شناسهٔ خبر: 27365771 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

یادداشت بین الملل؛

واکاوی رویکرد ترامپ در قبال ایران

مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر ضمن بررسی عقبه فکری ـ سیاسی و پایگاه اجتماعی دونالد ترامپ رییس جمهور آمریکا، رویکرد وی را در قبال ایران مورد واکاوی قرار داده است.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری مهر، گروه بین الملل:  عبدالله شهبازی مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی که در کانال تلگرامی خود منتشر کرده، ضمن بررسی عقبه فکری ـ سیاسی و پایگاه اجتماعی دونالد ترامپ رییس جمهور ایالات متحده آمریکا، رویکرد وی را در قبال جمهوری اسلامی ایران مورد تحلیل و واکاوی قرار داده است متن این یادداشت به شرح زیر است:

ـ  طرح مسئله

آیا ترامپ «شخصیتی معامله‌گر، غوغاسالار، یکه‌بزن (نه همکاری‌جو)، بسیار هدفمند، و مذاکره‌گری ماکیاولیست» است «که تمام تلاشش را می‌کند تا به میراث اوباما لگد زند و کاری کند که اوباما به خواب نمی‌دید و معامله قرن را جوش دهد؟» و «گرد آوردن امثال بولتون و پمپئو و جولیانی، و سایر تندروهای به شدت ضد ایرانی و آرایش یکدست علیه ایران، را باید جزو تاکتیک‌های مذاکراتی او دانست، یا واقعاً این افراد جزو تیم او هستند؟»

 این پرسشی است که برخی دوستان مطرح کرده‌اند. پرسش فوق را به شکل زیر بازنویسی می‌کنم: 

آیا ترامپ رئیس جمهوری است با اهداف و روش‌های کاسبکارانه/ معامله‌گرانه که فقط در پی به زانو درآوردن ایران است با هدف توافق، و دیدار با حسن روحانی و اجرای نمایشی شبیه به دیدار با رهبر کره شمالی، بمنظور نمایاندن خود بعنوان رهبری مقتدر و موفق (موفق‌تر از اوباما در تعامل با ایران) به افکار عمومی آمریکا، یا رویکرد کنونی آمریکا به ایران اهدافی پیچیده‌تر را پی می‌گیرد؟ 

پاسخ به این پرسش بسیار مهم است زیرا راهکارهایی متفاوت را به ما دیکته می‌کند.

ـ  چالش‌های داخلی ترامپ

 ۱- شخصیت سیاسی ترامپ مستقل از حزب جمهوری‌خواه است. او نامزد مطلوب سران حزب جمهوری‌خواه نبود. دلخواه چهره‌های مهم این حزب برای انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۱۶ کسانی چون جب بوش، برادر جرج واکر بوش، بودند. ترامپ با رفتارهای پوپولیستی مختص به خود موجی بزرگ از هواداران را در ایالت‌های «قرمز» (جمهوری‌خواه) پدید آورد، ابتدا خود را بعنوان نامزد حزب جمهوری‌خواه به این حزب تحمیل کرد و سپس در انتخابات ۲۰۱۶ به قدرت دست یافت. این را همگان می‌دانند. 

 ۲- یک سال و هفت ماه از ریاست جمهوری ترامپ می‌گذرد. در تمامی این دوران ترامپ با «بحران مشروعیت» ناشی از اتهام دخالت و دستکاری روسیه در انتخابات ریاست جمهوری به سود او مواجه بوده است. در هفته‌های اخیر این بحران به اوج رسیده است. 

 از زمان پیروزی ترامپ در انتخابات نوامبر ۲۰۱۶ بحث درباره نقش روسیه در انتخابات ریاست جمهوری و پیوندهای آن با ستاد انتخاباتی ترامپ آغاز شد و چنان بالا گرفت که، حدود چهار ماه پس از شروع کار ترامپ (۲۰ ژانویه ۲۰۱۷)، در ۱۷ مه ۲۰۱۷ دادستانی کل آمریکا رابرت مولر ۷۲ ساله را بعنوان «مشاور ویژه»، با مأموریت تحقیق درباره شایعات فوق، منصوب کرد. مولر، که بعنوان جمهوری‌خواهی محافظه‌کار شناخته می‌شود، به مدت ۱۲ سال در دولت‌های بوش و اوباما ریاست اف. بی. آی. را به دست داشت. ترامپ به این اقدام واکنش تند نشان داد و در توئیت ساعت ۷:۵۲ صبح ۱۸ مه ۲۰۱۷ آن را «بزرگ‌ترین شکار جادوگر علیه یک سیاستمدار در تاریخ آمریکا» نامید. «شکار جادوگر» تعبیر تمسخرآمیزی است که از آن زمان تاکنون ترامپ برای توصیف تحقیقات مولر مکرر به کار برده است. 

