شناسهٔ خبر: 26837514 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: نصر-قدیمی | لینک خبر

مصاحبه/

سرمایه اجتماعی مفهومی کشش‌پذیر است

نصر: محمد حریری اکبری، متولد 24 اسفند 1322 در تبریز، دارای درجه علمی دکتری (Ph.D) دررشته علوم اجتماعی با دو گرایش «جامعه‌شناسی سیاسی» و «سازمان و مدیریت» از دانشکده ماکسول دانشگاه سیراکیوز (Syracuse) در آمریکا به سال 1362، استاد بازنشسته دانشگاه تبریز. از وی تاکنون بیش از 15 جلد کتاب تألیف، ترجمه‌ و به چاپ رسیده است.

صاحب‌خبر -

 تألیف کتاب‌های «مدیریت توسعه»/ سال 1378 ، «فوییه تون» [سیری در فرهنگ آذربایجان] / سال1390 و «ساری بولبول» / سال 1394 و نیز ترجمه کتاب‌های «دده قورقود» /سال 1357، «جامعه‌شناسی سیاسی» نوشته تام باتامور، «دبستان فرانکفورت» اثر تام باتامور، «خرد، عدالت و نوگرایی» نوشته استیون وایت، «انرژی، اقتصاد و سیاست‌ها در حوزه خزر» تالیف: مورین س. کرندل، «پیوندهای پنهان» اثر فریتوف کاپرا و «مانیفست فقر: ثروتمندان ما» نوشته تاویس اسمایلی و کورنل وست از جمله آثار اوست. گپ‌وگفت ما پیرامون موضوع «سرمایه اجتماعی» از حضورتان می‌گذرد.

آقای دکتر؛ در تعریف اصطلاح «سرمایه اجتماعی» دیدگاه‌های مختلفی از سوی جامعه‌شناسان و اندیشمندان حوزه علوم اجتماعی نظیر: جیمز کلمن، پی‌یر بوردیو، رابرت پاتنام و فرانسیس فوکویاما ارائه‌شده است. شما چه دریافتی از این مفهوم دارید؟

همان‌طور که اشاره کردید، تعاریف متعددی از طرف صاحب‌نظران انجام‌شده که اگر با اسم امروزی بخواهیم این مفهوم را شناسایی کنیم، برای نخستین بار در سال 1916 لیدا هانیفان در آمریکا از این واژه در کتابش استفاده کرد. بعدها رابرت پاتنام در سال 2000 در کتاب خود به نام «بولینگ به‌تنهایی» تعریفی از سرمایه اجتماعی داده که فرسایش آن را دلیل انکسار آمریکا و تنزل وحدت و انسجام در داخل جامعه آمریکا دانسته، چون پاتنام بر این عقیده است که پس از پیدایی شیوه‌های کاری که فردگرایی را تقویت می‌کند، انسجام و همبستگی کم شده است. به همین جهت اصل مفهوم موردنظر هانیفان و پاتنام می‌تواند این باشد که سرمایه اجتماعی نوعی ربط، روابط، شبکه و اعتمادی است که می‌تواند انسجام بیافریند؛ چون افراد هر چه بیشتر به هم نزدیک شوند، بیشتر اعتماد و همکاری ‌نموده و همدیگر را تشویق می‌کنند که «عقل جمعی» را به‌جای عقل فردی و «کار جمعی» را به‌جای کار فردی بنشانند و نتیجه بیشتری بگیرند.

حالا اگر این مفهوم را تعریف اصلی سرمایه اجتماعی تلقی کنیم، اصلاً تعریف به خیلی پیش از آن برمی‌گردد ولی با نام‌های مختلف دیگر؛ چنانکه برخی معتقدند توماس هابز به سال 1663 در کتاب «لوایاتان» اولین کسی که این مفهوم را مطرح کرده است. سپس جان دیویی در کتاب «مدرسه و جامعه» در سال 1899 این واژه را به کار برده است. هانیفان، پاتنام، فوکویاما و دیگران همه تکرار آن تعریف است ولی اگر بخواهید این مفاهیم را داخل ماشین آب‌میوه‌گیری ریخته و عصاره‌اش را بگیرید، از نظر من به سه کلمه می‌رسید: «ربط، اعتماد و وفاق». سرمایه اجتماعی یک مفهوم معنوی است.

