از فيلم فلسفي تا فلسفه فيلم
صاحبخبر - دکتر مهدي عباس زاده جديدترين يادداشت دکتر مهدي عباس زاده عضو هيئت علمي گروه معرفت شناسي پژوهشکده حکمت و دين پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي از منظرتان خواهد گذشت: مراد از «فيلم فلسفي» (Philosophical film/ movie) اجمالاً فيلمي است برساخته از يک محتواي فلسفي. در فيلم فلسفي، يک ماده و محتواي فلسفي وجود دارد که در فيلم به مثابه صورت و فرم، نمايان ميشود؛ يا به عبارت دقيق تر، اين ماده و محتواي فلسفي، در درون قالب فيلم که صورت و فرم است، استحاله ميگردد. در فيلم فلسفي در مراتب غاييِ آن، همه چيز اعم از رخداد يا داستان فيلم و فيلمنامه که نقشه فيلم است و حدود نشانههاي صداها و تصاوير را بازمينمايد، در خدمت آن ماده و محتواي فلسفي است. اما اين ماده و محتواي فلسفي چيست؟ به نظر ميرسد اين ماده و محتوا، يا يک مسئله و نظر فلسفي است يا يک رويکرد فلسفي. پس فيلم آنگاه فلسفي است که دستکم يک مسئله و نظر فلسفي يا يک رويکرد فلسفي را پيش روي بيننده قرار دهد و او را به تأمل در باب آن يا دستکم به توجه به آن وا دارد. بر اين مبنا، گاه ميتوان در يک فيلم، يک مسئله فلسفي از قبيل خدا، خلقت، زمان، عدل و شر، آغاز و انجام عالَم، ذهنيت و عينيت، آزادي يا اختيار انسان، تعهد و سرسپردگي، مرگ، معناي زندگي، علم و دين، عقل و ايمان و… و نظر فيلسوف در باب آن را نشان داد و در اين صورت، اين فيلم، فلسفي است. همچنين گاه ميتوان در يک فيلم، يک رويکرد فلسفي، از قبيل رويکردهاي مارکسيستي، پديدارشناختي، اگزيستانسياليستي، تحليلي و… را دنبال کرد و در اين صورت نيز ميتوان گفت اين فيلم، فلسفي است. به نظر ميرسد فيلم فلسفي، داراي مراتب و درجات شدت و ضعف است، يعني برخي از فيلمهاي فلسفي بيشتر فلسفي هستند و برخي ديگر کمتر. اگر کل يک فيلم، برساخته از يک مسئله و نظر فلسفي يا يک رويکرد فلسفي باشد، ميتوان آن فيلم را بيشتر فلسفي دانست، اما اگر رگههايي از انديشههاي فلسفي در يک فيلم نمايان شوند، آن فيلم کمتر فلسفي خواهد بود. وصف «فلسفي»، ممکن است بتواند به مثابه يک گونه (ژانر) براي مقوله فيلم در نظر گرفته شود؛ در اين صورت، فيلم فلسفي، يکي از گونههاي فيلم در کنار ساير گونههاي آن، از قبيل درام و ملودرام، تراژدي، عاشقانه، اجتماعي، سياسي، رزمي، وسترن، جنايي، جنگي، کمدي يا طنز، فانتزي يا جادويي، علمي- تخيلي، تاريخي، ترسناک، حادثهاي، ماجراجويانه، ورزشي، خانوادگي، مستند و… است (گاه دو يا چند گونه، ميتوانند در يک فيلم با هم بياميزند). بحث از فيلم فلسفي، گاه با مباحثي ديگر خلط شده است که مهمترين آنها مبحث «فلسفه فيلم» (Philosophy of film) است. فيلم فلسفي با فلسفه فيلم تفاوتهايي دارد. فلسفه فيلم، يک دانش جديد و از زيرشاخههاي فلسفه هنر است. فلسفه فيلم گاه با اصطلاح فيلموسوفي (Filmosophy) نيز