شناسهٔ خبر: 26845609 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه جهان‌اقتصاد | لینک خبر

نخبگان علمی؛ پل ارتباطی مردم و حکومت

صاحب‌خبر -

خبرگزاری ایکنا نوشت: با توجه به مشکلاتی که امروزه گریبان کشورمان را در حوزه‌های مختلف گرفته و بخشی از آن‌ها ریشه در خارج و بخشی دیگر ریشه در داخل دارند، جایگاه اندیشه و اندیشه‌ورزی برای حل و فصل آن‌ها بیش از پیش اهمیت می‌یابد. بنابراین در چنین شرایطی اندیشه‌ورزان دلسوز هستند که باید رسالت خود را برای دور نگاه داشتن جامعه و کشور از گزند رفتارهای پلید دشمنان ایفا کنند اما از آن‌جا که سرزمین عزیزمان در زمره کشورهای توسعه یافته قرار نمی‌گیرد، گاهی اوقات سیاست‌هایی در قامت کشورهای در حال توسعه نمایان می‌شوند که به کل نقش اندیشه‌ورزی و مشارکت فعالانه نخبگان را کمرنگ و گاهی به حاشیه می‌راند که در این خصوص عوامل مختلفی دخیل هستند. در این باره با نصرت‌الله تاجیک، کارشناس مسائل سیاسی و سفیر اسبق ایران در اردن به گفت‌وگو پرداختیم که متن آن به شرح ذیل است.

 با توجه به این‌که مشکلات متعددی چه در حوزه اقتصادی و چه در حوزه‌های اجتماعی در کشورمان وجود دارند، ضرورت اهمیت و استفاده از فضای اندیشه‌ورزی در ایران بیش از گذشته شده اما ضعف‌هایی وجود دارند که تا امروز نتوانسته‌ایم از ظرفیت‌ها اندیشه‌ورزان و متفکران کشور استفاده کنیم، تحلیل شما در این رابطه چیست؟

این قضیه بیشتر به کم‌ بها دادن ما به اندیشه‌ورزی و تفکر درباره مسائل باز می‌گردد. چون معمولاً روحیه ایرانی، روحیه نسبتاً کوتاه مدتی است و بیشتر به تحولات اجرایی و روزمره می‌گذرد تا مثلاً تفکر در رابطه با یک امر دراز مدت و توجه به مسائل آینده ‌پژوهی.

برتراند راسل می‌گوید تعمق و تفکر سخت‌تر از تقلید و پیروی کورکورانه است. به همین دلیل اکثر مردم دومی‌ را انتخاب می‌کنند! اما حکومت راهی ندارد جز آن‌که با فرهنگ‌سازی تلاش کند این عادت بد مردم را تغییر دهد و اولین قدم برای جا افتادن این نیت و تلاش این خواهد بود که حکومت هم خودش و هم دولت نه تفکر و تعمق فردی و شخصی بلکه نوع و کارکرد سازمانی آن‌را در همه امور ساری و جاری سازد؛ تفکر و اندیشه‌ورزی حاصل از تضارب افکار و آراء است که می‌تواند به راه حل مشکلات دسترسی پیدا کند.

از طرف دیگر نظام اداری کشور به دلیل این‌که یک نظام قدیمی، پوسیده و فاسدی است، این اجازه را نمی‌دهد که ما از این امر فاصله بگیریم و به سمت برنامه‌های درازمدت که مقدمه‌اش فکرسازی و تصمیم‌سازی است، حرکت کنیم. معمولاً در جوامعی که ترقی و رشده کرده‌اند و توسعه دورن‌زا و برون‌زا داشته‌اند، قدم اولشان توجه به مطالعات در زمینه‌های مختلف در تمامی ابعاد زندگی مربوط به انسان‌ها از رفاه و توسعه‌شان گرفته تا فرهنگ و اجتماع و سیاست بوده است؛ تمامی‌ جنبه‌ها را این کشورها مورد مطالعه قرار می‌دهند.