البته کسانی هم هستند که سرمایه اجتماعی را نقد می‌کنند.

بله. منتقدان معتقدند سرمایه اجتماعی نه سرمایه است و نه معنوی. هیچ‌چیزی نیست! واقعیت این است که سرمایه اجتماعی را به‌ویژه جامعه‌شناسی آمریکایی پس از انتشار کتاب رابرت پاتنام، افرادی مثل جین جاکوبز، رابرت سالیسبری و بعدها در اروپا -کسانی مثل آنتونی گیدنز و پی‌یر بوردیو که بازنگری‌کنندگان نظریه‌های کلاسیک بودند، این مفهوم را توسعه داده و تعاریف تازه‌ای ارائه کردند.

آیا این سه واژه‌ «ربط، اعتماد و وفاق» که از آن‌ها به‌عنوان چکیده‌ مفهوم سرمایه اجتماعی یاد کردید، بایستی توأمان حضور و وجود داشته باشند؟

ممکن است برخی از این‌ها زیادتر و برخی کم‌تر باشند و این بسته به نوع روابط  نَسَبی - سَبَبی یا حتی خارج از این‌ها تنظیم می‌شود. امروزه وقتی شما از طریق شبکه‌های اجتماعی ربط پیدا می‌کنید - که بسیار هم مورد پسند آمریکا و آمریکایی‌ها است - سرمایه اجتماعی خاصی شکل می‌گیرد ولی اینکه در بطن آن اعتماد چقدر است، درخور تأمل می‌باشد چون در ربط حضوری شما حس اعتمادتان خیلی راحت‌تر می‌تواند جلب یا سلب شود درصورتی‌که در شبکه‌های اجتماعی شما اسمی را از طریق ایمیل یا یک ارتباط سایبرنتیکی می‌بینید که توان شناسایی کامل را ندارید.

برخی از صاحب‌نظران سرمایه اجتماعی را برآمده از سرمایه‌های فرهنگی و اقتصادی می‌دانند و کسانی دیگر از آن حتی به‌عنوان یک «فضیلت مدنی» یاد کرده و مقوله‌ی فرهنگ را نیز زیر مجموعه‌ی سرمایه اجتماعی تلقی می‌کنند. ارزیابی شما چیست؟

این تلقی پس از انتشار کتاب پی‌یر بوردیو به نام «اشکال سرمایه» در سال 1972 پدید آمد. در آن کتاب بوردیو سخن خاصی را مطرح می‌کند که روی سه محور: «ملکه، میدان و سرمایه اجتماعی» شکل می‌گیرد ولی این سه محور از چند نوع سرمایه صحبت می‌کند: سرمایه فرهنگی، سرمایه فردی، سرمایه اقتصادی و سرمایه اجتماعی.

واقعیت این است که مرز قابل‌تشخیصی بین سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی وجود ندارد. انسان‌ها برخی زودباورند و زود اعتماد می‌کنند و برخی برعکس، دیرباورند. در ایجاد ربط‌ها آن‌ها که با صداقت برخورد می‌کنند، ممکن است سرمایه اجتماعی بیشتری داشته باشند، شاید خیانت ببینند و زده بشوند. در واقع سرمایه اجتماعی مفهومی اِلاستیک و کشش‌پذیر است. به همین جهت می‌گویند یکی از مفاهیمی که به‌زحمت قابل‌تعریف است و تعریفی نارسا دارد، همین تعریف سرمایه اجتماعی است و به همین جهت این را راحت با سرمایه فرهنگی و سرمایه انسانی اشتباه می‌گیرند، چون برخی هم معتقدند کسی که در خانواده‌ای بزرگ‌ شده که فرهنگ پرباری داشته، به‌راحتی اعتماد می‌کند؛ به فرض دروغ نمی‌گوید. البته همه این‌ها فرض است. ما نمونه‌های کاملاً مخالف این‌ها را هم داریم، چنانکه در زبان فارسی مَثَلی هست که می‌گوید: «جهان‌دیده بسیار گوید دروغ!» ولی از زمانی که متخصصین -به‌ویژه پی‌یر بوردیو- سرمایه‌ها را به اشکال مختلف تقسیم می‌کنند، این مسئله مطرح است ولی مسئله‌ساز هم هست.

