ایران آنلاین / آیا تاکنون بهاین مقوله اندیشیدهاید که رنگ غالب شهر، چه رنگی است؟ خودروها، منازل مسکونی و ساختمانهای تجاری دارای چه نمایی هستند؟ بیلبوردهای تبلیغاتی تا چه میزان نظر شما را بهخود جلب میکند و اصلاً جذابیت بصری دارند؟ شما شهروند تهرانی دستکم یک بار به رستوران رفتهاید، آیا نمای این رستورانها یا تابلوهای آنها برای شما جذاب و دعوتکننده بوده است؟ آیا هنگام خرید از فروشگاهها اعم از لوازم خانگی، پوشاک، مواد غذایی، لوازم صنعتی و... به تابلو فروشگاه دقت کردهاید؟ تا چه میزان این اِلِمانها برای شما مهم و جذاب هستند؟
هنگامیکه در اتوبوس یا تاکسی در سطح شهر تردد میکنیم رنگ غالب خودروها را سیاه و سفید درمییابیم. نمای ساختمانها سنگهای سفید است که گاهی سنگ پلاک سیاهی در گوشهای از آن به خیال آنکه تنوعی ایجاد کرده باشد، قرار گرفته است. تابلوهای اغلب فروشگاهها دود گرفته، کم رنگ و تکراریاست. شهر به ما میگوید از رنگ و تصویر هراس دارد و از تنوع و نوآوری در امر زیباسازی فراری است.
مهندس امیررضا پوررضایی کارشناس شهری در رابطه با آشفتگی بصری در شهرتهران میگوید: «اگر در شهر تهران آشفتگى بصرى وجود نداشت جاى تعجب بود. به قول شیخ بهایى «از کوزه همان برون تراود که در اوست». همه به خوبى میدانیم که در شهرمان آشفتگىهاى بسیارى وجود دارد و این آشفتگى بصرى پیامد آن آشفتگىهاست. بیشتر چیزهایی که در شهر میبینیم، ساخت عدهاى است تا از این طریق ثروت کسب کنند، اما در قدیم عدهاى شهر را میساختند که در آن زندگى کنند. اینکه عدهاى بخواهند ساختمان بسازند تا ثروت کسب کنند حتماً بى اشکال است، منتها به این شرط که جامعه در این زمینه رشد فرهنگى یافته باشد.»
وی با اشاره بهنظم و زیبایی در معماری قدیم ایران گفت: «در معمارى ایرانى، شهر یک کل منسجم و یکپارچه است که آشفتگى بصرى در آن دیده نمیشود. میتوان شهر را در معمارى سنتى ایران به یک ساختمان تشبیه کرد و خانهها و مغازهها و دیگر اجزاى شهر را به اتاقها و فضاهاى خانه. تکرار میکنم که به هیچ عنوان قصد ارزش داورى ندارم و منظورم این نیست که جامعه سنتى بهتر از جامعه [مدرن] نوین است. منظورم این است که جامعه ما امروز شبیه هواپیمایى است که از فرودگاه جامعه سنتى مدتهاست پرواز کرده ولى هنوز در فرودگاه جامعه نوین [مدرن] فرود نیامده است. شما میبینید که آشفتگى بصرى محدود به تهران یا شهرهاى بزرگ نیست. حتى روستاهاى ما بشدت درگیر آشفتگى بصرى هستند. البته به جز موارد معدودى که بافت اصلى خود را حفظ کردهاند.»
