شناسهٔ خبر: 26194219 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فرهیختگان آنلاین | لینک خبر

یادداشت/ محمد علی‌بیگی دبیر گروه اندیشه

شریعتی ضد ابتذال در اعتراض

شریعتی در باره خود چنین می‌گوید: «وجودم تنها یک حرف است و زیستنم تنها گفتن همان یک حرف.

صاحب‌خبر -

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  شریعتی معروف: علی شریعتی چنانکه خود می‌گوید، «معلم نسل جوان(1) انقلابی» بود که بعدها ملقب به «معلم شهید» شد. ایدئولوگی فعال و بانفوذ در تاریخ معاصر ایران (2). البته «شریعتی ایدئولوگ»، از ایدئولوژی تعریف و توضیحی منحصر به خودش ارائه می‌کند: «ایدئولوژی «ایمانی» است که براساس مفاهیم «خودآگاهی»، «هدایت»، «رستگاری»، «کمال»، «ارزش»، «آرمان» و «مسئولیت» استوار است. فلسفه و علم «پدیده‌شناسی» می‌کنند [در حالی که] ایدئولوژی ارزیابی خوب و بد می‌کند. فلسفه و علم تا مرز معرفت پیشتر نمی‌روند، [اما] ایدئولوژی به هدایت دست می‌زند. فلسفه و علم در برابر طبیعت، جامعه و انسان یک «آینه» است، [اما] ایدئولوژی یک «دست». فلسفه و علم «آگاهی» است، ایدئولوژی راستین و تمام با «خودآگاهی» تحقق می‌یابد. فلسفه و علم ارزش‌ها را توجیه می‌کنند، [اما] ایدئولوژی ارزش‌ها را می‌کشد و می‌آفریند.

فلسفه و علم تو را تشریح می‌کنند، کشف می‌کنند؛ ایدئولوژی تو را خلق می‌کند. فلسفه و علم فیلسوف و عالم می‌سازد، ایدئولوژی روشنفکر مجاهد.»(3) به این ترتیب شریعتی به‌مثابه روشنفکر یا ایدئولوگ، به تمام آنچه بر ما و بر جهان رفته است، نظر دارد و صرفا به سبب یک اتفاق یا حادثه‌ای منفرد، وارد گود «روشنفکری» و «اصلاح‌اجتماعی» نشده است. گفتیم که شریعتی مدافع «عمل» است، اما این «عمل» که شریعتی مدافع آن است، کور و بی‌جهت نیست. هر آن‌کس که به دست‌کاری یا مشارکت در امور اجتماعی یا اقتصادی یا امثال آنها می‌پردازد، لازم است که «نظر کلی» و «مبنای نظری» داشته باشد و از تاثیر و تاثرات آنچه در آن دستکاری یا مشارکت می‌کند، غافل نماند. شریعتی نیز (فارغ از آنکه تا کجا به وضع جامع نظری رسیده بود و اینکه آیا تمام آنچه گفته، مطلقا صحیح بوده یا نه) همین مسیر را طی می‌کرد و از همین جهت هم مورد اقبال و توجه قرار گرفت. شریعتی بازیگر سینما یا فوتبالیست نبود و از این جهات مشهور نشد و مورد اقبال قرار نگرفت، بلکه مواجهه‌ای نظری و عملی با عمده مسائل پیرامونش داشت؛ می‌کوشید این مواجهه سامانی نظری و عملی داشته باشد. شریعتی از این جهت مورد توجه قرار گرفت، نه از آن جهت که عملی کور و باری‌به‌هرجهت را توصیه می‌کرد. او خود می‌گوید: «برای انجام عمل صالح که عبارت است از «تغییر نظام فردی و اجتماعی در مسیر یک ایدئولوژی خاص» که ارزش‌ها را تعیین می‌کند، باید ایدئولوژی داشت.»(4). شریعتی بر آن است که «امروز ما قربانی سه فاجعه ‌هستیم: 1)فقر ایدئولوژی 2)تفرقه سیاسی 3)تضاد طبقاتی»(5) و راه نجات را در «عمل» می‌داند و می‌گوید: «باید به فکری که جنبه عملی دارد تکیه فکری کنیم.»(6)