جمع‌بندی و برداشت شما در بررسی این نظریات از اشکال سرمایه و مفهوم سرمایه اجتماعی کدام است؟

خاستگاه نظریه سرمایه اجتماعی اروپا و پایگاه آن آمریکا است، چون تا قرن 19 و اواسط قرن20 اروپا در علم -به‌ویژه در علوم اجتماعی- حرف اول را می‌زد ولی پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا با استفاده از جریان فرار مغزها در علم و خاصه علوم اجتماعی حرف اول را می‌زند. به همین جهت واژه‌ها و مفاهیمی که از آمریکا مطرح ‌شده و می‌آیند، جهان‌شمول می‌شوند. البته در آنجا اغراض سیاسی هم ترکیب می‌شود، چون وقتی شما ربط را به فرض ربط شبکه‌ای تلقی کردید و این شبکه‌ها را دادید دست سایت‌ها و ماهواره‌ها، این پرسش مطرح می‌شود که کلید و کنترل اصلی ماهواره‌ها و سایت‌ها دست چه کسی است؟ آمریکا. پس همه‌ ربط‌ها را می‌تواند کنترل کند.

به همین جهت آدم تیزبین هرگز آن «اعتماد» را که لازمه سرمایه اجتماعی و سپس «وفاق» پشتِ سر آن را نمی‌تواند به دست بیاورد، ولی به‌هرحال امروزه تعداد روابط سطحی هم کم نیست. برای مثال دختری از ایران در کامپیوتر با یک اتریشی شوهر می‌کند یا با یک دانشجوی استرالیایی؛ یعنی ربط‌ها برقرار شده و گاه در سطح انفرادی اعتماد هم ایجاد می‌شود و این شبکه به‌نوعی می‌تواند ایجاد سرمایه اجتماعی هم بکند ولی اینکه نویسندگان متأخر آمریکایی می‌خواهند بگویند سرمایه اجتماعی در دل شبکه‌های اجتماعی نهفته، به‌راحتی نمی‌شود اعتماد کرد و از نظر من همیشه به‌صورت معضل مطرح است.

شما اشاره کردید به ترسیم اشکال مختلف سرمایه از نظر بوردیو و اینکه بسته به هر یک از آحاد انسانی این نگرش می‌تواند متفاوت باشد. فکر می‌کنم این امری طبیعی است و به پیچیده بودن خلقت و وجود «انسان» بر می‌گردد که نمی‌شود فرمول و نسخه‌ واحدی ارائه کرد ...

و البته به متفاوت بودن فرهنگ‌ها نیز مربوط است. چون هم فرهنگ‌ها بین ملت‌ها خیلی متفاوت‌اند و هم خرده‌فرهنگ‌ها در بین طبقات و اقشار. ارزش‌هایی که برای فرهنگ برآمده از طبقه مسلّط است، نه تنها متفاوت، بلکه متخالف ارزش‌های برآمده از طبقات زیر سلطه است؛ یعنی ممکن است طبقات پایین از فرهنگ عامیانه‌ای صحبت کنند که در آن هَرزه‌درایی، شوخی و حتی هَتک حرمت ارزش والایی شمرده شود که از نظر خرده‌فرهنگ یا فرهنگ طبقات مسلّط زشت و زننده باشد در صورتی‌ که فیس و اِفاده‌ی‌ طبقات بالا هم از نظر خرده‌فرهنگ طبقات پایین در خور تنفّر است.

با این اوصاف، سرمایه اجتماعی از نظر شما چه نقشی می‌تواند در توسعه و بهبود فضای کسب‌وکار داشته باشد؟

به نظر من اگر از این زاویه به مسئله بنگرید برای نزدیک شدن به مطلب، تحلیل پی‌یر بوردیو در همان اشکال سرمایه راه‌گشاترین است، چون در آنجا بوردیو از چند مفهوم صحبت می‌کند که یکی Habitus به معنای تفسیر فرهنگ و فرهنگ به مفهوم خشونت نمادین است. تعریفی که بوردیو از Habitus می‌کند این است که چکیده‌ فرهنگ هر ملت را در سیستم آموزش‌وپرورش آن خلاصه می‌کنند و به‌طور رسمی از نسل قبلی به نسل بعدی منتقل می‌کنند و این در جهت‌دهی افکار و شکل‌گیری ارزش‌های نسل بعدی و تداوم فرهنگ ارزش‌ها مؤثر است.

