شناسهٔ خبر: 26451256 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

درمان درد کشور و دانشگاه، تولید انبوه مقالات نیست/ علم باید کارگشای توسعه باشد

گروه اندیشه ــ رضا داوری اردکانی در سرمقاله خبرنامه فرهنگستان علوم می‌آورد: مختصر بگویم مقاله نویسی را تشویق کنیم و مقاله نویسان را بزرگ بداریم اما بدانیم که درمان درد کشور و دانش و دانشگاه، تولید انبوه مقالات نیست، به خصوص اگر مقالات ربطی هم به وضع کشور نداشته باشد.

صاحب‌خبر -

رضا داوری اردکانی

به گزارش ایکنا؛ رضا داوری اردکانی در شصت و پنجمین شماره خبرنامه فرهنگستان علوم، سرمقاله‌ای با عنوان «علم و کشور» در حاشیه بحث مجمع عمومی فرهنگستان در باب علم و پژوهش منتشر کرد. متن این مقاله در ادامه از نظر می‌گذرد:

- در دانشگاه ما مشکلی پدید آمده است که فهم و بیانش آسان نیست و اطراف آن را لایه‌های سوءتفاهم فراگرفته است.

شأن دانشگاه و دانشمند اینست که در راه پژوهش و تدریس و تألیف بکوشد. دانشمندانی را که مقالات تحقیقی می‌نویسند باید بر صدر نشاند و قدر دانست اما مقاله سازی و مقاله شماری حرف دیگری است که دانشگاه کمتر به آن می‌اندیشد. یکی از مشکلات بزرگ دانشگاه ما این است که سرنوشتش با مقاله شماری در فهرست‌های جهانی و ملی گره خورده و کار عمده اش تولید مقاله و مدارک تحصیلی شده است.

همه هم دارند عادت می‌کنند که کمال دانش و دانشگاه و دانشمند را با تعداد مقالات بسنجند ولی دانشگاه شأن دیگری دارد و برای ادای وظیفه دیگری به وجود آمده و وظیفه اش منحصر به تدریس دروس رسمی و تولید مقاله با رعایت موازین صوری بین المللی برای ثبت در دفاتر فهرست نگاری نیست ولی چه کنیم که اهتمام به تحکیم اساس دانش و فرهنگ و راهنمایی راه پیشرفت و اندیشیدن به وضع کشور و صلاح آینده آن، تقریباً دارد از حافظه دانشگاه پاک می‌شود و در گزارش پیشرفت دانشگاه‌ها اشاره ای هم به شور و نشاط علمی و اخلاق دانشگاهی و پرورش دانشمند با روح فرهنگ نمی‌شود.

گویی گزارش کارکرد دانشگاه به ذکر تعداد مقالات و بعضی اقدام‌های اداری محدود است. از حدود بیست سال پیش که بحث جهان علم و برنامه پژوهش را پیش آوردم و حساب پژوهش‌های فردی و ذوقی را از آن جدا کردم و نوشتم که پژوهش‌های پراکنده باید با نظر به امکان‌ها و نیازهای علمی کشور هماهنگ شود، کسانی گمان کردند که با پژوهش و مقاله نویسی مخالفم. تا آنجا که گفتند رئیس فرهنگستان علوم سر ستیزه با علم دارد. به سخن کسی که با علم ستیزه می‌کند وقع نباید نهاد.

البته من معتقد نیستم که با علم همه مسائل و مشکلات حلّ و رفع می‌شود و می‌توان با آن زمین را به بهشت مبدّل کرد اما مثل همه اهل نظر و دانشگاهیان صاحبنظر، علم را ستون جهان جدید و کارساز آن می‌دانم و دن کیشوت وار با علم ستیزه نمی‌کنم (در زمان ما متأسفانه دن کیشوت نمی‌تواند وجود داشته باشد زیرا دن کیشوت با اعتقاد عمیق به جهان قدیم به مبارزه و مقابله با جهانی که می‌آمد رفت و شکست خورد. اگر امروز به دن کیشوت توجه خاص پیدا کرده اند شاید وجهش این باشد که باز دن کیشوت هایی پیدا شده اند ولی این دن کیشوت‌ها دیگر ایمان و اعتقاد دن کیشوت سروانتس را ندارند و ...).

به دانشمندان و نویسندگان مقالات پژوهشی هم احترام می‌گذارم اما حساب مقاله نویسی پژوهندگان بزرگ را با مقاله سازی و مقاله شماری خلط نباید کرد. دو قسم مقاله نویسی هست. یکی مقاله نویسی دانشمند پژوهشگر است که با رغبت و دقت علمی پژوهش می‌کند و مقاله می‌نویسد و دیگر کاری است که برای اخذ مدارک تحصیلی و رفع نیاز شغلی صورت می‌گیرد. اولی علم را پیش می‌برد و دومی به آن آسیب می‌رساند. وقتی بحث از مقاله نویسی و مقاله شماری می‌شود باید دید نسبت میان این دو صورت مقاله نویسی چگونه است و کدامیک از آنها در دانشگاه‌های ما اصل و عمده است.