بيان شده است، اگرچه برخي معتقدند ميان اين دو نيز تفاوتهايي وجود دارد. در هر حال، اين دانش ميکوشد ماهيت يا چيستي فيلم به مثابه يکي از اَشکال هنر را مورد بررسي و کاوش بيروني (يعني بيرون از مباحث خود فيلم) و فلسفي يا عقلاني قرار دهد. برخي معتقدند فلسفه فيلم لزوماً يک بحث فلسفي محض نيست، بلکه مباحثي مانند روانشناسي فيلم، جامعهشناسي فيلم و… نيز جزء فلسفه فيلم جاي ميگيرند. اما به نظر ميرسد، ممکن است بتوان فلسفه فيلم را به يک بحث فلسفي محض محدود کرد، يعني صرفاً از زاويه فلسفي به فيلم نگريست و زواياي روانشناختي، جامعهشناختي و… را لزوماً در آن وارد نکرد. بنابراين، تفاوت فيلم فلسفي با فلسفه فيلم در اين است که ما در فلسفه فيلم، نگاهي بيروني و فلسفي يا عقلاني به مقوله فيلم ميافکنيم، اما در بحث از فيلم فلسفي، صرفاً از نسبت ميان فلسفه و فيلم و نحوه ورود فلسفه در فيلم يا بالعکس سخن ميگوييم. البته شايد بتوان بحث از تعريف، مؤلفهها و ويژگيهاي فيلم فلسفي را به مثابه يکي از موضوعات فلسفه فيلم در نظر گرفت و اين خود موضوع ديگر است. اما يکي از مباحث مهم در باب فيلم فلسفي، بحث از «امکان» آن است. در اينجا سخن بر سر اين است که آيا فيلم فلسفي امکان پذير است يا نه؟ برخي در باب امکان فيلم فلسفي ترديد کرده يا حتي منکر آن شدهاند. اين عده، فيلم و فلسفه را دو مقوله جدا و بيارتباط با هم ميدانند و معتقدند هيچ يک از اين دو نبايد به قلمرو ديگري وارد شود؛ فيلم، فيلم است و فلسفه، فلسفه. فيلم بر پرده سينما نقش ميبندد و بيننده را سرگرم ميکند، اما فلسفه در کتاب و مقاله منتشر ميشود و خواننده را به تفکر واميدارد. اما در مقابلِ اين ديدگاه که در کشور ما نيز طرفداراني دارد، ميتوان به نحوي از امکان فيلم فلسفي دفاع کرد. در واقع، در اينجا دو پرسش مهم قابل طرحند: 1- آيا فيلم ميتواند محل عرضه آراي فلسفي باشد؟ و 2- آيا فيلم ميتواند خودش فلسفه باشد؟ به نظر ميرسد پرسش نخست، با بحث از فيلم فلسفي در ارتباط است و پرسش دوم با بحث از فلسفه فيلم. پرسش نخست اين بود که آيا فيلم ميتواند محل عرضه آراي فلسفي باشد؟ يا آيا فيلم را ميتوان بستري براي نمايش تفکرات فلسفي لحاظ کرد؟ اينها پرسشهايي در عرصه فيلم فلسفي هستند. در پاسخ ميتوان گفت در طول تاريخ، فلاسفه مهم و مطرحي بودهاند که انديشههاي فلسفي خود را در قالبهايي غير از پژوهش، مانند داستان، رمان و نمايشنامه عرضه کردهاند. ابنسينا داستانهايي دارد، از جمله «حي بن يقظان» و «سلامان و اَبسال»؛ سهروردي (شيخ اشراق) نيز داستانهاي کوتاه بسياري دارد، از قبيل «عقل سرخ»، «آواز پر جبريل»، «صفير سيمرغ»، «لغت موران»، « غربت غربي» و «در حالت طفوليت»؛ داستانهاي ابنسينا و سهروردي عمدتاً داراي مايههاي اشراقي و عرفاني هستند. ژان پل سارتر چندين رمان و نمايشنامه مهم دارد، مانند «تهوع»، «ديوار»، «مگسها»، «خروج