به همین جهت اگر آن‌ها در راستای توسعه و تعالی‌طلبی باشد، خودبه‌خود سیستم آموزش‌وپرورش هر کشور می‌تواند اثرگذارترین نقش را روی توسعه ایفا بکند چون وقتی شما از Habitus تعالی‌خواه سخن می‌گویید، این عین توسعه است. توسعه تعاریف متعدد دارد که یکی از آن‌ها توسط همکار عزیز بنده خانم دکتر ژاله شادی‌طلب ارائه‌شده: «توسعه یعنی تعالی انسان». تعالی انسان زمانی است که سیستم آموزش‌وپرورش ارزش‌های توسعه را تدریس و القا بکند ولی اگر در سیستمی خود Habitus دچار فساد شد و ارتجاعی و استبدادی بود یا دچار معایب دیگری شد، در این صورت توسعه را فلج می‌کند. بنابراین سرمایه اجتماعی می‌تواند در توسعه و بهبود فضای کسب‌وکار هم نقش داشته باشد چون مفهوم اعتماد در آنجا هست. در تجارت شرط اول یک معامله «اعتماد» است. تا شما اعتماد نکنید وارد معامله نمی‌شوید، نه فردی و نه شرکت‌ها و مؤسسات.

از نگاه شما چه رابطه‌ای میان سرمایه اجتماعی و وضعیت اقتصادی حاکم در جامعه ما وجود دارد؟

در شکل کلی این رابطه وجود دارد و عموماً در دو دسته می‌شود آن را بررسی کرد: در جایی که رفاه و امکانات مادی بیشتر است، خودبه‌خود سرمایه اجتماعی بیشتر و هرگاه امکانات مادی کمتر بوده و رفاه وجود ندارد، متأسفانه سرمایه اجتماعی هم بسیار ضعیف است چون افراد سعی می‌کنند از جیب دیگری بخورند و لقمه را از گلوی دیگری بیرون بکشند، در نتیجه اعتماد از بین می‌رود و زمانی که اعتماد سلب شد، ربط‌ها از هم گسیخته می‌شود و انسجام و وفاق به وجود نمی‌آید.

پس با این حساب سرمایه اجتماعی به طبقات مرفه و ثروتمند جامعه نزدیک‌تر است؟

دقیقاً ... من فکر می‌کنم سرمایه اجتماعی یک مفهوم «بورژوازی» است. کسی که مرفه است، بیشتر می‌تواند از سرمایه اجتماعی برخوردار بشود و آن‌که هیچ ندارد، می‌خواهد جیب دیگری را بزند. اینجا سرمایه اجتماعی بسیار ضعیف خواهد بود. البته نوع خاصی از خرده‌فرهنگ‌ها در گروه‌های فرهنگی با نقش منفی هم وجود دارند. به فرض بین فواحش، چاقوکشان و آن‌ها که از همه‌جا رانده‌شده‌اند و به این نوع گروه‌ها پناه آورده‌اند، نسبت به همدیگر اعتماد قوی دارند، درد هم را با هم در میان می‌گذارند، اسرار مشترک دارند و این خودش نوعی سرمایه اجتماعی است.

در یک نگاه کلی، به نظر می‌آید که روند سرمایه اجتماعی در کشور ما سیر نزولی دارد و این شرایط از عدم رعایت تکالیف و انتظارات اجتماعی در جامعه به دلیل بی‌اعتمادی و نیز کاهش پارامترهای روابط اجتماعی نمایان است که همین امر خود بروز آسیب‌های مختلف اجتماعی را در پی دارد. شما چه تصویر و تصوری از برآیند سرمایه اجتماعی در کشور دارید؟