در قریب به ۱۵ ماهی که از شروع کار رابرت مولر می‌گذرد، این تحقیقات با جدیت پیش رفته و اقدامات مولر به جنجالی‌ترین موضوع روز آمریکا بدل شده است. اوج ماجرا در هفته‌های اخیر است که ترامپ را به رفتارهای عصبی (توئیت جنجالی اول اوت/ ۱۰ مرداد خطاب به دادستان کل برای پایان دادن به «کار کثیف» مولر) و سپس عقب‌نشینی (پذیرش درخواست مولر برای مصاحبه و تحقیق از شخص ترامپ) واداشت. این جدال اکنون در مرحله چانه‌زنی جولیانی و سایر اعضای تیم حقوقی ترامپ با رابرت مولر است درباره نحوه و زمان این مصاحبه. تیم حقوقی ترامپ نگران است که تحقیقات حضوری و شفاهی مولر از ترامپ به «گاف» منجر شود و ماجرایی چون رسوایی واترگیت و استعفای ریچارد نیکسون بیافریند.

۳- در صورت تغییر ترکیب کنگره به سود حزب دمکرات، در انتخابات سه‌شنبه ۶ نوامبر ۲۰۱۸/ ۱۵ آبان ۱۳۹۷، بحران مشروعیت ترامپ بسیار جدی خواهد شد. در این انتخابات ۳۹ عضو از ۱۰۰ عضو سنا، تمامی ۴۳۵ عضو دارای حق رأی در مجلس نمایندگان و ۳۹ استاندار ایالت‌ها برگزیده می‌شوند. هم‌اکنون در مجلس نمایندگان حزب جمهوری‌خواه با ۲۳۶ عضو (در مقابل ۱۹۳ نماینده دمکرات) در اکثریت است.

 درباره سخنان نادرست دال بر «افزایش محبوبیت ترامپ»، که به دلیل نتایج انتخابات میان‌دوره‌ای در چند ایالت در انتخابات ۱۶ مرداد / ۷ اوت در روزهای اخیر در ایران مطرح شده، توضیح زیر ضروری است: 

این ادعا را ابتدا خود ترامپ مطرح کرد با توئیت‌هایی دال بر اینکه موفقیت چند نامزد جمهوری‌خواه در انتخابات اخیر به دلیل محبوبیت اوست. 

در انتخابات میان‌دوره‌ای ماه اوت، جمهوری‌خواهان در ایالت‌هایی مانند کانزاس برنده شدند که بطور سنتی بعنوان «ایالت‌های قرمز» شناخته می‌شوند یعنی پایگاه حزب جمهوری‌خواه بشمار می‌روند. در ایالت‌هایی چون واشنگتن نیز، که «آبی» هستند یعنی پایگاه سنتی حزب دمکرات بشمار می‌روند، طبعاً دمکرات‌ها برنده شدند. نتایج اینگونه ایالت‌ها ملاک ارزیابی و تحلیل درباره افزایش یا کاهش محبوبیت جمهوری‌خواهان و دمکرات‌ها نیست. برای ارزیابی رشد یا افول محبوبیت ترامپ، و جمهوری‌خواهان، باید نتایج انتخابات میان‌دوره‌ای ۷ اوت را در ایالت‌هایی تحلیل کرد که بین دو حزب در تزلزل بوده‌اند. در این انتخابات، دو ایالت اوهایو و میشیگان چنین وضعی دارند. 

در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ ترامپ در اوهایو پیروز شد ولی در انتخابات میان‌دوره‌ای اوت ۲۰۱۸ تروی بالدرسون، نامزد حزب جمهوری‌خواه، برغم سفر ترامپ و حضور در کمپین او، فقط با ۱۵۶۴ رأی بر دنی اوکانر، نامزد حزب دمکرات، پیشی گرفت. فاصله آراء بسیار کم است. این امر درواقع به معنی افول حزب جمهوری‌خواه و کاهش محبوبیت ترامپ در اوهایو است در مقایسه با انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶. 