آیا اگر کسی بگوید شیوع و غلبه مقاله نویسی برای دریافت گواهینامه تحصیلی و ارتقاء شغلی ممکن است به علم و دانشگاه زیان برساند، با علم ستیزه کرده است. این ستیزه با علم نیست بلکه نگرانی از شیوع فساد در دانشگاه‌ها و غربت و تنهایی مستعدترین دانشمندان و بی‌حاصل ماندن سعی و پژوهش آنانست. مگر من چه می‌گفتم که می‌پنداشتند -و هنوز هم کسانی می‌پندارند- با علم و پژوهش مخالفم. می‌گفتم اگر وظیفه دانشگاه و دانشگاهیان مقاله نویسی است، تکلیف پرورش دانشجو و رابطه او با استاد و همکاری و هم اندیشی دانشگاهیان در راه توسعه دانش و فرهنگ و ساختن آینده کشور چه می‌شود و آیا در این صورت دانشگاه به یک ماشین بزرگ و کارخانه تولید مقاله ای که نمی‌دانیم به کجا می‌رود و به چه کار می‌آید مبدل نمی‌شود؟

شاید هم سوءتفاهم در مورد نوشته من به اختلاف در فهم ماهیت و وجود علم بازگردد. علم یک معنای وسیع دارد که همه دانستنی‌ها و دانایی‌ها را در بر می‌گیرد اما از حدود سیصد سال پیش معنایی پیدا کرده است که آن را از فلسفه و دین و اخلاق و حکمت و ادب و فضل و سیاست جدا می‌کند. آنچه در دنیای جدید و اکنون در سراسر روی زمین علم خوانده می‌شود بر همه دانایی‌ها و دانستنی‌ها اطلاق نمی‌شود بلکه پژوهشی مقیّد به روش برای تصرف در جهان و مهار کردن نیروهای طبیعت و اعمال نظارت بر تغییرها و تحول هاست بعضی فیلسوفان علم هم از زاویه دیگر نظر کرده و به تعریف و تحدید قضایای علمی پرداخته اند.

این هر دو نظر را در این مقام می‌توان با هم جمع کرد. مفهوم علم در این مقاله بر علمی اطلاق می‌شود که از قرن شانزدهم میلادی در اروپا پدید آمده و از قرن هیجدهم به فعلیت و منشأییت اثر در نظام زندگی و تاریخ رسیده است. این علم با علم گذشتگان تفاوت دارد زیرا صرف گزارش وجود و امر واقع و جهان موجود و روابط ثابت میان امور نیست بلکه طرح و حل مسئله است. علم قدیم علم جهان ثابت بود و از ثبات بهره داشت. علم جهان جدید گزارش واقع ثابت نیست بلکه اطلاق یک طرح ریاضی بر قطعه ای از جهان برای دگرگون کردن و ساختن و اداره کردن و راه بردن است.

این علم به ثابتات تعلق نمی‌گیرد بلکه طرحی است که می‌تواند در آینده متحقق شود. علم جدید کارساز است و باید به کار آید. تقسیم علم به نظری و کاربردی و ... ما را فریب ندهد. این تقسیم‌ها به آموزش و مدیریت علم مربوط است. علم کاربردی آموزش نحوه کاربرد است و علم نظری گزارشی است از کلیات پژوهش هایی که در یک علم صورت گرفته است. هیچ یک از علوم کنونی به معنی قدیم لفظ علم نظری نیستند و طبقه بندی‌های علوم در دانشگاه‌ها به ماهیت علم ربطی ندارد. نکته ای که مخصوصاً برای جلوری از یک سوءتفاهم دیگر باید ذکر شود اینست که مراد از علم کارساز و کارآمد، علمی نیست که پاسخ به سفارش بازار باشد.

پژوهش‌های علمی هم معمولاً به قصد بهره برداری صورت نمی‌گیرد دانشمندان هم معمولاً به کاربرد پژوهش توجهی ندارند ولی صفت خاص پژوهش علمی اینست که در جایی از نظام علم منشأ اثر قرار گیرد زیرا پژوهش علمی اگر در نظام علمی- تکنیکی قرار نگیرد و به کار نیاید، به تفنّن شباهت پیدا می‌کند. به این نکته نیز توجه کنیم که دوران اعتبار پژوهش‌ها دائم نیست و دیر یا زود تمام می‌شود و پژوهش پس از مدتی از اعتبار می‌افتد. طب سقراط و جالینوس و رازی و بوعلی و نجوم بیرونی قرن‌های متمادی تدریس می‌شد اما اکنون ما اگر یک کتاب در طب و مکانیک و روان‌شناسی ده سال پیش نوشته شده باشد، می‌گویند کهنه است.

2- در دهه‌های اخیر مقاله از آن جهت اهمیت پیدا کرده است که متضمن طرحی تازه است و زمان و تکنولوژی زمان در انتظار آنست و به آن نیاز دارد و چون این نیاز برآورده شود مقاله صورت علم رسمی پیدا می‌کند و به انبوه مقالات کهنه می‌پیوندد. اصلاً پیشرفت علم همان کارسازی و تحقق در طریق پیشرفت است. مدرنیته با علم ساخته شده است. علم جدید را از جهان تجدد نمی‌توان جدا کرد زیرا تجدد با علم تحقق یافته است. آیا علم در کشور ما چه تحققی دارد؟ ما استادان بزرگ در ریاضی و فیزیک و شیمی و بیولوژی و زمین‌شناسی و مهندسی و پزشکی و علوم انسانی و ... داریم.

آنها تا چه اندازه با علمشان در گردش کار صنعت و کشاورزی و خانه سازی و مدیریت کشور سهیم و دخیلند. به نظر می‌رسد که تکنولوژی ما جز در بعضی موارد خاص، به بیوشیمی و فیزیک و ریاضی و به مهندسان بزرگ هیچ نیازی ندارد و با این بی‌نیازی است که تکنولوژی و مدیریت در جا می‌زند و پیشرفت نمی‌کند. تکنولوژی و مدیریت اگر پیشرفت نکند قهراً دچار قهقرا و تنزّل می‌شود. در چنین وضعی که دانشمندان به ندرت به کار طرح و حل مسائل علم و عمل کشور و ساختن و پرداختن می‌پردازند، برای اینکه دانشمند بمانند، ناگزیر در تنهایی خود به پژوهش رو می‌کنند و مقاله می‌نویسند و این تنها کاری است که می‌توانند بکنند. گاهی هم بعضی از این مقاله‌ها متضمن مطالب گرانبهایی است که در جهان توسعه یافته نیز به کار می‌آید و مورد بهره برداری قرار می‌گیرد.

