شناسهٔ خبر: 26256649 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: راه دانا | لینک خبر

در گفتگو با مسئول واحد آموزش سابق حزب جمهوری اسلامی مطرح شد؛

امکانات چندانی نداشتیم اما بیکار نمی‌نشستیم/ حزب جمهوری اسلامی در آن شرایط خیلی کار کرد

مسئول واحد آموزش سابق حزب جمهوری اسلامی گفت: حزب جمهوری اسلامی واقعا وجودش خیلی ضرورت داشت، اما بالاخره یک عده ای رشد خودشان را در گل کردن آب و لجن کردن آب می دانند. صفت کِرم را دارند و الا واقعا حزب جمهوری اسلامی در آن شرایط خیلی کار کرد.

صاحب‌خبر -

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صاحب نیوز؛ حزب جمهوری اسلامی و فعالیت های باشکوهش، تاریخی اصیل از جریان انقلاب اسلامی بر محور اندیشه های امام خمینی(ره) را ترسیم می کند.

در آستانه انفجار تروریستی دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید آیت الله بهشتی و 72 نفر از یاران صدیق انقلاب اسلامی در تیرماه سال 1360، پرونده روزانه ویژه صاحب نیوز بهانه ای است برای آشنایی بیشتر نسل چهارم انقلاب با آن روزگار عبرت آموز.

محور اصلی این سلسله مطالب تاریخ شفاهی و فعالیت های ناگفته حزب جمهوری اسلامی در اصفهان است که در گفت و گو با حجت الاسلام مجتبی کوچ کزاده، مسئول واحد آموزش سابق حزب جمهوری اسلامی و نماینده ولی فقیه در جهاد کشاورزی اصفهان بررسی خواهیم کرد.

شما مسئول واحد آموزش حزب جمهوری اسلامی اصفهان بودید، دیگر اعضای شورا چه کسانی بودند؟

ما در شورای حزب جمهوری اسلامی اصفهان بودیم، عزیزانی که آن زمان بودند آقای مهندس شریف خانی که بعدا ایشان به تهران منتقل شدند و آقای سید مسعود شهیدی، حاج آقا مهدی اژه ای و حاج آقا محمد اژه ای هم مسئول شاخه دانش آموزی بود. آقای احمد زمانی مسئول دفتر سیاسی بود. آقای حسین اسفندیاری هم اول قائم مقام و بعد به جای آقای شهیدی دبیر شد. آقای حامدیان مسئول واحد تشکیلات بودند، آقای مهندس مصطفی فیروزبخت هم مسئول واحد شهرستان ها بود و بنده هم مسئول واحد آموزش.

آقای حقیقی هم که زمانی فرماندار خمینی شهر بود و حالا نمی دانم کجا هستند، ایشان بعدا به جای آقای فیروزبخت آمدند، آقای قاسم زاده و آقای محمد اژه ای در شاخه دانش آموزی بودند. چند نفر از شهدایمان مثل شهید علی مطیع، این ها هم مثل آقای قاسم زاده رابط دانش آموزی بودند. آقای خلیلیان هم مسئول امور مالی و آقای حقیقیان مسئول تبلیغات بودند.

آقای سقایی هم بود که الان در مؤتلفه هستند و با من در واحد آموزش همکار بودند. آقای امیری را هم داشتیم که ایشان بعد به قوه قضاییه رفت و الان فکر می کنم که تهران باشد. ایشان هم با من در واحد آموزش همکاری می کردند.

حاج آقا چطور شد که به شما گفتند به واحد آموزش بیایید؟

من دبیر دینی بودم و بینش دینی در دبیرستان ها و تربیت معلم تدریس می کردم. به این جهت بُعد مذهبی و اعتقادی و این ها در کارم بود؛ این جنبه ما شاید پررنگ تر از دیگران بود.

چه کسی منصوب می کرد؟ دبیر حزب منصوب می کرد یا انتخاباتی هم در کار بود؟

نه، پیشنهاد به ما می دادند و هرکس در جای خودش قرار می گرفت.

وقتی که حزب تاسیس شد، محور کار ما در اصفهان مرحوم آقای پرورش بود و ما همه از اعوان و انصار آقای پرورش بودیم. در حقیقت حزب جمهوری اسلامی اصفهان با نظر ایشان افراد را تعیین می کردند و در جای خودشان قرار می دادند و بعد جلسات هفتگی در تهران وجود داشت که دبیر یا دیگران می رفتند و اخبار و مسائل مختلف را می گرفتند و به شورا و اعضای دیگر حزب منتقل می کردند و واحدها هر کدام فعالیت خودشان را به همین روال تنظیم می کردند.