در میشیگان نیز، که در انتخابات ۲۰۱۶ ترامپ برنده شد، وضع اینگونه بود. نتیجه انتخابات برای تعیین استاندار میشیگان ۵۲ درصد برای نامزد دمکرات‌ها و ۵۰٫۷ درصد برای نامزد جمهوری‌خواهان است. این نیز به معنی افول محبوبیت ترامپ و جمهوری‌خواهان در میشیگان است در مقایسه با انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۱۶.

هم‌اکنون این پیش‌بینی بطور جدی مطرح است که در انتخابات ۶ نوامبر ۲۰۱۸/ ۱۵ آبان ۱۳۵۷ اکثریت کنگره به دست دمکرات‌ها خواهد افتاد. این امر نه تنها از آذر ۱۳۵۷ سیاست‌های داخلی و خارجی ترامپ را با تقابل جدی از سوی کنگره مواجه خواهد کرد، و وضعی بسیار بحرانی برای او پدید خواهد آورد، بلکه می‌تواند فرایند برکناری او را، با تکیه بر دستاوردهای بسیار جدی تحقیقات رابرت مولر، رقم زند. 

ابطال نتایج انتخابات ریاست جمهوری به دلیل مداخله و دستکاری یک دولت بیگانه (روسیه)، و در پیامد آن برکناری رئیس جمهور و معاونش، و احتمالاً مصالحه با دستگاه قضایی و کنگره و استعفای ترامپ و معاونش، هرچند در تاریخ آمریکا بی‌سابقه است ولی بعید نیست.

۴- سال ۲۰۱۸ اولین سال اجرای قانون جدید مالیاتی جمهوری‌خواهان و ترامپ است که پس از تصویب در کنگره از پایان سال (۲۲ دسامبر) ۲۰۱۷ با امضای رئیس جمهور رسمیت یافت. پیامدهای اجرای این قانون در اواخر سال ۲۰۱۸ و اوائل سال ۲۰۱۹ آشکار خواهد شد. این قانون فشار مالی سنگینی را بر سکنه «ایالت‌های آبی» وارد می‌کند و در مقابل به سود سکنه «ایالت‌های قرمز» است و بدینسان به تعمیق شکاف میان ایالت‌های «آبی» و «قرمز» می‌انجامد.* 

 تبیین قانون مالیاتی ترامپ و تأثیر منفی آن بر سکنه ایالت‌های «آبی» نیازمند مقاله‌ای تخصصی است. بطور ساده اینگونه است که مردم آمریکا دو نوع مالیات می‌پردازند: «مالیات دولت فدرال» و «مالیات ایالتی و محلی» که به اختصار «سالت» (The State and Local Tax ) نامیده می‌شود. تا پایان سال مالیاتی ۲۰۱۷ مردم همه ایالت‌ها برای پرداخت مالیات فدرال حق داشتند مالیات «سالت» را از آن کم کنند و مابقی را بپردازند. این کاهش «سالت» از مالیات دولت فدرال محدودیت نداشت. به این امر «دیداکشن» (کسر کردن مالیات سالت از مالیات فدرال) می‌گویند. برای مثال، اگر کسی سالیانه ۱۰۰ هزار دلار درآمد داشت و ۳۰ هزار دلار آن را بابت مالیات سالت پرداخت می‌کرد، مبلغ فوق را از درآمدش کم می‌کرد و با اعلام ۷۰ هزار دلار بعنوان درآمد سالیانه مالیات فدرال را می‌پرداخت. در قانون مالیاتی جدید برای میزان «دیداکشن» سقف ده هزار دلار برای هر خانوار تعیین شده. به این سقف مالیاتی برای کسر کردن سالت از مالیات فدرال «کپینگ» می‌گویند. 