درست است که علم همه جا وضع یکسان ندارد و جهان توسعه نیافته از علم کمتر بهره می‌برد اما این بدان معنی نیست که جهان توسعه نیافته در طلب دانش نباشد و دانشمند نداشته باشد. جهان توسعه نیافته با همه گرفتاری هایی که دارد از حدود صد سال پیش در کار پیشبرد علم و تکنولوژی شرکت مؤثر داشته و در بعضی موارد دانشمندان این جهان چرخ بعضی مؤسسات بزرگ علمی- تکنولوژیک را می‌گردانند. دانشمندان جهان توسعه نیافته دو گروهند. گروهی که مهاجرت می‌کنند و گروهی که در کشور و وطن خود می‌مانند. گروه اول امکان‌های بیشتر در اختیار دارند و بیشتر منشأ اثرند. گروه دوم هم که در مجموع از حیث استعداد و علم از مهاجران کمتر نیستند مسائلشان را از جهان علم می‌گیرند زیرا کشورشان معمولاً در علم مسئله ندارد یا مسائلش بسیار نادر است.

البته مسائل علم جهانی است اما موارد و وجوه طرح مسئله در مناطق مختلف قهراً متفاوت می‌شود. پس دانشمند یا باید علم و پژوهش را رها کند و صرفاً به شغل علمی راضی باشد یا به پژوهش هایی بپردازد که نمی‌داند کشور و وطنش به آنها چه نیاز دارد. او برای دانشمند ماندن سعی می‌کند و این سعی قابل ستایش است. پس وقتی گفته می‌شود ملاک توسعه علم تعداد مقاله نیست اشکال را متوجه دانشمندان نباید دانست. وقتی دانشمندان احیاناً در شرایط نه چندان مساعد، تعلق خاطر به علم را حفظ می‌کنند قدرشان را باید دانست.

اصلاً اعتراض به کسی و مقامی نیست و اگر اعتراضی باشد اینست که چرا کشور نمی‌خواهد و نمی‌تواند از وجود دانشمندان و پژوهش هایشان بهره ببرد یا درست بگویم درد اینست که چرا کشور مسائلی ندارد که دانشمندان در حلّ آن بکوشند. در اینجا مسائل را با مشکلات اشتباه نباید کرد. در جهان توسعه نیافته ناهماهنگی و عدم تناسب امر عادی است و این ناهماهنگی است که منشأ پدید آمدن بسیاری از مشکلات می‌شود اما از مشکل تا مسئله راه بسیار است. تفاوت مشکل با مسئله اینست که مشکل جزئی و موضعی و صرفاً عملی است و فهم مشترک آن را درمی یابد اما مسئله با اینکه ناظر به موارد خاص است، کلیت دارد و در جستجوی امکان‌ها و راه هاست.

مسئله هر چند که اینجا و اکنون مطرح می‌شود راه به آینده دارد و اگر مسائل درست در جای خود مطرح و حل شوند با راه حل هایشان می‌توانند نظام کم و بیش هماهنگی را پدید  آورند و به هماهنگ شدن امور دیگر کمک کنند. وقتی مقالات پاسخ مسائل اینجا نیستند، کدامم مسئله در کجا با آنها حل می‌شود. در بهترین صورت تعداد اندکی از آنها ممکن است ناظر به وضع جهانی علم و در مرز علم باشند (و چه بسا که بتوانند به پیشرفت آن مدد برسانند. این قبیل مقالات قدرشان معلوم است). پیداست که همه دانشمندان و پژوهندگان نمی‌توانند و نباید به این عنوان که به علم جهان خدمت می‌کنند، چراغی را که به خانه رواست به مسجد ببرند. دانش هر کشور برای اینکه قوام و نشاط پیدا کند باید به مسائل کشور بپردازد یا لااقل در طرح مسائل پژوهشی ناظر به مشکلات و امکان‌های کشور باشد.

3- با توجه به آنچه گفته شد بحث در این نیست که مقاله بنویسیم یا ننویسیم و مقالاتمان را کجا چاپ کنیم. هر پژوهشگری مقاله نویس است و مگر می‌توان دانشمند را از مقاله نویسی منع کرد. به نظر نمی‌رسد که کسی در جایی با مقاله نویسی مخالفت کرده باشد و معلوم نیست چرا بحث نبود نظم و برنامه علم و دعوت به بنای جهان علم را مخالفت با مقاله نویسی تلقی کرده اند. پژوهش‌های دانشمندان و تعلق خاطرشان به علم و نوشتن مقالات علمی یک چیز است و توسعه علم را با تعداد مقالات سنجیدن چیز دیگر. در این بحث مطالب فرعی از این قبیل که بسیاری مقالات بی‌مایه است نیز پیش می‌آید و در پاسخ می‌گویند و درست هم می‌گویند که همه مقالات نمی‌تواند مقالات ممتاز باشد ولی نسبت مقالات خوب و بد را نمی‌توان از نظر دور داشت.

اگر از پنجاه هزار مقاله پنج هزار مقاله خوب باشد باید خشنود بود آیا دانشمندان ما در سال پنج هزار مقاله حاوی و متضمن یافت‌ها و طرح‌های نو می‌نویسند؟ درباره علوم پزشکی و مهندسی و علوم پایه چیزی نمی‌گویم اما می‌دانم که در فلسفه و جامعه‌شناسی و حقوق و تاریخ و حتی در اقتصاد تعداد این قبیل مقالات بسیار اندک است. یک وجه آن هم که معمولاً به آن توجه نمی‌شود اینست که برای نوشتن مقاله در علوم انسانی مقاله نویس باید بتواند به زبانی که مقاله می‌نویسد فکر کند. دانشمندان علوم دقیقه و مهندسان چنین مشکلی ندارند.

