آنه، جودی، سیندرلا و دیگران!
فاطمه سادات رضوی علوی
صاحبخبر - اجاره خانه مجردی مان عقب افتاده و کسی به روی خودش نمی آورد. داشتم اقساط عقب افتاده را حساب میکردم که جودی ماشین حساب را از دستم کشید و خودش را توی بغلم انداخت. مثل ابرِ سپاه بارورکن اشک می ریخت. اسکرین شات کامنت های بابا لنگ دراز را پای پیج دختر کبریت فروش دیده و بلاک آنبلاکش کرده بود. آن شرلی تازه از آرایشگاه آمده بود. با رنگ موی جدیدش شبیه کدو سبز نارس شده بود. البته ما به او میگفتیم که شبیه موهیتو شده است وگرنه اجاره این ماه را هم باید خودمان می دادیم. حنا هم که دیروز پایان نامه اش را دفاع کرده، انگار بار زهرمار زده. چند سال پدر نداشتهاش را درآورده تا حنا دختری در سیتی صدایش بزنند حالا تا چند روز دیگر باید به مزرعه برگردد. از دیروز در نیازمندی ها دنبال شغل بود تا اینجا بماند. اما کسی به دختر باسواد بدون ظاهر آراسته و روابط عمومی بالا نیاز ندارد. طبیعتاً اگر آنه گوشی را میگرفت، جای مدیرعامل هم استخدام میشد. زنگ را زدند، سیندرلا بود. تا بند کتانیاش را باز کند، ۳ بار چایش را عوض کردم. شوهرش بعد ازدواج خواسته بود حتی در عروسی هم کفش کتانی بپوشد تا دست زیاد نشود. شوهرش اگر ایدههایش را به سینمای ترکیه میفروخت، میتوانست یک زیرپله برای سیندرلا بخرد تا مستقل از آناستازیا خدمات پریگمنیشن انجام دهد. سیندرلا باز دارد درباره شوهرش غر میزند و من غرق در محاسبات ذهنی خودم هستم که تناردیه با برگه تخلیه و مامور رسید. این دفعه از دست ژان هم کاری برنمی آید، همه مامورند و معذور که پدر ژپتو آمد و گفت: اگر میخواهید داستان کوزت را بشنوید عدد 1 را به 10000000060 بفرستید!∎
نظر شما