ایران آنلاین /حسن فرامرزی
ایده آغازین این گفتوگوها از اینجا آمد: ما سر راه آدمهایی که در امتداد خیابان دکتر شریعتی از پیچ شمیران تا میدان قدس قدم میزنند سبز میشویم و در یک بستر جغرافیایی نمادین گوشهای مهم از تاریخ روشنفکری این کشور را به بحث میگذاریم اما مثل همه ایدههایی که در این آب و خاک گریزی جز کوچکتر شدن ندارند - چون در آن صورت احتمالاً به دهها آدم و دهها روز نیاز داشتیم - ناگزیر این جغرافیا آب رفت و آب رفت تا به پارکی در گوشهای از این خیابان رسید. همه گفتوگوهایی که در این مطلب درباره شریعتی میخوانید روز 26 خرداد در پارک اندیشه واقع در خیابان دکتر علی شریعتی، پایینتر از پل سید خندان در یک زمان یک ساعته گرفته شده است. ترتیب زمانی گفتوگوها ناگزیر به هم خورده و پس و پیش شده اما همه گفتوگوها و نامها واقعی است و به اصل حرف مصاحبه شوندگان وفادار ماندهایم.
ببخشید من خبرنگار روزنامه ایران هستم، 29 خرداد سالمرگ دکتر شریعتی است - با دست خیابان را نشان میدهم - همین خیابانی که به اسم ایشان است. چقدر شریعتی را میشناسید؟
از اول باید شروع کرد.
بفرمایید.
ایشان در کاهک اطراف مزینان به دنیا آمد، بعد عرض شود به حضور سرکار، پدرش محمدتقی شریعتی بود. ایشان در همان کاهک درس خواند و بعد رفت مشهد. مشهد مدرسه رفت و جزو انجمن محصلان بود و دیپلم دانشسرای مقدماتی را گرفت، شاگرد خوبی بود و بعد بورس گرفت برای فرانسه و بعد دکترای.... ـ سعی میکند به یاد بیاورد - الان یادم نیست...
دکترای جامعه شناسی
آفرین. بعد حرکت میکند میآید ایران. دم مرز میگیرند و میاندازندش زندان، ایشان سه تا دختر و یک پسر داشت. درباره حضرت محمد در حسینیه ارشاد سخنرانی کرد. من، هم دانشگاهی هستم و هم آموزش وپرورشی. چند سالی هم آلمان بودم.
چه خواندید آلمان؟
جغرافیا. داشتم عرض میکردم دستگیر میشود و بعد آزادش میکنند و بهعنوان استادیار دانشگاه دوباره به مشهد میرود، تدریس میکند اما دوباره تحت فشار قرار میگیرد و میرود خارج. خب بچههایش را گروگان گرفتند. پسر یا دخترش را و آنجا گفتند سکته کرده اما معلوم نشد چه بود. بعد ایشان را در سوریه دفن کردند. من فامیلیام سوادکوهی است. این ترس را داشتند که اگر جسد را به ایران بیاورند تظاهرات شدیدی شود و برای حکومت دردسر درست شود.
از شریعتی کتابی خواندهاید؟
نه نخواندهام.
کنجکاو هم نشدید؟
نه.
حالا میخواهید سعدی را بگویم؟ حافظ را بگویم؟ پروین اعتصامی را بگویم؟
- منظور پیرمرد، زندگینامه سعدی و حافظ و پروین اعتصامی است - ما که دوست داریم.
ایرج میرزا را بگویم؟
امیدوارم فرصتی پیش بیاید همه اینها را از شما بپرسیم.
می خواهم خداحافظی کنم که مچ دستم را میگیرد و میگوید: صبر کن خودت چه کارهای؟
من خبرنگارم.
سواد من در آن حد نیست. شما قله اورستی ما روی این تپهها - با دست تپههای کوچکی روی هوا رسم میکند -
این طور نگویید استفاده میکنم.
دکتر شریعتی در دانشسرای مقدماتی درس خواند و لیسانسش را گرفت و شد شاگرد اول و بورس گرفت و برگشت که دم مرزاو را گرفتند.
بله فرمودید. جناب سوادکوهی استفاده کردیم.
فامیلیات را نگفتی.
فرامرزیام.