4- در دانشگاه‌های جهان توسعه یافته هم به مقاله نویسی بخصوص در دهه‌های اخیر اعتنا شده است اما تشخیص اعتبار مقاله با دانشگاهیان است و مقاله به صرف اینکه به فلان زبان در فلان مجله چاپ شده است، معتبر نمی‌شود. اعتنای آنها به مقاله تا حدودی هم برای منحل نشدن علم در بازار است. ما علم جدید را از اروپا و امریکا آموخته ایم. بی‌آنکه انقلاب علمی- فرهنگی اروپا را آزموده باشیم. به این جهت تلقیمان از علم نزدیک به تلقی متقدمان است یعنی علم را علم واقع می‌دانیم و گمانمان اینست که علم گذشتگان صورتی ناقص بوده و به تدریج راه کمال پیموده و به علم امروز یعنی کامل ترین صورت علم رسیده است.

علم جدید مرحله کامل علم قرون وسطی و دوران‌های پیش از تجدد نیست بلکه علمی است با ماهیت جدید. احکام این علم با موجودات مطابقت ندارد بلکه نسبت آنها با موجودات نسبت تصرف و تغییر است. علم جدید منابع و نیروها را کشف و کنترل می‌کند. در این مسیر، کشف هم برای کنترل است. به این جهت علم جدید بر خلاف علم گذشتگان نه علم به ثابتات است و نه اعتبار ثابت و ماندگار در آینده دور دارد. در این علم پژوهش همواره باید ادامه داشته باشد. جهان جدید جهان دگرگونی است و همه چیز در آن دگرگون می‌شود. علم هم باید همواره نو شود.

نمی‌گویم علم دیروز علم نیست. اما علم دیروز اگر پژوهش مهمی باشد فصلی از تاریخ علم می‌شود و اگر نباشد از یاد می‌رود. وقتی این معنی از نظر دور بماند چه بسا گمان کنند که علم مجموعه دانستنی هاست و هر چه بر حجم آن افزوده شود مغتنم است. پس باید به نوشتن مقاله اهتمام کرد. مدافعان مقاله نویسی دفاعشان اینست که آیا مقاله نوشتن بهتر از ننوشتن نیست؟ چرا بهتر است و اهتمام مقاله نویسان را از نظر اخلاقی باید ستود زیرا با آن حرمت علم و علم طلبی تا حدودی حفظ می‌شود. مع هذا باید کاری کرد که علم، علم کارگشای توسعه باشد.

اکنون بیشترین فایده ای که در کشور ما از مقاله نویسی عاید می‌شود فوائد اداری و استخدامی آن برای نویسندگان است. دانشجویان و دانشگاهیان برای گرفتن مدارک تحصیلی و ارتقاء شغلی ملزم به چاپ مقاله در نشریات خاص داخلی و خارجیند. در نظر آوریم که با وجود تقریباً یکصد و پنجاه هزار دانشجوی دکتری در این چند سال هر سال در حدود چهل هزار داوطلب دکتری فارغ التحصیل می‌شوند. اینها حداقل باید چهل هزار مقاله بنویسند و چاپ کنند و این خود نمایش عظیمی است ولی کاش در میان آنها مقالاتی باشد که به پیشبرد علم و نظر هم یاری کند. ما به پیروی از رسم جهان علم مقاله نویسی را تشویق کردیم. از جمله وجوه اصلی اتخاذ این تدبیر در دهه‌های اخیر یکی هم نیاز جهانی به تولید انبوه اطلاعات (از جمله اطلاعات علمی) است.

در کشور ما هم الزام به مقاله نویسی در ابتدا توجیهی داشته است اما این توجیه هر چه بوده است توجه باید کرد که: اولاً مقاله ای که با الزام و به حکم وظیفه اداری نوشته می‌شود به احتمال قوی توخالی و سست است. ثانیاً از میان انبوه داوطلبان کسب مدارک تحصیلی آنها که از عهده مقاله نویسی برنمی آیند به تقلّب و خرید مقاله رو می‌کنند و شاهدیم که کار به پدید آمدن بازار خرید و فروش مقاله و رساله کشیده است.

ثالثاً (مخصوصاً دانشمندان و پژوهندگانی که با تعلق خاطر به علم پژوهش می‌کنند بیشتر به این نکته توجه کنند) وقتی علم را با آمار مقالات می‌سنجند فرق دوغ و دوشاب از میان می‌رود و مقالات پژوهشی ممتاز در میان انبوه نوشته‌های بی‌حاصل گم می‌شود و بالاخره رابعاً وقتی مقاله نوشتن و مقاله چاپ کردن ملاک دانشمندی و ارتقاء در مراتب دانشگاهی است از دانشگاه نمی‌توان پرسید که چرا به فلان دانشجوی بی‌سواد یا کم سواد مدرک تحصیلی داده و در استخدام و ارتقاء اعضاء هیأت علمی صلاحیت‌های علمی و آموزشی داوطلبان را از نظر انداخته است.

با غلبه ملاک کمیت مقالات، دانشگاه به یک اداره مبدل می‌شود. البته می‌گویند که در صدور مدارک تحصیلی و احکام ارتقاء دانشگاهیان شرایط دیگر هم رعایت می‌شود. راست می‌گویند اما نکته ظریفی هست که توجه به آن در عمل به طور کلی و مخصوصاً در مدیریت و سیاست بسیار اهمیت دارد. در برنامه‌های سیاسی و امور اداری و سازمانی وقتی بعضی اقدام‌ها و کارها اهمیت درجه اول داشته باشند چه بسا که مطالب و امور درجه دوم از نظر می‌افتند یا به آنها اعتنایی که باید نمی‌شود.

کسی که مقاله اش در مجلات معین چاپ نشده است ارتقاء پیدا نمی‌کند اما اگر مقاله داشته باشد به اینکه سواد دارد یا ندارد و از عهده تدریس برمی آید یا نمی‌آید و آیا از شرایط علمی و روحی استادی دانشگاه برخوردار است کمتر اهمیت می‌دهند. به هر حال یک دانشمند توانا در آموزش و صاحب صلاحیت‌های اخلاقی اگر مقاله نداشته باشد یا کم داشته باشد به دشواری می‌تواند در دانشگاه وارد شود یا ارتقاء پیدا کند.

