شناسهٔ خبر: 26246153 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: میزان | لینک خبر

معرفی کتاب؛

فوتبال هم مثل جنگیدن است/کتابی که باید همزمان با جام جهانی فوتبال خواند

خبرگزاری میزان- کتاب "فوتبال و جنگ" نوشته محمد جوانبخت بر اساس زندگی شهید ناصر کاظمی روایتی تازه از فوتبال پشت های جبهه های نبرد حق علیه باطل بوده که توسط انتشارات سوره و به چاپ و نشر رسیده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، کتاب "فوتبال و جنگ" نوشته "محمد جوانبخت" بر اساس زندگی شهید ناصر کاظمی روایتی تازه از فوتبال پشت های جبهه های نبرد حق علیه باطل بوده که توسط انتشارات سوره و به چاپ و نشر رسیده است.

بازی که تمام شد، کسی حال و حوصله حرف زدن نداشت. از خجالت سرمان را انداختیم پایین. "ناصر" که کاپیتان بود، گفت: حرف گوش نمی‌کنید. صدبار گفتم فوتبال هم مثل جنگیدن است. هر کس جای خودش باید درست بازی کند ولی به گوشتان نرفت که نرفت، این هم نتیجه‌اش! پنج تا گل خورده بودیم.

این متن، بخشی از کتاب فوتبال و جنگ زندگی داستانی شهید ناصر کاظمی از مجموعه قصه فرماندهان است.

فوتبال هم مثل جنگیدن است/کتابی که باید همزمان با جام جهانی فوتبال خواند///////////////////////پنجشنبه

ناصر کاظمی در خرداد 1335 در تهران متولد شد. در دانشگاه تربیت بدنی خواند و همزمان با تحصیل، به کار معلمی در مدارس جنوب تهران پرداخت. پس از شروع جنگ تحمیلی به مناطق غرب کشور اعزام می شود و به فرماندهی سپاه پاوه می‌رسد و سرانجام در 6 شهریور 1361 حین پاکسازی محور پیرانشهر ـ سردشت‌ به شهادت رسید.

محمود جوانبخت نویسنده کتاب "فوتبال و جنگ" در تدوین این کتاب مصاحبه‌هایی با برادر شهید کاظمی و همرزمان وی انجام داده است. همچنین از منابع مکتوبی که درباره سرداران شهید استان تهران تهیه شده، به خوبی استفاده کرده است. او از زندگی شهید کاظمی 8 حادثه جالب و سوژه داستانی را کنار هم قرار داده است.

فوتبال هم مثل جنگیدن است/کتابی که باید همزمان با جام جهانی فوتبال خواند///////////////////////پنجشنبه

"پاهای خونی"، "حسادت"، "غریبه‌ها"، "فرماندار موفرفری!"، "توکل بر خدا"، "عینک آقای رئیس جمهور"، "فوتبال و جنگ" و "او هنوز زنده است" فصل‌های این کتاب است.

آخرین قصه این کتاب، خاطره یکی از دوستان کاظمی است. در این خاطره به زمانی اشاره می‌شود که وی برای سفر مکه برگزیده شده بود. ناصر کاظمی به وی پیشنهاد می‌کند به جای خودش به این سفر برود و می‌گوید: شاید تو مکه بروی و من پیش خدا بروم. صبح روزی که دوست کاظمی آماده اعزام به مکه می‌شود خبر شهادت وی را از رادیو می‌شنود.

انتهای یام/

نظر شما