نگاهی به زندگی و آثار مهدی آذریزدی
آذریزدی در ۲۷ اسفند ۱۳۰۰ در محله خرمشاه یزد زاده شد، او از هشت سالگی همراه پدرش در زمین رعیتی کار کرد و در 20 سالگی از کار بنایی به کار در کارگاه جوراب بافی یزد کشیده شد و پس از آنکه صاحب کارگاه جوراب بافی تصمیم به تاسیس دومین کتابفروشی شهر یزد را گرفت، او را از میان شاگردان کارگاه به کتابفروشی منتقل کرد. کار در کتابفروشی زمینه آشنایی او را با اهالی شعر و ادب فراهم کرد و آذریزدی پس از مدتی به تهران نقل مکان کرد. مدتی در چاپخانه علمی، کتابفروشیهای خاور، ابن سینا، امیرکبیر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، روزنامه آشفته و روزنامه اطلاعات کار کرد و سالهای سال به شغل غلطگیری نمونههای حروفچینی شده یا تصحیح کتاب مشغول بود. او از سال ۱۳۳۵ با نوشتن «قصههای خوب برای بچههای خوب»،کار نویسندگی خود را آغاز کرد. این کتاب مجموعهای از قصههای بازنویسی یا بازآفرینی شده از متون ادبی قدیم فارسی چون کلیله و دمنه، مرزباننامه، سند بادنامه، سیاستنامه، گلستان، مثنوی و آثار عطار است. آذریزدی پنج کتاب در مجموعه «قصههای تازه از کتابهای کهن» انتشار داد. وی ترجمهای به نام «گربه ناقلا» و حکایت منظومی بهنام «شعر قند و عسل» و همچنین دو کتاب آموزشی به نام «خودآموز عکاسی و خودآموز شطرنج» نیز دارد. یکی از مجموعه داستانهای او برنده جایزه یونسکو در ایران و دیگری برنده عنوان کتاب برگزیده سال از طرف شورای کتاب کودک شد. یک نکته بسیار مهم در مورد مهدی آذریزدی این است که این نویسنده بزرگ ادبیات کودکان در بازنویسی و بازآفرینی آثار کهن همیشه پیشگام بوده و همین باعث شده است تا نامش همیشه ماندگار باشد. معروفترین کتاب آذریزدی «قصههای خوب برای بچههای خوب» نام دارد که در هشت جلد گردآوری و تالیف شده است و شامل موارد زیر است: اولین کتاب دارای 25 قصه است که از کتاب کلیله و دمنه انتخاب شده است و از اصل آن سادهتر میباشد. جلد دوم از این مجموعه دارای 21 قصه است که همه آنها از کتاب مرزبان نامه انتخاب و سادهنویسی شده است.
کتاب سوم از دو کتاب سندباد نامه و قابوسنامه اخذ شده است. در جلد چهارم قصههای برگزیده و نو برگرفته از کتاب مثنوی مولوی را میخوانیم. جلد پنجم از مجموعه قصههای خوب برای بچههای خوب دارای ۱۸ قصه قرآنی است که بیشتر شامل قصههای پیامبران است. کتاب ششم از مجموعه قصههای خوب برای بچههای خوب از آثار شیخ عطار است که به بیان ساده و قابل فهم برای کودکان نوشته شده است. جلد هفتم تحت عنوان قصههای گلستان و ملستان دارای داستانهایی از گلستان سعدی و مجموعههایی که بعد از گلستان نوشته شده است را در بر میگیرد. جلد هشتم از این مجموعه شامل قصههایی از زندگانی 14معصوم است که از کتب مختلفی جمعآوری شده.
آذریزدی پس از انقلاب هم چهره ماندگار شد و محفلها و انجمنهای مختلفی برای او بزرگداشتهای متعدد برپا کردند.
او غیر از کتاب، فرزندی نداشت. این نویسنده بزرگ ایرانی هرگز ازدواج نکرد. وی زمانی که برای آخرینبار به کرج آمد تا نوشتن را از سر بگیرد و دو کارش را کامل کند و به چاپ بسپارد، راهی بیمارستان شد و درهجدهم تیر ۱۳۸۸ در 88 سالگی در بیمارستان آتیه تهران دار فانی را وداع گفت و در حسینیه خرمشاه یزد در نزدیکی محل زندگیاش به خاک سپرده شد. در سال ۱۳۹۲ شورای عالی انقلاب فرهنگی، بنابر پیشنهاد شورای فرهنگ عمومی ۱۸ تیر را بهعنوان روز ادبیات کودک و نوجوان در کشور اعلام کرد. شایسته است به پاس تلاشهای آذریزدی توجه بیشتری به زنده نگاه داشتن یاد و خاطره این نویسنده بزرگ انجام شود.