5- مقاله نویسی وقتی اهمیت یافت و حتی بر نوشتن کتاب تقدّم پیدا کرد که می‌بایست نتایج پژوهش‌ها هر چه زودتر مورد استفاده قرار گیرد. مسائل پژوهش را هم نیاز زمان که زمان تکنیک است معین می‌کند. پس برای یافتن و درک مسائل باید با زمان آشنایی و انس داشت. این یافت به عهده خرد متحقق است که صرفاً شناسنده نیست بلکه در عین شناسنده بودن سازنده است.

این خرد، خرد در آمیخته با اراده است. هر جا این خرد در آمیخته با اراده تحوّل و تغییر، محقق باشد چه بسا که مسائل علم در وقت و جای خود طرح می‌شود و به پاسخ می‌رسد اما اگر این خرد که قوام جهان علم به آنست وجود نداشته باشد یا ضعیف باشد علم به دشواری می‌تواند از حد معلومات آموختنی بگذرد و اگر کوششی برای پژوهش بشود چون مسائل کلی و انتزاعی است و به جهان خاص دانشمند و پژوهشگر تعلق ندارد حتی اگر پژوهش مهمی باشد و به کار جهان وسیع علم بیاید به درد جهان خاص دانشمند نمی‌خورد. تلقی شایع و مشترک اینست که علم جهانی است و شرایط طبیعی و اقلیمی کشور و حتی اعتقادات و آداب مردمان آن را محدود نمی‌کند.

این سخن درستی است اما نتیجه ای که از آن می‌گیرند گمراه کننده و بازدارنده است. از اینکه علم به جغرافیا تعلق ندارد و ایرانی و هندی و چینی و برزیلی و تونسی و کامرونی و ... یا مسلمان و مسیحی و بودایی و یهودی و زرتشتی به نحو یکسان می‌توانند علم بیاموزند و پژوهش کنند، نتیجه نمی‌شود که علم کار فردی است و به هیچ شرط و شرایطی بستگی ندارد. علم اگر به جغرافیا تعلق ندارد پیوستگیش به تاریخ و زمان بی‌چون و چراست. علم قرون وسطی مبادی و غایاتی متفاوت با علم یونانی و علم جدید داشت. کسانی که می‌پندارند علم روی یک خط تکامل سیر کرده و به تدریج کامل شده و صورت امروزی پیدا کرده است، ملتفت نیستند که علم همواره در تاریخ تابع اصول و غایات یکسان و ثابت نبوده بلکه این مبادی و غایات در تحولات بزرگ تاریخی دگرگون شده است.

این اصول و مبادی و غایات را اشخاص بر حسب ذوق و علم خود وضع نمی‌کنند. اگر گالیله را بنیانگذار فیزیک جدید و لاوازیه را مؤسس علم شیمی می‌دانند نباید نتیجه گرفت که گالیله از زمان و تاریخی که در آن می‌زیسته مستقل بوده و او با درک و فهم مستقل از تاریخ، علم فیزیک را تأسیس کرده است. آیا اگر گالیلئو گالیله به دنیا نیامده بود علم فیزیک به وجود نمی‌آمد؟ گالیله فیزیک را در مقابله با جهان قدیم و نه در یک فضای بی‌تفاوت تأسیس کرد. ما عادت کرده ایم که درک و فهم را مطلق و ثابت می‌انگاریم اما فهم‌ها در زمان تغییر می‌کند و در زمان و تاریخ صورت معین می‌گیرد. با درک و فهم تاریخ جدید بود که ریاضیات دکارتی –پاسکالی –لایب نیتزی و فیزیک گالیله ای و نیوتنی و ... به وجود آمد و به اعتباری این تحولات درک و فهم جهان جدید را قوام بخشید.

اگر می‌گویند علم جهانی است و به ایتالیا و فرانسه و انگلستان تعلق خاص ندارد، درست می‌گویند اما علم جدید با روح تجدد پیوند دارد یا درست بگویم با روح تجدد زنده است و پیش می‌رود و حتی جهانی بودنش به تبع جهانی بودن تجدد است. هر چه تجدد استوارتر و ریشه دارتر باشد قدرت علم بیشتر است. به عبارت دیگر علم با توسعه تجدد مناسبت دارد و کشورها بر حسب درجه و رتبه و مقامی که در راه توسعه دارند می‌توانند از علم و پژوهش برخوردار باشند.

6- یکبار دیگر توجه کنیم که علم جدید از آن جهت با توسعه تناسب دارد و شرط توسعه است که علم تکنولوژیک است. علم تکنولوژیک علم تسخیر مواد و نیروهاست و کارسازی می‌داند و کارسازی می‌کند. مقاله را هم که خیلی زود کهنه می‌شود برای فرداها نمی‌نویسند. مقاله علمی از جنس و سنخ کتاب شعر و حکمت و فلسفه و دین نیست که بنیانگذار و تحکیم کننده و دائم باشد بلکه کارساز است و با کارسازی کارش هم به اتمام می‌رسد. مهم اینست که دانشمند با تعلق خاطر به علم کار خود را انجام می‌دهد.

از او نباید توقع داشت که به کاربرد علم بیندیشد و نگران آینده نتایج پژوهش‌های خود باشد. او وظیفه پژوهش خود را انجام می‌دهد ولی برنامه کشور باید چنان باشد که همه امور اجرایی و علمی و تقنینی و اقتصاد و سیاست و فرهنگ و سازمان در تناسب با هم قرار داشته باشند و علم چنان با توسعه تکنیکی اداری یگانه باشد که دانشمندان (جز آنان که ممکن است پیشروان علم آینده باشند) مسائل را بیابند و منشأییت اثر پژوهش را درک کنند و صرفاً نگران چاپ شدن نتایج آنها نباشند.

