به گزارش خبرنگار دفاع پرس از تهران، شهيد «عليرضا فتوحی شعار» اوّلين فرزند خانواده در سال 1336 در روستای «خاوه» ورامین به دنيا آمد. وی از كودكی علاقه فراوانی به خلبانی داشت به گونهای كه سينی به دست میگرفت و میچرخاند و اطراف اتاق میگشت و میگفت: «اين طيّاره است؛ به آن نخوريد».
مادرش با قالیبافی هزينه تحصيل او را پرداخت میکرد. تحصيلات ابتدايی و راهنمايی را در همان روستای خاوه گذراند. سپس برای ادامه تحصيل، خانواده اتاقی را برای او در «ورامين» اجاره كردند تا راحتتر درس بخواند.
دوران متوسطه را در حالی گذراند كه پدر رعيتی میكرد و مادر قالیبافی. اما عليرضا كه نمیتوانست نسبت به تأمين درآمد خانواده بیاهميت باشد، مانند دوران كودكی كه قبل از رفتن به مدرسه چند رج «رديف» كمک مادر قاليبافی میكرد، پس از درس خواندن خود به كمک مادر میشتافت و در بافتن قالی به او كمک می كرد.
سال 1354 موفق به اخذ ديپلم در دبيرستان شهيد «مصطفی خمينی» شد و با تلاش و كوشش فراوان در آزمون خلبانی قبول و به استخدام نيروی هوايی درآمد. دوره های اوليّه پرواز را در ايران گذراند و برای تكميل دوره خلبانی عازم كشور آمريكا شد تا اينكه موفق به اخذ گواهينامه پرواز با هواپيمای اف- 4 فانتوم شد. سپس به ايران بازگشت، ازدواج نموده و مدتی بعد عازم «بوشهر» شد و به عنوان خلبان جنگنده شكاری پرواز خود را در پايگاههای مختلف آغاز كرد.
پروازهای او مصادف با آغاز جنگ ايران و عراق بود. در اين زمان نيروی هوايی نقش به سزايی در دفاع از كشور داشت و نیروهای خود را جهت دفاع از آسمان كشور بسيج كرده بود. شهيد فتوحی شعار نيز در اين مدت بارها در ماموريتهای خطرناک حضور داشت و مواضع دشمن بعثی را بمباران کرد. اما اين بار نقشه جديد دشمن قطع صدور نفت از جزيره «خارک» و فلج نمودن اقتصاد و درآمد كشور بود و بدین منظور حملات خود را به این منطقه آغاز کرد.
ماموريت مهم ديگر نيروی هوايی دفاع همه جانبه از خارک و شمال خليج نيلگون فارس بود. شهيد «فتوحی شعار» كه در اين زمان در پايگاه نيروی هوايی بوشهر خدمت میكرد؛ همراه ساير خلبانان صدها ساعت بر فراز آسمان خليج فارس پرواز كرد و بارها با دشمن درگير شد. با تلاش و كوشش اين مردان شجاع و فداكار حتی يک روز هم صادرات نفت متوقف نشد.
سرانجام در 28 تير ماه 1366 طی نبردی نابرابر هواپيمای اين شهيد بزرگوار در محاصره چند فروند هواپيمای عراقی درآمد و با هدف قرار گرفتن هواپيمايش به مقام رفيع شهادت نائل آمد.
غیبت ممنوع
راوی: پسر عمه شهيد
بسيار معتقد بود، اگر در جمع بوديم و صحبت به جايی میرسيد كه غيبت میشد، سريع جمع را ترک میكرد و میگفت: «حرفی كه آدم را سير نمیكند چرا زده شود!»
پشت آيينه
راوی: مادر شهيد
به فكر ديگران بود. به خيلی از اعضا فاميل و دوست و آشنا كه خانه نداشتند كمک كرد تا خانهای بسازند و سر و سامانی بگيرند. طوری كمک میكرد كه كسی ناراحت نشود و شخصيتش حفظ شود.
وقتی میآمد خانه ما، پول می گذاشت پشت آيينه و میرفت منزل خودشان. از آنجا زنگ میزد و میگفت: «مادر پشت آيينه را نگاه كن».
انتهای پیام/
نظر شما