یکی از جدیدترین تعاریف سرمایه اجتماعی از نان لین با این مضمون است که «سرمایه‌گذاری در روابط اجتماعی با نیّت بازگشت سود در فعالیت‌هایی است که انجام می‌گیرد». اگر شما این تعریف را برای سرمایه اجتماعی بپذیرید -که البته تا حدی وارد است - در کشور ما متأسفانه سیر نزولی قابل‌مشاهده است. وقتی بسیاری از کارها صرفاً با نیت بازگشت سود ایجاد ربط می‌کند، دیگر روی اعتماد، خلوص و صداقت نیست. افراد نسبت به هم بدبین و ظنین می‌شوند و به همین جهت جامعه‌ ترس‌زده و خیانت‌دیده نمی‌تواند سرمایه اجتماعی قوی و ارزشمندی را صاحب بشود. به‌همین جهت رفته‌رفته از بالا به پایین اشاعه پیدا می‌کند و متأسفانه سرمایه اجتماعی را فرسایش می‌دهد. البته ما در اصول و تعالیم‌‌ اسلام ناب، دستورات عالی و ارزنده‌ای داریم: «اِنّما المُومنُونَ اِخوَه» یعنی تمام آن‌ها که ایمان آورده‌اند، برادرند؛ چون ربط و پیوند و اعتماد را دارند.

با وجود اینکه طی 4 دهه گذشته، مفهوم سرمایه اجتماعی در حوزه علوم اجتماعی رایج شده و حتی وارد ادبیات مدیران اجرایی هم شده و به ساحت‌های مختلف شیوع کرده، ولی ملاحظه می‌شود تأمل در راهبردهای ارتقای این نوع سرمایه برای بهره‌مندی از منافع آن چندان توسعه‌یافته نیست. علت این ناهمگونی در چیست؟

در کشور ما نوعی کم‌توجهی و جفا نسبت به علوم اجتماعی وجود دارد. به همین جهت کمتر کسی است که کتاب «اشکال سرمایه» را دیده و قصد ترجمه آن را کرده باشد تا در اینجا شناخته بشود در صورتی‌ که بسیاری از مفاهیم پایه‌ای مربوط به سرمایه اجتماعی توسط پی‌یر بوردیو در این کتاب مطرح ‌شده است. یکی از عواملی که سرمایه اجتماعی را به بدترین شکل در سطح جهان فرسایش می‌دهد، بازی‌های دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی است. این‌ها با اعمال ناشیانه‌ خود، در فرسودن اعتماد و نشاندن ترس در دل اغلب افراد عمل می‌کنند که این در جهت مخالف تشکیل سرمایه اجتماعی است. با کمال تاسف در موارد متعدد دیده می‌شود که هر مسئله اجتماعی را مسئله سیاسی می‌کنند.

برای فهم این منظور، کشور عربستان را مثال می‌زنم. در عربستان آشکار شده که بیش از 9 موسسه اطلاعاتی و امنیتی وجود دارد. افراد عادی هم از این وضعیت آن‌چنان می‌ترسند که حاضر نیستند وارد بازی‌های سیاسی یا حتی اداری بشوند. سعدی می‌گوید: «به دریا در منافع بی‌شمار است/ اگر خواهی سلامت، در کنار است». در چنین شرایطی افراد خودشان را کنار می‌کشند و از خیر رقابت‌ها و بازی‌ها و دستاوردهای سیاسی و اداری می‌گذرند. این البته در همه جای دنیا حتی در آمریکا و کشورهای اروپایی وجود دارد منتهی آنجا خیلی وقت است که این نهادها و کارکنان آن‌ها کاملاً آموزش‌دیده‌ هستند و به شیوه‌هایی عمل می‌کنند که تأثیرات جنبی کارهایشان کمتر مردم را بترساند.

در کشورهای جهان سوم متأسفانه سواد و دانشِ این مهارت وجود ندارد. توسعه زمانی است که انسان تعالی و آزادی بیان داشته باشد تا استعدادهایش شکوفا بشود. وقتی همه خودشان را خفه می‌کنند، اختناق و استبداد درون‌زادی شده و این وضع نمی‌تواند توسعه به بار بیاورد؛ بنابراین سرمایه اجتماعی ابعاد مختلف دارد و یکی از بُعدهای آن مربوط به علوم اداری است که چون شما اشاره‌ای به آن نداشتید، مجبور شدم مطرح کنم. لطفاً در این موضوع به مسائل اداری هم توجه کنید به این دلیل که ابعاد دیگر اگر به‌طور غیررسمی خرده فرهنگ خاصی را شیوع می‌دهند، مسائل اداری به‌طور رسمی عدم تشکیل سرمایه اجتماعی را اشاعه می‌دهد و شاید بی‌حکمت نیست که پی‌یر بوردیو Habitus را مطرح کرده و منظور ایشان مجموعه آموزه‌هایی است که سیستم آموزش‌وپرورش از نسل قبلی به نسل بعدی انتقال می‌دهد و این طبیعتاً در سوئد و دانمارک بسیار قوی‌تر است تا در عربستان و افغانستان.

