شناسهٔ خبر: 26267619 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: پارسینه | لینک خبر

معاد استدلالی (۲).

معاد را چگونه ثابت کنیم؟ / چرا برخی آن را انکار می‌کنند؟

عـدالت خـداونـد ایجاب مى کند که از پس امروز، فردایى باشد، تا هر کس نتایج تلخ و شیرین اعمال خود را مشاهده کرده پاداش و کیفر مناسب را ببیند.

صاحب‌خبر -
معاد را چگونه ثابت کنیم؟ / چرا برخی آن را انکار می‌کنند؟
 
به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب «معاد استدلالی» اثری از مرکز تحقیقات اسلامی است که در ۱۵ بخش به موضوع معاد پرداخته که در شماره‌های گوناگون تقدیم حضور شما علاقمندان می‌گردد.

* دلایل اثبات معاد

۱ ـ. عدالت خداوند

در مـیان همه موجودات، انسان داراى ویژگى اختیار است، بسا ممکن است که از آزادى و اختیار خود سـوء اسـتفاده کرده و از عمل کردن به فرامین الهى روى برگرداند و به حقوق دیگران بویژه یتیمان، ضعیفان و بیچارگان دست درازى کند و حتى با انبیاء و مؤمنین نیز به مبارزه برخیزد.

در نـهـایت در این دنیا روزى فرا مى رسد که متجاوز و ستمدیده، مؤمن و کافر، هر دو مى میرند، درحـالى کـه مـؤمـن، پـاداش اعمالش را نگرفته و کافر به کیفر کردارش نرسیده است و حق پـایـمـال شـده مـظـلوم نـیـز از سـتـمـگـر گـرفـتـه نـشـده اسـت. حـال اگـر بـعـد از این جهان، جهان دیگرى به نام ((معاد و آخرت)) در پیش نباشد که هر یک از این دو تن، مؤمن و کافر، ستمکار و ستمدیده، نتیجه بدى و خوبى کردار خود را ببینند، آیا با عدالت خداوند سازگار خواهد بود؟!

پـس عـدالت خـداونـد ایجاب مى کند که از پس امروز، فردایى باشد، تا هر کس نتایج تلخ و شیرین اعمال خود را مشاهده کرده پاداش و کیفر مناسب را ببیند.

خداى بزرگ در قرآن کریم مى فرماید:

«اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ کَالْفُجّارِ/ آیا پرهیزکاران را همچون فاجران قرار مى دهیم؟».

یـعـنـى چـنـیـن نـیـسـت کـه آنـان بـرابر باشند؛ برابر نبودن آنان هم در دنیا آشکار نمى شود، نـاگـزیـر بـایـد قـیـامـتـى بـاشـد کـه بـرخـورد مـتـفـاوت بـا آنـان در دادگـاه عدل الهى بروز کند.

۲ ـ. حکمت خداوند

پـس از اعـتـقـاد بـه وجـود خـدا و ایمان به حکیم بودن او، حکمت خداى حکیم اقتضا مى کند که مرگ پـایـان زندگى نباشد؛ زیرا در این صورت، کار خداوند کار کوزه گرى خواهد بود که کوزه‌ها را از صبح تا شام مى سازد و پس از خشک شدن بر زمین مى کوبد و خرد مى کند.

خـدا انـسان را آفرید، از ناتوانى به توانایى، از نادانى به دانایى و رشد عقلى رساند، و وقتى بشر به کمال دنیایى دست مى یابد او را هلاک مى سازد، آن گاه همه چیز تمام مى شود! اگـر چـنـیـن بـاشـد غـیر عقلایى و غیر حکیمانه است، حکیمانه این است که اگر انسان هنوز امکان تعالى و تکامل بیشترى دارد براى او فراهم گردد، و جهان با این عظمت و انسان به این شگفتى به کمال بالاتر دست یابند و با مرگ نیست و نابود نشده و همه چیز تمام نشود.

در قـرآن کـریـم در بـسیارى از موارد، این موضوع بیان شده است که نظام عالم بیهوده و بدون هدف آفریده نشده است بلکه نظام آن بر اساس حق استوار است.

