به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مسئولان خسته و عملکرد ضعیفشان طی سالهای اخیر باعث شده که عدهای ناکارآمدی برخی مسئولان را به پای نظام جمهوری اسلامی نوشته و نتیجه میگیرند که این سیستم تحت هر شرایطی ناکارآمد است. مشکلات از یکسو و اینگونه القائات از سوی دیگر تا آنجا پیش رفته که برخی چالش کارآمدی را بزرگترین چالش در پایان دهه چهارم انقلاب اسلامی میخوانند. این در حالی است که رهبرمعظم انقلاب بارها بر وجوه کارآمدی نظام اسلامی تاکید و تصریح کردند که «هر عیب که هست از مسلمانی ماست!» البته نکته حائز اهمیت دیگر در برشمردن این عیوب انتقاد سازنده از سویی و عدم خروج از دایره انصاف در نقد از سوی دیگر است.
در صفحه راهبرد امروز کارآمدی و نقادی را از نگاه قشر دانشگاهی به تصویر کشیدهایم.
نظام جمهوری اسلامی از سه رکن ایدئولوژی و نظریه، ساختار نظام و کارگزاران آن تشکیل شده است. برای بررسی کارآمدی یا عدم کارآمدی جمهوری اسلامی در این 40 سالی که از عمر آن میگذرد باید هر کدام از این سه بخش را جداگانه بررسی کرد.
مبنای ایدئولوژی جمهوری اسلامی دین اسلام است و جمهوری اسلامی خود را امتداد حکومت علی(ع) میداند، لذا در ایدئولوژی چون مبنای دینی و به تعبیر دقیقتر کاملترین دین وجود دارد امکان ایجاد ناکارآمدی از آن منتفی است.
تعیین ساختار نظام جمهوری اسلامی در نوع خود بینظیر است. در دوازدهم فروردین 58 انتخاباتی برگزار شد که طی آن 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی آری گفتند. در این انتخابات حتی شرایط سنی رای دادن دو سال تقلیل پیدا کرد و افراد 16 ساله هم قادر به رای دادن بودند. این حجم از مردمی و محبوب بودن یک حکومت در تاریخ بینظیر است. در تابستان همان سال انتخابات خبرگان قانون اساسی برگزار شد و 75 نماینده مامور تدوین قانون اساسی و ساختارهای نظام جمهوری اسلامی شدند. بعد از تدوین، امام خمینی اصرار بر به رای گذاشتن قانون اساسی کرد و مردم نیز به آن رای مثبت دادند. با توجه به موارد گفتهشده پرواضح است که ساختار نظام جمهوری اسلامی کاملا با آرای عمومی و دموکراتیک شکل گرفته و به دلیل روح اسلامی موجود در قوانین شاهد یک نظام ساختاری مردمی و اسلامی هستیم که مسلما چنین ساختاری نمیتواند باعث ناکارآمدی باشد.
کارگزاران در جمهوری اسلامی کسانی هستند که در ساختارهای نظام اسلامی باید به وظایف قانونی خود عمل کنند و همچنین عدالت و تقوا را سرلوحه کار خود قرار دهند. در این مقوله چون انسانها امکان خطا دارند، وسوسه میشوند و بعضا خواستههای نفسانیشان غلبه پیدا میکند امکان ایجاد ناکارآمدی وجود دارد.
در حکومت حضرت علی(ع) که کارآمدترین حکومت دینی بود نیز خطاهای کارگزاران مشکلات بعضا جدیای ایجاد میکرد.
فارغ از بررسی پیشرفتهای گسترده در بعد جایگاه علمی، استقلال، عدالت اجتماعی، بهداشت و درمان و... که بعد از انقلاب اسلامی در ایران ایجاد شد باید شرایط محیطی که نظام اسلامی در آن قادر به انجام این پیشرفتها بود بررسی شود. ایران از ابتدای انقلاب تا به امروز تحت تحریمهای گسترده و آماج حملات نرم و سخت قدرتهای جهانی بهمنظور سرنگونی بود و در این شرایط علاوهبر ثبات خود پیشرفتهای چشمگیر نیز کرده است و این خود نشان از کارآمدی فوقالعاده نظام اسلامی دارد.