فرامرزی جان ببخشید وقتتان را گرفتم. سه چهار روز پیش دعوتمان کردند باغ فردوس، چلوکبابی شمشیری. خب من پیش دانشگاهی درس میدادم. بچهها آمده بودند همه دکتر، همه مهندس، همه تحصیلات بالا، یکی آمد گفت سوادکوهی! من الان دانشگاه نیویورک هستم. یادت هست سر کلاس به من چه گفتی؟ به من گفتی خیلی خری. گفتم الان هم میگویم خیلی خری. - خنده بلند پیرمرد - خواستم به شما بگویم این خاطرهها میماند.
من نگران شریعتیام اما آقای سوادکوهی مرا در تور انداخته و رها نمیکند. در ادامه حدود 10 دقیقه دیگر درباره اینکه چرا اوتاوا بهعنوان پایتخت کانادا انتخاب شد برایم حرف میزند و در ادامه با لحن معصومانهای میگوید برایت از کانال سوئز حرف بزنم؟ از پاناما حرف بزنم؟ زندگی هیتلر را برایت بگویم؟ زندگی تیمورتاش را برایت بگویم؟ زندگی ارسطو را بگویم؟ افلاطون را بگویم؟
پیرمرد حدود پنج دقیقه درباره اینکه افلاطون چطور کار را بر خواب ترجیح میداد و چه تکنیکهایی در این باره داشت سخن گفت. بعد درباره ارسطاطالیس که وزیر اسکندر بود و... همه اینها زمانی گفته میشود که مچ من در گرو پیرمرد بود این یعنی هنوز زنگ نخورده است اما به هر جان کندنی بود بالاخره از تورش بیرون میافتم، چند نفس عمیق میکشم تا حالم جا بیاید و دوباره به یاد بیاورم برای چه به این پارک آمده بودم.
×××
مردی دانش آموخته زبان انگلیسی، 38 ساله.
من فقط میتوانم بگویم پسرخاله ایشان استاد ما در دانشگاه بود. خاله ایشان هم تا چند سال پیش جلوی دانشگاه تهران کتابفروشی میکردند اما آنچه درباره ایشان گفته میشود شاید به طور کامل حقیقت نداشته باشد.
منظورتان از آنچه درباره ایشان گفته میشود چیست؟
افکاری که در کتابهایش دارد و درِ باغ سبزی که آن زمان نشان داد.
میخواهید بگویید شریعتی را خیلی بزرگ کردند؟
بله خیلی بزرگ، ما ایرانیها عادت داریم از یک آدم معمولی سریع رستم بسازیم.
کتابی از شریعتی خواندهاید ؟
بله «فاطمه، فاطمه است» را خواندم ولی برایم جالب نبود.
می توانید خلاصه مباحث کتاب را بگویید؟
دوست نداشتم و به خاطر همین چیزی در ذهنم نمانده. - با لحنی محکم - کسی که سنگ حجاب را به سینه میزد ولی خانومش در اروپا آن طوری میگشت این تناقض است. من دکتر حسابی را فوقالعاده بالاتر از شریعتی میدانم اما شما یک خیابان به اسم دکتر حسابی نمیبینید. فقط یک خیابان در شمیران به اسم ایشان است. ببینید دکتر شریعتی یک تئوریسین بود و نسل امروز او را قبول ندارند. ما امروز جهان سوم را هم رد کردهایم و رفتهایم جهان دهم. دیروز اینجا بعد فوتبال مردم تا 3 و 4 نصف شب سر و صدا راه انداخته بودند. واقعاً آدمهایی که خانههایشان اینجاست و میخواستند استراحت کنند چه گناهی کرده بودند. تئوری و تئوریسین به درد جامعه ما نمیخورد.
×××
ما کارمان از دکتر شریعتی گذشته است. مخصوصاً رِنج سنی من.
چند سالتان است؟
متولد 71. شما الان از هفتاد و یکیها بپرسید میگویند ما آنقدر صنم داریم که یاسمن توش گمه. دکتر شریعتی شاید آدم بزرگی باشد من کتابی هم از او خواندهام به نام اخلاق، خب! اوکی بود. من نگرشش را دوست داشتم اما نگرشی که داشت در روند روزانه و اصولی ایرانِ الان نیست. نمیدانم چه بگویم. متأسفم برای اینکه دکتر شریعتی را کامل نمیشناسم. ما یاد گرفتهایم فقط غریبهها را بشناسیم. شما کتابهای تاریخی را نگاه کنید میبینید ما ابن ملجم را میشناسیم اما بابک خرمدین را نمیشناسیم، کسی که چقدر پهلوانی کرد، دلاوری کرد. یکی مثل عباس میرزا را نمیشناسیم که دوره ناصرالدین شاه چه کرد. دلاورهای گمنام خودمان را نمیشناسیم.
