شناسهٔ خبر: 26253391 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

یک هفته با مطبوعات

دفاع مقدس؛ سندی افتخارآمیز از غیرت و بصیرت

تهران- ایرنا- حماسه ها و رشادت های رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس، نمایشی حقیقی از توان دفاعی و بازدارندگی ایران را به تصویر کشید و ایرانیان با انسجام و اتحاد ملی خویش پاسخی کوبنده به زیاده خواهی های دشمنان این مرزوبوم دادند و سندی افتخارآمیز از غیرت و پایداری را به یادگار گذاشتند.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ هشت سال دفاع مقدس یکی از درخشان ترین عرصه های دفاع محسوب می شود؛ هنگامه ای که ملت ایران در اتحادی بی نظیر و یکپارچه به مصاف با دشمن متجاوز رفتند و برای حفظ و پاسداری از خاک وطن، سراسر عشق، ایثار و شجاعت شدند، پس از پایان جنگ نیز مجاهدانی از تبار شهیدان برای دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) در قامت مدافعان حرم در جنگ با اندیشه های افراطی و تکفیری، جامه برازنده شهادت را بر تن کردند و تحسین جهانیان را برانگیختند. بنابراین روزنامه های مختلف به منظور ارج نهادن به این ارزش ها و برجسته سازی تلاش های این ایثارگران با انتشار گزارش ها و مطالبی در محورهای گوناگون به این مهم پرداختند.

**سرداران دفاع مقدس؛ خالقان حماسه هایی جاوید
پس از گذشت نزدیک به 30 سال از پایان جنگ تحمیلی سرداران و رزمندگان دوران دفاع مقدس به دلیل خلق حماسه هایی جاوید به شخصیت های اساطیری و تاریخی این کشور تبدیل شده اند که می توانند الگویی شایسته و زیبنده برای نسل کنونی و آینده کشور باشند.

روزنامه «ایران» در گزارشی با عنوان «جهاد سازندگی در هوانیروز کرمانشاه» از خاطرات سرتیپ عباسعلی امیریان «کهنه سرباز 82 ساله ارتش ایران» نوشت: یکی از یگان‌های قدرتمند و بازدارنده ارتش جمهوری اسلامی ایران هوانیروز است. این یگان پرتوان با داشتن انواع هلیکوپتر‌های آموزشی، جنگی، شناسایی و حمل‌ونقل می‌تواند نقش بزرگی در حراست از مرزهای کشور و پشتیبانی از نیروهای رزمنده در جنگ منظم و نامنظم داشته باشد. خلبانان و کادر فنی هوانیروز به‌دلیل ضرورت استفاده از دانش فنی روز جهان و تحصیلات خارجی پیام انقلاب را سریع‌تر از دیگر نیروهای نظامی دریافت کردند. هوانیروز اصفهان در یکی از روزهای آذر 57 با راهپیمایی و تظاهرات در خیابان‌های شهر، مخالفت خود را با رژیم حاکم نشان داد. سرتیپ خلبان سید محمود آذین، یکی از فعالان این دوره به اتفاق یاران انقلابی خود سیستم اطلاعاتی رژیم شاه را به وحشت انداختند که تعدادی از همرزمانشان در این ماجرا زندانی و تعدادی نیز فراری شدند.

روزنامه «اطلاعات» در گزارشی با عنوان «شهید چمران، نابغه جنگ و عارف شب‏‌های نبرد» آورد: اندیشه و گفتار و رفتار خلاق نخبگان هر نسل، همچون بارانی حیات بخش، فرهنگ هر عصر و دوران را بارور می کند. فرهنگ امروز ایران زمین، مدیون شعله تابناک روح این سرآمدان سترگ تاریخ است و تنها راه سعادت و رهیابی به کاخ پرشکوه فرهنگ امروزی، بررسی زندگی و روح اندیشه این نخبگان است.

روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «شهادت مصطفی باعث توبه هزار نفر از نیرو‌های ضدانقلاب شد» نوشت: شهید مردوخی همراه چمران در پاکسازی منطقه مریوان، سقز و بانه حضور پیدا کرده بود. بعد از آن در راستای کاهش نفوذ نیرو‌های انقلاب و جلوگیری از سازماندهی مجدد آن‌ها نهایت اهتمام را به خرج داد. شهید ملامصطفی مردوخی از معدود روحانیون کردستانی بود که چند بار در نجف با امام خمینی (ره) ملاقات کرد و به سلک مریدان ایشان درآمد. او زمانی به طرفداری از حضرت امام و نهضت ایشان می‌پرداخت که خیلی‌ها در کردستان هنوز با مفهوم انقلاب و خیزش علیه رژیم پهلوی آشنایی نداشتند. در چنین شرایطی شهید مردوخی شبانه‌روز در راه اجرای اوامر مقتدایش نوار‌های سخنرانی و اعلامیه‌های حضرت امام را در شهرستان مریوان پخش می‌کرد.

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «شهری که 4 بار به اشغال دشمن درآمد» به مناسبت 29 خرداد 67 سالروز تصرف مهران آورد: شاید در میان شهر‌ها و مناطق مرزی کشورمان، مهران به جهت چهار بار اشغال شدنش توسط دشمن، منحصر به فرد باشد. شهری که در اولین روز‌های جنگ به تصرف دشمن درآمده بود، چند بار دست به دست شد تا در آخرین روز‌های جنگ نیز باز طعم تلخ اشغالگری متجاوزان را بچشد. با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور 1359، لشکر 2 پیاده کوهستان سپاه دوم عراق از چهار محور به مهران حمله کرد و در روز دوم مهر ماه از قسمت غربی وارد مهران شد و در جنگی تن به تن این شهر را به تصرف درآورد.

این منطقه از آن زمان به مدت حدود سه سال در اشغال دشمن بود. حتی بعد از فتح خرمشهر و عقب‌نشینی سراسری که ارتش عراق انجام داد، ارتفاعات مرزی و شهر مهران تحت تسلط دشمن باقی ماند تا اینکه مدتی بعد با اجرای عملیات والفجر 3 در سال 62، شهر مهران و ارتفاعات شمالی آن آزاد شد.

روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «ختم قرآن در جوار مزار شهدا» نوشت: به سراغ شهدا می‌روم. بزرگ‌ترین‌شان ۲۴ ساله و کم‌سن‌ترین‌شان ۱۷ ساله است. سعی می‌کنم مجموع سن پنج شهید را حساب کنم. یکی ۲۴ ساله است و دو نفر ۲۱ ساله و یکی ۱۷ ساله و آن یکی ۱۹ ساله. این پنج تن جمعاً ۱۰۲ سال عمر کرده‌اند. یعنی در اوج جوانی و نوجوانی‌شان قدم در مسیر جبهه و جهاد گذاشتند. چند روزی است که ماه مهمانی خدا، رمضان، را بدرقه کرده‌ایم. ماهی پر خیر و برکت که ایرانیان برکات آن را با فرزندان شهیدشان تقسیم می‌کنند و مراسم مذهبی خود را کنار مزار شهدا برگزار می‌کنند. زیارتگاه پنج شهید گمنام منطقه ۱۷ نیز در ایام ماه مبارک رمضان شاهد قرائت روزانه یک جزء از قرآن کریم بود. در یکی از روز‌های پایانی ماه رمضان ساعتی مهمان کرم شهدای گمنام میدان ابوذر (فلاح) تهران شدیم.

روزنامه «جمهوری اسلامی» در گزارشی با عنوان «شهید مشهدی جایگاهم را در بهشت نشان داد» نوشت: در مرحله اول کربلای 5 و در زمان پاتک سیداحمد پلارک از ناحیه سینه با تیر دشمن مجروح شد و سید محمد شکری و عباس بیات کمک کردند و بردنش عقب، محمد به احمد می‌گفت که اگه تو اونجا مجروح نشده بودی و من مجبور نبودم که عقب ببرمت حتما همون پشت دژ شهید می‌شدم که البته چهل روز بعد در تکمیلی کربلای پنج با اکبر بدیع عارض و محسن منفرد تو یک سنگر شهید شدند.

