شناسهٔ خبر: 26769968 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: برنا | لینک خبر

همراه با نویسنده کتاب ” ما پشت کوهی ها “

عبدالواحد برهانی هنرمند دیگری از پهره است که نوشته هایش بر این هنرمندان اضافه کرده و سناریوهای تئاتری که مردم را به ذوق آوردند حاکی از دلنشین بودن قلم این هنرمند بلوچ دارد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری برنا ، مردمان پهره از سالیان دور در زمینه های مختلف هنری دستی در آتش داشته و همیشه در سرزمین کهن و هنرپرور ایران سرآمد بودند و نامی نیک را از خود به یادگار گذاشتند و امروز هم همچنان در این عرصه خوش می درخشند.

مرحومه زینب نوروزی در سوزن دوزی بلوچی، شیرمحمد اسپندار معروف به اسپندار دونلی یگانه دونی نواز جهان در موسیقی، گواه این را می دهند که مردمان پهره در جنوب شرق ایران با هنر خود اصالت ایران کهن را زنده نگه می دارند و همچنان هنرشان در دنیای جدید با وجود پیشرفت تکنولوژی هنوز هم در دلهای مردم خوش می درخشد.

عبدالواحد برهانی هنرمند دیگری از پهره است که نوشته هایش بر این هنرمندان اضافه کرده و سناریوهای تئاتری که مردم را به ذوق آوردند حاکی از دلنشین بودن قلم این هنرمند بلوچ دارد.

به همین مناسبت گفتگویی صمیمی با این هنرمند برجسته استان انجام می دهیم که خواندن آن خالی از لطف نیست :

 

  • به عنوان اولین سوال، خودتان را برای خوانندگان معرفی کنید؟

عبدالواحد برهانی هستم ، شصت سال سن دارم و در ایرانشهر متولد شده ام.

  • چه شد که به نویسندگی روی آوردید؟ از چه سنی شروع به نویسندگی کردید؟ اولین تالیف شما چه بود؟ و تاکنون چه تعداد اثر به ثبت رسانده اید؟

من هیچگاه سعی نکردم نویسنده شوم. باید بگویم که اولین نوشته من مربوط به زمانی می شود که کلاس اول دبستان بودم و یک شکایت علیه دوست و همکلاسم نوشتم ، برای نوشتن آن بسیار تلاش کردم تا آن را بدون غلط بنویسم ، به نظرم همان جا نویسنده شدم.

تا کلاس سوم در نوشتن انشاء هم مشکل داشتم که از قضا کتابی به دستم افتاد به نام “در آغوش خوشبختی ” نوشتۀ شخصی به نام “لرد آویبوری”  و به راستی از جهت انتخاب واژه و پرورش خیال واقعاً جالب بود و من هم برای نوشتن به همین دو نیاز داشتم. پس افتادم به جان این کتاب و آن را خواندم ، در کنار این کتاب یکی از بچه های مدرسه مجله های مختلف مثل جوانان، اطلاعات هفتگی، روشنفکر، سیاه و سپید، فردوسی و …را می خواند، که من هم از او می گرفتم و آن ها را می خواندم.

در آن زمان معنی بسیاری از کلمات آنها را نمی فهمیدم، ولی دوست داشتم که بخوانم. گلستان سعدی و حتی کلیله و دمنه هم به دستم افتاد که آنها را نیز خواندم. و لغات سخت را نه برای یادآوری، بلکه فقط برای دانستن، و پزش را دادن، یاد داشت می کردم.

خلاصه ، در همین کلاس سوم بود که انشایم عالی شد ویک زیر پوش بعنوان جایزه از معلمم گرفتم که روی آن کلمه « بهنام» به انگلیسی  به شکل زیبایی نوشته شده بود. از آنجا من شروع به نوشتن آن کلمه کردم. همین باعث شد تا انگلیسی ام هم خوب شود.

دردوران دبیرستان هم خواندن شعر را شروع کردم. وگاهی نیز شعر می گفتم.

در آن زمان یک آقای نادری داشتیم که معلم کلاس هشتم بود، او تعداد سیلاب های شعر را به من گوشزد  کرد و با راهنمایی او شعرهایم بهتر شد. بعد ها با نویسندگان و شاعرانی آشنا شدم که خواندن آثار آنها در این راه به من کمک کرد.