باید خاطرنشان کرد که این آشفتگى گرچه در منظر شهر و ساختمان دیده میشود اما ریشه فرهنگى دارد. مهندس پوررضایی در این زمینه توضیح میدهد: «شهر ایرانى را در قدیم عدهاى میساختند براى خودشان. پس با خودشان هماهنگ بود، آشفتگى هم در آن دیده نمیشد. امروز شهر را عدهای میسازند براى پول، پس با منطق اقتصادى هماهنگ است و آشفتگىهاى مختلف در آن بسیار شدید است. پس فرهنگ باید رشد کند و به جایى برسد که کسانى که براى پول شهر و ساختمانهایش را میسازند، طورى بسازند که نه تنها آشفته نباشد، بلکه کیفیت بالایى داشته باشد.»پورضایی در پاسخ به این پرسش که در حال حاضر آیا ساختمانها و بامهای سبز میتواند نقش مؤثری در زیباسازی شهر داشته باشد توضیح میدهد: «معمارى تا قبل از International style متکى به طرحها، مصالح و امکانات محلى بود و امروز نسخههاى ثابتى در همه دنیا مورد توجه است. بام سبز و ساختمان سبز بسیار خوب است ولى حتماً لازم است با اقلیم ما سازگار شود؛ آنچه در معمارى زیر عنوان sustainable architecture یا معمارى پایدار به آن پرداخته میشود. ما نمیتوانیم الگوهاى اروپایى یا الگوهاى شرق آسیا را در فلات ایران پیاده کنیم. توجه به نماى پنجم، بسیار خوب است و امیدوار هستم این توجه با نسخه ایرانى صورت بگیرد. شما به چمن کارى فکر کنید و ببینید که این شیوه گرچه سبز و زیباست، ولى در طى 50-40 سال گذشته که در شهرهاى ما رایج شده چه لطمه شدیدى به منابع آب ما زده و هنوز هم در نهایت تعجب میبینیم که ادامه دارد. به خوبى توجه دارید که بام، بخشى از خانه ایرانى بود و زندگى در آن جریان داشت و آپارتمانسازىها این فضا را از خانه ایرانى گرفته است. امیدوار هستم این بازگشت، با نسخه ایرانى صورت بگیرد.» قانون کف را مشخص میکند
شاید این پرسش برای بسیاری از ما پیش آمده باشد که چرا قوانینی سختگیرانه برای زیباسازی شهر وضع نشده است و شهرداری آنگونه که شایسته است بر این امر نظارت ندارد. مهندس پوررضایی در این زمینه معتقد است: «بهنظر میرسد اشکال در اینجاست که ما فکر میکنیم قانون میتواند شهر را زشت یا زیبا کند. قانون با همه ارزشش، در سطح بسیار پایینى از زندگى انسان قرار دارد. قانونها کف را مشخص میکنند که در خیلى از موارد هم کمک بزرگى است، اما سطح مطلوب و عالى خارج از دسترس قانون است. قانون میگوید دزدى نکنید، قتل نکنید، کودک آزارى نکنید و اگر اتفاق افتاد مجازات آن چه باید باشد. اما نمیتواند بگوید به دیگران کمک کنید، بیمار را به بیمارستان برسانید، کودک گمشده را در آغوش بگیرید تا پدر و مادرش پیدا شوند. قانون فایدههاى بسیارى دارد، اما ساختن شهرى مطلوب و زیبا از قانون بر نمیآید، فرهنگ باید رشد کند. البته پس از اینکه رشد فرهنگ در این خصوص اتفاق افتاد، بر اساس فکر مبتنى بر فرهنگ رشد یافته، قوانینى هم نوشته و اجرا خواهد شد که در زیبا شدن و زیبا ماندن شهر کمک میکند ولى از قانون در این مورد و تمام امور فرهنگى، کارى ساخته نیست.»
اغلب شهروندان تهرانی از نماهای تمام بتنی شهر و رنگ خاکستری و جلوه بیروحی که آن بناها به شهر دادهاند، گلهمند هستند. پوررضایی در این رابطه توضیح میدهد: «به خوبى اطلاع دارید که اینگونه نماها بر آمده از همان International style است. نماى سیمانى با کیفیت و سالم براى شهر تهران نماى مناسبى است و نماى شیشهاى و سنگى هم باوجود معایب و مشکلاتى که دارند بازهم در جاى خود کارکردهایى دارند. معمارى دنیای امروز همین است و ما نمیتوانیم و دلیلى هم ندارد که با یافتههاى روز سر ناسازگارى داشته باشیم. اما بى شک پس از آنکه این گونه معمارى را بخوبى و درست دریافتیم و فرا گرفتیم خواهیم توانست نسخههاى ایرانى از آن بیرون بدهیم. امروز به نظر من ما هنوز در حال دریافتن، آموختن و تمرین کردن معمارى نوین [مدرن] هستیم.»
