صاحبخبر - تبلیغات یکی از پایههای اصلی تئاتر شده است
سیدحسین رسولی
این روزها نمایش «خداحافظ باغ آلبالوی من» به نویسندگی و کارگردانی سارا مخاوات در سالن سایه، تئاتر شهر روی صحنه رفته است. این نمایش در بستر سوررئالیستی و فضای فانتزی روایت میشود و به زنی میپردازد که ذهنش در حال تحلیل رفتن است. شخصیتهای ادبی و نمایشی که در ذهن این زن زیست میکنند، تلاش میکنند تا خاطرات اوجودی او را حفظ کنند. این نمایش تا پایان مرداد میزبان تئاتردوستان خواهد بود. به همین مناسبت پای صحبتهای سارا مخاوات نشستهایم.
درباره نمایشنامه «خداحافظ باغ آلبالوی من» بگویید؛ چطور شد که نوشتن این کار را شروع کردید؟
ایده نمایش «خداحافظ باغ آلبالوی من» را از خیلی سال پیش در ذهنم داشتم. فکر میکنم چهار، پنج سال پیش بود. در آن زمان درگیر رمانم بودم. رمان «زنی که در قسمت اشیای گمشده پیدا شد» که در انتشارات «مروارید» چاپ شد. وقتی که رمانم تمام شد، زمانی پیدا کردم که پای نمایشنامهام بنشینم. خیلی هم ادیتش (ویرایشش) کردم. در ابتدا این نمایش پنج کاراکتر اصلی داشت که الان سه کاراکتر دارد. این کاراکترها از زنهای تاریخ ادبیات هستند. در یک زمانی به این نتیجه رسیدم که باید شخصیتهای نمایشی کمتری داشته باشم. شخصیت «دزدمونا» [از شخصیتهای نمایشنامه «اتلو»] را هم داشتم که حذف شد. دو کاراکتر «اسکارلت اوهارا» [شخصیت اصلی رمان «بربادرفته»] و «اما بوواری» [شخصیت اصلی رمان «مادام بوواری»] از عناصر اصلی نمایش هستند.
نمایش خودتان را در بستر سوررئالیستی و فضای فانتزی روایت میکنید و تمام شخصیتهای شما زن هم هستند.
دقیقا. اصولا سبک مورد علاقه من سوررئالیستی است. خواب و رویا در آن حرف اول را میزند. فضای زنانه را خیلی میپسندم. مسائل زنان و کندوکاو روح و روان زنان برایم از تمام مسائل دیگر مهمتر است. اولین فیلمنامهای هم که نوشتم در همین مایهها است. در آنجا هم روحیات عجیب و غریب زنی را کندوکاو میکنیم. در رمان «زنی که در قسمت اشیای گمشده پیدا شد» هم با چنین رویکردی مواجه میشویم. اصلیترین کاراکترهای این رمان هم زنان هستند. اصولا دغدغهام زنان هستند. فکر نمیکنم که از این دغدغه حالا حالاها کنده بشوم.
یک نکتهای داریم که در نظریات ادبی هم به آن توجه شده است. اینکه مردها بیشتر به کاراکترهای مردانه و رابطه آنها با پدر و مادرشان میپردازند ولی زنان تلاش دارند که بیشتر به شخصیت واقعی خودشان توجه کنند و از «مردپوشی» و نمایش فضای مردانه دوری میکنند. در گذشته نویسندههای زن بزرگی داشتیم که با اسم مردانه کتاب مینوشتند. «جرج الیوت» در اصل زنی به نام «ماری آن اوانز» بود که رمان مشهور «میدلمارچ» (۱۸۷۲-۱۸۷۱) را هم نوشت. نکته مهم اینجاست که زنها در آثارشان بیشتر به شخصیت زنها میپردازند. چرا اینگونه است؟
الان سخت است که دقیق این موضوع را مرور کنم و جواب درستی را بدهم. بیشتر آثار خود من از فیلمنامه و رمان گرفته تا نمایشنامه به زنان میپردازد. در رمانم به زنانی میپردازم که برجسته و موفق هستند و میخواهند که خودشان را تثبیت کنند. در نمایش «خداحافظ باغ آلبالوی من» هم زنان مهم هستند. میتوانم بگویم که شاید در تاریخ ادبیات و تاریخ زنده ما زنان بسیار کمی وجود دارند که میتوانیم به آنها افتخار و تکیه کنیم. این موضوع را در نسبت با مردان ایرانی میگویم. مثلا در فیلم، تئاتر، ادبیات و هر عرصه دیگری که اسم ببرید یک عالمه شخصیتهای تاثیرگذار مرد داریم. با این حال، به دلیل شرایطی که وجود داشته و دارد به زنها پرداخته نشده است. به عنوان یک زن دوست دارم روی زنهای مهم خودمان کار کنم. خیلی دوست دارم بدانم که چرا برخی از زنان در میان آن همه کاراکتر تاریخی و مردانه ماندگار شدهاند؟ چرا برخی از زنها خاص شدهاند؟ این موضوع برایم خیلی اهمیت دارد.
اگر از منظر بینامتنیت نگاه کنیم نام «خداحافظ باغ آلبالوی من» ما را یاد نمایشنامه «باغ آلبالو» به نویسندگی «آنتوان چخوف» روس میاندازد. همچنین از نظر نشانهشناسی شما میخواهید به گونهای دیگر همان مضمون خداحافظی با باغ زیبای نمایش چخوف را نشان بدهید.