علی کاشفیخوانساری نویسنده کودک و نوجوان از سال 72 به شکل حرفهای نویسندگی را شروع و تاکنون 85 کتاب در حوزه ادبیات کودک و نوجوان منتشر کرده است. بیشتر این کتابها مسائل نظری، تاریخ، ادبیات دینی و داستان است. با او گفتوگویی درباره حال و روز ادبیات کودک و نوجوان انجام دادهایم.
او میگوید: «ادبیات کودک ما به نسبت گذشته تنوع و تکثر بیشتری دارد؛ تک صدایی را دیگر در حوزه ادبیات کودک مشاهده نمیکنیم. آثار ادبیات کودک و نوجوان در قالبها و سبکهای مختلف منتشر میشود و تعداد نویسندهها و شعرا و ناشران بیشتر شده است. اما ضعف ادبیات کودکمان این است که دولت و حاکمیت وظیفه اصلی خودش یعنی سیاستگذاری، هدایت، حمایت و نظارت بر آثار کودک و نوجوان را رها کرده است و عملا سیاستگذاری در حوزه کودک نداریم و به جای آن نهادهای دولتی وارد تولید، اجرا و تصدیگری شدهاند و این آسیب اصلی است و اگر مسئولان فرهنگی تنها به نقشهای سیاستگذارانه خودشان بپردازند و از بحث تصدیگری و تولید ادبیات کودک فاصله بگیرند و بگذارند که روابط منطقی در بازار تولید و مصرف ادبیات کودک حاکم شود و خلأها و آسیبها را شناسایی کنند، اوضاع به سامان میشود.»
نویسندگان ایرانی مخاطبشناسی کودکان را انجام نمیدهند
کاشفیخوانساری به موضوع تعدد رمانهای ترجمه در ادبیات کودک و نوجوان در بازار کتاب ایران اشاره کرد و گفت: «در رمان ترجمه، مترجمان دستشان باز است و میتوانند رمانهای خوب دنیا را ترجمه کنند اما تالیف در همین دایره 70 میلیونی اتفاق میافتد و طبیعی است که استقبال از کتب ترجمه بیشتر میشود و شانس بیشتری برای موفقیت دارند. البته کارهای تالیفی بسیار پرفروش هم داشتهایم و آمار تابستانه یا عیدانه کتاب هم این را تایید میکند.»
وی ادامه داد: «یکی از دلایلی که از آثار کودک و نوجوان خارجی بیشتر استقبال میشود، به این ضعف نویسندگان ما بر میگردد که مخاطبشناسی لازم و ارتباط روزآمد را با مخاطب ندارند و حرفهایی که میزنند، به اندازه کارهای خارجی با زندگی روزمره بچهها پیوند نداشته است. ضعف دیگر باز هم به سیاستگذاری ما برمیگردد که دست نویسنده برای بیان برخی واقعیتها و اتفاقهای اجتماعی بسته است اما در مقابل چنین مسائلی را در کتابهای ترجمه شاهد نیستیم.»
کاشفیخوانساری همچنین گفت: «ما آمار تفکیک شدهای که بدانیم ادبیات نوجوان الان در چه وضعیتی است، نداریم. نکته مهم این است که جمعیت کودکان ایران به نسبت نوجوانان بسیار کمتر است اما شاهد هستیم که همه اتفاقها در حوزه کودک میافتد. عملا ما در حوزه نوجوان تولیدی نداریم. آن دورهای که نوجوانی مینامیم به چند دوره مجزا تقسیم میشود. در برخی از تعاریف از سالهای آخر دوره ابتدایی تا دوره متوسطه اول و دوم نوجوان به حساب میآیند؛ ولی با توجه به تاخیر بلوغ اجتماعی نسل جدید پایان نوجوانی 18، 21 و حتی 24 سال است و در برخی کشورها هم به دلیل اینکه سن برخی از اختیارات و مسائل اجتماعی بالا رفته، نسبت به این دوره زمانی هم تجدیدنظر میکنند. در حقیقت ما با چهار دوره سه ساله برای نوجوانان روبهرو هستیم و هر کدام از اینها نیازمند چندین مجله و روزنامه و موسسه انتشاراتی و متخصص هستند، درحالیکه این مساله در کشور ما حتی به شکل محدود هم اتفاق نمیافتد.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان همچنین گفت: «شاید فقط برای سه ساله دوم مقطع متوسطه دوم، دو یا سه نشریه برایشان منتشر شود و عملا برای این گروه سنی تولیدی نداریم. این بچهها وقتی بخواهند کتابی بخوانند، مجبورند سراغ کتابهای بزرگسالان بروند. من منکر اهمیت دوره کودکی نیستم اما دوره نوجوانی هم به همان اندازه دارای اهمیت است؛ بهویژه در کشور ما که امروز جمعیت نوجوانمان بیشتر از جمعیت خردسالان یا کودکمان است.»