یک مقوله دیگری که ما باید به این دو امر اضافه کنیم، ترسیم خطوط قرمزی است که بی‌دلیل و شاید خیلی هم ضروری نباشد و فقط کافی است که اجازه دهیم انسان‌ها در ابعاد مختلف چه در حوزه‌هایی که مشکلی ایجاد شده و چه در حوزه‌هایی که شاید هنوز به ظاهر مشکلی ایجاد نشده، متخصصین مربوطه بحث، کنکاش، تفکر و اندیشه‌‌ورزی داشته باشند و سناریوهای مختلف را مورد بررسی قرار دهند تا ایجاد آمادگی برای تمامی اقدامات احتمالی در آینده در ارتباط با زندگی جامعه ایرانی در تمامی ابعاد مختلف باشد.

این بررسی‌ها هم لزومی ندارد که پنهانی و یا در جلسات بسته و یا مجموعه‌های کوچک باشد بلکه بهتر است به‌صورت آشکار، باز و مشارکت حداکثری و زیر نظر مردم باشد تا هم نقطه نظرات همه را منعکس نماید و هم مردم از همان ابتدا در جریان شکل‌گیری مشکلات قرار گیرند تا از نقطه نظرات آن‌ها برای حل مشکلات استفاده کرد.

به این سه عامل باید عدم توجه نظام اجرایی کشور به مسائل فکری، مطالعاتی و اندیشه‌ورزی و همچنین عدم تخصیص بهینه منابع برای این مطلب را اضافه کرد. در این رابطه باید افزود که اصولاً در نظام برنامه‌ریزی و بودجه‌بندی ما برای کارهای تحقیقاتی نه تنها اهتمام خاصی وجود ندارد بلکه در کاهش بودجه‌ها، اولین هزینه‌هایی که حذف می‌شود پروژه‌های تحقیقاتی و امور آموزشی است. این امر یعنی عدم تخصیص بهینه منابع به امور مطالعاتی و تحقیقاتی باعث شده که مؤسسات تحقیقاتی خصوصی جان نگرفته و این وضعیت به نوبت خود باعث می‌شود، مؤسسات مطالعاتی مستقل که به فکرسازی فرمایشی دست نمی‌زنند، رشد نکنند و فکرسازی و اندیشه‌ورزی مستقل رشد ونمود نیابد.

البته عوامل دیگری را هم می‌توان نام برد اما به عقیده من این‌ها نکات مهمی هستند که می‌توانند تأثیر منفی‌ای بگذارند تا ما نتوانیم از نیروهای فکری‌ موجود به خوبی استفاده کنیم. طبیعی است که مسائل اجرایی همیشه نیرو و توان دستگاه‌های اجرایی را می‌گیرد. مخصوصاً افزوده شدن بر دامنه مشکلات جاری کشور یعنی آن مشکلاتی که بر اثر اقدامات خود ما به وجود آمده و چه آن مشکلاتی که خارج از کنترل ماست و دشمنان کشورمان به وجود آورده‌اند. در مجموع همه این شرایط باعث می‌شود تا دستگاه‌های اجرایی دیگر قوه عاقله و تفکر را به‌دلیل حجم مشکلات به کار نگیرند و بیشتر به‌‌دنبال حل مسائل روزمره باشد. از این جهت نقش مؤسسات اندیشه‌ورز و مطالعاتی بارز می‌شود و باید از طریق تخصیص بهینه منابع، برنامه‌ریزی و مخصوصاً هدایت این مؤسسات مشکلات را حل کرد.