 تعهد به تغییر: «شریعتی در باره خود چنین می‌گوید: «وجودم تنها یک حرف است و زیستنم تنها گفتن همان یک حرف.»(7) و تا بدانجا که مشهور و ظاهر بود، خود از آنچه می‌گفت فاصله نگرفت و لااقل به فهم خود پایبند بود. همان‌طور که به فداکاری و ایثار توصیه می‌کرد، خود نیز از فداکاری برکنار نبود.  شریعتی می‌فهمید که تغییر در وضع عالم به‌صرف تغییری سیاسی «تمام» نیست (گرچه تغییر سیاسی لازم است). تغییر حکومت در یک کشور، کار را به پایان نمی‌رساند و وضع جهانی را هم باید مد نظر داشت. او می‌دانست که ایدئولوژی و آرمان، با ایثار و فداکاری نسبت دارد. این فداکاری یا در «جهان‌بینی اسلام» و با توجه به «خدا و معاد» در کار می‌آید یا با تمسک به «احساسات قهرمانی ایدئولوژی‌های مادی»: ایدئولوژی مادی «در پاسخ به کسی که می‌پرسد: چرا برای مردم خود را فدا کنم؟ باید به احساسات قهرمانی تکیه کند.» اما اسلام که ایدئولوژی مذهبی، اما رئالیست و منطقی است، «برای ارزش‌های اخلاقی و ایثار و شهادت براساس جهان‌بینی خدا-معاد توجیه عقلی دارد.»(8) پس، از نظر شریعتی، به صرف شعار و بدون تعهد، کاری از پیش نخواهد رفت و نباید پنداشت که در جزیره‌ای یا سیاره‌ای منفک از همه‌جا به سر می‌بریم؛ یا راه آن است که سربه‌تو داشته باشیم و به خود مشغول شویم، این دو نه ممکن است و نه برای شریعتی پذیرفتنی: «بیش از هرچیز باید خود را برای ایستادن در برابر غرب -که خود را تنها فرهنگ، تمدن، شیوه زندگی و چگونگی انسان مطلق و در نتیجه حاکم بر زمان و زمین می‌پندارد و تحمیل می‌کند- قدرت و غنا بخشید... ایستادن در برابر غرب هرگز نه به‌عنوان فرورفتن در خویش است و نه قهر متعصبانه نسبت به غرب، بلکه درست برعکس؛ کسی می‌تواند بایستد که ایستادن را بداند و کسی ایستادن را می‌داند که آنچه را باید در برابرش به مقاومت بپردازد، به خوبی بشناسد.(9) ما نه منفک و بریده از عالم هستیم نه قرار است هضم و منحل در وضع موجود عالم شویم. اما چنانکه شریعتی می‌گوید: «امروز که غرب همه انسان‌ها را از پایگاه ذاتی، فرهنگی، خودزایی و خودجوشی درآورده و آنها را به‌صورت برده‌هایی نیازمند و ذلیل و زبون و مقلد ساخته است، چه باید کرد.»(10) اینجاست که روشنفکر (به تعریف شریعتی) وارد عرصه می‌شود.

اما روشنفکر کیست؟ «روشنفکر متعصب خودآگاهی است که روح زمان و نیاز جامعه‌اش را حس می‌‌کند و بینش و جهت‌یابی و رهبری فکری را داراست.»(11) اما این‌همه ممکن است در کسی از معاریف (سلبریتی‌ها) جمع نباشد، ولی بخواهد در امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دستکاری کند. این البته عیب نیست و ممکن است بسیاری افراد باشند که بخواهند وضع عالم را دگرگون کرده و طرحی دیگر اندازند. پرسش آنجاست که چطور مورد اقبال و توجه قرار می‌گیرند و تا چه حد می‌توانند موثر باشند. قدر مسلم، وضع فعلی مقتضیاتی دارد و امور با هم نسبتی دارند. نمی‌توان با اسراف و اتراف و مصرف‌گرایی به‌طور کلی موافق بود و با تورم از در مخالفت درآمد. آیا می‌شود با تمرکز سرمایه و گردش مالی هنگفت فوتبال (به‌صورت کنونی) موافق بود و بلکه چرخ‌دنده‌ای از آن ماشین بود، ولی از تورم و اختلاف طبقاتی شکایت داشت؟  موافقت و مخالفت این مشاهیر، هرگز منشأ اثری اساسی نبوده (گرچه آثاری مقطعی داشته) و نهایتا آثار این «ضعف نظری» خود را نشان خواهد داد. اما آن بخش از جامعه که پیرو این متفکران و مصلحان خودخوانده است، رهسپار کجاست؟

منابع نزد روزنامه محفوظ است

نظر شما