پیادهروهای نازیبا
پیاده روها از دیگر مواردی است که شهروندان تهران به آن اشاره میکنند، از جمله یک شهروند تهرانی ساکن امیرآباد از پیادهروهای شهری بهعنوان یک معضل نازیبای شهری یاد میکند و معتقد است که باید فکری اساسی برای گذرهای عابرپیاده کرد. مهندس پوررضایی در این باره معتقد است: «قبل از هر چیز پیادهرو باید وجود داشته باشد. در بسیارى از جاهاى شهر اساساً محلى به نام پیادهرو وجود ندارد و در بسیارى دیگر از موارد، پیادهرو با فاصلههاى بلند قطع و وصل میشود و در برخی دیگر موارد، پیادهروها غیرهمسطح، غیرهم عرض و غیر یکنواخت هستند. شهر بنا به سیاستهاى حکومتى در تسخیر وسایل حمل و نقل است. بیش از همه موتورسیکلتها که بنا به دلایل مختلف، حکومت امکان یا توان و تمایل برخورد با آنها و تخلفاتشان را ندارد و بعد از آن خودروها و اتوبوسها که حکومت خود را ملزم میداند با هر نوع شیارزنى براى آنها راه باز کند.»
وی در رابطه با پیادهرو مناسب و درخور شهر تأکید میکند: «اگر قرار است پیاده رو براى مردم جاذبه داشته باشد لازم است همان آشفتگىهایى که در سؤال اول به آنها پرداختیم وجود نداشته باشد. دختربچه متکدى راه شهروندان را نبندد. دزد گردنکلفتى جیب آدم را نزند. دستفروش نیمی از پیاده رو را نگرفته باشد و اگر هم گرفت، از مأمور شهردارى کتک نخورد. آلودگى هوا در سطح قابل قبول باشد. کافهها و رستورانها امکان داشته باشند بدون تعامل با مأموران شهردارى در محلهایى که براى این مورد مناسب است، میز و صندلى بگذارند. پیادهروها در محلهایى به پلازاهاى شهرى منتهى شود و در این پلازاها نوازندگان دوره گرد غیرمتکدى حضور داشته باشند. غذا فروشان و تنقلات فروشان دوره گرد داراى شناسنامه و مجوز بهداشتى باشند. تئاتر خیابانى اجرا شود و اگر در جایى ممکن بود، در جوىها آب جارى باشد. شاید خوب باشد این را اضافه کنم که من همین امروز و با همین شرایط موجود پیادهروهاى شهرم را دوست دارم و در بسیارى مواقع پیاده در آن قدم میزنم.»
از مهندس پوررضایی در رابطه با مناطق مختلف شهری سؤال میکنیم و از او میخواهیم که راهکار خود را برای زیباسازی در هریک از این مناطق بیان کند. وی در این باره شرح میدهد: «شما بدرستى در سؤالتان اشاره کردید که هر یک از این مناطق نیازهاى مختلفى دارند. بافت تاریخى و مرکزى شهر نیازمند حداقل دستکارى ممکن است شامل احیا و مرمت و استحکام بخشى تخصصى، تغییر کاربرى بسیار حساب شده و جوانب اندیشى شده، ایجاد دسترسىهاى آسان و امروزین بدون دستکارى در معابر این مناطق با منطق تردد آمبولانس و آتشنشانى.
اما شهرکهاى اقمارى اطراف شهر، نیازمند جانمایى دقیق، دسترسى قابل قبول جادهاى و ریلى به شهر مادر و شهرها و شهرکهاى صنعتى اطراف، بررسى تأمین آب و دفع سالم فاضلاب، شهرسازى و معمارى قابل قبول، تأمین امنیت، تأمین آموزش، بهداشت، درمان و با اهمیت بسیار بالا تأمین تفریح و سرگرمی است. میخواهم روى تفریح و سرگرمی تأکید کنم چرا که مردم اگر بیمار شوند خود را به بیمارستان میرسانند و اگر مدرسه نباشد، بچهها را به هر ترتیبى به مدرسه میبرند، اما اگر تفریح و سرگرمی در دسترس نباشد، بدون اینکه برایشان روشن باشد چه چیزی کم دارند پلاسیده و پژمرده میشوند. من به دفعات این مطلب مهم را با این شوخى عنوان کردهام که در صورت لزوم باید با تانکر به مناطق اقمارى تفریح و سرگرمی برسانیم. براى اینگونه شهرکها هم اصلاً لازم نیست تلاش زیادى بکنیم یا دنیا را بگردیم، شهرک اکباتان نمونه بسیار پرامتیاز این شهرک سازىهاست.»