ارتباط شما با آقای پرورش از قبل از انقلاب بود؟

بله، حاج آقای پرورش جلسات هفتگی داشتند، دعای کمیل داشتند که من می نشستم کنار خود حاج آقا و یک تکه هم ما می خواندیم.

یک جلسه هفتگی تفسیر قرآن ایشان داشتند در منزل حاج اکبر آبدار. حاج اکبر آبدار همین مالک بستنی عدالت بود که فوت شد، خدا رحمتشان کند. خانه اش در خیابان فروغی بود و استاد قرآنش مرحوم آقای فصیح القراء بود، مفسرش هم حاج آقای پرورش بودند که ساواک بعد آمد و آن جلسه را تعطیل کرد.

حاج آقا پرورش بعدا جلسه تفسیرشان را منتقل کردند به مسجد حاج رسولی ها، که یک اسم دیگرش هم مسجد آیت الله خادمی است در چهارباغ پایین، و تفسیر «سوره کهف» را آن موقع می گفتند. سوره کهف یعنی انقلاب دیگر! و ایشان واقعا خیلی شجاع و نترس بودند. بعد هم همین کتاب به نام «پیشگامان کهف» منتشر شد که الان کتابش هست.

از کی به شما خبر دادند که حزبی به نام جمهوری اسلامی قرار است تاسیس شود؟

از همان اول پیروزی انقلاب سال 57. چون حزب جمهوری اسلامی یک هفته پس از پیروزی انقلاب تاسیس شد. 22 بهمن انقلاب پیروز شد، 29 بهمن خود حضرت امام فرستادند دنبال آقای بهشتی و اعوان و انصارشان که این حزبی که شما می گفتید چه شد؟ و ضرورت دارد، چون مخالفان و اغیار تشکیلات دارند و دست تنها و یک نفره نمی شود در مقابل تشکیلات آن ها قرار گرفت، ما هم باید تشکیلات داشته باشیم و خودشان فرمودند بروید اعلام موجودیت بکنید. لذا حزب جمهوری اسلامی در بیست و نهم بهمن پنجاه و هفت اعلام موجودیت کرد.

از فعالیت های واحد آموزش بگویید؛ برنامه هایتان چه بود؟

در واحد آموزش من معلم قرآن بودم، یکی از کارهایی که از همان اول ما در حزب انجام می دادیم تدریس قرآن بود. مخصوصا برای مربیان قرآن که بعد هم به صورت پلی کپی در آمد و کتاب شد. آن کتاب هم پنج شش نوبت با تیراژ بالا چاپ شد، شاید مثلا پنجاه شصت هزار جلد چاپ شد و در چند نوبت توزیع شد.

بعد به تبع آن تدریس قرآن که در حزب داشتیم، سمینارهایی هم در شهرهای مختلف تشکیل شد. در آن سمینارها ما معلم قرآن بودیم و یادم است اولین سمینارش در «داران» بود که آقای بهشتی هم تشریف آوردند و بعضی از بزرگان دیگر هم بودند. من آنجا قبل از آنکه این بزرگواران بیایند سخنرانی بکنند، در سالن ورزش شان تدریس قرآن داشتم. یک استادیوم ورزشی بود که هزار یا هزار و 500 نفر از معلمان جمع می‌شدند.

دومین سمینار گویا در شهر «بروجن» در حسینیه ولیعصر اتفاق افتاد. آنجا نیز آقای بهشتی و آقای امامی کاشانی تشریف آوردند و بعضی از بزرگان دیگر هم بودند که چند روز طول کشید و همچنان من آنجا تدریس قرآن می کردم.

به اعزای حزب داران برای حضور فراخوان داده می شد؟ معلمان را چه کسی دعوت می کرد؟

نه، اعضای حزب هم می آمدند ولی بیشتر معلمان بودند. معلمان به دعوت آموزش و پرورش می آمدند، اما اعضای حزب هم شرکت می کردند و تقریبا محور تفکرات آقای بهشتی و حزب جمهوری اسلامی بود.