«وَ ما خَلَقْنَاالسَّمواتِ وَالاَْرْضَ وَ مابَیْنَهُما لاعِبینََ ما خَلَقْنا هُما إِلاّ بِالْحَقِّ ... / ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که بین آن دو است به بازیچه نیافریدیم. آن دو را، جز بحق نیافریدیم ...».

در خصوص بیهوده نبودن خلقت انسان مى گوید:

ناَفَحَسِبْتُم اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ/ آیا چنین پنداشتید که ما شما را بیهوده و بدون هدف آفریدیم و به سوى ما بر نمى گردید؟

در آیـه دیـگـرى به راه درک و فهم راز آفرینش انسان و جهان، یعنى تفکرتصریح کرده و مى فرماید:

.. وَ یـَتـَفـَکَّروُنَ فـى خـَلْقِ السَّمـواتِ وَ الاَْرْضِ رَبَّنـا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ/ (آنانى که) در اسرار آفرینش آسمان‌ها و زمین مى اندیشند، (و مى گویند) بارال‌ها این را بیهوده نیافریده اى، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگهدار.

تـفـکـر و اندیشه، در اسرار آفرینش به انسان آگاهى خاصى میدهد، و نخستین اثر آن، توجه بـه بیهوده نبودن آفرینش است؛ زیرا جایى که انسان در هر موجود کوچکى از این جهان بزرگ هدفى مى بیند، آیا مى تواند باور کند که مجموعه جهان بى هدف باشد. در ساختمان مخصوص اعضاى پیکر یک گیاه، هدف هاى روشنى مى بینیم؛ قلب انسان و حفره‌ها و دریچه هاى آن هر کدام بـرنـامـه و هـدفـى دارنـد، سـاختمان طبقات چشم هر کدام بخاطر منظورى است، حتى مژه‌ها نقشى معینى برعهده دارند!

آیـا مـمـکـن اسـت ذرات یـک موجود هر کدام داراى هدف خاصى باشد، اما مجموعه موجودات جهان هستى مـطـلقـاً هـدفـى نـداشـتـه بـاشد؟! از این رو، خردمندان ژرف اندیش با توجه به این حقیقت، این زمزمه را سر مى دهند:

خـداونـدا! این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدى، بار ال‌ها این جهان بى نهایت بزرگ و این نـظام شگفت انگیر، همه روى حکمت و مصلحت و هدف صحیح آفریده شده اند؛ همگى نشانه وحدانیت تو است، و تو از کردار عبث و بیهوده منزّهى.

صـاحـبـان خرد و اندیشه پس از اعتراف به وجود هدف در آفرینش بلافاصله بیاد آفرینش خود مـى افـتـنـد و مـى فـهـمـند انسان که میوه این جهان هستى مى باشد، بیهوده آفریده نشده است، و هدفى جز تربیت و پرورش و تکامل وى در کار نبوده و نیست؛ او تنها براى زندگى زودگذر و کـم ارزش ایـن جـهـان آفـریده نشده است، بلکه سراى دیگرى در پیش دارد که در آنجا پاداش و کیفر اعمال در برابر او قرار مى گیرد، در این موقع متوجه مسؤ لیت هاى خود مى شوند، و براى ایـن کـه از کـیـفـر زشتیهاى اعمال خویش در امان بمانند مرتکب زشتى نشده، و از خداوند حکیم هم تقاضاى نجات از عذاب جهنم را مى کنند.

۳ ـ. جاویدان طلبى انسان

حـسّ بـقـا و مـیـل بـه مـانـدن، یـک درخواست فطرى در انسان است. همه انسان‌ها زندگى را دوست دارنـد، و مـى خـواهند باشند، و زندگى آنان با مرگ پایان نپذیرد و دستخوش نیست و نابودى نشود. از این رو انسان‌ها از یکسو بنابر اقتضاى طبع انسانى از مرگ فرار مى کنند؛ و از سوى دیگر براى ماندن و جاویدانه شدن دست به یکسرى کار‌ها و اقداماتى مى زنند.