نمای ساختمان، نمای شهر
نمای ساختمانها را نمیتوان، نمای یک واحد مجزا دانست، چرا که همین واحدهای مجزا در مجموع شهر را شکل میدهند. مهندس پوررضایی در ادامه گفتوگو، به تک بعدی بودن نماسازی در خیابانها و کوچههای تهران اشاره کرد و در ادامه در رابطه با اصلاح این بناها گفت: «متأسفانه باید بگویم در بعضى از ساختمانها که تعدادشان اصلاً کم نیست، همان نماهاى فرعى به مراتب از نماى اصلى کمتر زشت هستند. حداقل این است که یک زشتى کار نشده و بى ادعا دارند و نه یک زشتى کار شده، پرهزینه، سنگین، خطرناک و پرمدعا.»
به گفته وی، نماهاى اصلى ساختمانها، تا یک دهه پیش عموماً ترکیبى از منفعت اندیشى و بى سلیقگى نماکار همراه با منفعت اندیشىها و بى سلیقگى سازنده بود. از مدتى پیش هیجان زدگى جدیدى در قالب «نماکشى» پیدا شده است و بساز و بفروشها کشیدن و طراحى نما را به یک فردى از دانشجویان معمارى فامیل واگذار میکنند. این وضعیت بسیارى از ساختمانهاى جدید است. اما ساختمانهاى گرانقیمت مشکلات خودشان را دارند. بسیارى این ساختمانها را با نمایى میسازند که خودشان آن را نماى رومی یا کلاسیک یا حتى نئوکلاسیک اسم گذاشتهاند که در واقع کاریکاتور نماى ساختمانهاى متعلق به قرن هفدهم و هجدهم اروپا است. ساختمانهاى آن دوره از چهار بر باز هستند، از هم فاصله دارند، عموماً دو طبقه هستند، ارتفاع هر طبقه 6-5 متر است، پنجرهها بزرگ و به نسبت کم تعداد است، فضاى اطراف سبز و آرام است، در نتیجه معمار با توجه به این مشخصات و میزان بارندگى و گرما و سرما از این گونه طرح براى نما استفاده میکرده است. بتازگى نیز به همه اینها نوعى نورپردازى هیچکاکى افزوده شده است. امروز در این شلوغى و هیاهوى سرسام آور شهرها، براى ساختمانهاى به هم چسبیده و دراز و باریک، در کوچههاى شلوغ و تنگ در شهرهاى کم باران ما، براى پنجره هاى کوچک و نزدیک به هم ساختمانها، چطور نسخه بدل ساختمانهاى قرن هجدهمی در دوک نشینهاى اروپا را میشود تجویز کرد؟
امروز شهر ما نیازمند نماهایى آرام، موقر، متناسب و منظم است. خالى از هرگونه غلو و اغراق و تلاش براى کاخ نمایى آپارتمانهاى کوچکى که پشت آن قرار دارند. هنر باید کمبودها را جبران کند؛ مثلاً شما ببینید فرش ایران در منطقه خشک و کویرى کرمان و کاشان پر از رنگ و طرح و شلوغى است و در مازندران و گیلان زیراندازها ساده هستند و با رطوبت بالا سازگارى دارند. هنر در شهرهاى شلوغ ما باید آرامش و نظم ایجاد کند.
این مهندس معمار کشورمان مشکل اصلى را نماهاى اصلى میداند و میافزاید: «مشکل بعد، ذهنیت و رفتار متظاهرانه ماست. براى هر بخش که بیشتر به چشم میآید، چند برابر هزینه میکنیم و برای آن بخشهایى که کمتر دیده میشود حاضر نیستیم هزینه کنیم؛ چرا که مشترى و خریدار ساختمان هم عقلش به چشمش است. نکته خطرناک اینجاست که مهمترین بخشهاى ساختمان دیده نمیشود.»