افرادی از جناحهای گوناگون برای مقاصدی خاص بحث ناکارآمدی نظام را مطرح میکنند که خود جزء کارگزاران ناکارآمد بودهاند مثلا در نامه رئیس جمهور سابق که بیشتر شبیه به بیانیههای میرحسین موسوی است، اعلام شد نظام کاملا ناکارآمد شده است. نامه احمدینژاد را باید بیانیه جدید سران فتنه سال ۸۸ دانست. مرور بیانیههای میرحسین موسوی و دیگر سران فتنه و کودتای سال 88 حکایت از همین خط میکند. آنها هم روزی همین نگاه را داشتند که کشور در بن بست است و تنها راهحل ابطال انتخابات، حذف نظارت شورای نگهبان، برگزاری مجدد انتخابات و آزادی دوستان سیاسیشان از زندان است! این شباهت رفتاری احمدینژاد و فتنهگران نشان میدهد که هر دوی آنها از گذشته خود پشیمان و رویگردان هستند بنابراین تنها راه حضور مجدد خود در قدرت را در یک گزینه جستوجو میکنند؛ به هم زدن ساختار نظامی اسلامی.
هر دو دسته خود را اصل انقلاب میداند، هیچ یک خود را ضدانقلاب نمیداند، اما جالب اینجاست که هر دو، نقطه امید دشمنان انقلاب شدهاند و دقیقا اینجا همان نقطهای است که تفاوت نگاه رهبر انقلاب با این جریانات را نشان میدهد! هم احمدینژاد و هم فتنهگران، قائل به تفکیک «جمهوری اسلامی» بهعنوان ظرف، از «انقلاب اسلامی» بهعنوان مظروف هستند، با این تفاوت که یکی معتقد به انقضای تاریخ مصرف «ظرف» است و دیگری از انقضای تاریخ مصرف «مظروف» سخن میگوید. فتنهگران از پایان دوره شعارهای انقلاب سخن میگویند و معتقدند با این شعارها دیگر نمیتوان کشور را اداره کرد و باید واقعیتها را درک کرد، سیاست خارجی را تغییر داد و از اصول و ارزشهایی که بهزعم آنها مانع پیشرفت کشورند، دست کشید. احمدینژاد هم معتقد است که ساختار این نظام دیگر پاسخگو نیست، باید سه قوه را به هم ریخت، نهادها و ارگانها را تغییر داد و بنیان جدیدی بنا کرد.
متاسفانه ناکارآمدی دولت روحانی در اداره کشور و بههم ریختگی بازار و اقتصاد مردم، در کنار اشرافیگری و امتیازطلبی مسئولان، بیمبالاتی به بیتالمال، بیاعتنایی به طبقه مستضعف که جملگی به تعبیر رهبر انقلاب از جمله حرکتهای ضد انقلابی است، همراه با انفعال نهاد عدالتگستر قوه قضائیه در برابر برخی مفسدان اقتصادی و برخی تنگنظریهای مسئولان این قوه در برابر منتقدان برادران لاریجانی، موجی از نارضایتی عمومی را فراهم آورده است.
از عمر انقلاب 40 سال میگذرد و از ابتدای آن دشمنان خارجی و خائنان داخلی سعی کرده و میکنند که آن را سرنگون کنند، با چنین شرایطی جمهوری اسلامی به اندازه این 40 سال دستاوردهای قابل دفاعی داشته است که با تکیه بر آن بتوان به دستاوردهای آتی امیدوار بود و در چشماندازی با زمان منطقی تحقق کامل آرمانهای مطرحشده را پیشبینی کرد.
اما در صورت بررسی نظامهایی که جریانی خاص بعضا آنها را بهعنوان الگوی موفق معرفی میکنند، در مییابیم آنها بدون شرایط بحرانی مثل تحریمها و... در زمانی بسیار طولانیتر از سن جمهوری اسلامی به جایگاه فعلی خود رسیدهاند.
شاید روزگاری که «امام روحا...» زمستان را در سال 57 در هم شکست کمتر کسی فکر میکرد که فرزندان آن روز خیابان انقلاب نوید آزادیبخش در جهان باشند. انقلابی که در میان دو انقلاب بزرگ و قدرتمند دنیا قد علم کرده بود و متفکرانی که از یک سو تفسیر مارکس میگفتند و از سوی دیگر سنگ جان لاک را به سینه میزدند متفقالقول آینده انقلاب اسلامی را رو به زوال تحلیل میکردند و فرزندان خیابان انقلاب را چون انقلاب فرانسه قاتلان پدران خود میپنداشتند. شاید اگر با دقت به تصاویر باقی مانده از زمستان 57 نگاه کنیم اصلیترین دستاورد انقلاب اسلامی را بیابیم؛ «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». آزادی و جمهوریت را میتوان اصلیترین دستاورد از میان استعمار چنبره بسته روی ایران قلمداد کرد.