دوستانت چطور؟ شریعتی میخوانند؟
ما «نت وُرکر»یم. شغلی که در خلأ کار میکند. اکثر رفیقهای من هم این طورند. توی این نت داریم یاد میگیریم موفقیت را آن طرف آب از جو فابرگاس بگیریم از رندی گِیج.
چه خواندهای؟
فوق دیپلم روانشناسی گرفتم و تعمیرکار پرینتر هستم.
اسمت؟
پویا.
ممنونم پویا که وقتت را به من دادی.
×××
ببخشید من خبرنگار روزنامه ایران هستم.
داداش! امروز چندمه؟
امروز بیست و... - به ذهنم فشار میآورم - فکر کنم بیست و پنجم باشد. نمیدانم.
پس چه جور خبرنگاری هستی که نمیدونی امروز چندمه؟
حق با شماست.
یارانه را بیست و هفتم میریزند؟
فکر کنم نمیدانم. اجازه میدهید سؤالی از شما بپرسم؟
بپرس.
29 خرداد سالمرگ دکتر شریعتی است. اگر در دو سه جمله بخواهید شریعتی را توصیف کنید چه میگویید؟
مرد بزرگی بود.
کتابهایش را خواندهاید؟
کتاب نه ولی جملاتی از ایشان هست.
جملات را کجا دیدهاید؟
روی دیوار.
یک جمله از شریعتی میتوانید بگویید؟
جملات زیبایی گفته اما حضور ذهن ندارم. - مکث طولانی - خدایا زندگی را به من بیاموز، مُردن را خود خواهم آموخت.
درود بر شما.
تحصیلاتتان چقدر است؟
دیپلم.
چند سال دارید؟
52 سال.
اگر دوست دارید اسمتان را هم بگویید.
جواد منفرد.
×××
اگر بخواهید شریعتی را در دو سه جمله توصیف کنید،چه می گویید؟
نمیشه گفت. حقیقت تلخ است.
میتونی یک ذره بیشتر باز کنی؟
حقیقت تلخ است نمیشه گفت.
کتابی از شریعتی خواندهای؟
همشهری ماست. من هم سبزواریام اما حقیقت تلخ است نمیشه گفت.
چه خواندهاید؟
مدیریت.
چند سال دارید؟
33 سال.
اسمتان؟
نمیتوانم بگویم.
ولی دوست داشتم دو سه جمله درباره شریعتی میگفتی.
من شناخت کاملی دربارهاش دارم اما حقیقت تلخ است.
این حرف شما عجیب است. خیلی مبهم حرف میزنی.
نان ما را آجر نکن.
از چه میترسید؟ اسمت را نمیزنیم.
نه نمیتوانم.
درود.
×××
سه پسر روی نیمکت نشستهاند، هر سه دوربین حرفهای به دست و احتمالاً دانشجویان عکاسی، به آنها نزدیک میشوم.
حمیدرضا شاپور، 26 ساله دانشجوی شیمی و علاقهمند به عکاسی: شریعتی معمار انقلاب ایران و شاید بشود گفت بزرگترین روشنفکر دینی.
کتابی از شریعتی خواندهای؟
من تاریخ ادیانش را خواندهام.
شما؟
من نظر خاصی ندارم.
اسمتان؟
ماهان، گرافیک میخوانم و 27 ساله ام.
تا حالا درباره شریعتی کنجکاوی نکردهاید؟
نه کنجکاو نبودهام چون راجع به انقلاب کنجکاو نیستم و دوستش هم ندارم.
و شما؟
من هم نو کامنت هستم.
اسمتان؟
پیام سامی 26 سال دارم و حسابداری خواندهام.
×××
مردی میانسال زیر آلاچیق بزرگ وسط پارک مثل مجسمه مرد متفکر رودن چنان نشسته است که یادآور آن شعر شاعر نازک خیال است که «به سراغ من اگر میآیید نرم و آهسته بیایید.» با عذاب وجدان بسیار به او نزدیک میشوم مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهاییاش، به قیافهاش میخورد دو سه کتابخانه بزرگ را قورت داده باشد.