این روزنامه در گزارشی دیگر با درج عنوان «پیام شهیدان» آورد: شهید نورمحمد باقی‌زاده در سال 1347 در روستای آق‌یاجی از توابع بخش مرکزی شهرستان کلاله و در یک خانواده‌ مذهبی دیده به جهان گشود. دوران کودکی خود را در آغوش خانواده و در دل صحرای وسیع و دشتی سرسبز سپری کرد. سپس وارد دنیای تعلیم و تربیت شد و دوران ابتدایی را با موفقیت پشت‌سر گذاشت. با شروع جنگ تحمیلی عراق، این شهید بزرگوار علاوه بر تحصیلش، در امر کمک‌رسانی به رزمندگان اسلام خیلی تلاش می‌کرد. تا اینکه زمان خدمت سربازیش فرارسید و خود را مشتاقانه آماده کرد تا وظیفه دینی و میهنی خود را در مقابل دشمن بعثی، ادا نماید.

روزنامه «کیهان» در گزارشی با عنوان «مجذوب جذبه روح‌الله» نوشت: روحانی شهید «عبدالجبار قلی‌زاده»، در هشتم تیر 1344 متولد شد صدای «عبدالجبار» در گوش روستای «آغوزبن» می‌پیچید... با شروع جنگ تحمیلی او که تشنه جهاد بود، دو بار به جبهه رفت و حدود هفت ماه در آن وادی بلا به سر برد. در منطقه عملیاتی فاو مجروح شد اما به کسی نگفت و تن زخمی‌اش را در هاله‌ای از اخلاص نگه داشت. سپس به شلمچه رفت و آن روزها عبدالجبار داغ هجران بهترین دوستانش را در سینه داشت. در عملیات کربلای پنج امدادگر بود و عروج افلاکیان خاک‌نشین را نظاره می‌کرد. روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها را بیدار می‌ماند و روح را مهیای بهشت می‌کرد.

این روزنامه در یادداشتی به مناسبت سالگرد شهادت عارف سلحشور‌، مصطفی چمران با عنوان «مثل چمران بمیرید» آورد: مطالعه و دقت نظر در سرگذشت و نحوه زندگی هر یک از شهیدانی که در راه پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از پیروزی هم برای حفظ و نگهداری و تداوم آن‌، از جان شیرین مایه گذاشتند‌، نشان می‌دهد که این گران‌مایگان‌، سوای اینکه از خصوصیت مشترک همه شهیدان‌، یعنی سلامت روح‌، مناعت طبع و کرامت انسانی برخوردار بوده‌اند‌، در عین حال‌، ویژگی‌های فردی شاخصی نیز داشته‌اند که آن‌ها را از دیگران متمایز می‌کرده است. از جمله این شهیدان بزرگوار‌، دکتر مصطفی چمران است که شرح صفات انسانی و کمالات معنوی ایشان‌، فرصتی فراخ را می‌طلبد و در این نگاه گذرا فقط به عبارتی کوتاه، اما بسیار عمیق و پرمعنا از حضرت امام خمینی‌»ره» در‌باره وی اشاره می شود که پس از شهادت این دانشمند متواضع و سردار بلند مرتبه جبهه‌های حق علیه باطل در لبنان و فلسطین و ایران‌، در موضع نصیحتی ماندگار‌، به مخاطبین فرمودند‌: مثل چمران بمیرید!...

روزنامه «کیهان» درگزارشی با عنوان «پشتِ دردِ خویش، پنهان بود و رفت» نوشت: جانباز شهید «علی بیگدلی» سال 1342 در خدابنده زنجان متولد شد. او از سربازان بسیجی‌منش و غیور ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که پس از مدت‌ها نبرد در جبهه‌های دفاع مقدس، سال 1361 از ناحیه گردن قطع نخاع شد. 34 سال تخت بیمارستان و آسایشگاه، ویلچر و جراحت‌های پس از جنگ تحمیلی را صبوری کرد تا سرانجام پس از یک جراحی ناموفق و یک ماه بستری شدن در بخش ICU بیمارستان ساسان تهران، دعوت حق را لبیک گفت و به دوستان شهیدش پیوست. یکشنبه اول اسفند 95 جسم خسته‌اش در خاک نمناک قطعه 53 بهشت زهرا‌(س) آرام گرفت.