شما چه ارتباطی بین توسعه اقتصادی و سرمایه اجتماعی می‌بینید؟

من در تئوری این ربط را به‌صورت کامل می‌بینم ولی در پراتیک، نه، حتی در آمریکا. آمریکایی‌ها معتقدند سرمایه اقتصادی موجب توسعه می‌شود و می‌گویند آن سرمایه‌گذار می‌تواند وارد گود بشود و موفق باشد که مخاطره‌پذیر باشد. این توصیه خطرپذیری/ ریسک، یعنی اعتماد نیست، پیوند و ربط نیست؛ پس وقتی خودمان توصیه می‌کنیم که ما نمی‌توانیم اعتماد کنیم و اقتصاد سرمایه‌داری، اقتصادی مشابه قانون حاکم بر دریاها و اقیانوس‌ها است، یعنی ماهی بزرگ‌تر ماهی کوچک‌تر را می‌بلعد، طبیعتاً در آنجا کسی که با سرمایه کوچک وارد گود سرمایه‌گذاری می‌شود، ریسک می‌کند چون ماهی‌های درشت‌تر از خودش فراوان هستند و او را خواهند بلعید!

به‌عنوان سخن پایانی، اگر نکته‌ای در بحث سرمایه اجتماعی وجود دارد که فکر می‌کنید اشاره به آن خیلی لازم و ضروری است، بفرمائید.

من می‌خواهم دو مورد را عمده کنم: یکی اینکه بین ایدئولوژی و فرهنگ و ربط‌ آن‌ها با سرمایه اجتماعی توجه بیشتری کنیم. چون ایدئولوژی را طبقات مسلط تعیین کرده و رواج می‌دهند، در حالی ‌که فرهنگ خاستگاه و پایگاه مردمی دارد؛ یعنی طبقات زیر سلطه نیز در تولید و بازتولید آن نقش عمده‌ای دارند و ما هر چه جنبه‌ فرهنگ را تقویت کنیم، سرمایه اجتماعی بیشتری به وجود می‌آید و توسعه‌ بهتری را هم در برمی‌گیرد.

نکته دوم اینکه یکی از متخصصان سرمایه اجتماعی به نام پورتس، چهار پیامد منفی سرمایه اجتماعی را بر می‌شمارد که توجه به آن‌ها بسیار لازم و مفید است:

1- محرومیت بیگانگان: وقتی شما ربط‌هایی ایجاد می‌کنید که با افراد دارای ربط پیوند می‌خورید و به دیگری نمی‌پردازید، خودبه‌خود مسئله‌ی «خودی» و «غیرخودی» مطرح می‌شود و غیرخودی‌ها محروم می‌شوند و این یعنی محرومیت بیگانگان، چون از تمام ظرفیت‌ ملت استفاده نمی‌شود.

2- توقعات بیش از حد گروه: یعنی به آن‌ها که اعتماد کرده‌اید باید همه‌چیزشان را در اختیار شما بگذارند، چون یکی هستیم و راز و استقلال رأی نباید داشته باشند و این عملی نیست. انسان‌ها دل‌شان می‌خواهد حداقل در گوشه‌ای از دل خود خلوت انفرادی داشته باشند، شعری بخوانند، به آواز قناری گوش بدهند و نمی‌شود که این افراد خودی همه‌چیز را پیش شما آشکار کنند.

3- محدودیت آزادی فرد: ممکن است این در کشور ما معنی ندهد ولی برای یک آمریکایی خیلی معنی دارد، چون اصلاً سیستم اجتماعی آن‌ها روی آزادی فردی بنا شده است. وقتی شما همه خودی‌ها را یک‌کاسه کنید، آن آزادی فردی محدود می‌شود و این لطمه دیگر آن است.

4- هنجارهای محدود نگه‌دارنده: در خود فرهنگ‌های مختلف اعم از روس، عرب، اسکیمو و مکزیک هنجارهای مختلفی وجود دارند و برخی مانع تشکیل سرمایه اجتماعی هستند. این‌ها را بایستی از طریق مطالعه موردی بررسی نموده و بشناسیم.

گفت‌وگو از: علی‌اکبر افتخار

انتهای پیام/

نظر شما