نه من هیچ شناخت مکتوبی ندارم. فقط چیزهایی این طرف و آن طرف دربارهاش شنیدهام.
و کنجکاو هم نشدید که چیزی دربارهاش بخوانید؟
نه.
×××
یک مرد مُسن دیگر.
با دکتر شریعتی آشنایی دارید؟
بله، قبل از انقلاب کتاب ایشان را خوانده بودم.
کدام کتاب؟
فاطمه، فاطمه است. آن کتابی هم که درباره مکه رفتن نوشته، اسمش چه بود؟
حج.
بله، حج را هم خواندهام.
اگر بخواهید شریعتی را در چند جمله توصیف کنید؟
استاد هستند. استاد خوب و بیضرر، استاد قابل استفاده.
میخواهم سؤال بعدی را بپرسم اما پیرمرد ناگهان عصبی میشود و میگوید بیخیال شو تو رو خدا. دستانش را تند و تند روی هوا تکان میدهد. با این حال من سماجت میکنم و میپرسم: فرزندانتان چقدر با شریعتی آشنا هستند؟
هیچی. هیچ. این سؤالات را از آدمهای باسواد بپرس.
×××
دو خانم از روبهرو میآیند. به آنها سلام میدهم. جا میخورند، سعی میکنم سریع خودم را معرفی کنم که آن شوک ناگهانی فروکش کند و شانسم را برای گفتوگو از دست ندهم با این همه نخستین واکنش یکی از خانم ها: وای! ترسیدم.
واقعاً معذرت میخواهم. 29 خرداد سالمرگ دکتر شریعتی است. از شریعتی چه میدانید؟
این خانم از خارج آمدهاند و خیلی آشنایی ندارند. به نظر من شریعتی کسی بود که توانست فقط مذهب را در ایران رواج بدهد. چیزی که امروز زیاد طرفدار ندارد.
خانمِ از خارج آمده بین حرف دوستش میپرد: شریعتی حضرت زهرا و زینب را سمبل حجاب معرفی کرد اما فکر کنم همسر و دخترش در اروپا بیحجاب بودند. این نظر شخصی من است.
اگر دوست دارید اسمتان را هم بگویید.
نه.
ممنونم.
×××
یکهو بین سه دختر و یک پسر که دهه هفتادیاند و احتمالاً بیست و دو سه سال بیشتر ندارند نازل میشوم. درهمان آغاز پسر جوان از حلقهمان بیرون میرود، با خنده به او میگویم محاکمهای در کار نیست اما ترجیح میدهد بیرون باشد.
دختر اول: - بعد از کلی بساط خنده - خیلی دوست دارم شریعتی را بشناسم اما واقعاً تا حالا وقت نشده است.
دختر دوم: من فقط اسم کتابهایشان را شنیدهام.
مثلاً؟
- با علامت سؤال و تردید - فاطمه، فاطمه است؟
بالاخره شما چراغ اول را روشن کردید.
فقط اسم این کتاب را شنیدهام و میدانم که مرد بزرگی هستند.
شما چی؟
دختر سوم: هیچ.
حالا نوبت پسر جوان است. از او میپرسم چرا از حلقهمان بیرون آمدی؟
معذرت میخواهم ولی من خیلی در این داستانها شرکت نمیکنم. شرمنده.
چقدر تحصیلات داری؟
من لیسانس بیهوشی هستم.
اسم شریعتی برایتان کنجکاوی هم نمیآورد؟
چرا یک چیزهایی دربارهاش میدانم.
بفرمایید، استفاده میکنم.
یک جمله خیلی قشنگی دارد درباره امام حسین که من خیلی دوستش دارم. مضمونش این است که امام حسین تشنه آب نبود، تشنه یاری کردن بود.
اسمتان؟
فرشید.
فرشید چند سال داری؟
25 سال.
×××
سؤالم را از مرد میانسالی که تمام قد روی صفحه نمایشگر تلفن همراهش خم شده میپرسم.
- با سکوت و مکث زیاد - دکتر شریعتی آدم به روزی بود و به نوعی پیوند میان روحانیت و دانش روز. دکتر شریعتی کسی است که از زمان خودش بسیار جلوتر بود. ما کمتر کسی را مثل ایشان میتوانیم پیدا کنیم. دانشگاهیان ما هنوز که هنوز است کتابهایش را میخوانند و میفهمند با اینکه ایشان سالها پیش از دنیا رفتهاند اما هنوز بسیاری از کتاب هایشان نو و جالب است و خواندنش به آدم اضافه میکند. کتابهایی که از دکتر میخوانی راجع به جهان بینی و مسائلی است که تمام انسانها اعم از اینکه دانشگاهی باشند یا نباشند، مذهبی باشند یا نباشند، باسواد باشند یا نباشند کاملاً به دردشان میخورد.