روزنامه «خراسان» در گزارشی با عنوان «عباس هم که رفت انگار بی بابا شده بودیم» آورد: صلابت وسخت کوشی زندگی روستایی درنگاه وکلامشان موج می زند. یادآوری سختی هایی که برادران شهیدشان تحمل کردند، چشم همه اعضای خانواده را بارانی می کند. می گویند: «ما هیچ وقت از نام شهیدانمان استفاده نکردیم، همان طور که خود شهدا دوست نداشتند از نامشان برای مسائل مادی استفاده کنیم.» آن ها مردان عمل بودند و با سخت کوشی سعی براین داشتند که به خانواده کمک کنند، به همین دلیل نتوانستند به تحصیل ادامه دهند و کار در زمین کشاورزی را برای کمک به پدر و مادر ترجیح دادند. امروز در جمع خانواده شهیدان عباس و رمضانعلی فروغی هستیم. مزارشان در «قله زو» شهرستان کلات نادری زینت بخش روستایی است که 12 شهید در دفاع مقدس تقدیم کرده است و یادواره شهدا در تاسوعای هرسال به همت اهالی وخانواده شهدا برگزارمی شود.

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «چرا برخی می گویند فرهنگ شهید و شهادت بس است؟» در گفت وگو با بانوی ژاپنی مادر شهید محمد بابایی نوشت: بانوی 80 ساله ژاپنی، متولد سال 1317 است که یکی از دو پسرش در عملیات والفجر یک به فیض شهادت نایل آمده است، کونیکا یامامورا ابتدا مثل خیلی از ژاپنی های دیگر دین بودایی داشته است که پس از آشنایی و ازدواج با یک تاجر ایرانی، سال ها قبل از انقلاب اسلامی ایران به دین اسلام مشرف می شود و فرزند دومش را که متولد سال 1342 در ایران است، راهی دفاع مقدس می کند. فرزندی که به تعبیر او جزو سربازان در گهواره امام خمینی(ره) درآن روزهای سخت سال 42بوده ولی سال ها بعد در جبهه ها به ایفای نقش واقعی خود پرداخته است؛ نکته ای که این مادر شهید از آن به خوبی یاد می‌کند.

** یادواره دفاع مقدس، پاسداشت باورها و ارزش ها
یاد و خاطره دوران دفاع مقدس پاسداشت باورها و ارزش های دلاورمردانی است که نفس خویش را فدا کردند تا آرمان هایشان فنا نشود.

روزنامه «جام جم» در گزارشی با عنوان ««چ» چند بعدی» به ابعاد مختلف شخصیتی شهید چمران از زبان برادرش مهندس مهدی چمران پرداخت و نوشت: حیف است که سهم سینمای ما از یک شخصیت بزرگ ملی همچون شهید مصطفی چمران فقط و فقط یک فیلم سینمایی باشد. با این حال همین فیلم «چ» باوجود پاره‌ای از نقدها به عنوان اثری قابل تامل و ارجاع در این زمینه، قابلیت تحلیل و بررسی را دارد. ابراهیم حاتمی‌کیا به‌عنوان کارگردان «چ»، در اظهارنظری عبارت «دردانه شهیدان جنگ» را درباره شهید چمران به کار برده بود. یکی از مهم‌ترین جنبه‌های شخصیت شهید چمران «هنرمند بودن» اوست که شاید در میان توانایی‌های برجسته دیگر این شهید همچون عرصه‌های مبارزه و علمی، مغفول و مهجور مانده و چندان امکان طرح و توجه نیافته باشد.

