شناسهٔ خبر: 26756129 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتدال | لینک خبر

با کاروان زیر سایه خورشید

دل نوشته یکی از خادمان «کاروان زیر سایه خورشید» از سفر این کاروان به خوزستان

صاحب‌خبر - خوزستان مقاوم، خوزستان پُر درد، خوزستان سرشار از زخم‌های کهنه است اما خوزستان عاشق، خوزستان شیدا، خوزستان متحد و شیفته‌ خورشید است. غبار دشت‌های بی‌بوته نتوانسته بر آینه دل‌های روشن خوزستان خاک‌پاشی کند. گرد ناملایمتی‌ها نتوانسته چهره‌ حضرت نور را پیش آن‌ها تاریک کند.اینها بخشی از نوشتاری است که محمدهادی توکلیان از خادمان «کاروان زیر سایه خورشید» از سفر این کاروان به خوزستان در اختیار ایسنا قرار داده است. اهواز از نگاه دور از پنجره هواپیما زرق‌وبرق پایتخت را ندارد اما تا چشم به چشم‌هایشان باز می‌کنی چهره‌هائی می‌بینی که طراوتِ صداقت و خلوص در آن موج می‌زند. فرقی نمی‌کند دشداشه پوشیده باشند و عبا بر دوش انداخته باشند یا کلاه نمدی بر سر داشته باشند و چوقا و شال و شلوار سیاه بر تن کرده باشند.مردان خوزستان چه عرب، چه فارس، چه بختیاری، همه اعضای یک پیکرند که اتحاد را نه در شعار، بلکه در عمل نشان می‌دهند. خوزستان مثل گلدان لب پنجره پُر ترک هست، گُرده خوزستان جای زخم خنجر دشمنان هست، خوزستان تشنه قطره‌های آب هست. خوزستان تمام این‌ها هست و اما فقط این نیست. * داستان کرب‌وبلا از پای پله‌های هواپیما تا سالن انتظار فرودگاه، از فرودگاه تا مسجد، از اهواز تا اندیمشک فرقی نمی‌کند، خوزستان یکپارچه افتخار است. تصویر شهید مدافع حرم، تصویر شهید جنگ تحمیلی، تصویر شهید انقلاب اسلامی و تصویر تمامی شُهدا، شهادت می‌دهد که خوزستان آرمان‌گراست. اشک چشم مادران شهدای خوزستان شهادت می‌دهد که اگر بخواهیم داستان مردان و زنان اینجا را بفهمیم باید داستان کرب‌وبلا را بخوانیم. پیرزن رو به روی خُدام ایستاده و تصویر پسرش را بر سردست دارد. سیاه چادرش را محکم به دندان گرفته و تو با خود می‌گوئی دامن این مادر است که شهید بار می‌آورد. به او که با زحمت، با درد و لنگ‌لنگان آمده می‌گویی: «خدا خیرتان دهد، مادر راضی به‌زحمت شما نبودیم!». لحظه‌ای اخم و بعد با لبخند می‌گوید: «مگر بمیرم که به استقبال فرستاده‌های امام رضا(ع) نیایم.». پیر و جوان، صغیر و کبیر، زن و مرد همه باهم دم‌ گرفته‌اند «ای صفای قلب زارم، هرچه دارم از تودارم، تا قیامت ای رضا جان، سر ز کوی‌ات برندارم...» به این فراز که می‌رسد پلک‌های گرم و دانه‌های اشک امان‌شان نمی‌دهد. شانه‌ها می‌لرزند و سرها به زمین می‌افتد.غلاف جعبه‌ پرچم باز می‌شود و قفل دل‌های شکسته را فتح می‌کند. عید است و رنگ سبز پرچم و کلمات طلائی روی آن پرنده خیال‌شان را به صحن گوهرشاد می‌برد. رقص پرچم روی گنبد طلا، انعکاس نور خورشید و عبادت زائران و خوش‌حالی روزی که تا حالا قسمت‌شان شده یا نشده را تصور می‌کنند. * اهلاً و سهلاً قلم و صفحه‌ی سفید برای سرودن شعر حالشان و وصف اوصاف مردم خون‌گرم خوزستان کم می‌آورد. کدام کلمه به شایستگی می‌تواند اشک پسربچه 8 ساله‌ای را که برای مدافعان حرم مداحی می‌کرد، بیان کند. کدام جملات حال پیرمردی را شرح می‌دهد که می‌گفت: «افتخار پسر شهیدم امام رضایی(ع) بودنش بود.»، کدام سخن می‌تواند حرف دل جوان‌هائی را بزند که چشم‌های سرخ‌شان را به زمین و دست‌های خالی‌شان را به‌سوی آسمان گرفته بودند و می‌گفتند«رضا(ع) جانم، رضا(ع)... علی موسی‌الرضا(ع)...».مشتاقان حضرت رضا(ع) صبر نکردند که بر در خانه‌هایشان یا در محله‌شان لذت وصل را بچشند. سالن انتظار فرودگاه پُر بود از زن و مرد، پیر و جوانی که برای استقبال از کاروان زیر سایه‌ی خورشید آمده بودند. مرد جاافتاده‌ای بالباس عربی و به زبان شیرین محلی‌اش محکم سخن می‌گفت: «ای فرستاده‌های رضا(ع)، ما دوستداران رضاییم(ع)، ما به شما خوش‌آمد می‌گوییم، اهلاً و سهلاً...».از آن جمع و جمعیت دل کندن سخت بود و ناممکن. اما روستا به روستا و شهر به شهر منتظرند و بچه‌های مسجد و هیئت وعده گرفته‌اند تا زیرسایه‌ی خورشید، محله‌شان را نورباران کنند تا زیر سایه‌ی خورشید گره از مشکلات ظاهری و باطنی مردمشان بگشایند. فهمیدن‌ این‌همه لطف سخت نیست. برای مردمی که روزی از آسمان شهرشان تیر و ترکش می‌بارید، گرمای 50 درجه هوا به چشم نمی‌آید و مانعی برای حضورشان نیست. خوزستان سخت‌کوش است و مُحکم، خوزستان با تمام اقوامش،چه سنی و چه شیعه ایستاده و زیر سایه خورشید حظ وصل را می‌چشد. خون تمام خوزستان وابسته به تپش قلب خراسان، مشهدالرضا(ع) است. از امروز 10 صبح و 10 شب خوزستان زیر سایه خورشید است.

نظر شما