دقیقا. تنها وجه اشتراک نمایش «خداحافظ باغ آلبالوی من» و «باغ آلبالو» چخوف هم همین است. من عاشق چخوف هستم. نمایشنامه «باغ آلبالو» را هم خیلی دوست دارم. در این نمایشنامه از همه بیشتر هم عاشق جمله «خداحافظ باغ آلبالوی من» هستم. شاید این مسئله خیلی هم ربط مستقیمی به نمایشنامه من نداشته باشد. البته زمانی که «مادام لیوبوف اندریونا رانوسکایا» جمله «خداحافظ باغ آلبالوی من» را میگوید در حال خداحافظی با باغ آلبالویش است که در واقع همه چیز و تمام دارایی او است. زمانی که کاراکتر اصلی نمایش «خداحافظ باغ آلبالوی من» این جمله را میگوید، ذهنش در حال از دست رفتن است. خاطرات و رویاهای او هم در حال پاک شدن است.
شما پیش از این بیشتر بازیگری میکردید. چه شد که این بار تنها کارگردانی کردید؟ و کار با بازیگران چطور بود؟
اگر در این نمایش بازی میکردم که کارم خیلی سخت میشد. اجرای تئاتر در سطح حرفهای خیلی مشکل است. زمانی که مشغول بازیگری هستم دیگر هیچ کاری نمیتوانم انجام بدهم. با کاراکتر خود حرف میزنم و با او زندگی میکنم. وقتی کارگردانی میکنید باید تمام جنبههای مختلف کار را مدیریت کنید. خوشبختانه بازیگران این گروه با اینکه نقشهای سختی هم داشتند از پس کار خود برآمدند. آنها گاهی میگفتند که چرا داریم این دیالوگ را میگوییم و چرا این کلمات اینجاست؟ ولی کم کم در نقشهایشان پیش رفتند. آنها خیلی با استعداد و توانا هستند. از قبل میشناختمشان. بنابراین میدانستم که بازیگران وقتی مشکلشان با متن حل بشود و با کاراکترهای خود مسئلهای نداشته باشند دیگر همه چیز حل خواهد شد؛ در ادامه همین اتفاق هم افتاد. توانایی بازیگر در ارائه نقش خیلی مهم است. آنها در ابتدا کمی کند پیش رفتند ولی هر چه که جلوتر رفتیم کارشان راحتتر شد. بازیگران خودشان کار را جلو بردند.
اگر از منظر اقتصادی نگاه کنیم، یک کار تئاتر هزینههای فراوانی دارد و تهیهکنندهها هم بیشتر به سمت چهرهها گرایش دارند. درباره هزینههای کار خود بگویید.
اگر میخواستم این نمایش را در سالنهای خصوصی روی صحنه ببرم که اصلا شدنی نبود! از طریق استارتآپی به نام «حامیجو» مبلغی در حدود ۱۵ میلیون تومان جمع شد که با همان سرمایه کارمان تا این جا پیش آمد. البته مجبور شدم باز هم پولی را قرض کنم. در تئاتر شهر قرار نیست که مبلغی را برای جا بپردازید و تنها درصدی را برای سالن میگیرند. آن فشار سنگینی که روی دوش هنرمندان در سالنهای خصوصی است روی دوش کارگردانها در سالن دولتی نیست. این موضوع خیلی مثبتی است.
پیش از این چند بار با سالنهای خصوصی رایزنی کردم و متوجه شدم که برای اجرا در آنجا برای من شدنی نیست! در سالنهای خصوصی مبلغی بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون تومان باید کرایه سالن بدهید. آن هم پیش از اجرا. بعضی از سالنهای خصوصی هم میگفتند که پول سالن را پیش از اجرا میپردازید و اگر اجرای شما گرفت و فروش خوبی داشتید و از یک درصدی بیشتر شد؛ باید باز هم مبلغی را به ما بپردازید. اینگونه است که شما مدام باید با خودتان فکر کنید که چطور کارتان را جمع و جور کنید. خدا را شکر در سالنهای دولتی چنین مشکلی وجود ندارد.
شاید اینگونه بشود گفت که رویکرد سالنهای خصوصی فقط پول است و آنها اصلا دنبال تئاتر نیستند ولی رویکرد سالنهای دولتی مانند تئاتر شهر فرهنگیتر است.
اگر به رویکرد تئاتر شهر نگاه کنید، متوجه میشوید که دنبال چهرهها نیستند. در حال حاضر یک اجرایی پیش از نمایش «خداحافظ باغ آلبالوی من» روی صحنه میرود که اصلا چهرهای در آن کار نیست. در سالن قشقایی هم دو اجرا وجود دارد که یکی از آنها چهرههای شاخصی ندارد. به نظرم این راهی که تئاتر شهر میرود برای جوانها بهتر است. البته این را بگویم که اجرا گرفتن در تئاتر شهر اصلا کار آسانی نیست. شما باید روزهای متوالی به آنجا بروید و بیایید. باید مدیران آنجا را برای اجرایتان قانع کنید.
به نظرم آنها ذهن بازی دارند و رویکردشان مثبت است. این را بگویم که تئاتر از نظر اقتصادی برای چهرهها خیلی خوب است. آنها پول حسابی هم درمیآورند.
ولی این موضوع برای تئاتریهایی که چهره نیستند کاملا برعکس است. اگر پول تبلیغات تئاترتان را نداشته باشید که اصلا هیچی!
یعنی تبلیغات یکی از پایههای اصلی تئاتر شده است؟
بله. خیلی این موضوع مهم است. تبلیغات یکی از پایههای اصلی تئاتر شده و خیلی هم هزینهبر است. برای میزان کمی از تبلیغات باید هزینههای چند ده میلیونی بپردازید.∎
نظر شما