صاحب‌خبر - دشوارترین شکنجه این بود که ما یک به یک به درون خویش تبعید شدیم... شفیعی کدکنی *** اسب ها در سرم آرامند اسب ها در دلم غمگینند اسب ها در میانسالگی زیباترند سر به هر صدایی نمی چرخانند و گاهی خیره می شوند به گیاه عجیبی که یک بند انگشت بلندتر از علف ها روییده است. رضا یاوری *** گذر نامه باطلم مرا در مرز جا می گذارد سیم های خاردار خرگوش ها را فراری می دهند زنان دو رگه ای که هیچ چیز آرامشان نکرد هیچ چیز حتی وطنشان شبیه پارچه ابریشمی در دست سوداگر به دنیا آوردنش برای معامله باید کلاهم را بردارم و چند خرگوش را آزاد کنم بیتا علی اکبری *** هیچ کس او را که در دوردست ایستاده است بهتر از من نمی بیند ... و هیچ کس او را که در کنارم قدم می زند بیشتر از من گم نمی کند ...واهه آرمن *** تا روزِ مرگ‌ فرش‌ بافت‌ و گُل‌ کاشت‌ اما هرگز نه‌ فرشی‌ زیرِ پا داشت‌ نه‌ کسی‌ گُلی‌ بَر مَزارَش‌ گذاشت. شیر کو بیکس∎​