شناسهٔ خبر: 27139629 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

مريم آیه‌ای از آسمان نبود؛ اما خودساخته بود

گروه فرهنگی ـ بارها گفته‌ام مریم آیه‌ای نبود که از آسمان آمده باشد، یک فرد عادی و معمولی بود؛ اما بر اساس خودسازی و کارهای مثبتی که انجام می‌داد متمایز شد. او به سختی به این درجه رسیده بود.

صاحب‌خبر -

مريم استثنايی نبود؛ اما خيلی خودساخته بود

به گزارش ایکنا از خوزستان، امروز 13 مرداد؛ سالروز شهادت شهید مریم فرهانیان است؛ با یک جستجوی کوچک می‌توانیم بفهمیم صاحب این نام بانویی جوان، بلند همت و اهل خودسازی و حساس به سرنوشت شهر و کشورش بود.

او متولد 24 دی سال 42 در شهرستان آبادان است. نوشته‌اند در 14 سالگی به کمک برادرش شهید مهدی فرهانیان به معرفت و درک صحیحی از وضعیت حاکم بر کشور و نیز ماهیت استکبار جهانی رسید و مبارزات خود را علیه ظلم‌های رژیم پهلوی آغاز کرد.

این شهید با اوج‌گیری مبارزات مردم در جریان انقلاب اسلامی در تظاهرات مردمی علیه حکومت شاهنشاهی شرکت کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پاسداران پیوست. مریم فرهانیان با آغاز جنگ تحمیلی شهر آبادان را ترک نکرد و دوشادوش برادران رزمنده خود به دفاع از خاک کشورش پرداخت.

شهید مریم فرهانیان درسن 17 سالگی در بیمارستان امام خمینی(ره) آبادان مشغول امداد‌گری شد و به مدت سه سال به کار امدادگری و پرستاری از مجروحان جنگ در بیمارستان‌های مختلف آبادان ادامه داد. او در این مدت یک بار به شدت زخمی شد.

اين شهيد به هنگام شكست محاصره آبادان و آزادی خرمشهر و بسياری از عمليات‌های ديگر فعاليت چشمگيری داشت تا بالاخره بر اثر متوقف شدن عمليات پس از آزادی خرمشهر به‌منظور رسيدگی به خانواده شهدا در واحد فرهنگی بنياد شهيد آبادان مشغول فعاليت شد.

مریم فرهانیان در غروب سیزدهم مرداد سال 63 در حالی که همراه با دو تن از خواهران همکار خود راهی گلستان شهدای آبادان شده بودند مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت. دو خواهر همراه او زخمی شدند و مريم فرهانيان به درجه شهادت رسید. یکی از این بانوان سنیه سامری است که در ادامه گفت‌وگوی او را با ایکنای خوزستان می‌خوانید:

سَنیه سامری، همرزم شهید مریم فرهانیان در گفت‌‌وگو با خبرنگار ایکنا خوزستان،‌ درباره شهید مریم فرهانیان گفت: بارها گفته‌ام مریم آیه‌ای نبود که از آسمان آمده باشد، یک فرد عادی و معمولی بود؛ اما بر اساس خودسازی و کارهای مثبتی که انجام می‌داد متمایز شد. او به سختی به این درجه رسیده بود. مریم هیچ وقت ارتباط خود را با خدا، ائمه(ع) و برادر شهیدش؛ مهدی قطع نکرده بود.

نماز خواندنش با همه فرق می‌کرد. احساس می‌کردی واقعاً با کسی حرف می‌زند. اینقدر حضور قلب داشت که انگار نیرویی را جلوی خود می‌دید. به طوری که اگر اتفاقی اطرافش می‌افتاد کمتر متوجه می‌شد.

درباره مریم شایع شده بود که شهید مریم فرهانیان همه روزها را روزه می‌گرفت؛ درحالی که این‌طور نبود. او روزهای خاصی را روزه می‌گرفت. ارادت خاصی به حضرت زهرا(س) داشت. به مناسبت‌های مختلف سعی می‌کرد خود را به حضرت نزدیک‌تر کند و درباره ایشان کتاب مطالعه می‌کرد. مریم حتی در روضه برای امام حسین(ع) هم سعی می‌کرد زمانی را برای حضرت زهرا(س) اختصاص دهد.