رادیو قصههای مجید را مشهور کرد
این نویسنده با اشاره به پیشینه ادبیات نوجوان در کشور گفت: «زمانی از کتاب قصههای مجید استقبال میشد و این هم دلایل مختلفی داشت. نقش رادیو را در آن سالها نباید نادیده گرفت. یکی از مهمترین وسایل ارتباط جمعی در آن زمان، رادیو بود. بعد هم سریالش ساخته شد. امروز هم داستانهای مختلفی نوشته میشود ولی اینکه چرا بچهها کمتر استقبال میکنند، به خاطر تغییر تعریف مطالعه است. داستانهای کوتاهی که در موبایلها و تبلتها خوانده میشود، باید به سمتی بروند که در حقیقت بار متنهای کوتاه را از روی صنعت نشر برداشته و عمده آن به شکل موبایلی عرضه شود. از طرفی دیگر، کتابهای حجیم و قطور برای نوجوانان نسبت به سالهای گذشته بیشتر شده است یعنی ما مجموعه رمانهایی داریم که هر کدام 400 یا 500 صفحهاند و در همه دنیا تولید میشوند. توجه به تحولات اجتماعی خیلی کمک میکند که ما بتوانیم خودمان را با نیازهای مخاطبان تطبیق دهیم.»
خوانساری در بخش پایانی صحبتهایش گفت: «بچهها به ژانرهای مختلف ادبی نیاز دارند و ادبیات واقعگرا یکی از این ژانرها است که قطعا کاربردهای خودش را در بحثهای اجتماعی، تعلیمی، فانتزی و سورئالیستی دارد. ما هیچوقت نمیتوانیم یکی از این گونهها را انتخاب و دیگری را رد کنیم. مخاطب کودک و نوجوان در یک فضا و بازار سالم ادبیات، میتواند ژانرهای مختلف ادبیات کودک را مطالعه کند و نباید نگران این باشیم که مثلا مطالعه آثار فانتزی یا واقعگرا، اثر منفی بر مخاطب کودک خواهد گذاشت.»
«من همین کتاب رو میخوام. فقط همین رو دوست دارم. دلم میخواد که همین رو بخونم. دوستام توی مدرسه همهشون این کتاب رو دارند. حالا من برم یه کتاب دیگه بخرم؟ همین کتاب رو برام بگیر.»
صدای پسرک داخل کتابفروشی پیچیده بود و همه نگاهشان میکردند. با مادرش آمده بود تا کتاب بخرد اما انگار اختلاف سلیقه با مادرش باعث شده بود تا همان وسط کتابفروشی بایستد و روی حرفش اصرار کند و همان کتابی را که در دستش بود بخواهد. نزدیکشان میشوم و از زن علت این حرفها و صحبتهای پسرش را میپرسم.
زن سری به تأسف تکان میدهد و میگوید: «کتاب زیاد میخواند. از همان بچگی عادتش دادیم به کتاب خواندن و برایش کتاب میخریدیم. تا زمانی که به سن مدرسهرفتن رسید و خودش کتابهایش را انتخاب میکرد. البته با مشورت من و همسرم. هیچوقت مجبورش نکردیم که کتابی را بخواند یا نخواند. اما خب باز هم نظارت داشتیم کتابهایی که مناسب سنش نیست نخواند. سعی میکردیم بیشتر کتابهای تالیفی بخواند. اما از زمانی که کلاس سوم رفته است، در مدرسه با چند تن از دوستانش خیلی در مورد کتاب بحث میکنند و کتابهای مختلف را بین خودشان تقسیم میکنند. از همان زمان نوع کتابهایی که میخواند تغییر کرده است.»