در ایالت‌های «آبی» و پررونق آمریکا از نظر مالی، بویژه نیویورک (با ۱۹٫۸ میلیون نفر جمعیت) و کالیفرنیا (با ۳۹٫۵ میلیون نفر جمعیت)، به دلیل وجود تأسیسات عمومی فراوان، مانند بزرگ‌راه‌ها، میزان مالیات «سالت» و قیمت املاک و مستغلات، و به تبع آن مالیات املاک، بسیار بالاتر از ایالت‌هایی چون تکزاس است که سکنه آن مالیات «سالت» کمتری می‌پردازند. در نیویورک میانگین سرانه سالت ۲۲٬۱۶۹ هزار دلار، در کالیفرنیا ۱۸٬۴۳۸ دلار ولی در تکزاس ۷٬۸۲۴ دلار در سال است. میانگین قیمت خانه در ایالت نیویورک حدود ۳٫۲ برابر ایالت تکزاس است. معهذا، درآمد خالص (پس از کسر مالیات) سکنه این دو ایالت تفاوت زیاد ندارد: در نیویورک میانگین درآمد ماهیانه ۴۳۱۷ دلار و در تکزاس ۳۹۵۲ دلار است. 

بدینسان، اجرای قانون جدید مالیاتی و محدود کردن کسر مالیات سالت از مالیات فدرال تا سقف ۱۰ هزار دلار برای هر خانوار، وضعی وخیم برای مردم ایالت‌های «آبی»، بویژه نیویورک و کالیفرنیا، پدید خواهد آورد که پیامدهای آن در اواخر سال ۲۰۱۸ و سال ۲۰۱۹ آشکار خواهد شد؛ زمانی که مردم این ایالت‌ها فشار قانون مالیاتی جدید را کاملاً لمس کنند. به این دلیل، اندرو کومو، استاندار نیویورک، قانون مالیاتی ترامپ را «اعلام جنگ به نیویورک» خواند و هشدار داد که با اجرای این قانون «نیویورک نابود خواهد شد.» 

ملموس شدن نتایج این قانون مالیاتی، نفرت از ترامپ را در ایالت‌های «آبی» به شدت افزایش خواهد داد، تلاش برای برکناری او را بسیار جدی خواهد کرد و می‌تواند موج تمرد از دولت فدرال را در ایالت‌های فوق پدید آورد و حتی خواست جدایی‌طلبی (کمپین «بله کالیفرنیا» یا «کال‌اکزیت») را در کالیفرنیا اوج دهد؛ ایالتی که ۱۲ درصد جمعیت آمریکا را داراست و با ۲٫۷۴۶ تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی، پس از سایر مناطق ایالات متحده و چین و ژاپن و آلمان، پنجمین قدرت اقتصادی جهان بشمار می‌رود. (تولید ناخالص داخلی آلمان ۳٫۶۷۷، بریتانیا ۲٫۶۲۲ و فرانسه ۲٫۵۸۲ تریلیون دلار است.) 

اگر این شکاف و تنش میان ایالت‌های «آبی» و «قرمز» اوج گیرد، «نظریات توطئه» نیز رواج خواهد یافت دال بر اینکه دستکاری روسیه در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ (و کمک به پیروزی ترامپ) طرحی بود برای ایجاد بحران گسترده و سرانجام متلاشی کردن ایالات متحده آمریکا از درون.

* ۱۵ ایالت بیش از ۶۶ درصد از سکنه تقریباً ۳۳۰ میلیون نفری ایالات متحده آمریکا را در خود جای داده‌اند و تأثیرگذارترین ایالت‌ها بر نتایج انتخابات بشمار می‌روند: کالیفرنیا، تکزاس، فلوریدا، نیویورک، پنسیلوانیا، ایلینویز، اوهایو، جورجیا، کارولینای شمالی، میشیگان، نیوجرسی، ویرجینیا، واشنگتن، آریزونا، ماساچوست. از این ۱۵ ایالت هفت ایالت بعنوان «قرمز» (بطور عمده هوادار حزب جمهوری‌خواه) و هفت ایالت بعنوان «آبی» (بطور عمده هوادار حزب دمکرات) شناخته می‌شوند. در ایالت میشیگان گرایش به دو حزب در نوسان بوده است. 

