شناسهٔ خبر: 26715383 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

یادداشتی از حسینعلی رمضانی؛

قلب و عقل دو ابزار انسان در جهت حرکت دائمی هستند

سلسله مراتب نیاز در دید اندیشمند مادی، نشان از غلبه رویکرد عقلانی بر تعیین روابط دارد. انسان در حرکت دائمی برای رسیدن به کمال باید از دو ابزار معرفتی قلب و عقل بهره گیرد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است به قلم حسین­علی رمضانی، مدرس دانشگاه و کارشناس علوم انسانی که در ادامه می خوانید؛

بُعد متکثّر عالم فیزیکال، هر نوع ارتباط غیرعقلانی بین اجزا را به کرانه ای می راند. نیاز؛ عامل حرکت در عالم و برطرف کردن آن، تعیین کننده روابط بین اجزای هستی است. سلسله مراتب نیاز در دید اندیشمند مادی، نشان از غلبه رویکرد عقلانی بر تعیین روابط دارد. نیازهای زیستی متکثر، انسان ها را عاقل می کند و حدود و ثغور قوانین و مقررات مجعول، در ساحت انسانی هویت می یابد.

روابط بین اجزای اجتماع انسانی، نه بر اساس فطرت و عشق که بر اساس جعل و عقل و با قراردادهای اجتماعی تعریف می شود. عقل؛ تعیین میزان و حدود "من" در رابطه با دیگران خواهد بود. "من" و نیازها، حقوق و آزادی "من" در نسبت "من" با دیگر پدیده ها تعیین کننده قوانین می باشد. حال مبنای نیاز، حق و میزان آزادی چیست و چگونه تعیین می شود؟ سخنی است که باید در فراخنای تاریخ فلسفیدن انسان ها به کنکاش آن پرداخت.

فلسفه ای که بر پایه قیاس "من" در نسبت با "دیگری" سنجیده می شود. سنجشی برآمده از قیاس داشته های "من" و نداشته های"دیگری" و طغیانی تا "أبا واستکبر" ابلیس، سنّتی از ازل تا أبد خلقت و همراه با معجون انسانی که به جای قلب و ایمان به عقل مَشُوب به وَهم رجوع می کند. "انانیت" از من نشأت گرفته و تا تعلقات من، خانواده من، عشیره من، قوم و قبیله من، نژاد من، زبان من، خون من، ملیت من و... هر آنچه که "با من" و "در من" است را شامل می شود. عقل، ماده خام گزاره را  که اعم از مقدمات صغروی و کبروی قیاس است، چنانچه از عالم متکثر اخذ نماید، محکوم به شکست خواهد بود. عالم متکثر برای "من" تعریف می شود و چون "من می اندیشم پس هستم" مقدمه گزاره شرطیه ای می شود که نتیجه آن "انسان خدایی" می شود. عقلی که از ساحت حق، خارج شده و میل به قیاس شیطنت آمیز نماید، به جای عبد شدن و بر پایه هوی و هوس به خدا شدن در عالم هستی می رسد و آنکه از صراط اثبات "حقّ" به کج‏راهه تائید "من" منحرف شود؛ لاجرم محکوم به سقوط در درّه مغالطه خواهد بود.

انسان امروزی در ورطه مغالطه معرفتی در حال دست و پا زدنی است که نهایتی برای آن مفروض نیست. راه نجات این عقل معیوب، چیزی جز رجوع به فطرت و دین نخواهد بود. تسهیل روابط بین اجزای انسانی، هرچند با بهره گیری از عقل و "خرد خودبنیاد" منجر به نظم مکانیکی(Mechanical order) گردد، اما به عقیده حقیر چاره ای جز متابعت از قواعد تکوینی و تشریعی حاکم بر ساحت هستی و دین ندارد. حرکت در حوزه هستی؛ از خط راست به انحنای زیگزاگ و از آن به سیکل و لوپ و در نهایت به زیگما رسیده است و این سیر حرکت تکوینی می باشد و حرکت فکر و منطق در حوزه معرفتی نیز این مسیر را طی کرده و انسان امروزی در مرحله زیگمایی تا بی نهایت به سر می­برد. اینکه در فیزیک نیوتن شما حرکت را پایه نظم مکانیکی تعریف نموده و در فیزیک کوانتوم(Quantum physics) بر حرکت بی نهایت و نظریه نسبیت در فضا – زمان (Space-time) را بر پایه اصل تغییر دائمی فرض می نمایید! این قواعد در آیینه معرفت انسانی و علوم واسط هم در قالب هندسه، کلمه و عدد، خود را نمایان می سازد.

انسان چاره ای جز درک ندارد. علم برآمده از عالم توسط انسان به عنوان فاعل شناسا کشف و درک می شود. ابزار انسان عقل مفهومی و مدل ساز است که ماده خام آن را در علوم تجربی از پدیده های فیزیک، زیست و شیمی اخذ می نماید و با شناخت زوایای این پدیده ها شروع به دخل و تصرف ابعاد و شاخصه های وجودی آنها نموده و در نهایت به تکنولوژی(Technology) و یا های تک(High Tech) می رسد.

در رابطه "من" با طبیعت و با در نظر گرفتن پیچیدگی در هستی شاهد پیچیدگی معرفتی و برونداد آن در تکنولوژی خواهیم بود و نقطه تلاقی جهان های موازی، یعنی هستی، معرفت و انسان نیز در تکنولوژی نمایان می سازد. در رابطه "من" با "هم نوعان من"؛ برای تغییر رفتار بین الافرادی و بین الاجتماع چه باید کرد؟ عامل حرکت در این ساحت چیست؟ آیا برآمده از نیاز به شناخت و در نهایت دخل و تصرف بر انسان های دیگر برای "من" می باشد؟ جنس نیاز انسان به انسان صرفاً عقلانی و برآمده از رفع نیاز نخواهد بود و چه بسا نیاز از سطح زیست فردی به اجتماعی، احترام، خودشکوفایی و معنویت صعود کند.

عقل در این وادی پاسخ گو نمی باشد و اینجا چیز دیگری مانند قلب که حامل عشق و ایمان است، لازم آید. عقل در این وادی باید زانوی ادب در مقابل قلب زند و نگاه بی ادبانه به هستی را به سمت و سوی ایمان و ادب در محضر صاحب اصلی عالم، سوق دهد. نیت و خلوص در اعمال و رفتار، اصل بنیادی روابط انسان با پدیدارها، من جمله انسان ها با دیگر خواهد بود. با بهره گیری از دین که اعم از آیات و روایات می باشد، تشریع به مثابه تکوین عمل می کند و کل هستی به موازات معرفت، در سیر کمال قرار می گیرد.

انسان با رجوع به دین به نظم فطری نزدیک می شود و مصداق آیه شریفه "فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا، فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا، لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ و ..." خواهد شد. انسان در حرکت دائمی برای رسیدن به کمال باید از دو ابزار معرفتی قلب و عقل بهره گیرد. قلبی که موجب سکینه و آرامش عقل مضطرب انسان امروزی می شود.

نظر شما