پسرک بین کتابها میگردد اما باز حواسش به صحبتهای مادرش هست. نگاهی به من میاندازد و میگوید: «خانم شما به مامان من بگو. من الان ژانر ترسناک را دوست دارم؛ آنقدر کتابهای خارجی خوب در این ژانر داریم. رامین دوستم از من بزرگتر است و این کتابها را برایم میآورد؛ خیلی هیجان دارد. من به مامانم اینا میگم هم این کتابها رو میخونم، هم کتابهایی که اونها برام میگیرن.» پسر این حرفها را میزند و دوباره به سمت قفسهها برمیگردد. میگویم: «چه اشکالی دارد که این کتابها را بخواند؟»
زن نگاهی به پسرش میاندازد و میگوید: «اشکالش در این است که کتابهایی را میخواند که مناسب سنش نیست و شما اگر در همین کتابفروشی هم نگاهی بیندازید دقیقا کتابهایی در دسترس قرارگرفتهاند که اولا کتابهای ترجمه هستند و ثانیا رده سنی ندارند؛ همین باعث میشود که نگران باشم.» زن حرفهایش را تمام میکند و به سمت پسرش میرود.
دهه 70 اوج شکوفایی تالیفات حوزه کودک
به یاد حرفهای نادر قدیانی، مدیر انتشارات قدیانی میافتم که میگفت: «در دهه 70-60 که دوران اوج و شکوفایی نویسندگان و مولفان کودک و نوجوان بود خیلی از ناشران وارد این عرصه شدند، اما در ادامه با افول آن جریان درخشان، اغلب ناشران جدی از این حوزه فاصله گرفتند و جایگزین آنها ناشرانی شدند که اولویتشان فرهنگ نبود و آمده بودند که کار اقتصادی و تجاری کنند، امروز متاسفانه شاهد جولان قهرمانهای بیگانه و کارتونی در قالب کتابهای نازل، پازل و رنگآمیزی هستیم که هیچ ربطی به ادبیات کودک و نوجوان ما ندارد، خود ما در انتشارات قدیانی تعداد کتابهایمان از مرز 2500 عنوان عبور کرده است اما تاکید داریم که در عرصه قصه و شعر و داستان اولویت با کار تالیفی باشد و در موضوعاتی مانند علمی و... سراغ ترجمه میرویم. آثاری داریم با محتوای آموزش اصول دین، قصههای پیامبران و... که استقبال خوبی هم میشود.» وارد کتابفروشی بعدی میشوم، خیلی شلوغ نیست به سراغ بخش کودک و نوجوان میروم. عکسهای مختلف از قهرمانهای خارجی روی قفسهها چسبانده شده که بچهها را ترغیب میکند تا به سراغ کتابها بروند. آنقدر تنوع کتابهای خارجی زیاد است که من هم دوست دارم مثل بچهها کتاب بخرم؛ چه برسد که بچههایی که این رنگها جذبشان میکند. دختری بین قفسهها میچرخد و به مشتریها توضیحاتی میدهد، نزدیکش میشوم و میپرسم: «کتاب کودک میخواهم اما تالیفی؛ چه داستان چه شعر.»
دختر کمی بیحوصله قفسهای را نشان میدهد و میگوید در آن قفسه کتابهای ایرانی هر چه که بخواهید هست.
خاک خوردن کتابهای تالیفی در قفسه ها
به سمت قفسه میروم و کتابها را نگاه میکنم، به نسبت قفسههایی که کتابهای خارجی هستند، اینجا کتابهای کمی وجود دارد و با توجه به خاکی که روی کتابها مانده است، مشخص است که خیلی وقت است کسی نزدیک کتابها نشده.
میخواهم دوباره به سمت آن دختر بروم که میبینم آقایی نزدیک آن قفسهها، پشت کامپیوتری نشسته است به سمتش میروم و میگویم: «آن قفسه کتابهای ایرانی چقدر مهجور است.»
پسر سرش را از کامپیوتر بالا میآورد و با خنده میگوید: «چون قهرمانهای بچهها این طرف هستند.»