بعدا اغیار هی لنگ بستند و هی مسیر را کج می کردند و الا اگر این تفکر شهید بهشتی از همان اول تثبیت می شد و این بداخلاقی ها نمی شد واقعا حزب جمهوری اسلامی کاری می کرد کارستان. هر نیم بندش هم واقعا خیلی کار می کرد. چه کسی شهید سید حسن آیت را در این استان می شناخت؟ او با دعوت حزب جمهوری اسلامی به عنوان عضو خبرگان قانون اساسی تعیین شد و بعد مردم فهمیدند شهید آیت چه درّ و گوهری بوده است!! توجه بفرمایید.

لذا حزب جمهوری اسلامی واقعا وجودش خیلی ضرورت داشت، خیلی هم کار انجام گرفت اما بالاخره یک عده ای رشد خودشان را در گل کردن آب و لجن کردن آب می دانند. صفت کِرم را دارند و الا واقعا حزب جمهوری اسلامی در آن شرایط خیلی کار کرد.

آقای بهشتی هفته ای یک روز، عصرهای چهارشنبه با خبرنگاران داخلی و خارجی مصاحبه داشتند و مواضع جمهوری اسلامی را ایشان خیلی پرصلابت و خوب بیان می کردند. بله خیلی قشنگ بود. خود مقام معظم رهبری هم هر هفته دوشنبه ها می رفتند دانشگاه تهران نماز را می خواندند، سخنرانی می کردند و به سوالات پاسخ می دادند که اگر همان ها را جمع بکنیم واقعا خیلی مفید است.

بیایید دوباره روی بحث فعالیت های واحد آموزش متمرکز شویم.

بله، چند دوره کلاس در خود حزب و جاهای دیگر داشتیم که عرض کردم دومی اش در بروجن بود.

سومی اش در «زرین شهر» بود و جاهای مختلف دیگر که برای تدریس قرآن می رفتیم و چندین نوبت در خود دفتر حزب این تدریس را داشتم و از شهرها و شهرستان های دیگر می آمدند. آن زمان این سبکی که ما تدریس می کردیم، تازگی هم داشت.

در اصفهان جزوات «آموزش مواضع ما» کجا تدریس می شد؟

در همان دفتر مرکزی چهارباغ. سالن داشت و جلسات قرآن و «مواضع ما» را در همان سالن تدریس می کردیم.

در آن سالن ما همه کار را انجام می دادیم. توجه بفرمایید که این «آموزش مواضع ما» را خودمان چاپ می کردیم. یعنی به تهران در جلسات درس آقای بهشتی می رفتیم و بعد می آمدیم نوار ویدیوئی اش را می گذاشتیم. قبلا هم از افراد ثبت نام می کردیم و کسانی که مایل بودند در این کلاس ها شرکت کنند، ثبت نام می کردند. آن زمان هم تازگی داشت و ویدیو کسی نمی دانست چیست.

نوار ویدیو سخنرانی شهید بهشتی را می گذاشتیم و تدریس انجام می گرفت و افراد هم می نوشتند. یادم است مثلا یکی از کسانی که شرکت می کرد آقای دکتر فقیه ایمانی بود که پزشک بود اما از این تدریس ها خیلی خوشش می آمد.
نوار ویدیو را می گذاشتیم و روی پرده می انداختیم یا توسط تلویزیون، افراد می دیدند و استفاده می کردند.

چند نفر در سالن می نشستند؟

در سالن معمولا پنجاه شصت نفر می آمدند.

قبل از اینکه سخنرانی در تلویزیون پخش شود شما جزوه ها را پیاده می کردید؟

این ها هی تکرار می شد. الان که مثلا آقای بهشتی تدریس می کردند می آمدیم نوارش را می گذاشتیم، یک نوبت برای این جمعیت می گذاشتیم، یک نوبت جمعیت بعدی می‌آمد. سری سری عوض می شد.

پس جمعیتی که گفتید در سالن می نشستند در مجموع بیشتر از شصت نفر بودند؟

بله. این تکرار می شد؛ یک دوره می گذاشتیم و امتحان می گرفتیم، کارنامه هایشان را می‌دادیم، و دوباره یک دوره دیگر ثبت نام می کردیم. نوار اول، نوار دوم، نوار سوم و...

برای سری های دوم که جزوه آماده شده بود، آن را هم دنبالش می آورد و چیزهایی که از آقای بهشتی و آقای باهنر شنیده بود یا در ذهنش بود در حاشیه جزوه هم می نوشت.

