شناسهٔ خبر: 26837859 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

زیر سایه خورشید/2

تنها نشانی‌ام؛ مشهدالرضا / با نام رضا(ع) به سینه‌ها گل بزنید

اى ضريح سراسر نور! حرمت هر لحظه و زمان زادگاه ابرهای بی‌قرار است و خانه تو زادگاه آفتاب است، باید هم این‌گونه باشد، به خاطر برکت وجود شماست که مشهد قطعه ای از بهشت شده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، سلام مولای من! ای پناه دهنده خستگان عاشق. ای طلیعه هشتم! باز هم سلام ای خورشید گرمابخش سرزمین من ایران!

همگان ما را به نام تو می‌شناسند. چراکه نام نکوی تو زینت بخش از فرش تا عرش دلهاست.

مولای من! تو که غریبی را احساس کرده‌ای! اما حال ما غریبه‌ها، به آستان کرم تو چشم دوخته‌ایم و همیشه و در همه حال به دستان پر مهرت توسل می‌کنم.

برای تو مهم نیست زئران دلسوخته شما، از کجای این سرزمین حاجت بخواهند. سلام که بدهی، حس می‌کنی آنجا وطن توست. تنها کافی است بگویی «اَلسَّلامُ عَلَیک یا عَلِی ابْنَ مُوسَی الرِّضا الْمُرْتَضی».

اى ضامن آهوان رمیده! بادهاى این سرزمین من، هر سحر بوى تو را می‌‏دهند و شبنم باران‏ سحری، لطافت و شمیم عطر گل محمدی را دارند.

اى غریب الغربا! زائران حرم‌تان را بنگر؛ رنج دوری را به جان می خرند، تا اینکه به تو نزدیک باشند، چراکه کسی که تو را دارد، غریب نخواهد شد.

اى ضریح سراسر نور! حرمت هر لحظه و زمان زادگاه ابرهای بی‌قرار است و خانه تو زادگاه آفتاب است، باید هم این‌گونه باشد، به خاطر برکت وجود شماست که مشهد قطعه‌ای از بهشت شده است.

ای آشنای غریب، چه کنم کبوتر دلم هر لحظه بهانه کنان به سوی حرمت پر می‌کشد. اى ملکه دل‌هاى خسته! که مهربان‌تر از هر لحظه بهاری و حتی از آن شبنم زلال  صبح صادق، آقایم کاش خبر داشتی که به شوق زیارت تو و دیدن کفتران حرمت،کمی آن طرف تر از شکوفه‌های نارنج، کنار غنچه‌ای که آرزوی واشدن دارد، می‌نشینم و با چشمان خیس به دوردست‌ها می‌نگرم!

می‌خواهم تا آنجا که تو دوست داری، پر بگیرم، اما تا بارگاه دوست راه طولانی است. چشم از پنجره برنمی‌دارم. دشت از پی دشت، کوه از پی کوه، دسته دسته گل سرخ، یک عالم سبز و یک دریا اشتیاق که دستی از غیب به جانم ریخته است!

همیشه همین طور است. خودم را که به مولا می‌سپارم، دیگر این من نیستم که می روم، برای لحظه‌ای، خواب مرا می‌رباید.

ای شمس الشموس؛ دست در دست نور و آرمیدن در کنار ضریح! چه دل انگیزند این خواب های خوب!

سرور من، نمی‌دانی چقدر به شوق می‌آیم وقتی صحبت از تو می‌شود، اشک در چشمانم حلقه می‌زند. به راستی که چشمه‌های خروشان، موج‌های پریشان و ریگ‌های بیابان و حتی امواج طوفان؛ مهربانی‌های تو را می‌شناسند. به حق که نام تو رخصت رویش است و طراوت باران. کاش من هم عبور تو را همچون تمام غریبان دیده بودم.

از تو چه پنهان به همین خاطر دوست دارم برایت باران شوم. ببارم و درهمه بیابان‌ها، دشت‌ها، صحراها، آبادی‌ها و حتی در خیابان‌های شهر جاری شوم. دلم می‌خواهد غبار از تن میخک ها و شب بوها بگیرم و بر لب‌های همه آفتابگردان‌ها گل لبخند بکارم.

با این وجود، دوست دارم برایت بچه آهو شوم و روز و شب در کوه، دشت و صحرا تنها و غریب شوم. تا تو ضامن من آهو شوید.

آقای من، دوست دارم،کفتر حرمت شوم، به شوق دیدن حرم تو، بعد از گذشتن از تمام آبادی‌ها، روستاها و شهرها تا زنده هستم به عشق تو دور حرمت پرواز کنم.

مولای من از تو چه پنهان هر شب باید نام ذکر تو آرامش تسکین دردهای من باشد و هر شب نامه‌ام که به آخر می‌رسد، پنجره را باز می‌کنم، به ماه شب بخیر می‌گویم، و از ستارگان دب اکبر می‌خواهم که سلام من را به شما برسانند و برای سلامتی زائرانت دعا کنند.

اى بزرگ‌ترین واژه کلام! تو هم حس می‌کنی؟ چقدر واژه‌های این دلنوشته بوی پیراهن یوسف را می‌دهند!

به راستی، یا امام رضا (ع)؛ همه دلنوشته‌ها و نامه‌هایی را که برای تو و به خاطر مهربانی‌های تو می‌نویسم، تنها نشانی که داریم؛ همان مشهدالرضا بهشت است که به آن نشانی ارسال می‌کنیم.

+++++++++++++++++++++++

نگارنده از موسی کاظم‌زاده 

+++++++++++++++++++++++


انتهای پیام/ذ

نظر شما