دشمنان که از روزهای ابتدایی منافع خود را از دست داده بودند با هدف قرار دادن دستاوردهای انقلاب اسلامی سعی در ناکارآمد جلوه دادن آن کردند و انقلابی را که تا امروز قریب به 40 انتخابات آزاد را برگزار کرده است، متهم به غیردموکراتیک بودن میکنند. اما اتفاقی عجیب که رفتار خصمانه دشمنان را بیش از پیش برانگیخت، نمایان شدن کارآمدی انقلاب اسلامی بود. اتفاقی که تلالوی آن روزبهروز بیشتر میشد و قلبهای انسانهای آزاده را در جهان یکی پس از دیگری فتح میکرد. ولی کارآمدی از چه منظر؟ کارآمدی یک تفکر را که منجر به انقلاب میشود در میزان درجه انسانسازی آن میسنجند. به این معنا که انسانتراز از نظر مارکس میشود فردی به نام ارنست چهگوارا؛ فردی چریک که یک روز در کوبا در کنار کاسترو میجنگد و یک روز در بولیوی. انسان کامل در نظر مارکس کارگری است تفنگ به دست؛ انسانی که تفکرش نان به دست آوردن و جنگیدن است، جنگیدن با هرگونه نابرابری.
انسانی که تمام زندگیاش محدود به حیات دنیایی است و جنگهایش برای به دست آوردن نان. اما در سوی دیگر انسانتراز لیبرالی کسی است که بیشترین استفاده را از برندها داشته باشد و تا جایی پیش برود که به یک سلبریتی و نمایشگر جهانی تبدیل شود، حال فرقی ندارد این تبرج در حوزه سیاست باشد یا در حوزه هنر. ارزش فرد لیبرال به میزان دیده شدن آن است. در حالی که هیچکدام از این دو تفکر فراگیر نتوانستند به کارآمدی محسوسی برسند و توانایی تفکر خود را در اضافه کردن چرخدنده به صنعت تعریف کنند انقلاب اسلامی ایران با تفکری انسانساز در منطقه ظهور کرد؛ تفکری که از دل آن افرادی چون حاج قاسم سلیمانی بیرون میآید که صحراها را به دنبال شهادت طی میکنند یا در دل ملت عربزبان فردی چون سید حسن نصرا... خارج میشود که تا پای جان و برقراری کامل عدالت از آرمانهایش دفاع میکند. کارآمدی نظام اسلامی آنجا بیشتر نمایان میشود که فرزندان خیابان انقلاب نهتنها در عرصههای علمی، نظامی و صنعتی پابهپای رقبای جهانی به رقابت میپردازند، بلکه در عرصه انسانسازی به تربیت نیروهایی چون همدانی از فرزندان نسل اول و حججی از فرزندان نسل سوم انقلاب در یک میدان، بدون توجه به مادیات مبارزه میکنند و در آنجا به دیدار معبود خود میشتابند.
اینگونه انسانسازی زمانی فراگیر میشود که در یک سوی دنیا مانند آمریکا یک نوجوان به علت عدم تحکیم خانواده از زندگی در کنار والدین خود محروم میشود و بهراحتی با یک سلاح کمری اقدام به کشتن حدود 20 نفر از همکلاسیهای خود میکند و در یک سوی دیگر فردی به خاطر زنده ماندن انسانیت از کانون گرم خانواده جدا میشود و در گروههایی چون فاطمیون و زینبیون خارج از مرزهای خود با اتکا به تفکر معمار بزرگ انقلاب اسلامی بدون کوچکترین چشمداشت مادی به مبارزه با شقیترین افراد زمان، چون داعش میپردازد. انقلاب اسلامی ایران، تفکری است که توانسته طی 40 سال حیات خود نهتنها در داخل مرزها انسانسازی کند، بلکه توانسته چون دم مسیحا بر پیکر ملتهای آزادیخواه جهان جان تازهای بدمد.
