شناسهٔ خبر: 26224891 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: راه دانا | لینک خبر

روایت یک شاهد عینی از فاجعه بمب‌گذاری در حرم مطهر رضوی

هیچ اثری از خادم نمانده بود/ بوی گوشت سوخته و غبار غلیظ مشام را آزار می‌داد

به سمت مردجوان دویدم و کمی به او نزدیک شده بودم که به یکباره حرم با صدای انفجار بلندی بسیار لرزید، صدای انفجار به قدری بلند بود که مرا میخ کوب کرد! یک آن تمام اتفاقات در ذهنم مرور شد؛ نمی دانستم به سمت مردجوان بروم یا به سمت ضریح امام رضا (ع)

صاحب‌خبر -

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از صبح توس؛ سی‌ام خردادماه سال 1373 و هم‌زمان با عاشورای حسینی انفجاری توسط منافقین در حرم مطهر رضوی رخ داد که باعث به شهادت رسیدن 26 زائر و مجاور و مجروح شدن بیش از 300 نفر شد.

صبح آن روز درحالی‌که تعداد زیادی از مردم در حال برپایی عزاداری برای سید و سالار شهیدان بودند و دسته‌های عزاداری به وفور وارد حرم مطهر می‌شدند، عده‌ای از منافقین کوردل با برنامه‌ای از پیش تعیین‌شده تصمیم به انفجار حرم مطهر رضوی را گرفتند.

برای بازخوانی ماجرا به سراغ یکی از اعضای کمیته انقلاب اسلامی آن زمان حرم رفتیم تا از زبان او ماجرا را روایت کنیم.

 

"علی فلاح" یکی از حاضران در روز واقعه است که ماجرای انفجار در حرم مطهر را این‌گونه روایت می‌کند.

هم‌زمان با عاشورای حسینی، همانند سایر روزها از ساعت هشت صبح در حرم در حال گشت زنی بودم، مأموریت من در آن روز اطراف روضه منوره و ضریح امام رضا(ع) بود؛ به علت حجم بالای جمعیت و رفت‌وآمد تعداد نیروهای امنیتی را در این محدوده افزایش داده بودند.

حوالی ساعت 14 و 10 دقیقه ظهر مشاجره یک جوان به‌ظاهر ساده و قدبلند با یکی از خادمان حرم نظرم را جلب کرد، نامحسوس نزدیک‌تر شدم تا ببینم علت چیست؟

ازآنجایی‌که آن زمان نیروهای کمیته انقلاب موظف به فعالیت نامحسوس بودند، لباس شخصی و ظاهر معمولی داشتم و هیچ‌کدام از مردم حتی به من و همکارانم شک نمی‌کردند.

نزدیک‌تر شدم اما پیش‌فرض ذهنی‌ام نه‌تنها به بمب‌گذاری که حتی به دعوا میان خادم و مرد جوان هم نمی‌رسید زیرا همانند دیگران با خود می‌گفتم مگر می‌شود در این روز عزیز افرادی باهم دعوا کنند آن‌هم در مقابل امام رضا (ع)!

خادم کنار یک ستون ایستاده بود و آن فرد هم یک کیف چرمی قهوه‌ای در دست داشت و از او التماس می‌کرد که چند دقیقه کیف را در کنار خود نگه دارد تا او برود و ضریح را ببوسد و بازگردد اما از آن پسر اصرار و از خادم انکار.

بی خیالی ام بیشتر شد؛ بعد از دو سه دقیقه صدای گریستن مرد جوان توجهم را جلب کرد و نگاه ترحم آمیز خادم او را به سمت ضریح فرستاد و کیف را زیر یکی از همان ستون ها کنار خادم گذاشت تا به قول خودش به سمت ضریح برود.

با چشمانم دنبالش کردم، اما خیلی عجیب بود، اصلا به سمت ضریح نرفت بلکه در میان جمعیت با سرعت زیاد از روضه منوره خارج شد و دوید، یک آن به خودم آمدم و به سمتش دویدم تا او را بگیرم و بازرسی کنم اما کیف را فراموش کردم و راستش حتی به ذهنم بمب گذاری هم خطور نمی کرد.

به سمت مردجوان دویدم و کمی به او نزدیک شده بودم که به یکباره حرم با صدای انفجار بلندی بسیار لرزید، صدای انفجار به قدری بلند بود که مرا میخ کوب کرد! یک آن تمام اتفاقات در ذهنم مرور شد؛ نمی دانستم به سمت مردجوان بروم یا به سمت ضریح امام رضا (ع).

پاهایم مرا به سمت ضریح کشاند، اولین صحنه ای که دیدم مردی بودی که بدون سر در حال دویدن بود و خون از گردنش بیرون می زد و به یکباره در مقابلم ایستاد و زمین خورد، می دانستم وارد روضه منوره که بشوم این صحنه‌ها برایم عادی می شود.

وارد محل انفجار شدم تا افراد نیمه جان را نجات دهم، اولین محلی که نظرم را جلب کرد دقیقا همان ستونی بود که خادم در کنار آن ایستاده بود اما هیچ اثری از خادم نمانده بود، بوی گوشت سوخته و غبار غلیظ کاملاً در فضا پیچیده بود و خون در اطراف ضریح در حال طواف بود.

این ماجرای دردناک، شاید آخرین حادثه تروریستی بزرگ بود که توسط منافقین کوردل در جمهوری اسلامی با این شدت و عظمت اتفاق افتاد اما دل های عاشقان بسیاری را به سمت خود جلب کرد.

در همان روز که منافقین و ضد انقلاب  گمان می کردند که مردم از شدت ترس عزاداری خود را رها کرده و به خانه هایشان می روند اما سیل مشتاق جمعیت به شهادت تمام حرم مطهر را پر کرد و به تشییع شهدای عاشورای 73 پرداختند.

 

این بمب‌گذاری در محلی واقع در قسمت بالای سر ضریح انجام و منفجر شد. بر اثر شدت انفجار که طبق نظر کارشناسان مربوطه حجم آن معادل ۱۰ پوند(۴٫۵ کیلوگرم) ماده منفجره تی.ان.تی بود، ۲۶ نفر جان داده و بیش از ۳۰۰ تن زخمی شدند.

 

انتهای پیام/

نظر شما