ممنوع»، «مردههاي بيکفن و دفن»، «تعليق»، «دستهاي آلوده»، «شيطان و خدا»، «سن عقل»، «زنان تروا» و «کار از کار گذشت»؛ آثار سارتر عمدتاً رويکرد اگزيستانسياليستي دارند و به مباحثي از قبيل انتخاب، تعهد، سرسپردگي، آزادي يا اختيار انساني، معناي زندگي و… ميپردازند. در هر حال، اين فلاسفه، انديشههاي فلسفي خود را در اين قالبها ريختهاند. اکنون اگر قالب داستان، رمان و نمايشنامه، محل عرضه آراي فلسفي بوده است، پس فيلم نيز ميتواند محل عرضه آراي فلسفي باشد. فيلم فسلفي به اين معنا، ممکن است. فيلم فلسفي به اين معنا، عملاً «تحقق» نيز يافته و به وقوع پيوسته است. فيلمهايي از اين دست را در مغربزمين فراوان ميتوان جست، مانند فيلمهاي آندري تارکوفسکي، استنلي کوبريک، ميکل آنجلو آنتونيوني، روبر برسون، ژان لوک گدار، اينگمار برگمن و… در داخل کشور نيز مواردي را ميتوان نام برد، مانند سهراب شهيد ثالث، عباس کيارستمي، داريوش مهرجويي، احمدرضا معتمدي و… اما ميتوان در باب نسبت فلسفه و فيلم بيشتر بررسي کرد. به نظر ميرسد کار يا مشغله فلسفي، دستکم داراي چهار سنخ است: 1- پژوهش فلسفي، 2- آموزش فلسفي، 3- ترويج (عمومي سازي) فلسفي، و 4- کاربردي سازي فلسفي. به نظر ميرسد پژوهش فلسفي از طريق فيلم ظاهراً ناممکن است، اما سه مقوله بعدي را ميتوان به انحايي در فيلم وارد کرد. فيلم نمي تواند محملي براي پژوهش فلسفي باشد اگر از پژوهش، معناي خاص آن را اراده کنيم و برونداد آن را يک متن يا مقاله علمي در نظر بگيريم، در اين صورت، در يک متن يا مقاله فلسفي، يک مسئله مشخص مطرح و جوانب مختلف آن بررسي و نقد ميشود و گاه نظر يا نظريه جديدي ارائه ميگردد؛ گاه ديدگاههاي فلاسفه در باب يک مسئله در گذر زمان و به لحاظ تاريخي توصيف، تحليل و نهايتاً تثبيت يا رد ميگردد؛ گاه ديدگاههاي دو يا چند فيلسوف با هم مقايسه ميشوند و شباهتها و تفاوتهاي آن فهرست و نقاط قوت و کاستيهاي آنها مشخص ميگردد. اما آيا در يک فيلم ميتوان چنين اموري را به انجام رساند؟ ظاهراً نه. انجام امور فوق نيازمند پژوهش است، نه فيلم. فيلم عمدتاً بيان يک رخداد يا داستان است؛ فيلم يک پژوهش نيست. بر اين مبنا، فيلم نميتواند محملي براي نظريه پردازي يا نظرآوري باشد، تحليل و نقد فلسفي کند، ديدگاهها را باهم مقايسه و تطبيق کند، حتي شايد نتواند يک ديدگاه فلسفي را به نحو جامع و مانع توصيف کند. در حقيقت، فيلم فلسفي شايد متأخر از پژوهش به اين معنا باشد، يعني ابتدا بايد پژوهشي رخ داده باشد تا حاصل آن در فيلم نمايان گردد. فيلم مي تواند محملي براي آموزش فلسفي باشد به طور کلي، آموزش در دنياي امروز از مقوله فناوري بهره بسيار برده است. فناوري آموزشي، مقولهاي مهم در امر آموزش است. بهرهگيري از ابزارها و رسانههاي مدرن در امر آموزش در هر رشتهاي امروز امري تقريباً اجتنابناپذير است. همان گونه که ممکن است در امر