شناسهٔ خبر: 26320481 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: راه دانا | لینک خبر

صادق، پدر درد کشیده‌ات آمد؛

خـداحـافـظ فَـرمانده

حاج رضا اکبری پس از تحمل سال‌ها دردِ بیماری و شهادت فرزند، امروز دعوت حق را لبیک گفت.

صاحب‌خبر -

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از آناج، حاج رضا اکبری از یادگاران 8 سال دفاع مقدس و فرماندهان رده‌های مختلف سپاه عاشورا که بعد از شهادت پسر مدتی در بستر بیماری به سر می‌برد امروز دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.

در ادامه بخشی از مصاحبه آناج با مرحوم حاج رضا اکبری را که در اردیبهشت ماه سال 95 صورت گرفته است، می‌خوانید.

آناج: فکر می کردید که شهید شود؟

پدر: من این جمله را از حضرت امام (ره) به یادگار نگه داشته بودم که در بین جمعی از روحانیون گفته بود: "من می ترسم از آن روزی که مردم عادی به گفته های  ما عمل کنند و ما از قافله عقب بمانیم"؛ من به عنوان مربی اجتماعی برای جوانان مردم سخنرانی کرده ام و غبطه می خورم که به حرف هایی که خودم گفته ام جوان  ها عمل کنند و من خود در غفلت و خسران بمانم! این حسرت بزرگی است که پسرم در طی دو ماه راهی را پیدا کرد که من در طول 30 سال پیدا نکرده بودم، من 20 ماه در جبهه ها بودم حتی خون از دماغ من نیامد اما پسرم در دو ماه به آرمان هایش رسید!

این فرهنگ در خانه ما مشق شده است که سرنوشت همه انسان ها در دست خداست، و همین جمله است که می تواند به ما آرامش دهد: برگی از درخت بر زمین نمی افتد مگر به اذن خدا!

جوانان با برخی از جلوه های دنیوی مانوس می شوند به خرید ماشین منزل و لباس ... علاقه نشان می دهند اما صادق کاملا از مادیات بریده بود و از کارهایی که برای رضای خدا انجام می داد لذت می برد تا اینکه ما در این اواخر متوجه شدیم که دنیا برایش همانند قفسی شده است. صادق به مرحله ای رسیده بود که  می خواست با خدا ارتباط برقرار کند و راه انبیا و معصومین را پیش بگیرد؛ وقتی به عراق یا سوریه می رفت یتیمان آنجا را دور خود جمع می کرد و با دادن بادکنک، عروسک و... دلهایشان را شاد می کرد.

چون صادق قربانی راه خدا شده ما صبر و تحمل داریم و گرنه اگر جوانمان با مرگ عادی در این سن فوت می کرد که تحمل مرگش را نداشتیم. امید واریم که خدا این قربانی را از خانواده ما پذیرا باشد.

آناج: آرزوی صادق برای جهان اسلام چه بود؟

 پدر شهید: دو روز از اتمام ماموریت صادق در سوریه باقی مانده بود، چه بسا اگر او خود در پیشاپیش رزمندگان قرار نمی گرفت و در حاشیه می ماند، می توانست به سلامت برگردد. اما آن شناختی که از صادق داریم به ما می گوید اگر سالم می ماند باز هم به سوریه باز می گشت. اگر جنگ سوریه تمام می شد به عراق، لبنان، یمن یا فلسطین می رفت.

صادق مصداق بارز شعری است که می گوید «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم....موجیم که آسودگی ما عدم ماست» چون صادق این آرمان جهادی اش را به تأسی از امام حسین و مطابق حرف حضرت امام (ره) که فرموده بودند انقلاب اسلامی مان را به اقصی نقاط کشور های اسلامی جهان اسلام صادر می کنیم، پیش می رفت؛ اگر صادق جانش را تقدیم نظام، انقلاب و اسلام نمی کرد آرام نمی گرفت.

پدر: من هم همیشه در خلوت خود این نگرانی را داشتم که اگر اتفاقی برای صالح اتفاق بیفتد مسئولیت دو فرزند کوچکش را چگونه عهده دار خواهم شد، اگر برای صادق اتفاقی بیفتد فرزندی ندارد که با درآغوش کشیدن آن آرام شوم، آنقدر با خود کلنجار می رفتم که در آخر می گفتم خدایا هر چه را خودت صلاح بدانی ما پذیراییم  و اگر گله ای می کنم  بخاطر فشار روحی است و گرنه راضی ام به رضایتت!

آناج: از لحظه‌‌ی شنیدن خبر شهادت صادق برایمان بگویید.

پدر: چند روز قبل از شهادت صادق دچار دلتنگی عجیبی شده بودم. از همان ابتدا من به صادق تاکید کرده بودم که وقتی با ایران تماس می گیری به همسرت زنگ بزن که هم دلتنگی او رفع شود و هم وقتت را تلف نکنیم ما هم خبر سلامتی تو را از او جویا می شویم.

خبر شهادت صادق را فردای شهادتش به من اطلاع دادند، هیچ کسی نمی دانست چگونه حامل این پیام باشد، به همین دلیل شخصی که سابقه نداشت با من تماس بگیرد، زنگ زد و جویای حالم شد. بعد هم اصرار کرد که می خواهم شما را در منزل ببینم. من هم گفتم که اگر اتفاقی افتاده به خود من بگویید نیازی نیست که به خانه برویم، من از وقتی که صادق را راهی کرده ام آماده ی هر خبری هستم، اما من هر چه قدر اصرار کردم چیزی به من نگفت و ادعا کرد که با من کار شخصی دارد و گفتم من با شما کار خاصی ندارم حرفت را در تلفن بگو. اگر تو نمی گویی من خواهم گفت ودر آن لحظه گفتم" انا لله و انا الیه راجعون"، آن شخص پشت تلفن گریه کرد، به جای اینکه او به من خبر شهادت دهد من به او خبر دادم. سریعا به حاج خانم زنگ زدم و فقط در یک کلام گفتم که پسرت به آرزو اش رسید و آماده شو که به خانه بریم چون رفت و آمد خواهد شد.

آناج: توصیه شما به جوانان چیست؟

پدر: جوانان عزیزخواه یا نا خواه دنیا محل گذر است، فرصت هایی که دارید را غنیمت شمارید از انرژی جوانی تان برای کمک و یاری به دین اسلام و اجرای فرامین الهی و مقام معظم رهبری کوتاهی نکنید و خیر و سعادت دنیا و آخرت در اجرای فرائض دینی است.

انتهای پیام/

 
 
  •  

 

نظر شما