روزنامه «ایران» در گزارشی با عنوان «صاحبان این عکس‌ها چه کسانی هستند؟» آورد: با گذشت سال‌ها از پایان جنگ در جست‌و‌جوی چهره‌هایی هستم که در دوران صفیر گلوله، جان‌های سرشار از باور‌های شورانگیزشان، قلب من و دوربینم را تسخیر کرده بودند. اینک پس از سالیان، چشیدن دوباره طعم ملاقات آنان که ایمانشان با صلابت آهنین برابری می‌کرد را آرزومندم. آدم‌های درون قاب عکس درعمق سکوتشان حرف‌های بسیاری دارند که مرا به یاد آن روزهای آفتابی پر از صداقت می‌اندازند و امروزم را با دیروزم پیوند می‌دهند. هر بار که به این آدم‌ها خیره می‌شوم به عکاسی از آنان افتخار می‌کنم و از اینکه سرنوشتم در دوره‌ای با حیات آنان مشترک بوده حس خوبی را تجربه می‌کنم. آن روزها دغدغه همه آنان یافتن فرصتی بود تا خشونت جنگ را به محبت و عاطفه‌ورزی بدل کنند.

روزنامه «جوان» در گزارشی دیگر با عنوان «فرمانده وقتی شهید شد یک بسیجی ساده بود» آورد: آن‌هایی که در حوزه دفاع مقدس دستی بر آتش دارند، به حتم ماجرای اختلاف شهید حاج‌کاظم نجفی رستگار با فرماندهی سپاه و کناره‌گیری‌اش از فرماندهی تیپ 10 سیدالشهدا (ع) را شنیده‌اند. او در هنگام شهادت هشت روز مانده بود 25 ساله شود، پدر دختری 45 روزه و همسر زن جوانی بود که عشق در زندگی‌شان حرف اول و آخر را می‌زد. به تازگی که کتاب «رستگاری در جزیره» به قلم محمدعلی آقا میرزایی در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد، نویسنده ای که 20 کتاب در حوزه دفاع مقدس دارد.

**مدافعان حرم، حامیان ارزش های الهی
دفاع از اعتقادات، مرام ایثارگرانی است که جایگاه اندیشه و مکتب را فراتر از هر ارزشی دانستند و در کمال خضوع و خشوع، جام شهادت را در دیاری دور دست نوشیدند و مدافعان حرم اهل بیت(ع) شدند.

روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «جانباز شیمیایی که در رمضان شهید مدافع حرم شد» نوشت: شهید زلقی برای مردم دزفول با فعالیت‌های فرهنگی‌اش شناخته می‌شود. اعتقاد داشت از ظرفیت مساجد برای پر کردن اوقات فراغت جوانان باید استفاده شود و برای آن‌ها کلاس‌های تربیتی، معرفتی و ورزشی برگزار کنند... در روز تشییع پیکر شهید زلقی همه کارشان را نیمه‌تمام گذاشتند تا خودشان را برای وداع با قهرمان شهرشان برسانند. یک دزفول بود و یک حاج محمد. به خاطر فعالیت‌های فرهنگی مداومش، برای خاطراتی که از جنگ داشت و برای تیر و ترکش‌هایی که بر تنش نشسته بود و به خاطر مردانگی‌اش همه او را می‌شناختند.

این روزنامه در گزارشی با عنوان «امان از دلتنگی‌های پدرانه» آورد: یک نفر ماجرای رزمنده‌ای را تعریف می‌کرد که شب عملیات عکس کودک خردسالش را به این و آن نشان می‌داد و بغض می‌کرد. راوی می‌گفت: آن موقع 17 سال داشتم و رو به آن رزمنده گفتم: «اینجا باید از تعلقات بگذری و فکر این چیز‌ها را نکنی.» نگاه معناداری به من کرد و گفت: «هر وقت بابا شدی می‌فهمی چه حالی دارم.» نمی‌دانم راوی این حکایت بعد‌ها که پدر شد تا چه حد توانست حال آن شب رزمنده داستانش را درک کند. اما اگر خوب نگاه کنیم، سراسر جبهه‌های دفاع مقدس و دفاع از حرم مملو از چنین حکایت‌هایی است؛ پدرانی که با وجود عشق و علاقه به فرزندانشان همه را وانهادند و کربلایی شدند.