در این بحث به دانشمند و کار مهم مقاله نویسی اشکالی وارد نیست. دانشمندان و بخصوص آنان که مقالات پژوهشی درخشان می‌نویسند و مایه فخر کشورند، مقاله بنویسند ولی مقاله را تا حدّ کار عادی همگانی نباید تنزل داد. کار علم در این زمان، کار کشور است و باید برنامه ای در تناسب با امور دیگر و در جهت تحقق اراده به صلاح کشور داشته باشد. دانشمندان هم دانشمندان کشور و راهنمایان قوم و پاسداران خردند و باید به سرنوشت مردم و آینده کشور خویش توجه داشته باشند و نباید راضی شوند که علم و پژوهش و دانشگاه در مقاله سازی خلاصه شود زیرا در این صورت دانشگاهیان خود به خود در مسابقه ای وارد می‌شوند که به درستی نمی‌دانند برای چه در آن شرکت می‌کنند و حاصلش چیست وگرنه هر کس در هر جا پژوهش می‌کند گزارش پژوهش را به صورت مقاله می‌نویسد. مقاله حاصل کار پژوهش است نه غایت آن. مهم اینست که این گزارش پاسخی به مسائل زمان و راهگشا و کارساز کار جامعه باشد.

درست بگویم دانشگاه باید کانون دانش و پژوهش و جایگاه تجلی روح و نشاط فرهنگ و حقیقت طلبی باشد و نه صرفاً کارگاه تولید مقاله. تکرار می‌کنم چاپ و انتشار مقاله نتیجه و حاصل پژوهش و فرع آن است. فرع و نتیجه و حاصل را با غایت اشتباه نکنیم. اگر این فرع مقصد و مقصود باشد، علم از دیگر شئون جامعه یعنی از اقتصاد و فرهنگ و مدیریت و کشاورزی و کار و تولید جدا می‌شود. به این جدایی باید فکر کرد. یکی از اوصاف مشهور علم جدید جمعی بودن آنست یعنی علم طرح و حل مسائل جمع مردمان در مواقع زندگی آنهاست علم کار فردی و شخصی نیست. دانشمند در زمان و در جامعه جدید جایگاهی متفاوت با اهل دانش جهان قدیم دارد.

دانشمند قدیم آموزگار و راهنما بود اما در این زمان دانشمند نه فقط می‌آموزد بلکه در ساختن جهانی که در آن به سر می‌برد نیز نقش و سهم اساسی دارد. این سهم در همه جامعه‌ها یکسان نیست زیرا همه با علم و پژوهش یک نسبت ندارند. درست است که همه علم را ستایش می‌کنند اما یکی علم را برای زینت و مفاخره می‌خواهد یکی دیگر چون علم دگرگون ساز است و از آن بهره برداری‌ها می‌توان کرد آن را برای سودش می‌خواهد. این هر دو گروه می‌توانند قدم هایی در راه علم بردارند ولی علم را بنیاد نمی‌کنند. علم را با اراده و عزم دانش طلبی باید بنیاد کرد. کشور باید علم را بخواهد و بجوید. نشانه این خواستن و جستن احساس نیاز به دانستن است.

اراده به علم با این نیاز به وجود می‌آید. اگر طراحان برنامه و متصدیان برنامه ریزی این معنی را ندانند از عهده کار خود برنمی آیند. چنانکه تاکنون هم برنیامده اند. این ناتوانی جهات بسیار دارد از جمله اینکه در جهان توسعه نیافته علم در جایگاه حقیقی خود قرار ندارد و نمی‌دانیم با آن چه می‌توانیم بکنیم. به این جهت علم و دانشگاه یک امر اداری تلقي مي شود و با ردیف کردن بعضی ارقام و آمار سر و ته قضیه به هم مي آيد. اگر به درستی بدانيم كه مقاله را برای چه می‌نویسیم و پرسش آن را از كجا آورده ايم و چرا چاپ و انتشار آن در مجلات و نشریات خاص برای استادان و دانشجویان الزامی شده است و از این الزام چه می‌خواهیم و چه نتیجه ای عایدمان می‌شود، راه علم كشور تا حدودي هموار مي شود ولی بسیاری از متصدیان امور دانشگاهی و حتی بعضی از دانشمندان ما این قبیل پرسش‌ها را زائد و بی‌وجه می‌دانند.

دانشگاه بی‌روح هم این قبیل پرسش‌ها را دوست نمی‌دارد و نمي داند كه این دوست نداشتن دانشگاه را فقیرتر می‌کند. مختصر اینکه پژوهش متعلق به جامعه و برای جامعه و کشور است. پس غایت آن هم نمی‌تواند افزایش مقالاتی باشد که نمی‌دانیم چه ربطی به ما دارد و در کجا به چه کار می‌آید. وقتی طبیعت و ذات علم جدید ساختن و پرداختن و ویران کردن است، اما نتوان از آن برای تغییر و تحول در راه صلاح استفاده کرد، پرداختن به آن بیشتر یک کار ذوقی و اشرافیت فکری است.

7- چه کسانی و چگونه می‌توانند از علم در راه تصرف استفاده کنند. این استفاده در صورتی میسّر می‌شود که اراده تغییر وجود داشته باشد زیرا علم جدید با اراده پیوستگی دارد و اگر این پیوستگی نباشد، علم به مجموعه ای از اطلاعات تبدیل می‌شود که در یاد زمانه هم نمی‌ماند. اراده به علم و قدرت تصرّف در اروپا جزئی از وجود بشر جدید (هوموفابر) بود. اقوام دیگر در آسیا و افریقا و امریکای لاتین هم ناگزیر به اکتساب آن شدند و در این اکتساب حکومت‌ها سهم عمده ای داشتند و اکنون هم دارند.