ـ  آیا ترامپ تنها است؟ 

 پیشتر، در یادداشت‌های متعدد در کانال تلگرامی، به این پرسش پاسخ داده‌ام و پیوندهای عمیق و دیرین ترامپ را با «مافیایی» متذکر شده‌ام که در خاورمیانه فعال و در تحولات آن ذینفع است: 

 «مغز متفکر مالی ترامپ ویلبر راس، وزیر بازرگانی کنونی در دولت او، است. به گزارش وال استریت جورنال، رابطه ویلبر راس با ترامپ به سال ۱۹۹۰ بازمی‌گردد؛ زمانی که ترامپ تحت فشار بدهی ۳٫۴ میلیارد دلاری در شرف ورشکستگی بود و طلبکاران می‌توانستند دارایی‌های شخصی و شرکتی او را مصادره کنند. راس، که همزمان مدیر شرکت روچیلد اینکورپوریتد بود و بعنوان سلطان ورشکستگی شهرت داشت، به میدان آمد و ترامپ را از ورشکستگی نجات داد.» (یادداشت ۵ ژوئیه ۲۰۱۷) 

 «لرد (یعقوب) روچیلد، پسر لرد ویکتور روچیلد، هم‌اکنون از شرکای اصلی کمپانی جنی انرژی مستقر در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی است که به حفاری نفت و گاز شیل در منطقه جولان اشتغال دارد. سه شریک مهم لرد روچیلد در کمپانی جنی انرژی عبارتند از دیک چنی، معاون رئیس جمهور آمریکا در دوران جرج واکر بوش، و روپرت مُرداک، غول رسانه‌ای غرب، و ژنرال افرائیم (افی) ایتام، وزیر سابق امور زیربنایی اسرائیل و دوست صمیمی نتانیاهو. همزمان، ناتانیل روچیلد، پسر لرد روچیلد، از مالکان اصلی کمپانی جنل انرژی است که میلیاردری ترکیه‌ای به نام محمدامین قره‌محمد در ترکیه تأسیس کرده و به استخراج و فروش غیرقانونی و اینک قانونی نفت و گاز در کردستان عراق، در مشارکت با بارزانی‌ها، اشتغال دارد… در چارچوب منظومه‌ای که من می‌بینم، تحریم‌هایی که از سال ۱۳۷۵، با طرح سناتور داماتو آغاز شد و به نقض قرارداد ایران با کمپانی آمریکایی کونوکو انجامید و در پیامد آن توتال و رویال داچ شل، با دلالی کسانی چون سلطان برونئی و کمپانی کلینورت بنسون و دیگران، حضور بی‌رقیب خود را در ایران آغاز کردند، سناریویی بود که ایران را به سمت پیوندهای هر چه عمیق‌تر با مافیایی بین‌المللی با پیشینه مفصل سوق دهد که توتال و شل در قلب آن جای دارند، و نیز بانک HSBC بعنوان بزرگ‌ترین مجتمع بانکی خصوصی جهان و نیز بدنام‌ترین آنان.» (یادداشت ۵ ژوئیه ۲۰۱۷)

 «نفیذ احمد بر نقش کمپانی جنی انرژی در تحولات سوریه نیز تأکید می‌کند؛ کمپانی مستقر در شهر نیوآرک ایالت نیوجرسی که به روپرت مُرداک و دیک چنی و لرد (یعقوب) روچیلد و شرکاء تعلق دارد و با حمایت جدی نتانیاهو در جولان اشغالی در حال حفاری نفت و گاز شیل است و برنامه‌های دور و دراز در سر دارد از جمله دست‌اندازی بر آن بخش از جولان که هنوز در تصرف دولت سوریه است. نفیذ احمد به روابط نزدیک خانوادگی روپرت مُرداک با ترامپ اشاره می‌کند. باید رابطه نزدیک ناتانیل روچیلد، پسر ۴۵ ساله لرد (یعقوب) روچیلد، با ایوانکا ترامپ، دختر بزرگ ترامپ و همسر جرد کوشنر، را نیز به این تحلیل نفیذ احمد اضافه کنم و بار دیگر تأکید کنم بر نقش مهم کمپانی جنل انرژی ناتانیل روچیلد در اقلیم کردستان عراق و پیوند آن با خانواده بارزانی از یکسو، و شراکت قدیمی ترامپ با برخی چهره‌های سرشناس مافیای اتحاد شوروی سابق مانند تمیر سپیر (یهودی گرجستانی‌تبار و غول املاک نیویورک) و توفیق عارف (متولد قزاقستان و مالک گروه بیرق) از سوی دیگر.» (یادداشت ۱۱ آوریل ۲۰۱۷)

