردانی عرض می‌کنم و اینکه اگر خروجی کار این‌قدر تلخ شده، طبیعی است و من نمی‌توانم قصه را بخوانم و شاد اجرا کنم و جور دیگری بسازم. عنقا: این تلخی لاجرم و ناگزیر است. از روزی که تصمیم می‌گیری درامی بسازی که قرار است در آن یک دختری، عاشق پسری شود که می‌میرد، باید متوجه باشی که این، قصه مرگ، هجران، حسرت و نرسیدن است و طبیعتا غمناک خواهد بود اما اینکه ساخته شده و شما می‌بینید، خفیف‌ترین حالت آن قصه اصلی است یعنی ما تلخی قصه اصلی را خیلی کم کرده‌ایم. در شرایط امروز جامعه، روایت چنین قصه تلخی را لازم می‌دیدید؟ توفیقی: من اصلا اعتقادم این نیست کسی که کاری را می‌نویسد یا می‌سازد، باید از شرایط اجتماعی فاصله بگیرد. به این اعتقاد ندارم و می‌گویم باید شرایط جامعه را هم دید، اما مثلا یکی دو پیام برایم آمده بود که می‌گفتند از شما خواهش می‌کنیم دیگر سراغ این ژانر نروید و من هم گفتم اگر به سلیقه شما رفتار کنیم، این مدل ساخت منقرض می‌شود. یک وقتی است که شما کمدی می‌سازید و تکلیف‌تان روشن است و بیننده هم باید تکلیفش را با خودش مشخص کند. یعنی قرار است قصه‌ای بنویسید که می‌دانی تلخ است و ما حتی زمان پخش هم اشاره کردیم که امکان دارد این قسمت‌ها برای کسانی که شرایط‌شان مناسب نیست، تلخ باشد و اقتضای قصه چنین است و قرار بود کاری کنیم که جوان اول آن بمیرد. من فکر می‌کنم به‌عنوان کارگردان از کار خودم راضی هستم و می‌خواهم بگویم که فقط تماشاگر آن صحنه‌های دردناک نبودم، بلکه ایجاد و ساخت آن صحنه‌ها خیلی دردناک‌تر بود. من بعضی شب‌ها به بچه‌ها می‌گفتم که دیگر نمی‌توانم تصویر بگیرم چون گروه ما گروهی است که اساسا همه قصه را می‌دانند و همه در کار هم‌دل می‌شوند و آنقدر موقع اجرای کار، فضا سنگین می‌شد که واقعا اذیت می‌شدیم. یکی از اولین حاشیه‌های این سریال مربوط به صحنه‌ای بود که حامد از دست تعدادی از دختران دانشجو، خودش را از پنجره کلاس دانشگاه پایین انداخت، واکنش‌ها در فضای مجازی و رسانه‌ها خیلی زیاد بود. نظرتان درباره این واکنش‌ها چیست؟ عنقا: شیطنت‌هایی شد که شاید به‌نفع ما هم تمام شدند. من روزی که ماجرای شوخی با آن صحنه‌ها بیرون آمد، گفتم ما اگر به کارمان مطمئن نبودیم، الان همه‌چیز به‌هم می‌ریخت. من از کسانی که کار را نمی‌بینند و می‌خواهند که خودشان را نشان بدهند گله دارم. خیلی‌ها کار را نمی‌بینند و فقط نظر می‌دهند... توفیقی: من آنجا را متر کردم و ۲ متر و ۱۰ سانت ارتفاع داشت و این تبدیل می‌شود به پسری که از دست دختران از طبقه سوم پرید پایین. عنقا: نه‌فقط مردم عادی که کار را ندیدند، بلکه حتی خیلی از سایت‌هایی که معتبر هستند نیز نوشتند که از طبقه سوم می‌پرد. سایت جوان‌آنلاین یکی از آنها بود؛ ولی ما داشتیم قصه حامدی را تعریف می‌کردیم که می‌طلبید در آن شرایط، چنین کاری کند. توفیقی: ما حامد را از قسمت اول یک جوان عادی معرفی نکردیم بلکه پسری است که رفتار و کردارش و طرز فکر و خانواده‌اش کمی متفاوت است. شما الان در را باز کنید در کوچه سه تا حامد نمی‌بینید ولی باید بپذیریم که در دنیا کسانی مثل حامد و لیلا هم هستند و ما قصه اینها را تعریف می‌کنیم. آقای عنقا اگر خودتان در آن سن‌و‌سال و موقعیت بودید، از آن پنجره به پایین می‌پریدید؟ عنقا: هیچ بعید نیست. شما چه آقای توفیقی؟ توفیقی: من کمی شیطنت داشتم. «حامد» شبیه من نیست اما همین شخصیت یک جذابیت‌هایی دارد که نمی‌شود منکرشان شد که از چه قشر و جنسی هستند. شاید شخصیت حامد به من شبیه نباشد اما کیست در دنیا که از نجابت و پاکی بدش بیاید! یعنی آنچه من را درگیر حامد می‌کرد واکنش‌هایی بود که داشت؛ گاهی حتی یک لبخند. شاید برای خیلی‌ها قابل باور نباشد اما وقتی حامد خبر بارداری لیلا را می‌شنود من نمی‌توانستم جلوی اشکم را بگیرم. ما در انتخاب بازیگر هم به این ماجرا رسیدیم و خیلی مطمئن بودیم از جنس نگاه سینا برای انتخاب این کاراکتر. او چشم‌هایش یک معصومیت و یک نجابتی دارد که شاید در لحظه اول این تنها شاخصه ما برای انتخابش بود و آنقدر از بازی‌اش مطمئن نبودیم که از این شاخصه مطمئن بودیم. جوان‌هایی مثل حامد اطرافم زیاد بودند. ما داریم قصه یک جوان که حافظ‌قرآن است را تعریف می‌کنیم و آن شاخصه برای من مهم بود و فکر می‌کنم طرفداران کاراکتر حامد به‌خاطر آن نجابت و پاکی او، طرفدارش هستند و تا ابد آدم نجیب، دوست‌داشتنی است. با توجه به این صحبت‌ها چقدر فکر می‌کنید واکنش‌هایی که به این صحنه صورت گرفت، دلایل فرامتنی داشت؟ عنقا: اینکه مردم عادی، مخاطب ما هستند و نسبت به سریال واکنش دارند، هم از آن دلایلی است که کار ما دیده می‌شود؛ چون خیلی از فیلمسازها که البته آقای توفیقی جزء آن دسته نیست، فکر می‌کنند واکنش ندادن مخاطب، یعنی محترم شمرده شدن آنها. عدم‌واکنش مخاطب به‌معنای جدی گرفته نشدن اثر است. از آن طرف خیلی زمان‌ها برخی وقتی می‌بینند که یک موجی به‌وجود آمد، می‌گویند حالا من چگونه در این موج دیده شوم. پس می‌گردند تا یک چیزی بگویند که خلاف جریان غالب باشند و مثلا اگر ۲۰ میلیون نفر سمت یک فیلم می‌روند و همه روزنامه‌ها و سایت‌ها می‌آیند پشت آن فیلم، یک سایتی که اتفاقا دست بچه‌ حزب‌اللهی‌های هم‌طیف من هست، می‌گوید که طرف از طبقه سوم پرید. جوان‌آنلاین می‌نویسد دختری که عاشق یک چنین پسری شده است، عزت دختر را زیر پایش گذاشته است. یعنی رسانه‌ای که باید از عفاف، حیا، حجاب و عشق دفاع کند و پشت پسری بایستد که دوری از گناه را نشان می‌دهد، همان حرفی را می‌زند که خانم‌های خارج از کشور علیه حجاب می‌زنند، می‌گوید این نشان می‌دهد یک‌جای کار ایراد دارد. سریال «پدر»، چه بخواهیم یا نه، خیلی پربیننده بود. «کلاه قرمزی» که در طول این سال‌ها از‌جمله برنامه‌های پرمخاطب تلویزیون است، 10 هزار رای می‌گیرد و سریال «پدر» که هنوز نیمی از آن گذشته، نزدیک به ۵۰ هزار رای می‌گیرد که از این تعداد ۸۱ درصد عالی و 10 درصدش خوب و زیر ۱۰ درصد هم ضعیف و متوسط است. یعنی ۹۲ درصد نظرها خوب و عالی است. البته برخی رسانه‌ها مواجهه صحیحی با یک اثر تلویزیونی ندارند و حتی ممکن است در مورد همین شکل نظرسنجی تشکیک کنند و گاهی گرفتار بی‌تقوایی رسانه‌ای ‌شوند. من دلخور نمی‌شوم، چون آنها باعث می‌شوند که اتفاقا توجه‌ها بیشتر به سریال «پدر» جلب شود. من وقتی که مثلا یک سایت یا خبرگزاری با ما صحبت می‌کند و می‌بینم عادی حرف می‌زنند، خودم مصاحبه را تند‌و‌تیز می‌کنم برای اینکه هرچه مصاحبه تندتر شود و تیتر خوری بیشتری داشته باشد، موجب می‌شود چند نفر بیشتر توجه‌شان به سریال جلب شود. یعنی این برخوردها را نشانه دیده شدن کارتان می‌دانید؟ عنقا: بله و من به‌طور کلی می‌خواستم بگویم مردم می‌بینند یعنی ما هر چقدر بخواهیم بگوییم خاص‌تر هستیم و مردم، دیگر تلویزیون یا سریال نمی‌بینند، اما این نشان می‌دهد که مردم می‌بینند و دیگران نمی‌توانند کاری کنند که یک اثر دیده نشود. چطور شد که روایت غیرخطی را برای قصه سریال انتخاب کردید؟ توفیقی: من روایت غیر‌خطی را به شرط اینکه قصه گنجایش آن را داشته باشد، اساسا ترجیح می‌دهم؛ چون خیلی از بیننده‌های مورد علاقه‌ام آسان‌بین نیستند و کسانی که ترجیح می‌دهند تلویزیون روشن باشد و یک صدایی بشنوند و گاهی نگاهی کنند را دوست ندارم. من چون روی جزئیات کار می‌کنم، دوست دارم بیننده‌ام بنشیند پای تلویزیون و پلان‌به‌پلان کارم را ببیند. نمی‌ترسیدید که با روایت غیرخطی، قصه شما زود لو برود؟ توفیقی: این مجموعه هم می‌توانست روایت غیرخطی داشته باشد و‌لو دادن قضیه مرگ حامد سلیقه من نبود. من نمی‌خواستم که این ماجرا همان اول سریال لو داده شود، اما نظراتی شنیدم که برایم جالب بودند و می‌گفتند خوب شد که می‌دانستیم او می‌میرد وگرنه اتفاق عجیب‌و‌غریبی می‌افتاد. اما روایت غیرخطی برای خود من چون دوست دارم تماشاچی با فکر بیشتر این کار را ببیند، جذاب‌تر است. می‌خواهم کمی بحث را عقب‌تر ببرم و در مورد کارهایی صحبت کنم که وقتی شروع می‌شود حتی فیلمنامه کامل ندارند. این جزء سلیقه من است و این تجربه را هم در سینما همیشه با ایرج کریمی داشتیم. ایشان یک چارچوبی در فیلمنامه داشتند اما وقتی کار شروع می‌شد و بازیگران انتخاب می‌شدند، فیلمنامه مدام دستخوش تغییرات می‌شد یعنی شما یک چیزی را از روز اول می‌نویسید و یک شخصیتی در ذهن‌تان خلق می‌کنید که یک بازیگر می‌آید آن را خلق می‌کند اما می‌بینید که با تصور شما فاصله دارد. این فاصله داشتن اصلا چیز بدی نیست و ممکن است به ساخت آن کاراکتر جدید کمک کند. در این سبک، مدام حین فیلمبرداری اتفاقات جدیدی می‌افتد و در روایت غیرخطی جا دادن چنین سکانس‌هایی در فیلمنامه کار راحت‌تری است و این هم یکی از کلک‌هایی است که می‌توان زد. هم در تنهایی لیلا این‌گونه بود و هم در پدر؟ عنقا: من تقریبا در تمام کارهایی که نوشته‌ام روایتم غیر‌خطی است. یعنی شما زیاد روی تعلیق حساب نمی‌کنید؟ عنقا: اگر دال بر خودخواهی نشود فکر می‌کنم که قدرت روایت این است که به قول آقای توفیقی تماشاگر از قسمت اول می‌داند که حامد می‌میرد اما همچنان در تب‌و‌تاب است که می‌میرد یا نه و هنوز هم می‌پرسد که حامد مرده است یا نه؟ خیلی‌ها، روزهای اول گفتند که این سبک تکراری است و بعد دیدیم نیست. اینکه بتوانیم یک قاعده نمایشی را به انحای مختلف طرح کنیم، مهم است. مثلا اینکه بتوانیم فیلم «کازابلانکا» را یک‌بار از زاویه آن کافه‌چی و طوطی آبی‌اش ببینیم و از درون آن قصه در بیاوریم مهم است اما اینکه همیشه بگوییم داستان قاتل یک کسی است که آن پشت قایم شده جالب نیست؛ در «قلب یخی» هم من قصه را از آخر شروع کردم. آنجا چهار روایت همزمان پیش می‌رفت. درنهایت مهم این بود که تماشاگر وقتی کار را می‌بیند چیزی برای کشف کردن داشته باشد و لزوما قرار نیست که کشف تماشاگر پایان‌بندی کار باشد چه اینکه در این کار هم تصور کردند پایان قصه را دیده‌اند و وقتی از قسمت ۱۵ و ۱۶ رد شدند، تازه دیدند این قصه ماجراهای دیگری هم دارد. سومین قسمت از سه‌گانه را شروع کرده‌اید؟ عنقا: داریم روی فیلمنامه‌اش کار می‌کنیم و به برنامه آقای توفیقی هم بستگی دارد و خیلی دوست دارم که سریال بعدی را هم ایشان بسازند که هنوز موافقت خود را اعلام نکرده‌اند. یک‌جایی گفته بودند که شخصیت «حامد» شبیه شماست؟ عنقا: این هم شاید یک‌جور امضای ما باشد و ممکن است در ۲۰ سالگی من یک چیزهایی شبیه به حامد بوده باشد یا حتی ۲۰ سالگی آقای توفیقی، اما امروز ۴۰سالگی من با ۲۰ سالگی حامد قصه، شبیه نیست و در کار شاخصه‌هایی که به من شباهت دارد ممکن است زیاد باشند و شاید همین جمله‌هایی که الان از زبان حاج‌علی تهرانی می‌شنوید از من شنیده شود. این طبیعی است و اینکه اسم کاراکتر ما حامد و اسم من هم حامد است و اسم پدرش علی و اسم پدر من هم علی است و اسم پدر بزرگش سیف‌الدین است و اسم پدربزرگ من هم همین بود؛ اما اینها در همین حد است و ربطی به این کاراکتر ندارد.

نظر شما