فرماندهي عمليات با عصا در زير بغل
صاحبخبر - اشاره: سي و شش سال از ربوده شدن حاج احمد متوسليان فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلي الله عليه و آله گذشته است. او که پس از پايان عملياتهاي غرورانگيز طريقالقدس، فتحالمبين و بيتالمقدس با تصويب شوراي عالي دفاع، ماموريت يافت تا به همراه عدهاي از نيروهايش عازم لبنان شود و به ياري برادران لبناني در جنگ با رژيم صهيونيستي بپردازد، هنوز چند روز از حضورش در لبنان نگذشته بود که با جمله تاريخي امام خميني (ره) که فرمودند: «راه قدس از کربلا مي گذرد»، تصميم به ترک لبنان مي گيرد. حاج احمد متوسليان در ۱۴ تير ماه سال ۶۱ در حالي که در لبنان مشغول رايزني و انجام امور باقي مانده بود، در مسير سفارت ايران در بيروت در يک پست بازرسي توسط شبه نظاميان فالانژ ربوده شد؛ در جريان اين ربايش، احمد متوسليان تنها نبود، بلکه سه فرد ديگر به نام هاي سيد محسن موسوي کاردار سفارت ايران در لبنان، تقي رستگار مقدم از کارمندان سفارت ايران در لبنان و کاظم اخوان عکاس خبرگزاري جمهوري اسلامي نيز همراه او بودند. در ادامه، پنج خاطره شنيدني را به نقل از خبرگزاري ميزان، از زبان همرزمان حاج احمد متوسليان مي خوانيد؛ * فرماندهي حاج احمد با عصا زير بغل: سردار اسماعيل کوثري جانشين قرارگاه ثارالله سپاه: حين عمليات بيتالمقدس هنگام عبور از يکي از خط ها و سرکشي به بچهها، يکي از نيروها آرپيجي شليک کرد و آتش عقبه شليک آرپيجي، صورت مرا در برگرفت. ۱۴ کيلومتر پياده روي، بيخوابي شديد و عدم تغذيه از جمله عواملي شد که مرا از تحرک بازداشت و روانه بيمارستان صحراييام کرد. در آن زمان خودم را ضعيفتر از همه ميديدم، چرا که حاج احمد متوسليان در مرحله دوم عمليات پايش مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، اما شجاعانه در حالي که دو عصا زير بغل داشت در عمليات حضور فعال داشت. با ديدن اين همه عظمت، به حال خودم غبطه ميخوردم، تحمل اين سختي براي بچهها شيريني خاصي داشت. يک بار حاج احمد را ديدم که کلاش به دست در کنار ساير رزمندگان در خط عليه دشمن ميجنگد. حضور فرمانده در کنار نيروها در خط مقدم، قوت قلبي غير قابل توصيف بود. در يک بعدازظهر گرم و طاقتفرسا در جبهههاي جنوب، نيروهاي عراقي پاتک شديدي را آغاز کردند. از هر سو آتش ميباريد، رزمندگان با تمام توان دفاع ميکردند، شکسته شدن خط احساس ميشد، اما با الطاف خداوند و درايت جاويدالاثر متوسليان و حماسه و ايثار رزمندگان، به خوبي از حريم جبهه حق دفاع کرديم. طبيعي است که در آن شرايط انسان دچار دگرگوني روحي ميشود، به همين جهت فرداي آن روز حاج احمد متوسليان از تک تک نيروها عذرخواهي ميکرد. آنها را ميبوسيد و حلاليت ميطلبيد. اخلاق وارسته حاج احمد متوسليان زبانزد عام و خاص در جبهه شده بود. * حق گرفتن يک ليوان آب از مردم را نداريد: محمد اکبري از همرزمان حاج احمد متوسليان: حاج احمد متوسليان، هر روز صبح بچهها را بلند ميکرد همراه تجهيزات انفرادي، از کوهها بالا ميبرد، و بعد بايد پا مرغي سربالايي را ميرفتيم و خودش هم هميشه در رديف اول بود. اجازه استراحت نميداد و زمان برگشت از ما ميخواست که از بالا روي برفها تا پايين غلت بخوريم. او ميگفت: فکر نکنيد که من ميخواهم شما را اذيت کنم، ميدانم که شما را پدر و مادر، بزرگ کرده و اينجا آمدهايد، اما بايد ورزيده شويد تا در شرايط سخت، بتوانيد