آموزش فلسفه، از ابزارهاي نوين از قبيل نرمافزارها و رايانه بهره گرفت، ميتوان از يک فيلم نيز استفاده کرد. به نظر ميرسد آموزش فلسفه از اين طريق آسان تر و جذاب تر خواهد شد. بر اين مبنا، ميتوان از طريق يک فيلم به مخاطبان اهل فکر نشان داد که مثلاً تقابل سنّت و مدرنيته يا حتي نقد پسامدرنيسم بر مدرنيته چگونه است، يا نظريه «تاريخ جنون» در انديشه ميشل فوکو چيست و چه غايت و غرضي دارد، يا مراد از نظريه «واقعيت حاد» در تفکر ژان بودريار کدام است و چه تأثيري در مباحث هستيشناسي دارد، يا نظريه «اصالت وجود» نزد ملاصدرا چگونه قابل فهم انضمامي است، و…؟ اگر فيلمهايي با مضامين فوق ساخته شوند، يک استاد فلسفه ميتواند در کنار منابع آموزشي (مثل کتاب، مجله، مجموعه مقالات و…) دانشجويان خويش را به آن فيلمها نيز ارجاع دهد. اما تمرين نيز جزئي از آموزش است، يعني يکي از شيوههاي بسيار مهم يادگيري است. به نظر ميرسد فيلم بتواند ابزاري مناسب براي تمرين فلسفي نيز باشد، يعني به دانشجويان شيوههاي تفلسف را ياد دهد. فيلم مي تواند محملي براي ترويج (عمومي سازي) فلسفي باشد فلسفه اگر در کتاب ها و مجلات در قفسه کتابخانهها باقي بماند و به ميان توده مردم نيايد، فقط براي بحثهاي سر کلاس درس يا گفتوگوهاي نخبگاني مناسب است. به ميان توده مردم آمدنِ فلسفه، نيازمند ترويج (عمومي سازي) آن است. اگر محمل پژوهش فلسفي، متن (کتاب و مقاله) است، محمل ترويج فلسفه بسيار متنوع تر از اين است. خود کتاب و مقاله يا همايش و نشست علمي، ميتواند محملي براي ترويج فلسفه هم باشد، اما اينها تنها راه ممکن براي ترويج فلسفه نيست. به نظر ميرسد فيلم از جهت نسبتي که با توده مردم برقرار ميکند، در امر ترويج فلسفه بسيار کارآمدتر از آنهاست. عموم مردم، گاه علاقهاي به مطالعه و گاه فرصتي براي اين کار ندارند، ضمن اينکه خواندن و فهم متون فلسفي دشوار است و معمولاً نميتوان بدون استاد به عمق افکار و آراي فلسفي پي برد. اما ميتوان مضمون داستان يک فيلم را يک ديدگاه فلسفي قرار داد و با اندک اطلاعات اوليه، بييندگان را به سمت و سوي فهم آن رهنمون شد. في المثل «اگزيستانسيالسم» مارتين هايدگر و قرائت خاصي که وي از وضعيت انسان مدرن دارد را ميتوان در يک فيلمنامه اشراب کرد، يا «تحليل فلسفي» و روش فلاسفه تحليلي را در قالب يک داستان در فيلم به نمايش گذاشت، يا حتي روش اشراقي سهروردي را در ضمنِ يک فيلم مطرح و ترويج کرد، و… فيلم مي تواند محملي براي کاربردي سازي فلسفي باشد فلسفه معمولاً به عنوان دانشي نظري در نظر گرفته شده است، اما دانشي که خود را به عرصههاي کاربردي مانند اخلاق، سياست، تعليم و تربيت، جامعه و… وارد ميسازد. حتي حکماي قديم نيز حکمت را به دو بخش تقسيم ميکردند؛ نظري و عملي. آنان در بخش دوم ميکوشيدند از مباني نظري خويش که در بخش نخست آنها را تثبيت کردهاند، به راهبردهاي عملي دست يابند و ظرايف و دقايقي را در عرصههاي کاربردي تجويز کنند. از باب نمونه، فلسفه مشائي ارسطو و تأکيد فراوان وي بر «غايت انگاري»، تأثير مهم و مستقيمي بر اخلاقيات و سياسيات وي دارد، چنانکه نظريه «اشراق» در فلسفه سهروردي در نظريه سياسي وي مؤثر ميافتد، و… در اين ميان، فيلم چه نقشي ميتواند ايفا کند؟ به نظر ميرسد يک فيلم فلسفي بتواند بصيرتهاي فلاسفه را در اخلاق، سياست، حقوق، اقتصاد، فرهنگ، تعليم و تربيت، هنر و… در يک جامعه مشخص وارد سازد و تأثير دهد. چندان بعيد نيست که بتوان در يک فيلم فلسفي، مثلاً از نظريه «مُثُل» افلاطوني به شيوهاي عملي در پرورش سياستمداران راه يافت، يا از نظريه «پديدارشناسي ذهن» هگل به مدلي کاربردي براي تعليم و تربيت رسيد و… چنين کارهايي هرچند بس دشوار به نظر ميرسند، اما ناممکن نمينمايند. اما پرسش دوم اين بود که آيا فيلم ميتواند خودش چونان فلسفه باشد؟ به عبارت ديگر، آيا فيلم ميتواند همانند فلسفه به مثابه شيوهاي از انديشيدن لحاظ شود؟ در واقع، پرسش اين است که آيا فيلم خودش يک متن فکري است، همان طور که يک کتاب فلسفي، يک متن فکري است؟ اينها پرسشهايي در عرصه فلسفه فيلم يا فيلوسوفي هستند. ژيل دلوز، فيلسوف معاصر، بر اين باور است فيلم آنگاه فلسفي نيست که واسطهاي براي اظهار و بيان افکار و آراي فلسفي باشد يا تصورات و مضامين فلسفي در آن وارد شده باشد، بلکه فيلم در حقيقت آنگاه فلسفي است که خودش صورتي از تفکر باشد و فيلم فلسفي در واقع چنين است. او ميگويد: سينما يک بازنمايي يا روگرفت (Representation) از جهان نيست، بلکه يک بيان يا روايتگري (Expression) از جهان است. پس به نظر او، فيلم خود همانند يک متن فکري است و از جهت خلق افکار تفاوتي با فلسفه ندارد. همان طور که برداشت فلسفي از جهان ممکن است، برداشت سينمايي از جهان نيز ممکن است. فلسفه و فيلم، هر دو نحوهاي از تفکر در باب واقعيت هستند. او بر آن است که فلسفه تنها طريقه خلق افکار نيست، بلکه فيلم نيز طريقهاي از خلق مفاهيم و افکار جديد است. فيلسوفان و فيلمسازان بزرگ، هر دو خلاقند و فکر ميآفرينند. نهايتاً به نظر دلوز، تصاوير سينما، ديگر صرفاً بازنمود موجودات خارجي يا ذهني نيستند، بلکه خود نحوه و مرتبهاي فراتر، از واقعيت موجودات خارجي يا ذهني را تشکيل ميدهند. به نظر ميرسد ديدگاه فوق، يعني لحاظ فيلم به مثابه شيوهاي از انديشيدن، بيان يا روايتگري و خلق افکار، نقطه اوج فيلم فلسفي و فلسفه فيلم است. اگر فيلم فلسفي را به اين معناي خاص در نظر بگيريم، قسم نخست از کار يا مشغله فلسفي، يعني پژوهش فلسفي نيز از طريق آن ممکن خواهد بود، زيرا در اينجا فيلم فلسفي همان انديشه ورزي فلسفي است و پژوهش فلسفي نيز فرع بر اين نحوه انديشه ورزي است. با اين حال، بايد در نظر داشت که اين معنا از پژوهش، تا حدي اعم از معنايي است که قبلاً بدان اشاره شد.∎
نظر شما