میگویم: «خب. شما جوری چیدمان اینجا را طراحی کردهاید که هرکس ناخودآگاه وارد شود به سمت کتابهای خارجی برود.» پسر باز به حرفم لبخندی میزند و میگوید: «ببینید، چیدمان اینجا تقریبا یک سالی است که عوض شده است. آن هم با توجه به نوع خواستههایی که از مخاطب میگرفتیم. در این یک سال، شاید هم دوسال اخیر تعداد زیادی از نوجوانان کتاب بازی تاج و تخت را از ما میخواستند. فکر میکنم در نمایشگاه کتاب دو سال پیش بود که این کتاب بسیار پرفروش شد. شاید روزی چندبار از ما تقاضای این کتاب میشد. حالا این کتاب را بگذارید در کنار کتابهای دیگر این حوزه که اکثریت هم ترجمه هستند. باید به سلیقه مخاطب هم احترام گذاشت.» صحبتهای پسر که تمام میشود میگویم: «حرفم این نیست که نباید بچهها به سراغ این کتابها بروند چون بالاخره خوب است اما این همه حجم از ترجمه در بازار کتاب کودک نگرانکننده است.»
70 درصد بازار کتابهای کودک ترجمه است
براساس جدیدترین آمار خانه کتاب ایران در سال 96، حدود 70 درصد بازار نشر، کتابهای ترجمه و حدود 30 درصد کتابهای تالیفی در حوزه کودک و نوجوان هستند. این آمار را اگر با آمار سال 93 مقایسه کنیم در سال 93، 60 درصد کتابهای منتشره برای کودکان ترجمه و40 درصد مابقی تالیفی بوده است. همین نشان میدهد که این آمار در حال رشد است و این رشد برای نویسندگان داخلی نگرانکننده است. صدایی توجهم را جلب میکند. دختر آرام با مادرش صحبت میکند اما آنقدر داخل کتابفروشی ساکت است که صدایشان شنیده میشود. دخترک میگوید: «مامان اینا خیلی داستانهاش راحته. کتاب را که شروع میکنم خودم حدس میزنم که چطور تموم میشه؛ دوست ندارم این کتابها را بخرم.» مادرش در حال صحبت با او است که نزدیکشان میشوم. دختر حدودا 10 ساله است و به قول مادرش کتاب زیاد میخواند. امروز با تشویق معلمشان آمده تا کتابهای ایرانی بخرد. وقتی میپرسم از چه چیزی به مادرش گله میکرد؟ میگوید: «ببینید فرق کتابهای خارجی با ایرانی در این است که کتاب خارجی را که شروع میکنم حتما یک نکته غافلگیرکننده برایم دارد. اما در کتابهای ایرانی اصلا این مساله نیست و کتاب خیلی ساده روایت شده است؛ خب این اصلا برای من جذاب نیست.»
منعکس نشدن کودک امروز و دغدغههایش در داستانها
ناصر نادری، نویسنده کودک و داور جایزه «غنیپور» درباره مشکلات این حوزه میگوید: «مهمترین آسیب در این حوزه این است که کودک امروز ما در آینه ادبیات ما منعکس نمیشود. ما در تربیت نویسندگان جدید با نوعی کمکاری مواجه هستیم. در سالهای اخیر چهرههای جدید به صورت محدود مطرح میشوند و اگر هم چنین باشد، بیشتر مربوط به حوزه نوجوان هستند تا کودک. خودباوری کمتر به جریان ادبیات کودک تزریق شده است. در این سالها بیشتر نویسندگان و چهرههایی که اوج بالندگیشان در دهه ۶۰ بوده، جریان ادبیات کودک را به پیش میبرند. ما متاسفانه در این سالها کمتر با نویسندگان نسل امروز مواجه هستیم؛ به همین جهت کمتر شاهد طرح دغدغههای کودک امروز در آثار هستیم.»
اوضاع کتابهای تالیفی حوزه کودک در کتابفروشیها چندان اوضاع خوبی نیست. اما نمایشگاه کتاب و بخش کودک و نوجوانش همیشه جزء پرمخاطبترین بخشهای نمایشگاه بوده است و این حجم از جمعیت به ما یادآوری میکند که باید دغدغهها و آرزوهای این بچهها را جدی بگیریم. شاید اولین قدم هم برای من نویسنده یا من ناشر این باشد که بدانیم چرا کتابهای تالیفی برای بچههای این دوره و زمانه دیگر جذاب نیست.
* نویسنده : زهرا جعفری روزنامهنگار
نظر شما