مقاومت کنيد. همين هم شد، در مريوان و پاوه، بچهها از کردها هم جلوتر بودند. شايد کردها خسته ميشدند، اما بچهها نه، خستگي سرشان نميشد، هدفشان دفاع از اسلام و ولايت بود. خرداد ۵۹ وارد مريوان شديم، با دلاوريهاي رزمندگان مريوان را گرفتيم و ضد انقلاب فرار کرد. حاج احمد به گونهاي در مريوان عمل کرد که سپاه پناهنگاه مردم مريوان شده بود. يادم هست در پاک سازيها، حاج احمد ميگفت: «حق گرفتن يک ليوان آب از مردم را نداريد.» در هر روستا که صحبت ميکرد همه را برادر خود ميخواند و ميگفت: ما براي کار فرهنگي آمدهايم، ولي متأسفانه در برابر ضد انقلاب مجبور به ايستادگي و دفاع هستيم. با رفتار حاج احمد، روستائيان آزاده هم اسلحه ميخواستند تا خودشان از روستا و نواميس واموالشان دفاع کنند. * نصف حقوقم را به اين خانم بدهيد: محمد علي صمدي همرزم حاج احمد متوسليان: خانمي با بچه خود به مقر سپاه مريوان آمد و به حاج احمد گفت: گناه من چيست که شوهر من عضو کومله است و من محتاج نان شبم هستم؟ حاج احمد ميگويد از زماني که من اينجا هستم تا زماني که از اينجا ميروم نصف حقوق مرا به اين خانم بدهيد. اين خبر به گوش شوهر آن خانم ميرسد و او هم با جمعي از کوملهها خود را تسليم حاج احمد ميکند. * حاج احمد هنوز هم فرمانده لشکر ۲۷ است: سردار شهيد حسين همداني فرمانده اسبق سپاه تهران بزرگ: من در سال ۸۰ به لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلي الله عليه و آله رفتم. روزي که مرا معرفي کردند، اعلام کردم که «من فرمانده لشکر نيستم و جانشين لشکر هستم و جانشيني ام هم تا زماني است که حاج احمد متوسليان برگردد. روزي که حاج احمد اسير شد، فرمانده لشکر ۲۷ بود و هنوز هم فرمانده اين لشکر است لذا منتظريم او برگردد.» گفتم بايد لشکر را طوري آماده کنيم که وقتي حاج احمد برگشت متوجه پيشرفت لشکر بشود. مطمئنم هر پيشنهادي به حاج احمد بدهند، چه در دولت به عنوان وزير و چه در سپاه به عنوان يک فرمانده، او نمي پذيرد و برمي گردد در لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلي الله عليه و آله. * اتاقها را جارو مي کرد و ظرف ها را سر وقت مي شست: مجتبي عسکري از همرزمان حاج احمد متوسليان: در طي يکي دوسالي که با حاج احمد بودم، از ايشان نديدم که از پست و مقام خود به نفع شخصي خودش استفاده کند. به هر حال فرمانده سپاه شهر مريوان بود و اين مسئوليت هم از نظر مراتب نظامي و دنيوي کم نبود. در مريوان يا پاوه که بوديم، کارهاي روزمره از جمله نظافت سنگر و اتاقها و يا شستن ظروف غذا را طبق فهرستي که نوشته بوديم، انجام ميداديم. يعني از اول ماه تا آخر آن، هر روز نوبت يکي از رزمندگان بود که به اين کارها رسيدگي کرده و انجام دهد. يکي از روزها نوبت حاج احمد بود. علي رغم آنکه ما دلمان نميخواست او اين کارها را انجام دهد، اما او به شدت مقيد بود که روزي که نوبتش ميرسد، حتي اگر جلسه هم دارد، اين امور را انجام دهد. اتاقها را جارو ميکرد و ظرفها را سر وقت مي شست. منظم ترين فرد در آن گروه که همه کارها را به خوبي و دقت و نظم انجام ميداد، حاجي بود. خيلي وقتها پيش ميآمد که ما به دليل تنبلي يا هر علتي، اين کارها را انجام نميداديم. ولي اگر از دوستان حاج احمد سؤال کنيد، يک مورد نميتوانيد پيدا کنيد که او موقعي که نوبتش بود و بايستي کارها را انجام دهد، از زير کار در برود. به اين شدت منظم بود.∎
نظر شما