به عنوان مثال مى کوشند خانه هاى محکم و بناهاى استوار و ماندنى بسازند، و در صورت امکان مال و ثروت فراوانى اندوخته کنند؛ و از آفات و بیماریهاى جسمى بدور باشند، و نظایر آن. همه این کار‌ها مى رساند که جاویدان طلبى و حسّ بقا، جزو خواسته هاى درونى انسان بشمار مى رود، و از فطرت اصیل او سرچشمه مى گیرد.

بـررسـی هـاى تـاریـخـى و کـاوش هـاى بـاسـتـان شـنـاسـى نـیـز نـشـان مـى دهـد کـه اقـوام و مـلل بـاسـتـانـى، حـتـى انـسـانـهـاى بـدوى در مـصـر قـدیـم و مـکـزیـک، آب و غـذا و وسـایـل دفـاعـى لازم را در قـبـر همراه مردگان قرار مى دادند تا در آنجا مورد استفاده آنان واقع شود! روشن است که نه ادامه زندگى در این دنیا و جاویدان ماندن در آن میسر است، و هـیـچ انـسـان عـاقـلى هم چنین پندارى نخواهد داشت، چون همگان یقین دارند که گریزى از مرگ نـیـسـت، و نـه ایـن کـه کـارهـاى انـسـانـهـاى نـخـسـتـیـن و مـلل بـاسـتـانـى مـعقول و مقبول مى باشد، بلکه همه این‌ها پاسخ درست یا نادرست به فطرت جاویدان طلبى و حس ماندگار شدنى مى باشد.

روشـن اسـت کـه هـر امـر فـطـرى نمایانگر چیزى است که به آن تعلق دارد، یعنى وجود یک چیز فـطـرى دلیـل بـر وجـود مـتـعـلق آن در خارج است. با توجه به این که این جهان و موجودات آن بـویـژه انـسان دستخوش مرگ و نیستى مى شوند، بنابراین، وجود جهان دیگرى غیر از این جهان که قرآن از آن به سراى باقى و جاودانى یاد مى کند براى تحقق این امر فطرى ضرورى است.

* انگیزه هاى انکار معاد

بـا بـررسـى آیـات قـرآن کـریـم بـه ایـن نـتیجه مى رسیم که منکران معاد دلیلى بر انکار آن نـداشـتـه و نـدارند، بلکه فقط آن را بعید دانسته یا مى دانند. البته امورى سبب بعید دانستن و انکار آنان شده است که در اینجا به برخى از آن‌ها اشاره مى کنیم.

الف. ـ. گریز از مسؤولیت:

قرآن کریم در این زمینه بیانى دارد، و مى فرماید:

«بَلْ یُریدُ الاِْنْسانُ لِیَفْجُرَ اَمامَهَُ یَسْئَلُ اَیّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ/ (انـسـان شـک در مـعـاد نـدارد) بلکه او مى خواهد (آزاد باشد و) دایم گناه کند (به همین خاطر) مى پرسد قیامت کى خواهد بود؟

بـنابراین، آنچه درباره بهشت و دوزخ گفته شده است همه را تکذیب مى کند تا از نوعى آزادى مطلق برخوردار شود.

ب. ـ. باور نکردن قدرت و علم خداوند:

مـنـکـران مـعـاد، زنـده شـدن مـردگـان را تـنـهـا بـه گـمـان خـود بـعـیـد مـى پـندارند و هیچگونه دلیل علمى نیز بر انکار آن ندارند. بنابراین استبعاد را بجاى برهان گرفته اند. قرآن دراین باره مى فرماید:

«وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاّ یَظُنُّونَ/ آنـهـا نـسـبـت بـه آن (سـخـنـان) عـلم نـدارنـد، جـز ایـن نـیـسـت کـه از روى وهـم و خیال مى گویند.

بنابراین، گمان را بجاى علم و یقین جایگزین ساخته اند.

در آیه دیگر مى خوانیم:

«وَ قالُوا ءَإِذا ضَلَلْنا فِى الاَْرْضِ ءَإِنّا لَفى خَلْقٍ جَدیدٍ/ و گـفتند: آیا وقتى (مردیم و پوسیده شدیم و) ذرّات بدن ما در زیر زمین پراکنده و گم شد آیا آفرینش تازه اى خواهیم یافت؟
 
منبع: حوزه 

برچسب‌ها:

نظر شما