به گزارش نامه نیوز او در اثر یک آشنایی مجازی به دختری علاقهمند شده بود. اوایل موضوع را جدی نمیگرفتم. اما کمکم نگران شدم. پسر کمتجربه و خام من حرف از ازدواج با این دختر به میان کشید. خودم را به هر دری زدم تا بلکه به اشتباه خودش پیببرد، فایدهای نداشت که نداشت.
یک روز برایم خبر آوردند که مادر این دختر را سوار موتورسیکلت پسرم دیدهاند. دراینباره از او توضیح خواستم جوابی نداد و فقط میگفت هرچه زودتر باید به خواستگاری این دختر برویم. میترسیدم از خانواده شوهرم کمک بگیرم. آنها بعد از مرگ شوهرخدابیامرزم با من رابطه خوبی نداشتند. برادر شوهرم اصرار داشت با او ازدواج کنم و جاریهایم به شدت به این موضوع حساسیت نشان میدادند. من در این سالها برای بچههایم هم پدر بودم و هم مادر. خیلی زحمت کشیدم و خوندل خوردم تا آنها را بزرگ کنم. اما این پسر ناخلف آبرویم و سرنوشت خودش را به بازی گرفته بود.
بگذریم، درباره این دختر و خانوادهاش تحقیقاتی انجام دادم. نگرانیام خیلی بیشتر شد. پسرم تهدید میکرد اگر به خواسته دلش نرسد کاری به دست خودش خواهد داد. بهناچار آستین بالا زدم و به خواستگاری رفتم. پسرم با عروس رؤیاهایش ازدواج کرد. حدود یکسال از دوران عقدشان گذشت. اختلافهای جدی پیدا کردند. داروندارم را دادم تا او بتواند مهریه زنش را بدهد و جدا بشود.
پسرم بعد از طلاق برایم تعریف کرد که سروگوش همسرش میجنبیده و در این مدت از نظر روحی و روانی به طور جدی آزار دیده است. باز هم سعی میکردم به او امیدواری بدهم تا گذشته تلخ را کمکم فراموش کند. ولی او دچار افسردگی شدیدی شده بود. مدتی گذشت فهمیدم در دوران عقد توسط برادر همسرش اعتیاد پیدا کرده است. او که از من خجالت میکشید و احساس سرشکستگی میکرد به مشهد آمد و چند هفته خانه دختر بزرگم بود. دنبالش آمدم. به پیشنهاد دامادم به مرکز مشاوره آمدهایم. کاش زودتر از مشاور کمک میگرفتیم. امیدوارم پسرم بتواند خودش را پیدا کند و با ترک اعتیاد از پس مشکلات برآید. خوشبختانه مدت کوتاهی از اعتیادش میگذرد و درمانگر اعتیاد به ما امید داد که مشکل حل میشود. همه این بدبختیها از یک هوسمجازی و ازدواجی غلط شروع شد و با طلاق شدت گرفت و او را به این مهلکه کشاند.
نظر شما