تابلوهای تبلیغاتی و منظر شهری
یکی دیگر از معضلات شهر تهران که آن را نازیبا کرده و شکایت اغلب شهروندان تهرانی را بهدنبال دارد، تابلوهای شهری، بیلبوردها و نقاشیهای دیواری است که گویا نه تنها جلوه بصری مناسبی ندارد بلکه بر میزان آشفتگی شهر نیز دامن زدهاند.
براساس آثار و نشانههای شهری باقی مانده و موارد مکتوب، تاریخچه نقاشیهای دیواری تبلیغاتی به پیش از انقلاب میرسد. سعید باباوند طراح گرافیک و مدرس دانشگاه در این باره شرح میدهد: «این نقاشیهای دیواری در واقع جنبه تبلیغاتی داشتند و هنوز هم در برخی از مناطق شهر شاهد برخی از این نقاشیهای دیواری تبلیغاتی هستیم. برای مثال در خیابان طالقانی میتوانیم آثار نقاشی دیواری برای تبلیغ تلویزیون بلموند را ببینیم. البته این نقاشیهای دیواری همواره تبلیغات تجاری نبوده و از همان ابتدا ما شاهد دو نوع تبلیغات تجاری و اجتماعی بودهایم. یک نمونه از این تبلیغات اجتماعی، نقاشی دیواری در پمپ بنزین خیابان شهید بهشتی است که درحال تبلیغ فرهنگ دوچرخه سواری است.»
تبلیغات شهری بهصورت بیلبورد یک سبک امریکایی برای خیابانهای وسیع ایالات متحده است که سالهای بعد از انقلاب در اوایل دهه هفتاد خورشیدی وارد سیستم تبلیغات شهری ایران و تهران شده است. باباوند در زمینه تاریخچه سازههای بیلبوردی در شهر تهران میگوید: «سازههای بیلبوردی محصول بعد از انقلاب است. در سالهای
71-72 اولین پنلهای چوبی مربع شکل در سطح شهر تهران نصب شد که هنوز هم در خیابان انقلاب این پنلها وجود دارند. همزمان با این پنلهای چوبی، سازههای چهاروجهی نیز ساخته میشد که در داخل آنها فلزهایی که تبلیغاتی با چاپ سیلیکونی روی آن نقش بسته بود، قرار میگرفت. این پنلها و این سازههای چهاروجهی یاد شده را میتوان مادر بیلبوردهای تبلیغاتی دانست.»
بیلبوردها اساساً برای پیامرسانی به عابر پیاده نیست و برای سواره در نظر گرفته شده است که میتواند نقش بسزایی در زیباسازی بزرگراهها داشته باشد، منوط بر اینکه از یک سری عوامل تأثیرگذار پیروی کنند. پوسترها و تابلوهای عمودی با ابعاد کوچکتر برای عابر پیاده و در پیاده روها قرار میگیرد و آن نیز نقش مهمی در زیباسازی شهر دارد. سعید باباوند در این باره توضیح میدهد: «شهر تهران از دهه هفتاد، از یک شهر پیاده محور به سوی شهری سواره محور تغییر موضع داده است و تمامی مواردی که در آن توجه به انسان مد نظر بوده، حذف و هرآنچه ماشین را در محور توجه و تمرکز قرار میدهد جایگزین شده است. به گونهای که شهر در حال حاضر، فضایی برای پیادهروی ندارد و تنها برای حرکت خودرو طراحی شده است. همانطور که میدانید بیلبورد ابتدا در بزرگراههای امریکا ساخته شد و ما میدانیم که تهران مانند شهرهای امریکا دارای اتوبانهای وسیع نیست. اتوبانهای تهران اندکی عریضتر از خیابانها هستند. در چنین شرایطی که اتومبیل نمیتواند چندان سرعتی داشته باشد، بازهم اقدام به نصب بیلبورد در سطح شهر کردهاند و حتی جایگیری این بیلبوردها نیز در اغلب موارد اشتباه است. برای نمونه همپوشانی تابلو راهنمایی و رانندگی با تابلو تبلیغاتی عرشه پل، یکی از دهها موردی است که میتوان بهعنوان جایگیری نادرست بیلبوردها به آن اشاره کرد و به این ترتیب امروزه ما تعداد زیادی تابلوهای مزاحم در سطح شهر داریم که بیش از آنکه تأثیر تبلیغاتی یا زیبایی در شهر داشته باشند، باعث شده شهری با آلودگی بصری و نازیبا داشته باشیم.» وی در ادامه میافزاید: «برای آنکه یک تبلیغ دیده شود و نیز در زیبایی شهر مؤثر باشد باید، اولاً در جای مناسب نصب شود که درحال حاضر چنین جایگیری در بسیاری از موارد رعایت نشده است. دوم اینکه طراح باید درنظر داشته باشد که طراحی بیلبورد با بروشورهای تبلیغاتی متفاوت است و باید از متنهای طولانی که حواس راننده را مختل میکند، پرهیز کند.»