حکومت اگر اراده توسعه داشته باشد علم کشور هم متوجه مسائلی می‌شود که حل آنها برای توسعه ضروری و مفید است اما اگر چنین اراده ای نباشد، دانش و دانشگاه هم کاری برای توسعه انجام نمی‌دهند و برای آن چه می‌توانند بکنند؟ در جایی که علم و سیاست و فرهنگ و سازمان هر یک ساز خود را می‌زنند، طبیعی است سازمان‌ها هم با هم سر هماهنگی و همنوایی نداشته باشند. در این وضع اگر کوشش هایی هم در راه علم و فرهنگ و جامعه صورت گیرد به نتیجه ای که باید نمی‌رسد. مختصر بگویم علم جدید برای ما باید علم توسعه باشد و پژوهش‌ها در مسیری صورت گیرد که به نظام کم و بیش هماهنگ تکنولوژی و اقتصاد و مدیریت وفرهنگ برسد.

پیداست که رسیدن به این مقصود هرگز آسان نبوده و اکنون دشوارتر شده است اما این معنی نباید ما را ناامید کند. به تکرار «اکنون» هم نباید رضایت داد. ما که خود به ندرت از پژوهش‌های دانشمندانمان به درستی و در جای خود بهره می‌بریم آیا فکر می‌کنیم که جهان از آنها بهره مند می‌شود؟ احتمال این بهره مندی را به کلی نفی نباید کرد زیرا ایران پژوهندگان بزرگ دارد ولی کاش می‌دانستیم و می‌کوشیدیم بدانیم که این بهره مندی -اگر هست- چگونه و تا چه اندازه و در کجاست که رضایتمان از دوام وضع کنونی وجهی داشته باشد.

توسعه و پیشرفت علم این نیست که پر بنویسیم و بر تعداد مقالات بیفزاییم و خیال خود را راحت کنیم. خیال دانشمند وقتی راحت می‌شود که علم را مؤثر و منشأ اثر ببیند. کشورهایی که مثل تایوان و کره و چین و ویتنام و ... در دهه‌های اخیر سوداهای ایدئولوژیک را رها کرده و به درجات راه توسعه را پیش گرفته اند، هر وضعی داشته باشند لااقل در گذشت از وضع توسعه نیافتگی موفق بوده و بعضی از آنها به مرزهای توسعه یافتگی رسیده و بعضی دیگر به جهان توسعه یافته ملحق شده اند و ما همچنان گرفتار سودای افزایش تعداد مقالات و بالا بردن آمار و ارقامیم. گویی حساب علم را به کلی از توسعه جدا می‌دانیم که برای هر یک جداگانه باید تصمیم بگیریم.

با این جدایی راه به هیچ جا نمی‌توان برد. اگر پیشرفت علم می‌خواهیم حکومت باید کشور را از اختلاف و نزاع داخلی آینده سوز بیرون آورد و به تدوین برنامه توسعه جامع، فارغ از بلهوسی هایی مثل ساختن سدّ در برابر هر جوی آب در هر جا رو کند. با این اختلاف و نزاعی که وجود دارد و گروه‌های مخالف ظاهراً با خیرخواهی (و شاید بعضی از این خیرخواهان نه صرفاً با داعیه خیرخواهی بلکه با نیت خیر) دارند چوب لای چرخ کشور می‌گذارند و هیچ طرحی برای آینده ندارند و مانع اجرای هر طرحی می‌شوند به هیچ مقصودی نمی‌توان رسید. اصلاح کار جهان داعیه و سودایی دل-فریب است اما اگر فکر می‌کنیم که یک کشور وقتی خود دچار بدترین فسادها و نابسامانی‌ها و آشفتگی‌ها و ندانم کاری هاست از عهده چنین کار بزرگی برمی آید، از سیاست دوریم.

کشوری که می‌خواهد جهان را اصلاح کند حداقل باید بتواند کار و بار و وضع و حال خود را به صلاح آورد. این صلاح با وعظ و نصیحت صورت نمی‌گیرد. صلاح و اخلاق با همبستگی و وحدت اجتماعی ممکن می‌شود و مردمی که تنها و بی‌پناهند به وعظ و حتی به قانون وقع نمی‌نهند و چه بسا که از راه صلاح و قانون رو بگردانند. پیوند جامعه نیز با امید به آینده و سیر هماهنگ به سوی آن استوار و تحکیم می‌شود. اولین قدم در راه همبستگی اجتماعی اینست که دولت و حکومت با فساد وحشتناک به جدّ مقابله کند و برای رفع آن بکوشد و همّ خود را مصروف طرح و حل مسائل آموزش و اشتغال و کار مؤثر و ایجاد امنیت خاطر کند و تدوین برنامه توسعه هماهنگ اقتصادی- اجتماعی و اداری را دستور اول کار خود قرار دهد و از دانشگاه و دانایان در این راه یاری بطلبد.

درست است که دانشگاه اکنون بیشتر به کار اعطای مدارک تحصیلی به انبوه متقاضیان اشتغال دارد اما در آن نیروی بزرگ بالقوه ای هست که اگر حکومت نیاز خود را به آن عرضه کند این نیروی بالقوه در راه فعلیت یافتن قرار می-گیرد. جهان توسعه نیافته هر چند از برکات علم چنانکه باید بهره نمی‌برد از بخت داشتن دانشمند برخوردار است و حتی قسمتی از بار علم کشورهای توسعه یافته را نیز بر دوش دارد. اکنون در داخل کشور دانشمندان ممتاز کم نیستند. در خارج و در اروپا و امریکا نیز ایرانیان دانشمند بسیارند که هر وقت به آنها نیاز باشد بسیاری از آنها به درخواست کشور پاسخ مثبت می‌دهند.