چرا فکر میکنید به درد همه میخورد؟
چون راجع به قوانین رایج در هستی صحبت کرده است.
شما چند سالتان است و چه خواندهاید؟
من مهندسی نساجی خواندهام و 44 سال دارم.
نسل من و شما تا حدودی شریعتی را خوانده، فکر میکنید نسل جدید شریعتی را میخواند؟
چون دوست و رفقا و همپالکیهای من در این نسل نیست جواب جامعی نمیتوانم بدهم اما ایشان یک خورده مهجور مانده. شاید اگر رسانه ما به کتابهای ایشان میپرداخت یا همایشهایی برای شناخت ایشان برگزار میشد وضع این طور نبود. من پیشنهاد میکنم جاهایی که دهه هفتادیها هستند همایش برگزار شود یا حتی وسط یک برنامه موسیقی یک پاز بدهند، یک پاز پنج دقیقهای تا دو صفحه از کتاب ایشان خوانده شود.
اگر دوست دارید اسمتان را بگویید.
من شهاب رنجبران هستم.
ممنونم که وقتت را به ما دادی.
×××
روی یک نیمکت نشسته و دور و برش چند کتاب چیده است. اجازه میخواهم کنارش بنشینم. چشمانم به عناوین کتابهایش میافتد. سه کتاب او درباره رمز و رازهای پولدار شدن است. سطرهای کتاب را با دقت هایلایت کرده، با این حال در حال نتبرداری است.
خوشحالم اهل مطالعه هستید. اگر بخواهید شریعتی را در چند جمله توصیف کنید چه میگویید؟
شناختی ندارم و کتابهایش را هم نخوانده ام. من بیشتر کتابهای نویسندگان خارجی درباره موفقیت را میخوانم.
چرا اینها بیشتر برایتان جذاب است؟
چون هدفم همین است و میخواهم پولدار شوم.
چند سال دارید؟
59 سال.
فرض کنید کسی به شما بگوید اگر تا الان میتوانستید، پولدار شده بودید. به او چه میگویید؟
خب دو سه سال است میخوانم و قبلاً اهل مطالعه نبودم.
چرا در این سن تصمیم گرفتید پولدار شوید؟
بابت ضعفهایی که دارم. من خانه نداشتم و ماشین نداشتم اما الحمدلله روز به روز دارم پیشرفت میکنم.
تحصیلاتتان؟
دیپلم دارم اما در این سه سال زیاد مطالعه کردم.
می توانم بپرسم چه ماشینی خریدهاید؟
یک خورده پایین است.
اشکال ندارد. پراید خریدهاید؟
نه هنوز نخریدهام. اپتیمای 2018.
آها یعنی میخواهید در آینده بخرید؟
ان شاءالله.
خانه چی؟
نوساز خریدهام.
کجا جسارتاً؟
طرف میدان سپاه، من 25 سال مستأجر بودم.
شغلتان؟
عطر، ادوکلن و لوازم آرایشی خرید و فروش میکنم.
×××
پیرمردی با عینک ته استکانی در حال قدم زدن در پارک.
روز شما بخیر. من خبرنگار روزنامه ایران هستم. 29 خرداد سالمرگ دکتر شریعتی است. اگر شریعتی را بخواهید در دو سه جمله توصیف کنید...
تا آنجایی که میدانم آدم خیلی خوبی بود.
کتابهایش را خواندهاید؟
نه - این طرف و آن طرف را میپاید -
حواستان اینجا نیست انگار.
من دنبال بچه گربهها میگردم غذا برایشان آوردهام.
چه کار قشنگی. من مزاحمتان نمیشوم. اگر ممکن است فقط یک جمله از شریعتی بگویید؟
نمیدانم.
ممنون.
×××
مردی میانسال و سیاه پوش با ظاهری مذهبی در گوشهای از پارک بساط کتابفروشی پهن کرده است.
من حضور ذهن ندارم. فقط میدانم هر کسی کتاب «زن» و «فاطمه، فاطمه است» را بخواند شریعتی را میفهمد
شما این کتابها را خواندهاید؟
بله.