  «ولید بن طلال، مهم‌ترین چهره دستگیرشده، از ثروتمندان بزرگ جهان بود و دارایی‌اش بیش از ۱۸ میلیارد دلار تخمین زده می‌شد… دستگیری ولید و سایرین اندکی پس از دیدار خصوصی جرد کوشنر، شوهر ایوانکا ترامپ، با محمد بن سلمان انجام شد. و می‌دانیم نتانیاهو دوست قدیمی خانوادگی پدر جرد بوده و ایوانکا، قبل از ازدواج با جرد، دوست دختر ناتانیل روچیلد (پسر لرد یعقوب روچیلد). این نام‌ها ما را به سوی مافیایی هدایت می‌کند که در حوزه گانگستریسم سیاسی- مالی سابقه طولانی دارد.» (یادداشت ۸ دسامبر ۲۰۱۷)

 «پیوندهای عمیق ترامپ با مافیای جهان‌وطن ذینفع در خاورمیانه و روابط نزدیک او و دامادش، جرد کوشنر، با بن‌سلمان نشان می‌دهد که سیاست مداخله‌گرانه در خاورمیانه را به شکلی دیگر و در ابعادی شاید گسترده‌تر و بحران‌سازتر از پیش ادامه خواهد داد: راهکار ترامپ برای اجرای این سیاست اعطای نقش ژاندارمی منطقه به کانون منطقه‌ای جنگ‌افروز و ماجراجویی است که فعلاً بن‌سلمان نماد آن بشمار می‌رود.» (یادداشت ۶ آوریل ۲۰۱۸) 

کِنِت رُز، دوست و نویسنده زندگی‌نامه لرد ویکتور روچیلد (۲۰۰۳)، که از نظر من در ابعاد مختلف بویژه اطلاعاتی برجسته‌ترین چهره تاریخ خاندان روچیلد است، در شروع فصل چهارم کتابش می‌نویسد: ویکتور درباره نیاکانش متوهم نبود. او می‌گفت: «روچیلدهای اولیه بی‌رحم و تقریباً گانگستر بودند؛ آنان به اقدامات پرمخاطره برای کسب پول دست می‌زدند.»

این داوری درباره بسیاری از اعضای نسل اول خاندان‌های زرسالار معاصر صادق است. به گمانم، امروزه با برهه‌ای پرمخاطره از تاریخ معاصر جهان مواجهیم که «مافیاهای فراملیتی» نقشی آشکارتر و بی‌پرواتر از گذشته در هدایت دولت‌های بزرگ غربی به دست گرفته‌اند و ایستارهای متعارف سیاست‌گری سده بیستم میلادی را، هم در تعامل دولت با ملت و هم در تعامل بین دولت‌ها، به چالش کشیده‌اند. پیوند زرسالاری با دولت‌های غربی جدید و عجیب نیست و پیشینه آن به سرآغاز تکوین این پدیده (مثلاً مشارکت مالی سال ۱۴۹۲ با ایزابل، ملکه کاستیل، برای تأمین مخارج سفر دریایی کریستف کلمب) می‌رسد، ولی این میزان از شفافیت و ماجراجویی برای غارت کم‌سابقه است. ترامپ برکشیده این کانون‌هاست فراتر از تعلقش به حزب جمهوری‌خواه؛ و به این دلیل برای یادداشت ۸ دسامبر ۲۰۱۸ خود عنوان «ترامپ: دیپلماسی یا گانگستریسم؟» را برگزیدم. 

نتیجه می‌گیرم: ترامپ نه «فرد» بلکه «پدیده» است. ترامپ برکشیده و کارگزار کانون‌های مالی- سیاسی فراملیتی سرشناسی است که، فراتر و گاه مستقل از دیپلماسی رسمی آمریکا، با روش‌های گانگستری- مافیایی برنامه‌های خود را در خاورمیانه و سایر نقاط جهان پیش می‌برند. منظور همان مافیایی است که جنگ داخلی سوریه را برافروخت و با سقوط برق‌آسا و حیرت‌انگیز شهر موصل (۲۰ خرداد ۱۳۹۳/ ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴)، ۱۳ روز پس از سخنان اوباما در آکادمی نظامی وست پوینت که «پایان دوران ماجراجویی‌های نظامی» را در سیاست خارجی آمریکا نوید داده بود، بناگاه داعش را به هیولایی ویرانگر برای مردم سوریه و عراق و لولویی مهیب برای ارعاب آمریکائیان، و از اینطریق غارت هر چه بیشتر از بودجه عظیم دولتی‌شان، بدل کرد. این همان مافیایی است که، بر بنیاد شعار ORDO AB CHAO (نظم از درون آشوب پدید می‌آید)، آشوب در خاورمیانه بطور عام و ایران بطور خاص را هدف گرفته است.

