شناسهٔ خبر: 26187550 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه جام‌جم | لینک خبر

متهم روی جسد شوهرش بتون ریخت

شوهرکشی به خاطر سوء ظن

زن میانسال در پی سوء‌ظن به رفتارهای شوهرش او را در خواب کشت و جسد را داخل بشکه به آتش کشید .

صاحب‌خبر -

به گزارش جامجم، ساعت 21 یکشنبه بیست و هفتم خرداد امسال زن 43 سالهای به کلانتری 148 انقلاب تهران رفت و از کشف جسد شوهرش در بشکه‌‌ای در پشت بام خانهشان در خیابان اسکندری خبر داد. ماموران با دستور سرهنگ پیمان لطیفی، رئیس کلانتری انقلاب در آنجا حاضر و بعداز بررسیها متوجه شدند ماجرا صحت دارد. موضوع به بازپرس سجاد منافی آذر، کشیک قتل دادسرای جنایی تهران گزارش شد. در ادامه با حضور آتشنشانانها جسد از درون بشکه خارج شد. با دستور بازپرس جنایی، زن مقتول به عنوان تنها مظنون بازداشت شد. او ابتدا به

ضد و نقیضگویی پرداخت و سرانجام با اعتراف به این جنایت گفت: شوهرم همیشه کتکم میزد و روز عید فطر دوباره دعوایمان شد. مدتی بود که به رفتارهای او ظنین شده و گمان میکردم با زن غریبهای در ارتباط است و به من خیانت میکند. چند بار گوشیاش را بررسی کردم که متوجه شدم با چند زن، اینترنتی و پیامکی ارتباط دارد. البته شوهرم منکر ماجرا بود و میگفت من اشتباه میکنم.

وی افزود: آن شب برای اعضای خانواده شیرموز درست کردم، اما داخل شیرموز شوهرم قرص ریخته و او را مسموم کردم. بعد که او را کشتم جسدش را در بشکه انداخته و به آتش کشیدم. بعد هم ملات بتن درست کرده و آن را داخل بشکه ریختم .

لیلا 43 ساله است، مادر دو فرزند دختر است. شاید فکر نمیکرد که دستش را به خون شوهرش آلوده کند و مهر قاتل بودن بر پیشانیاش حک شود.

از شب جنایت بگو؟

چند روزی بود به دنبال اجرای نقشه قتل او بودم. روز عید فطر که دوباره کتکم زد، تصمیمم برای قتل جدیتر شد. قرص خوابآور داخل شیرموز ریختم و به او دادم. وقتی بیهوش شد، با شال خفهاش کردم.

بعد چه کردی؟

جسد را در میان پتو و نایلون گذاشتم تا هر چه زودتر از خانه بیرون ببرم. خانهمان طبقه سوم بود، جسد را از خانه بیرون آوردم و به سمت پشت بام بردم. بشکه220 لیتری نفت که خالی بود را دیدم و جسد را داخل آن انداخته و با ریختن نفت روی آن، آتش زدم. از ترس اینکه همسایهها متوجه شوند در بشکه را گذاشتم که آتش خاموش شد. روز بعد مصالح ساختمانی خریده روی جسد را بتن کردم.

دخترانت سراغ پدرشان را نگرفتند؟

به آنها حرفی نزدم و گفتم بعد از دعوایمان قهر کرده و بیرون رفته و بازمیگردد. شب سوم خونآبه از بشکه بیرون زد و باعث شک همسایهها شد و حتی یکی از آنها به پلیس ماجرا را تلفنی گفته بود. ترسیدم و خودم به کلانتری رفتم و ماجرا را گفتم.

نظر شما