ظهر جمعه ۳۱ تیرماه ۱۳۶۷ نماز جمعه تهران به امامت آیتالله سیدعلی خامنهای رئیسجمهور وقت برگزار میشد، اما آن روز سخنان امام جمعه حال و هوای دیگری داشت. در بخشی از خطبههایش از رفتن به سوی سرنوشت خبر داد و خطاب به من مردم گفت: «من به جبهه میروم، شما هم بیایید!» خبرهایی از جبهه خوزستان میرسید که غافلگیرکننده بود. عراق از صبح همین روز با ۱۸ تیپ زرهی و مکانیزه به سرعت از محور شلمچه و کوشک وارد شده و توانسته بود ۳۰ کیلومتر از جاده اهواز- خرمشهر را به تصرف خود درآورد. خرمشهر میرفت تا دوباره خونین شهر شود. با هم نگاهی به وقایع آن روزها میاندازیم.
چهار روز بعد از پذیرش قطعنامه توسط ایران، خاک تفتیده جنوب کشورمان باز زخمی شنی تانکهای عراقی شد. به قرارگاه کربلا خبر رسید دشمن به پادگان حمید رسیده است. اخبار، گیجکننده و غیرقابل باور بودند. آنهایی که در شلمچه ایستادند، یاد عملیات کربلای ۵ را زنده کردند! ارتش بعثی آنقدر تانک و ادوات زرهی ریخته بودند که کسی فکرش را نمیکرد عراق بعد از هشت سال جنگ چنین قدرت زرهی قبراق و سرحالی آماده کرده باشد.
در این میان یک خبر دهان به دهان بین رزمندهها میپیچید. گفته میشد احمد آقا، فرزند امام تماس گرفته و از قول ایشان پیام عجیبی منتقل کرده است: «یا خرمشهر یا سپاه» جملاتی که امام در پیام خود استفاده کرده بود تا به آن لحظه بیسابقه بود. امام گفته بود: «اینجا نقطه حیاتی کفر و اسلام است، یعنی نقطه شکست و پیروزی یا اسلام یا کفر است و باید متر به متر بجنگید و هیچ چیزی از هیچ کس پذیرفته نیست. اینجا نقطهای است که موجب میشود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور یا برای همیشه سپاه، یک سپاه ذلیل و مردهای بشود.»
انتشار این پیام چنان خون غیرت پاسدارها و رزمندههای حاضر در منطقه را به جوش آورد که تا شامگاه همان روز نیروهای دشمن تا نزدیکی مرز عقب رانده شدند، اما این پایان کار نبود. عراق هنوز در غرب کشور اهدافی را برای خود دنبال میکرد. بمباران شیمیایی روستاهای اطراف گیلانغرب یکی از فجایعی بود که بعثیها در روزهای پایانی جنگ به راه انداختند، اما اخبارش در میان ولولهای که در جبههها افتاده بود گم شد.
جانشین فرمانده کل قوا، مرحوم هاشمی رفسنجانی اول مردادماه راهی اهواز شد. هنوز واحدهایی از دشمن در خاک کشورمان بودند و اوضاع متشنج به نظر میرسید. رئیسجمهور وقت آیتالله خامنهای نیز روز بعد خود را به منطقه رساند ولی حالا زمین جنگ عوض شده بود. عراق روز یکشنبه دوم مردادماه ۱۳۶۷ تهاجم گستردهای را به مرزهای غربی کشورمان آغاز کرد. شهر مرزی گیلانغرب که اوایل شروع جنگ جانانه در برابر دشمن مقاومت کرده بود، اینبار به تصرف عراقیها درآمد. حتی پادگان ابوذر که به دوکوهه غرب موسوم بود نیز توسط بعثیها اشغال شد. عراق در مجموع دو برابر زمینهایی که اوایل جنگ در استانهای غربی به تصرف درآورده بود را اشغال کرد!
به نظر میرسید بعثیها در غرب کشور بیشتر به دنبال گرفتن اسیر هستند تا تصاحب خاک. مرزهای استان کرمانشاه در دست نیروهای ارتش بود و در یورش برق آسای نیروهای دشمن، حدود ۷ هزار نفر از ارتشیها به اسارت درآمدند. در مجموع حدود ۱۰ هزار رزمنده ایرانی در روزهای پایانی دفاع مقدس به اسارت دشمن درآمدند، اما این تنها عراق نبود که مثل روزهای اول جنگ رفتار میکرد. با منتشر شدن پیام امام مبنی بر خالی نگذاشتن جبههها و لزوم حمایت از رزمندگان، مردم که از اخبار غافلگیرکننده جبههها به تنگ آمده بودند، مانند روزهای اول جنگ به جبهه هجوم بردند و خیلیها حتی با وسایل نقلیه شخصی خود را به مناطق عملیاتی رساندند. کار به جایی رسیده بود که حتی اسلحه انفرادی برای تجهیز نیروهای تازه نفس اعزامی یافت نمیشد.
نتیجه حمایت قاطعانه مردم، بیرون راندن دشمن از متصرفاتش بود. در جنوب کشور رزمندهها به مرز رسیدند و فرماندهان اعلام آمادگی کردند که دشمن را تا بصره تعقیب کنند. پیام رزمندهها توسط رئیسجمهور وقت آیتالله خامنهای به اطلاع امام رسید، اما ایشان اعلام کردند فقط در داخل مرزها هر جا که دشمن حضور دارد به او حمله شود. امام فرموده بودند: «ما در چارچوب قطعنامه به صلحی پایدار فکر میکنیم.»