در ادامه این گزارش آمده است: بهانه این یادداشت نامه شهید محمدرضا زاهدی از شهدای لشکر فاطمیون شد که اخیراً در فضای مجازی منتشر شده است. شهید در این نامه می‌نویسد: «دلم تنگ شده برای خانواده‌ام. اسم نمی‌برم همه. ولی امروز و دیروز دلم برای الهه خیلی تنگ شده. الهه بابا. الهی بابا فدات بشه دخترم. ان‌شاءالله اگه خدا خواست که برگشتم دلم می خواد بگیرمت تو بغلم و نوازشت کنم دخترم.» محمدرضا هیچ وقت برنگشت تا الهه‌اش را نوازش کند.

روزنامه «جوان» در گزارشی دیگر با عنوان «مطالعه آثار استاد مطهری مقداد را آماده شهادت کرده بود» روایتی از مجاهدت شهید لشکر زینبیون محمدمقداد مهدی از زبان خانواده و همرزمانش نوشت: در وصف مجاهدت و دلاوری لشکر زینبیون همین بس که امام خامنه‌ای فرمود: «سلام من را به مدافعین حرم پاکستانی برسانید، زینبیون خیلی خوب می‌جنگند، خیلی خوب مجاهدت می‌کنند. سلام من را به پدر‌ها و مادر‌ها و خانواده‌های‌شان برسانید.» برای آشنایی با زوایای زندگی شهید محمدمقداد مهدی از لشکر زینبیون به سراغ خانواده و دوستان شهید رفته‌ایم که ماحصلش را پیش رو دارید.

این روزنامه در گزارشی با عنوان «شهادت در شام یک تیر و 14نشان است» آورد: ابوالفضل از همان چهار، پنج سالگی علاقه خاصی به لباس سپاه داشت. آن‌قدر به مادرش اصرار کرد که سرانجام یک دست لباس استفاده شده پدرش را به قد و قواره ابوالفضل درآورد؛ با همان آرم و همان کمربند. تا مدت‌ها هر جا می‌خواستند بروند، آن لباس‌ها را می‌پوشید. پدر ابوالفضل از بچه‌های جبهه و جنگ بود. جبهه‌های اهواز، جنوب، سیستان و بلوچستان و هر جا که نیاز بود می‌رفت. عاقبت علاقه ابوالفضل کار دستش داد و خودش هم پاسدار شد و سرانجام لباس فرم پاسداری به قد و قواره خودش به تن کرد. لباسی که رخت شهادتش شد.

ابوالفضل قبل از رفتن به سوریه به همسرش گفت: شهادت در سوریه حکم یک تیر و 14 نشان را دارد. گفتم یعنی چه؟ گفت: هر کس در سوریه به شهادت برسد سرش بر بالین 14 معصوم (ع) است. چون در حال حاضر آن‌ها همراه مدافعان حرم حضرت زینب (س) هستند. اگر غیر از این بود، تاکنون تکفیری‌ها حرم را با خاک یکسان کرده بودند.

روزنامه «کیهان» در گزارشی باعنوان «دانشجوی علوم سیاسی و شهادت در دفاع از حرم حضرت زینب (س)» نوشت: شهید اکبر شهریاری، اول فروردین 1363 در تهران در محله کیانشهر به دنیا آمد. ایشان در دانشگاه امام حسین(ع) و در رشته علوم سیاسی درس خوانده است. او حافظ کل قرآن، عامل به قرآن، بسیار خوش رو و شوخ طبع، اهل تفریح و گردش، ورزشکار، دل رحم، دلسوز دیگران و پیگیر برای حل مشکلاتشان، بخشنده، آمر به معروف و ناهی از منکر، سر به زیر و باحیا، باغیرت، هیئتی و مطیع رهبر بود.

پژوهش**1699**2059**9131

نظر شما