ـ  از ایران چه می‌خواهند؟

 اگر ترامپ را «فرد» بدانیم، آنگاه می‌توانیم فرضیه مطرح در شروع بحث را جدی بگیریم، و متناسب با آن راهکار بیابیم، که وی معامله‌گری حرفه‌ای است که می‌خواهد با روش‌های خاص خود ایران را به زانو درآورد، پیروزی دیگری را، پس از دیدار با رهبر کره شمالی، بنام خود رقم زند و بدینسان برای انتخاب بعدی ریاست جمهوری اندوخته کافی کسب کند. ولی، چنانکه گفتیم، ترامپ را نمی‌توان «فرد» دید و باید از منظر اهداف و برنامه‌های آن کانون‌های مافیایی که در پس ترامپ هستند، سیاست او را در قبال ایران، و کل منطقه خاورمیانه، تبیین کرد. 

با توجه به بحرانی که به دلیل تداوم تحقیقات مولر و احتمال پیروزی حزب دمکرات در انتخابات ۶ نوامبر ۲۰۱۸/ ۱۵ آبان ۱۳۹۷ در انتظار ترامپ است، «توافق با ایران»، و ملاقات با حسن روحانی در حاشیه ۷۳مین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک (۱۸ سپتامبر ۲۰۱۸/ ۲۷ شهریور ۱۳۹۷)، می‌تواند کمکی باشد به ترامپ برای گذر از بحران فوق. اینک، با تأکید صریح رهبری بر منع مذاکره با ترامپ، بنظر می‌رسد چنین دیداری در آینده نزدیک ممکن نیست مگر اینکه بخواهند با پرداخت هزینه‌های سنگین چالشی زودهنگام و محکوم به شکست را در درون ایران رقم زنند. 

 در ماه‌های آینده، فشارهای آمریکا و کانون‌های منطقه‌ای همبسته با مافیای بین‌المللی پیشگفته بر ایران تشدید خواهد شد و در اوج فشارها، و تأثیرات داخلی آن بویژه در حوزه اقتصاد، مجدداً ترامپ شعار «مذاکره با ایران» را مطرح خواهد کرد. بدینسان، بار دیگر مسئله «مذاکره» در ایران پژواک خواهد یافت و احتمالاً از سوی برخی کانون‌های سیاسی داخلی بعنوان تنها راهکار برای حل بحران‌های جاری مورد حمایت قرار خواهد گرفت. بدینسان، خواست «مذاکره با آمریکا» می‌تواند به چالشی جنجالی میان نیروهای سیاسی ایران تبدیل شود. ولی حتی اگر این چالش به «مذاکره با ترامپ» و «توافق جدید» بینجامد، باز پایان کار نیست. 

همانگونه که پیشتر بارها تأکید کرده‌ام، کانون‌های مافیایی فراملیتی ذینفع در خاورمیانه در پی تغییر ساده «نظم سیاسی موجود» ایران به «نظم مطلوب» نیستند بلکه فروپاشی نظام مستقر و قدرتمند و باثبات کنونی، و «آشوب بزرگ» ناشی از این فروپاشی، را دنبال می‌کنند. فرجام این «آشوب بزرگ» برای ایران، بر اساس تجربه جنگ داخلی ده ساله یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ میلادی و تجزیه آن به ۵ دولت کوچک کنونی، و نیز تجربه فروپاشی نظام سیاسی و تخریب زیرساخت‌های ملی در لیبی و فاجعه جنگ داخلی سوریه، تخریب تمامی زیرساخت‌های ملی و تجزیه ایران به چند کشور کوچک و حقیر خواهد بود. 

نظر شما