در سال هفتاد و شش بود که به طریقی گذرم به اداره فرهنگ و ارشاد ایرانشهر افتاد و ناخواسته به نوشتن نمایشنامه وادار شدم. و اینجا بود که نوشتن را به طور رسمی شروع کردم. و با نشریه روزدرا و مرز پرگهر و…ادامه دادم.

در همان زمان روزی دوستم آقای ایران نژاد رمانی را برایم آورد و گفت این را ترجمه کن.

من هم به ترجمه آن پرداختم  و مجموعه داستان گدا را هم نیز ترجمه کردم.

بعد ها استادم مرحوم آبسالان گفت چرا خودت چیزی نمی نویسی؟

این گفته باعث شد تا شروع کنم به نوشتن.

کتاب « ما، پشت کوهی ها» اولین نوشته من محسوب می شود  که به چاپ رسیده است .

  • آیا کسی در این راه مشوق شما بود؟ آیا الگویی برای خود داشتید؟

همه دوستان و اطرافیانم  که از نوشته های من تعجب می کردند، مشوق من بودند.

آقای محمود دولت آبادی کسی بود که بعد از خواندن کتاب هایش ، همگونی هایی بین خود و ایشان دیدم و دوست دارم به عنوان الگو از وی نام ببرم.

  • از افتخاراتی که تا کنون کسب کرده اید بگویید؟

در چندین جشنواره که شرایط شرکت در آن برایم مهیا شد حضور داشتم . در جشنواره داستان زاهدان با داستان «سیه مار و ملگ» شرکت کردم. و جایزه دوم بخش موضوعی را گرفتم.

با داستان « شبنامه باران» در جشنواره کنام در مشهد شرکت کردم و جایزه اول کشوری را گرفتم. در جشنواره داستان بیهقی تهران شرکت کردم و بر گزیده این جشنواره شدم.

  • علت موفقیت خود را چه می دانید؟

ـ اگر من آدم موفقی هستم، علت یا دلیل موفقیتم خواندن زیاد کتاب بوده و همچنین عشق و علاقه زیادم به قلم و کاغذ و صد البته، تعجب اطرافیانم از استعداد فوق العاده ام در این موفقیت بی تاثیر نبوده است.

  • اگر بخواهید یکی از ویژگی های مهم خود را در نوشتار بگویید، آن چیست؟

حواس پرتی یکی از ویژگی های من است.

ـ نویسندگی شغل ثابت شماست؟ یا به غیر از نویسندگی به کار دیگری هم مشغولید؟

ـ مگر ممکن است با نویسندگی زندگی کرد! من یک عمر جان کنده ام و الآن در آخر عمر بی کارم.

ـ چه قشری از کتاب های شما بیشتر استقبال می کنند؟

ـ قشر روشنفکر بلوچستان،  مثل معلمان، دانشجویان، مهندسان، پزشکان و…

  • کتاب « ما، پشت کوهی ها» چگونه خلق شد؟ موضوع آن چیست؟ و نوشتن آن چقدر زمان برد؟

“ما، پشت کوهی ها” نگاه آزاد من به بلوچستان وهمچنین قوم بلوچ است که خودم هم فردی از آنها هستم و با نگاهی طنزآلود که مشروط به آزاد بودن است نوشته شده است.

” ما، پشت کوهی ها ” نماینده فکر آزاد یک روشنفکر است که به گمان من تنها به طنز بسنده نکرده بلکه به فراتر از آن نیز دست یافته است .

این کتاب، مجموع نوشته های تقریباً طنز آمیزی است که آغاز آن در روز نامه مرز پرگهر به پیشنهاد برادر ارجمندم آقای محمود براهویی نژاد شروع شد. و بعدا خارج از آن ادامه پیدا کرد و سر انجام آن به اینجا رسید.

باید بگویم نوشتن این مجموعه حدود شانزده سال زمان برده است.

3

  • از دیگر فعالیت های فرهنگی خود بگویید؟

به جز نوشتن و شاعری فعالیت فرهنگی چندانی نداشته ام. اما اگر علم و فرهنگ را به هم بیامیزید، علاقه بعدی من می شود.