متأسفانه نگاه منفعت طلبانه و تجاری در بخش طراحی و نصب بیلبوردها یک معضل اساسی بوده، تنها موجب آلودگی محیطی شده است و شهر را به یک آشفتگی بصری و نازیبا سوق داده است. باباوند در این باره توضیح میدهد: «متأسفانه شرکتهای تبلیغاتی متخصص تبلیغات، استراتژیست و گرافیست ندارند و بدون توجه به این مطلب که تبلیغات بیلبوردی، برای یادآوری به مخاطب است و نه بروشور تبلیغاتی، اقدام به طراحی ونصب بیلبوردها و تابلوهای تبلیغاتی میکنند.»
وی به مشکل اساسی سانسور در بخش تبلیغات شهری اشاره میکند و توضیح میدهد: «تبلیغات در کشور ما دچار سانسور شده است. ما نمیتوانیم براحتی از چهرههای مطرح یا خانمها در طراحی بیلبوردها و تابلوها استفاده کنیم. همچنین جامعه ما، جامعهای بسیار خشک و جدی است و این مسأله باعث میشود بخش طنز در تبلیغات حذف شود، درحالی که در اغلب کشورها، تبلیغات مبتنی بر طنز و تصاویر فانتزی است. این سبک از طراحی میتواند چهرهای متنوع و جذاب به شهر بدهد که متأسفانه بهدلیل ذائقه اشتباه جامعه، نمیتوانیم چنین تبلیغاتی داشته باشیم.» باباوند به حاشیه سازیهای تبلیغاتی اشاره میکند و میگوید: «بعد از اجرای بیلبوردهای تبلیغاتی، گروهی شروع به حاشیه سازیهای سیاسی - اجتماعی میکنند و یک داستان سیاسی از بیلبورد یا تابلو و پوستر تبلیغاتی میسازند. همچنین تولیدکننده هیچ ایده فانتزی را نمیپذیرد و با آن مخالف است. به این ترتیب طراح ناگزیر به سمت تصویر هراسی میرود و در نتیجه جامعهای تصویر هراس بهوجود میآید که از هر تنوعی فراری است. در جامعه سانسور زده، تصویر به انزوا میرود. هرجا که تصویر به انزوا رود، طراح به سراغ کپیبرداری از تصویرهای ساده و تبلیغات دیگر میرود.»
این مدرس دانشگاه در پاسخ به این پرسش که چرا اغلب تابلوهای تبلیغاتی و فرهنگی و نیز بیلبوردها، تکراری و فاقد تنوع در طرح و رنگ هستند میگوید: «مشکل به دانشگاهها و استادان در دانشگاهها برمیگردد که نتوانستهاند خروجی مناسبی از طراح را داشته باشند. بعد از انقلاب بیش از 100هزار فارغالتحصیل گرافیک داریم و تمام فارغالتحصیلان حوزه هنرهای تجسمی بیش از 200 هزار نفر هستند. این درحالی است که تعداد اعضای انجمنهای هنر اعم از نقاشان، مجسمهسازان و طراحان گرافیک کمتر از 5هزار نفر است و معمولاً حدود هزار نفر در فراخوانهای هنری شرکت میکنند که کاری با کیفیت ارائه میدهند. تمامی این آمارها بیانگر آن است که طراح واقعی با کیفیت لازم برای تأثیرگذاری روی محیط شهری بسیار کم است.»