او در ایام فاطمیه پنج روز روزه می‌گرفت، لباس مشکی می‌پوشید و سعی می‌کرد از خانه بیرون نیاید و به نوعی در یک حالت اعتکاف به سر می‌برد. یادم است بعد از آزادسازی خرمشهر یک مراسم عزاداری در مسجد جامع برگزار شد. وقتی از او خواستم با ما به این مراسم بیاید قبول نکرد. گفت اگر بیایم وادار به حرف زدن می‌شوم و از حالت خود خارج می‌شوم.

الان در زندگینامه شهید می‌نویسند که ایشان اهل روحانیت و رهبّانیت بود؛ بود؛ اما مریم از قبل چنین نبود. او فردی معمولی بود. ممکن بود از کسی خوشش بیاید یا بدش بیاید، ناراحت شود و... . اما برای خودسازی خود خیلی کار می‌کرد.

من و یکی دیگر از دوستانم مدتی با مریم فرهانیان در بنیاد شهید آبادان همکار بودیم و به خانواده شهدا سرکشی می‌کردیم. یک بار که به خانه آمدم او را دیدم که روی سجاده نماز نشسته بود. وقتی نزدیک‌تر شدم دیدم که پشت دستانشان را می‌زند. وقتی از او پرسیدم چکار می‌کنی؟ گفت من خیلی با این دست‌ها گناه کرده‌ام. دوست دارم زودتر به حساب اعضا و جوارحم برسم و از الان تنبیه‌شان کنم. او آن موقع سنی نداشت. نوزده بیست ساله بود.

یک ویژگی دیگری که مریم داشت این بود که اهل به رخ کشاندن کارهای خود نبود. یک بار که از یک روستا برگشتیم او گزارش بازدید از خانواده شهدا را نوشت و به من گفت که آن را امضا کنم. گفتم تو گزارش را نوشتی، گفت: من و تو با هم یکی هستیم. من اگر بودم دوست داشتم کاری را که خودم انجام داده‌ام، به نام خودم شناخته شود تا بقیه بدانند. ولی چنین حسی اصلاٌ در مریم نبود. اهل ایثار بود. خیلی راغب نبود کارهایش جایی مطرح شود.

از این بانوی جوان وصیت‌نامه‌ای به یادگار مانده که لبریز از نام خدا و اندیشه برای جهان ابدی و انتخاب یک مسیر صحیح برای رسیدن به یک زندگی آرام در آن جهان است؛ بخشی از این وصیت‌نامه را در زیر می‌خوانید:

«هيچ وقت قدرت خدا را از ياد نبريد و سعی كنيد كه هر چه بهتر تزكيه نفس كنيد. چيزی را كه امام اينقدر درباره اش تكيه می كنند كه تزكيه نفس كنيد. و در بين خطراتی كه ما را تهديد می‌كنند هيچ خطری بالاتر از اين نفس نيست كه گاه انسان را به انحراف مي كشاند و خود انسان متوجه نمی‌شود.

قرآن بخوانيد زيرا قرآن تمام دستورات زندگی را به شما می‌گويد. نهج البلاغه و صحيفه سجاديه هم همينطور.

مادر! اگر من سعادت شهادت را داشتم و شهيد شدم، اصلاناراحت نباش. ما همه امانت هستيم و همه ما از دنيا می‌رويم، زيرا اين دنيا آزمايشگاهی‌ است كه خداوند بندگان خود را در آن، مورد آزمايش قرار می‌دهد. اين ما هستيم كه بايد سعی كنيم و از اين امتحان كه بالاترين امتحان هاست سربلند بيرون بياييم و در قيامت پيش خدا سرافكنده نباشيم.

يادم هست كه در آخرين جلسه گفتگويی كه با برادر شهيدم داشتم، درباره معاد برايم صحبت می‌كرد و می‌گفت در فكر آخرت باشيد و بعد از اين جلسه بود كه مقام شهادت را به دست آورد. از صميم قلب به او تبريك می‌گويم و از خدا می‌خواهم صداقتی همانند شهيدان به من عطا كند».

انتهای پیام

نظر شما