مبنای بحث شریعتی در این کتابها چیست؟
- سکوت - همه چی.
مثلاً اگر بخواهید به یک مورد اشاره کنید؟
ذهنم خیلی درگیر است. - ذهنم خیلی درگیر است را با استیصال عجیب و با تمام بدنش میگوید طوری که ترجمهاش برای من میشود: لطفاً بیش از این مزاحم نشوید -
بسیار خب. چند سال دارید و چه خواندهاید؟
48 سال دارم، فوق دیپلم برق.
خیلی ممنونم.
×××
مصطفی علینیا، امدادگر امداد خودرو، 27 ساله و دانش آموخته مکانیک.
من با یک سری از جملات استاد شریعتی که در صفحات مجازی خواندهام آشنایی دارم. آشنایی کاملی ندارم.
جملاتی که خواندید چطور بود؟
عالی بود. ایشان را آدم بزرگی میشناسم.
از چه نظر بزرگ؟
از لحاظ بار علمی که داشت، نگرشی که داشت.
نگرش به چه؟
به مملکت، به پیشرفت و خیلی چیزهای دیگر.
یک جمله از شریعتی؟
- با مکث طولانی و خنده - الان به خاطرندارم.
×××
من خبرنگار «ایران» هستم در سالمرگ دکتر شریعتی از آدمهایی که در مسیر خیابان دکتر شریعتی قرار دارند میپرسیم نظرتان درباره شریعتی چیست؟
خدا رحمتشان کند. خدا شما را حفظ کند.
اگر بخواهید شریعتی را در دو سه جمله تعریف کنید؟
آدم باسواد، باارزش، با شخصیت و یک انسان وارسته.
کتابی از ایشان خواندهاید؟
بله خواندهام، حرفهایش عالیه.
چه کتابی؟
زیاد کتاب خوانده ام. میگوید اگر زیاد گنده شوی مثل گاو از تو بار میکشند. اگر قوی بشوی نمیدانم - سعی میکند به یاد بیاورد - اینها را خوانده ام. حتی سوریه که رفتم قبرشان را زیارت کردم.
نسل جوان چقدر به شریعتی اهمیت میدهد؟
اهمیتی نمیدهد. نسل جوان ما در حال مردن هستند. تقریباً فرسوده شدهاند.
یعنی چه در حال مردن هستند؟
زیاد تجربه ندارند. زیاد به فکر علم نیستند. حضرت علی میگوید وقتی فقر میآید به خانه، ایمان از پنجره بیرون میرود. جوانهای ما کار ندارند. شغل ندارند. ماشین و خانه و زن ندارند. غریزه جنسی دارند و افسرده میشوند.
چند سالتان است؟
75 سال.
ماشاءالله خوب ماندهاید.
ورزش میکنم.
اسمتان؟
قدرتالله توکلی.
تحصیلاتتان؟
سرهنگ و لیسانسه هستم.
×××
متأسفانه هیچ اطلاعی ندارم.
یعنی هیچ کتابی از شریعتی نخواندهای؟
نه.
کنجکاو هم نشدی؟
آن قدر درگیر مشکلات هستیم که دیگر وقتی برای کنجکاوی نیست.
درگیر چه مشکلاتی؟
مشکلات زندگی.
تحصیلاتتان چقدر است؟
لیسانس برق- قدرت.
اسمتان.
حامد.
حامد فکر کنم 30 سالت باشد؟
32.
درود بر شما.
×××
دو خانم جوان و یک خانم مسن روی یک نیمکت نشستهاند.
خانم جوان یک: من فقط خیابانش را میشناسم.
شما چند سالتان است؟
35.
چه خواندهاید؟
ادبیات انگلیسی و بازرگانی.
یعنی دو رشته خواندهاید؟
بله.
کتابی از شریعتی نخواندهاید؟
نه.
شما چطور؟
خانم مسن: نه.
شما چه خواندهاید؟
خانم جوان دو: من مهندسی کشاورزی، 33 سال دارم.
و هیچ وقت کنجکاو نشدید؟
کتابی از ایشان نخواندهام اما جملههایش را شنیدهام.
یک جمله از شریعتی؟
الان چیزی یادم نیست.
گپ و گفتی با آدم هایی در همسایگی خیابان دکتر علی شریعتی
تصویر یک روشنفکر در پیاده رویی که آینه نیست
صاحبخبر -
∎
نظر شما