 شما اشاره‌ای به ضعف عملکردی نهادهای علمی و اندیشه‌ورزی مثل دانشگاه و کمرنگ شدن نقش آن‌ها در حل مشکلات کشور داشتید که شواهد نشان می‌دهد سلسله تصمیمات و یا سیاست‌هایی باعث شده‌اند تا دانشگاه نتواند به قول شما رسالتش را در روند فکرسازی کشور به خوبی ایفا کند، آیا در عمل دانشگاه نقش اصلی خود را در روند فکرسازی کشور از دست داده و ضعف‌های موجود در این حوزه چیست؟

طبیعی است یکی از مکان‌هایی که نیروهای متفکر پرورش می‌‌دهد، دانشگاه‌ها هستند و دانشگاه‌ها باید با مسائل جامعه پیوند بخورند و نقش خیلی دقیق و مشخصی در تولید فکر و اندیشه بازی کنند؛ دانشگاه را باید از یک حالت تولید مدرک‌گرایی و محلی برای گذران یک دوره‌ای خارج کرد و آن‌ها را در قبال مسائل و مشکلات مسئولیت‌پذیر کرد.

نظام آموزشی ما مناسب نیست و به میزان چالش‌هایی که در جامعه ایرانی و در زمینه‌های گوناگون داریم، نظام آموزشی باید هر چه سریع‌تر تغییر کند تا هم دانشگاه به مسائل جامعه پیوند بخورد و هم نیروهایی که از دانشگاه بیرون می‌آیند قادر به رفع حوائج و مشکلات باشند. در چنین دانشگاهی می‌توان امیدوار بود که اندیشه‌ورزی و تفکر محور فعالیت قرار گیرد و نه اخذ مدرک و فارغ‌التحصیل شدن. این امر نیازمند تجدید ساماندهی و ساختارمند کردن دانشگاه‌ها و هم مدیریت و هم محتوای دروس و پروژه‌های تحقیقاتی است.

یکی از عوامل مؤثر در ایجاد شکاف میان دولت و فضای اندیشه‌ورزی این است که دولت خود را پاسخ‌گو نمی‌داند و بخش قابل توجه‌ای از این مشکل ریشه‌ در رانتیر بودن نهادهای حکومتی به‌ویژه دولت دارد. در کشورهای توسعه‌یافته نهاد اجرایی به‌واسطه وابستگی به مالیات‌ها و وجود شفافیت‌های اقتصادی و سیاسی خود را در برابر مردم پاسخ‌گو می‌داند و برای هر تصمیم و اقدامی مردم را قانع می‌کند یا دلیل می‌آورد، لذا در این نوع نظام‌های حکومتی دولت‌ها برای همسو ساختن افکار عمومی و موفقیت در سیاست‌های بلندمدت و کوتاه‌مدت به اندیشکده‌ها و متفکران دانشگاهی نیاز دارند و حتی بعضاً این اندیشکده‌ها هستند که سیاست‌ها را برای دولت ترسیم می‌کنند، به نظر شما آیا رانتیر بودن دولت در ایران دلیلی بر عدم گرایش آن به سمت اندیشه‌ورزان بوده و یا دلیلی بر دخیل نکردن نظریات آن‌ها در سیاست‌های کلی کشور و یا نقدهای منصفانه آن‌هاست؟

این حرف درستی است اما متأسفانه ما یک روحیه‌ای را در روانشناسی ایرانی ترویج داده‌ایم که هر کسی در هر پستی قرار می‌گیرد، فکر می‌کند که واجد تمامی اطلاعات، جنبه‌ها، رویکردها و سایر مسائلی است که حول یک موضوع وجود دارد و آن فرد اصلاً فکر نمی‌کند که ممکن است یک جنبه دیگری وجود داشته باشد و یا پس از بررسی به این نتیجه برسد که او فاقد تمامی این شرایط است.

به‌عقیده من این رویکرد فقط مختص قوه مجریه نیست بلکه در سایر قوا هم وجود دارد و یکی از نقائص حاکمیتی به شمار می‌رود و باید مورد بررسی قرار گیرد. در سطح حاکمیتی و سازمان‌های آن و سایر قوا هم عدم توجه به مسائل تحقیقاتی وجود دارد، بنابراین به‌عقیده من این مشکل را باید مشکل کل جامعه ایرانی تلقی کنیم.