8- من گاهی به دیگران اعتراض می‌کنم که چرا مدام قضایای شرطیه در زبانشان می‌گردد و پیوسته تکرار می‌کنند که اگر چنین شود چنان می‌شود پس درباره اگرهایی که خود گفتم باید توضیح بدهم. این «اگرها» با «اگرهای» شایع تفاوت دارد. اگرهای شایع معمولاً ناظر به امکان‌ها نیست و غالباً انجام شدن یک کار دشوار به وجود شرایطی موقوف می‌شود که پدید آمدن یا پدید آوردن آن شرایط بسیار دشوار یا نشدنی است. من نمی‌خواهم با اگرهایم همه مسائل را هر چه زودتر حل کنم تا مشکلی باقی نماند.

اگرهای من انداز است. من از ضرورت‌ها می‌گویم. ضرورت‌ها را نمی‌توان و نباید مهمل گذاشت زیرا این اهمال ممکن است به مصیبت بینجامد در این نوشته و در بسیاری از نوشته‌های من شرطها همه ناظر به ضرورت است و به ضرورت بازمی گردد. فی المثل می‌گویم اگر به توسعه اهتمام نکنیم دستمان خالی می‌شود و در کار خود فرو می‌مانیم. دیدن و گفتن از شرطهای موهوم و ممکن به امکان خاص کار آسانی است و چون همه چیز در قلمرو امکان خاص قرار دارد هر کس می‌تواند شرطها و قضایای شرطیه ای برای اصلاح همه امور داشته باشد و پیشنهاد کند. در این آشوب البته توقع نباید داشت که به شرطهای ضروری اعتنایی بشود اما بی‌اعتنا از کنار ضرورت گذشتن و به آن نیندیشیدن در شأن اهل دانش و اصحاب سیاست و تدبیر نیست.

اینها در شرایط کنونی حتی زودتر از دانشمندان باید ضرورت‌ها را درک کنند. کاشکی همبستگی و اتحادی میان علم و سیاست به وجود می‌آمد که دانشگاهیان هم علاوه بر درس خواندن و درس دادن و مقاله نوشتن در طرح و حل مسائل کشور شریک می‌شدند. آنها اکنون کارمندان اداره علمند و حتی دانشگاه از آنها نمی‌خواهد که درباره صلاحیت دانشجویان و همکاران خود اظهار نظر کنند زیرا ملاک صلاحیت علمی چاپ کردن مقاله در نشریات خاص است. از این دانشگاهی نمی‌توان و نباید توقع داشت که به دانشگاه تعلق داشته باشد و اگر می‌بینیم کسانی با تعلق خاطر همچنان به کار پژوهش و پرورش دانشمندان جوان اهتمام می¬کنند از روحی بزرگ برخوردارند که باید قدرش را دانست و به آن امید بست.

9- مختصر بگویم مقاله نویسی را تشویق کنیم و مقاله نویسان را بزرگ بداریم اما بدانیم که درمان درد کشور و دانش و دانشگاه، تولید انبوه مقالات نیست. بخصوص اگر مقالات ربطی هم به وضع کشور نداشته باشد. باز هم نگرانم که بگویند علم به اینجا و آنجا و به جغرافیا تعلق ندارد. من هم در صدها صفحه پذیرفته و اثبات کرده و توضیح داده ام که علم به جغرافیا تعلق ندارد و اگر مثلاً تعبیری مثل غربی به زبان می‌آید معنیش این نیست که علم به منطقه جغرافیایی خاص اختصاص دارد اما اگر علم وطن جغرافیایی ندارد تعلقش به تاریخ بی‌چون و چراست. علم در شرایط تاریخی خاص به وجود آمده است و برای اینکه رشد و بسط داشته باشد به شرایطی نیاز دارد.

علم وسیله ای هم نیست که بتوان آن را برای رسیدن به هدف¬های انسانی و اخلاقی یا ضدّ اخلاقی به کار برد. علم کنونی به جهان متجدد پر از تعارض تعلق دارد و وجودش نیز سرشار از تعارض‌ها و تضادها است. ولی آدمی در این زمان ناگزیر و به ضرورت باید آن را بخواهد. این ضرورت از آن رو نیست که علم نجات را در خود و با خود دارد بلکه نظم زندگی کنونی به آن بسته است و آدمی نمی‌تواند از آن بی‌نیاز باشد. وقتی به این مباحث فکر می‌کنم به یاد ماکس وبر می‌افتم که نظم علم و عقلانیت جهان جدید را چندان دوست نمی‌داشت اما به آن راضی و تسلیم بود. ما ساکنان جهان توسعه نیافته به دشواری می‌توانیم وضع او را درک کنیم زیرا چندان به علم و عقلانیتی که وبر می‌گفت نیاز داریم که نمی‌توانیم به کاستی‌های آن بیندیشیم.

مردمی که از خانه آباء و اجدادی بیرون آمده و هنوز خانه ای برای سکونت نیافته و نساخته اند نمی‌توانند از خانه ای که نمی‌دانند کجاست و بنایش بر چیست راضی یا ناراضی باشند. وبر از خانه خود ناراضی نبود بلکه نگران بنیاد خانه بود زیرا نگران بود که مبادا بنای خانه با باد گره خورده باشد . ما ناگزیریم خانه خود را از روی مثال خانه عصر جدید بسازیم و برای این ساختن است که به علم نیاز داریم. شاید دل باختن به علم انتزاعی و دلخوش بودن به شمار بسیار مقالات نشانه وضعی باشد که در آن اکنون نه با گذشته پیوند دارد و نه با آینده. اگر اکنون را دریابیم، مشکل درک اکنون اینست که فارغ بودن از زمان و سیر در ابرهای اوهام را تسلّی بخش می‌دانیم و دوست می‌داریم. با درک اکنون و قرار گرفتن و ایستادن در برابر وضع کنونی است که در تاریخ وارد می‌شویم و یاد حق پرستی و معرفت گذشته و اندیشه آینده زنده می‌شود.

رضا داوری اردکانی

 

نظر شما