وی به برخی از شرکتهای تبلیغاتی اشاره میکند که حتی طراحان این شرکتها دانش گرافیک و طراحی تبلیغاتی ندارند و از سایر رشتههای تحصیلی وارد این حوزه از فعالیتهای هنری شدهاند. این گروه تنها با اکتفا بر نرمافزارهای هنری و کپیبرداری از سایتهای مختلف، بدون سلیقه دیزاین اقدام به طراحیهای تبلیغاتی میکنند و به این ترتیب به ذائقه هنری جامعه و سیمای شهر آسیب میزنند.
سعید باباوند به مشکلات و معضلات شهرداری تهران در امر تبلیغات شهری اشاره میکند و میگوید: «هیچ گروه مطالعاتی در شهرداری پیش از ایجاد کمپینهای ارتباط شهری، مشکلات و نیازهای شهری را بررسی نکرده است و غالباً این کمپینهای تبلیغاتی فرهنگی، یکسری تبلیغات ایدئولوژیزده و بدون مطالعات اجتماعی و غالباً با مواضع جناحی و سیاسی در بزنگاهها طراحی و اجرا شدهاند. همچنین مجموعهای از قوانین نانوشته وجود دارد که به مرور بعد از حذف مواردی، طراح متوجهشده که نباید از آن در طرحهای تبلیغاتی استفاده کند در غیر این صورت اجازه اجرا داده نمیشود و اگر نصب شد، بلافاصله آن را برمیدارند. تمامی این موارد مشکلاتی هستند که طراحان با آن مواجه بوده و نمیتوانند طرحی شایسته برای فضای شهری ارائه بدهند.»
وی معتقد به الگوی فرانسوی در نحوه اجرای تابلوهای تبلیغاتی در سطح شهر است و در این رابطه توضیح میدهد: «تابلوهای شهری ما میبایست، نیمی تجاری و نیمی دیگر فرهنگی باشد. البته لازم است طراحان را آزاد بگذارند و طراحی تبلیغات فرهنگی تنها در دست یک ارگان و سازمان مانند شهرداری نباشد. همچنین اقدام به تخصیص رویدادهای فرهنگی در سطح شهر کنند. برای مثال محدوده تئاترشهر تا میدان انقلاب را به تابلوهای تبلیغاتی فرهنگی برای تئاترها یا محدوده کریمخان را به تابلوهای تبلیغاتی برای گالریهای هنری اختصاص بدهند. کافی است که شهرداری از تبلیغات فرهنگی ترس نداشته باشد و تنها بخشی از استندهای تبلیغاتی را بهصورت آزاد در اختیار طراحان قرار بدهد و مطمئن باشد این طرحها تنها هنری است و هیچ جنبه سیاسی و جناحی نخواهد داشت. با چنین رویکردی، این تصاویر گرافیکی و هنری در زیباسازی شهر بسیار مؤثر خواهد بود. همانگونه که در لهستان شاهد هستیم، تابلوها و پوسترهای تبلیغاتی شهر را به یک گالری هنری تبدیل کرده است.»
این طراح گرافیک در خاتمه با اشاره به این موضوع که خاکستری بودن شهر، زشتی و تکراری بودن آن تنها در امر تبلیغات شهری خلاصه نمیشود و شهرسازی نیز در ایجاد این معضل شهری تأثیر دارد و نیز زیباسازی شهر نیاز به یک اتفاق شهرسازانه و معمارانه دارد که از حیطه کاری گرافیستها خارج است، میافزاید: «از آنجایی که جامعهای ظاهرساز هستیم، به سوی معماری و شهرسازی ظاهر فریب میرویم. ساختمانهای ما تک بعدی هستند درحالی که معماری حجم است و نه سطح. در ساختمانهای شهر تهران نمایی که معمولاً در دیدرس است دارای نماسازی و ظریفکاری است. اما از سه جهت دیگر به جای نماسازی تنها به یک پوشش سیمانی اکتفا میکنند. در نتیجه ما با یک شهر با نماهای سیمانی روبهرو میشویم که هیچ اتفاق معمارانهای در آن صورت نگرفته است. در چنین وضعیتی، سازمان زیباسازی شهر برای حل این معضل در تهران اقدام به نقاشیهای دیواری برروی این نماهای سیمانی کرده و درنتیجه جلوه بدتری به سیمای شهر داده و آن را بیش از پیش مصنوعی و آشفته کرده است.»
نظر شما