به‌عقیده من رفع این مشکل و حل عدم پاسخ‌گویی دولت نیازمند یک فرهنگ‌سازی عمومی است و برای یک بار باید تصمیم بگیریم که دانشگاه و مراکز مطالعاتی را محور حل مشکلات جامعه‌ قرار دهیم. ما این همه در حوزه آموزش عالی سرمایه‌گذاری کرده‌ایم اما نتیجه آن تربیت نخبه برای کشورهای خارجی بوده است. در حالی‌که این نیروها باید برای حل مشکلات جامعه مورد استفاده قرار گیرند. معمولاً یکی از جنبه‌ها و کارهای مؤسسات فکرساز در جهت فراهم کردن شرایط تصمیم‌سازی است اما چون در ایران به این مؤسسات کمتر توجه می‌شود معمولاً مشکلات ما به سمت و سوی چالش و سپس به بحران کشیده می‌شوند.

نه تنها دولت باید تخصیص بودجه خوبی به مراکز پژوهشی و فکرساز داشته باشد، بلکه جامعه مدنی و مردم هم باید برای گذران امور و حل مشکلات‌شان از خدمات مؤسسات تحقیقاتی و مشاوره آنها برای حل مشکلات‌شان استفاده و هزینه این‌گونه خدمات را بپردازند تا مؤسسات مستقل ریشه پیدا کنند. اما همان‌گونه که عرض کردم معمولاً در هر زمانی‌که مشکلات بودجه‌ای داریم، اولین جایی که از ردیف بودجه حذف می‌شود، مؤسسات مطالعاتی و اندیشه‌ورز هستند. در حالی‌که مشاوره و آموزش نقش ویژه‌ای در بهبود روند امور در پی دارد.

همچنین در سطح حاکمیتی و ملی باید بسیجی برای تقویت فکرسازی و اندیشه‌ورزی صورت گیرد و اجازه دهیم که متفکران ما برای حل مشکلات ارائه راهکار دهند تا این‌که به صورت فردی عمل کنیم و اجازه دهیم تضارب آرایی هم به‌وجود آید و باید مدنظر داشته باشیم که برون‌‌داد این تضارب آرا میان نبخگان و مدیران باید متوجه دستگاه‌های اجرایی باشد.

بر اساس آخرین آماری که توسط مراکز افکار سنجی ایسپا صورت گرفته در بیش از ۷۰ درصد مردم هیچ‌گونه گرایشی به هیچ یک از جریانات سیاسی وجود نداشته است و بر اساس پرسشی که از آن‌ها به عمل آمده فقط دغدغه آن‌ها موضوع معیشت بوده و حتی این دغدغه عامل اصلی مشارکت آن‌ها در انتخابات ریاست جمهوری به شمار می‌رود و با این هدف به یک جریان سیاسی رای داده‌اند، که متأسفانه هیچ‌کدام از این جریانات در برآورده کردن مطالبات اقتصادی مردم موفق نبوده‌اند و به نوعی این ناکامی منجر به تزریق ناامیدی در جامعه شده و حتی نخبگان و دلسوزانی که خواهان رفع این بحران‌ها هستند و می‌خواهند به دولت کمک کنند بر اساس برخی شرایط مثل ترس از مورد اتهام قرار گرفتن، ترجیح می‌دهند خنثی باشند، به نظر شما دولت باید چگونه این نگاه را از بین ببرد و نخبگان را قانع به مشارکت کند؟

من نمی‌دانم دقیقاً منظورتان از طرح این سؤال و ربط مؤسسات مطالعاتی به مشکلات احزاب و گروه‌های سیاسی چیست؟ اتفاقا عدم گرایش سیاسی مردم به جریانات و احزاب کشور نیز چندان خوب و امیدوار کننده نیست و این نشان از ژله‌ائی بودن جامعه ایرانی بوده که خیلی هم خطرناک است!