 

  • از کدام اثر خود بیشتر راضی هستید؟ چرا؟

در جواب این سوال باید بگویم از همه آثار خود زیرا با هم  یگانه شده ایم و برای خلق آنها زحمت کشیده ام. و به نوعی وامدار و امانت دار آنها هستم.  اما از آنجا که دست کار خود، همیشه به آدم نزدیک تر است، کتاب “ما، پشت کوهی ها” را بیشتر دوست دارم.

  • برای نوشتن نیاز به شرایط خاصی دارید؟ مثلا همه جا باید سکوت باشد؟ یا موارد دیگر؟

من فقط به جایی که بتوانم بنشینم و بنویسم نیاز دارم . نمی توان همه ی  دنیا را به فرمان خود در آورد ، باید بسازی با دنیا.

گاهی وسط دو ماشین نخ ریسی پناه برده ام و چند سطری نوشته ام و گاه، تا کارگران چاله ای را می کنند نیم ساعتی وقت داشتم که دو سطربنویسم.. بیشتر شاعرها نیاز دارند تا همه چیز برایشان محیا باشد.

  • آیا نوشتن کتاب جدیدی را شروع کرده اید؟ در چه مرحله ای هستید؟

نوشتن همان «سیه مار و ملگ» را که امکان رمان شدن داشت را ادامه داده ام و در مراحل پایانی آن هستم و به امید خدا آن را نیز به چاپ می رسانم.  مجموعه  ای از داستان هایم  را نیز دارم اماده می کنم .

  • چقدر در طول روز مطالعه می کنید؟ و چه کتابی را برای خواندن به جوانان پیشنهاد می کنید؟

در جواب سوال تان باید بگویم، چون این روز ها کاری ندارم تقریبا تمام روز را می خوانم یا می نویسم. اما الآن بیشتر می نویسم. ولی در عین حال، هر روز می خوانم. بیشتر هم شعر و داستان می خوانم  و گاهی نیز به ورزش می پردازم.

اما چه به جوانان توصیه می کنم:

بیشتر شعر را پیشنهاد می کنم که بخوانند. در این سالها که به عللی سواد ها کم شده شعر حافظ ، سعدی و مولوی می تواند کمک کند تا ارتباط انسان ایرانی با زبان حفظ شود.

به جوانان بلوچ توصیه می کنم شعر های سیدهاشمی را بخوانند و با شعر راستین آشنا شوند. اما باید بگویم در کنار شعر ، نثر هم نباید فراموش شود.

  • همه نویسندگان با یک سری مشکلات رو برو هستند. شما برای نوشتن کتاب های تان با چه مشکلاتی رو برو بوده اید؟

مشکلات که ماشاالله کم نیستند. بله، ماهم داریم.اما این ها نباید باعث شوند که که ما از کار باز بمانیم. (بگذریم نمی خواهم زیاد در این مورد  بگویم ..)

  • برای جوانانی که مثل شما می خواهند وارد این عرصه شوند، چه توصیه ای دارید؟

اول از همه جوانان باید سطح مطالعه خود را بالا ببرند  و در عین حال، مشاهدات خود را هم بالا ببرند.

برای کسب تجربه هرکاری که پیش آمد انجام دهند . و همان طور که گفتم خواندن را از شعر شروع کنند و به نثر برسند.

  • یک جمله که در آن، کتاب و پرچم به کار رفته باشد بگویید؟

عجب!…

کتاب ما، زبان ما؛ و زبان ما، پرچم ماست.

  • نویسنده مورد علاقه تان کیست؟

محمود دولت آبادی، دکتر شفیعی کدکنی، ابو تراب خسروی، عزیز نسین ، احمد شاملو، جواد مجابی، جلال آل احمد، سامِرسِت موام، داستایِوسکی، جان اشتاین بِک….. کسانی هستند که آثلرشان را دوست دارم .

  • بزرگترین آرزوی تان چیست؟

در یک کلمه اگر بخواهم بگویم : ” صلح”

در پایان خیلی ممنون که وقت ارزشمندتان را در اختیار ما گذاشتید. اگر سخنی با خوانندگان دارید بگویید.

ـ خواهش می کنم. فقط دوست دارم که همه مردم مطالعه کنند حالا هر چیزی که می توانند مانند شعر، داستان ، رمان و …

گفتگو: اکبر تجلی

نظر شما