یک سری جزوه دیگر به نام «دروس اخلاق آیت الله مشکینی» هست که من در موردش سوال دارم. داستان این ها چیست؟

این ها نوار سخنرانی آقای مشکینی بوده است که اصل آن جلسه هفتگی اخلاق در قم بوده است. آن زمان یادم است یکی از کسانی که خیلی تحت تاثیر این بیان و شور آقای مشکینی بود، آقای شهیدی بودند و ایشان مشوق ما بود، می گفت: من خیلی درس اخلاق آقای مشکینی را دوست دارم و چون خودم تحت تاثیر قرار گرفتم می دانم دیگران هم تحت تاثیر قرار می گیرند.

ما این ها را پیاده می کردیم و یادم است یک جلسه در قم به خدمت خود ایشان رسیدیم و گفتیم که ما این کار را انجام می دهیم. ایشان هم تشویقمان کردند. بله بارها مطالبی که آقای مشکینی می فرمودند از نوار روی کاغذ می آوردیم. مدرک آیات و روایات را هم پیدا می کردیم چون بعضی وقت ها مدرک نمی دادند.

قیمت 15 ریال نوشته شده است. فروخته می شد، یا رایگان می دادید؟

بله فروخته می شد، چون بالاخره ما که پولی نداشتیم، امکانات مالی چندانی نداشتیم، کسی هم پشتیبانی نمی کرد. جزوات را می‌فروختیم اما دنبال سود و اینها نبودیم.

در میان جزوات حزب جمهوری مثلا خطبه های نمازجمعه هاشمی رفسنجانی هم به چشم می خورد. چرا خود آقای هاشمی بعدا اینها را به صورت کتاب تجدید چاپ نکرد؟

حزب بعدا خیلی بدخواه پیدا کرد و خیلی ها برای حزب لنگ بستند. آقای هاشمی نه اینکه با آن ها باشد اما یک حالت لوطی صفتی داشت و می خواست پدری بکند. دلش نمی خواست آن ها از گردونه خارج بشوند، می خواست آن ها را بگیرد و حفظشان کند. اما بعضی هایشان واقعا لیاقت نداشتند، آقای هاشمی را خرج کردند، بی انصاف ها خرجش کردند و الا امام بارها به آقای خامنه ای و آقای هاشمی می فرمودند من سر شما دو نفر می ترسم! بارها هم حضرت امام در سخنرانی هایشان فرمودند «من سران حزب را می شناسم، من حزب را نمی شناسم»؛ توجه فرمودید؟

وقتی می دیدند برخی این بداخلاقی را می کنند و آلودگی به وجود می آورند، می‌فرمودند من فقط سران را می شناسم و آخر کار خدمت امام رفتند چون گفته بود من نگرانم، و آقای خامنه ای می پرسند که آقا نظرتان این است که تعطیلش کنیم؟ امام جواب نمی دهند. نظر نداشتند تعطیل شود، مثلا حالت تعدیل گفتند، گفتند فتیله اش را پایین بکشید، تعطیلش نکنید تعدیل بشود. توجه می فرمایید؟ هم دلشان می خواست حزب باشد هم دلشان نمی خواست که این دو تا خرج بشوند. چون هر کسی تا یک خرابکاری می کرد گردن این بزرگواران می‌انداخت.

لذا وقتی که خود آقای خامنه ای دبیرکل شدند تدریس مواضع ما را به عهده آقای هاشمی گذاشتند، در حالی که آن دو نفر قبلی دبیرکل بودند که تدریس می کردند. آقای خامنه ای و آقای هاشمی همدیگر را قبول داشتند و با هم جلو می رفتند، با هم کار می‌کردند، اما هر چه زمان گذشت آن نااهلان آمدند آقای هاشمی را زاویه اش را بیشتر کردند.

حیف بود، واقعا آقای هاشمی را خیلی خرج کردند. خانواده و کارگزاران خیلی از آقای هاشمی خرج کردند. اما آقا این اجازه را نمی دادند. آقا واقعا در مساله خانواده خیلی موفق بودند و فرزندانشان هم خیلی خوب رشد کردند. در مسائل اقتصادی هم اجازه ندادند که وارد بشوند. الان برای خودشان خیلی خوب آقا هستند و واقعا این خانواده با آن خانواده قابل مقایسه نیست.

انتهای پیام

نظر شما