اما مبحث جریانات سیاسی کشور و نقش آن‌ها در حل مشکلات کشور نیز به این برمی‌گردد که قوه عاقله و متفکره آن‌ها مانند وضعیتی که در حاکمیت و دولت ساری و جاری است، ضعیف بوده و این به این دلیل است که احزاب و گروه‌های سیاسی با تمکن مالی قوی نداریم که حالا از آن‌ها انتظار داشته باشیم که بخش مطالعاتی‌شان قوی باشد و مسائل و مشکلات جامعه را از منظر و دیدگاه خود به چکش اندیشه‌ورزی صیقل دهند. عدم تحقق وعده‌های اقتصادی دولت ربطی به احزاب و گروه‌های سیاسی ندارد.

متأسفانه سازمان‌های مدنی نقش موثری از منظر نظارت بر فعالیت‌های دولت و همچنین سؤال از آن‌ها و یا به زیر کشاندن دولت ندارند. مجلس که یکی از مهمترین وظایفش نظارت است غیرحزبی و افراد متفرق و هر یک به‌دنبال افکار و امیال خود هستند و در بهترین حالت، هماهنگی نه چندان شفاف و غیرمسئولانه‌ای در فراکسیون‌ها و بده بستان‌های سیاسی دارند که کارساز نیست. پس یأس و نا امیدی و تزریق آن که یکی از خطرات کنونی کشور است ربطی به جریانات سیاسی نداشته بلکه این ناکارآمدی سیاست و حکومت در ایران امروز است که باید از طریق همان مؤسسات اندیشه‌ورز راه حل برای آن پیدا کرد و ریشه این یأس و نا امیدی است.

آقای تاجیک شما در ابتدای پاسخ به پرسش پیشین تأکید کردید فرض بر این‌که شکافی بین مردم و جریانات سیاسی به‌وجود آمده اما این عدم گرایش مردم به جریانات سیاسی چندان خوب نیست، آیا با توجه به فاصله‌ای که میان مردم و جریانات سیاسی افتاده، نخبگان دانشگاهی و علمی می‌توانند این شکاف را از بین ببرند؟

من خیلی قائل به شکاف میان مردم و جریانات سیاسی نیستم. از یک شعار جهت‌دار که با اهداف خاص در حوادث دی‌ماه داده شد نمی‌توان نه تنها به این نتیجه رسید بلکه حتی نمی‌توان اذعان کرد که مردم از جریانات سیاسی مأیوس و یا حتی آن‌ها پایگاه‌شان را در میان مردم از دست داده‌اند! حتی اگر نظر شما درست هم باشد اما به عقیده من در اصلی و فرعی کردن مشکلات دچار اشتباه هستید! متأسفانه یکی از مشکلات کنونی کشور پائین بودن میزان ارتباط و همبستگی و وابستگی بین حکومت و دولت با گروه‌های مرجع و از جمله جامعه نخبگی کشور است. التیام این گسل می‌تواند به تقویت نقش نخبگان در میان مردم کمک کرده و حکومت و یا دولت به‌جای آن‌که بخواهند از طریق مستقیم با جامعه ارتباط برقرار کنند این جامعه نخبگی است که اگر مورد اعتماد مردم و حکومت باشد به‌عنوان پل ارتباطی به فکرسازی در میان مردم مشغول شده و فرهنگ‌سازی می‌کند و مردم را برای حل مشکلات کشور بسیج می‌نماید. به نظر می‌رسد ما باید سعی کنیم از وعظ و خطابه پرهیز و با کارهای تحقیقی و پیدا کردن روش‌های علمی برای حل مشکلات کشور گروه‌های مرجع را در این راستا برای به حرکت در آوردن مردم به منظور تقویت همبستگی ملی و نوسازی اجتماعی بسیج کنیم. انشاالله!

گفت‌وگو از سعید امینی

نظر شما