عراق ابتدای جنگ با ۲۵۰ هزار نفر به ایران حمله کرده بود، اما در اواخر جنگ حدود یک میلیون نفر به ارتشش اضافه کرد. با این وجود نتوانست موفقیتی از حمله سراسری خود کسب کند. مردم ایران نشان دادند ایمانشان تسلیمناپذیر است. آنها نبرد با ارتش یک میلیون نفری را برده بودند.
چهار روز بعد از پذیرش قطعنامه توسط ایران، خاک تفتیده جنوب کشورمان باز زخمی شنی تانکهای عراقی شد. به قرارگاه کربلا خبر رسید دشمن به پادگان حمید رسیده است. اخبار، گیجکننده و غیرقابل باور بودند. آنهایی که در شلمچه ایستادند، یاد عملیات کربلای ۵ را زنده کردند! ارتش بعثی آنقدر تانک و ادوات زرهی ریخته بودند که کسی فکرش را نمیکرد عراق بعد از هشت سال جنگ چنین قدرت زرهی قبراق و سرحالی آماده کرده باشد.
در این میان یک خبر دهان به دهان بین رزمندهها میپیچید. گفته میشد احمد آقا، فرزند امام تماس گرفته و از قول ایشان پیام عجیبی منتقل کرده است: «یا خرمشهر یا سپاه» جملاتی که امام در پیام خود استفاده کرده بود تا به آن لحظه بیسابقه بود. امام گفته بود: «اینجا نقطه حیاتی کفر و اسلام است، یعنی نقطه شکست و پیروزی یا اسلام یا کفر است و باید متر به متر بجنگید و هیچ چیزی از هیچ کس پذیرفته نیست. اینجا نقطهای است که موجب میشود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور یا برای همیشه سپاه، یک سپاه ذلیل و مردهای بشود.»
انتشار این پیام چنان خون غیرت پاسدارها و رزمندههای حاضر در منطقه را به جوش آورد که تا شامگاه همان روز نیروهای دشمن تا نزدیکی مرز عقب رانده شدند، اما این پایان کار نبود. عراق هنوز در غرب کشور اهدافی را برای خود دنبال میکرد. بمباران شیمیایی روستاهای اطراف گیلانغرب یکی از فجایعی بود که بعثیها در روزهای پایانی جنگ به راه انداختند، اما اخبارش در میان ولولهای که در جبههها افتاده بود گم شد.
جانشین فرمانده کل قوا، مرحوم هاشمی رفسنجانی اول مردادماه راهی اهواز شد. هنوز واحدهایی از دشمن در خاک کشورمان بودند و اوضاع متشنج به نظر میرسید. رئیسجمهور وقت آیتالله خامنهای نیز روز بعد خود را به منطقه رساند ولی حالا زمین جنگ عوض شده بود. عراق روز یکشنبه دوم مردادماه ۱۳۶۷ تهاجم گستردهای را به مرزهای غربی کشورمان آغاز کرد. شهر مرزی گیلانغرب که اوایل شروع جنگ جانانه در برابر دشمن مقاومت کرده بود، اینبار به تصرف عراقیها درآمد. حتی پادگان ابوذر که به دوکوهه غرب موسوم بود نیز توسط بعثیها اشغال شد. عراق در مجموع دو برابر زمینهایی که اوایل جنگ در استانهای غربی به تصرف درآورده بود را اشغال کرد!
به نظر میرسید بعثیها در غرب کشور بیشتر به دنبال گرفتن اسیر هستند تا تصاحب خاک. مرزهای استان کرمانشاه در دست نیروهای ارتش بود و در یورش برق آسای نیروهای دشمن، حدود ۷ هزار نفر از ارتشیها به اسارت درآمدند. در مجموع حدود ۱۰ هزار رزمنده ایرانی در روزهای پایانی دفاع مقدس به اسارت دشمن درآمدند، اما این تنها عراق نبود که مثل روزهای اول جنگ رفتار میکرد. با منتشر شدن پیام امام مبنی بر خالی نگذاشتن جبههها و لزوم حمایت از رزمندگان، مردم که از اخبار غافلگیرکننده جبههها به تنگ آمده بودند، مانند روزهای اول جنگ به جبهه هجوم بردند و خیلیها حتی با وسایل نقلیه شخصی خود را به مناطق عملیاتی رساندند. کار به جایی رسیده بود که حتی اسلحه انفرادی برای تجهیز نیروهای تازه نفس اعزامی یافت نمیشد.
نتیجه حمایت قاطعانه مردم، بیرون راندن دشمن از متصرفاتش بود. در جنوب کشور رزمندهها به مرز رسیدند و فرماندهان اعلام آمادگی کردند که دشمن را تا بصره تعقیب کنند. پیام رزمندهها توسط رئیسجمهور وقت آیتالله خامنهای به اطلاع امام رسید، اما ایشان اعلام کردند فقط در داخل مرزها هر جا که دشمن حضور دارد به او حمله شود. امام فرموده بودند: «ما در چارچوب قطعنامه به صلحی پایدار فکر میکنیم.»
عراق ابتدای جنگ با ۲۵۰ هزار نفر به ایران حمله کرده بود، اما در اواخر جنگ حدود یک میلیون نفر به ارتشش اضافه کرد. با این وجود نتوانست موفقیتی از حمله سراسری خود کسب کند. مردم ایران نشان دادند ایمانشان تسلیمناپذیر است. آنها نبرد با ارتش یک میلیون نفری را برده بودند.
نظر شما