«نگاه نقادانه و دغدغهمند از دانشجو و محیط دانشگاه نباید گرفته بشود. هم نقادانه و هم آرمانگرایانه؛ باید به دنبال آرمانها باشند، روی کاستیها و کژیها علامت سوال بگذارند. دانشجو باید کجیها را ببیند، کاستیها را ببیند، عیوب را ببیند و سوال کند. روحیه سوال کردن، امر به معروف، نهی از منکر، مطالبه جدی آرمانها و ارزشها در دانشجو، روحیهای قابلقبول است. البته در حاشیه عرض میکنم که نوع برخورد با مشکلات درون نظام باید علاججویانه و طبیبانه باشد. طبیب، گاهی اوقات به مریض خودش هم ممکن است تشر بزند، یک حرف تلخی هم بزند، اما مقصودش معالجه اوست...»
با بهرهگیری از چنین بیانات ارزشمندی از رهبر معظم انقلاب و تاکید مکرر ایشان بر موضوع نقد کردن و نقاد بودن و مطالبهگر بودن قشر دانشجو از فضای دانشگاه گرفته تا عرصههای وسیعتری چون دستگاهها، سازمانها و قوای حکومتی. ذکر نکاتی راجع به بایدها و نبایدهای نقد کردن و ویژگیهای نقد سازنده، خالی از لطف نخواهد بود.
برای نقد در عرف دو معنای متداول وجود دارد؛ یکی عیبجویی، خردهگیری و رد کردن چیزی و دیگری غلبهجویی در مباحثات لفظی. اما آنچه در این نوشته منظور نظر ماست، میتواند مفهومی فراتر از معانی عرفی آن داشته باشد.
نقد در معنای دقیق آن معادل «سنجش» و سبک و سنگین کردن است و نوعا با مواردی چون موضعگیری، پرسشگری و زیر سوال بردن متفاوت است.
با وجود توضیحات مذکور، این سوال مطرح میشود که چگونه رفتار کنیم تا نقد صحیح و منطقی داشته باشیم؟ ویژگیهای یک فرد نقاد چیست؟
فرد نقاد باید در برابر آنچه میبیند و آنچه میشنود، منفعل نباشد، دیدهها و شنیدههایش را بهطور جدی ارزیابی کند و پس از ارزیابی هر قول و عمل، به ایرادات آن پاسخ گوید. البته این به معنی در پیش گرفتن رویه مخالفت صرف نیست، بلکه باید حد تعادل، نیکنگری و از زاویه مثبت به قضایا نگاه کردن فراموش نشود.
آنچه رهبر معظم انقلاب در سخنرانیهایشان برای دانشجویان بر آن تاکید دارند و مورد انتظار ایشان است، نقدی مشفقانه، همهجانبه، با نظر به واقعیتها و امکانها و البته با دور نشدن از آرمانهای والای انقلاب و نظام اسلامی و با در نظر گرفتن کامل توانمندیها، نقاط ضعف موجود و شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی جامعه است.
در نقد نباید پیشداوری کنیم، باید از جزم و جمود فکری فاصله بگیریم، نباید با چنگ زدن به عواطف به جای استفاده از استدلال و منطق درصدد توجیه قضایا باشیم. نباید حکم هر مورد و حادثهای را به موارد دیگر بهطور شتابزده تعمیم دهیم و باید از شخصستیزی بپرهیزیم.
فرد نقاد باید «قول سدید» را بر ظن و گمان برتری دهد، از پیشفرضهای بررسینشده در استدلالات خود استفاده نکند، باید ریزبین و همهجانبهنگر باشد، در جبههگیریهای خود جانب تقوا و انصاف را رعایت کند که از مهمترین و لازمترین ویژگیهای نقد «منصفانه بودن» آن است. او باید «گوش» باشد بیش از آنکه «زبان» باشد، کلامش متین و دلیلمند باشد، با هر تصمیم تفکر کند و به عاقبت هر عمل بیندیشد و ظواهر امور فریبش ندهد و در مقام سنجش «گفته» را بر «گوینده» برتری بخشد. او باید امور را ریشهیابی کند و از استدلالات سطحی بپرهیزد و اگر نقدی را به موضوع یا معضلی وارد ساخت، به دنبال پیدا کردن علت مساله و راهحلهای جایگزین باشد.
با این توضیحات میتوان گفت مرز بین انتقاد و تخریب صرف مشخص میشود. شدیدترین نوع نقد تخریب است که به تجدید و بازنگری در بنیانهای یک تفکر و نوع نگاه بازمیگردد. حتی گاهی بهترین نقد، تخریب است؛ مانند نقد انقلابیونی به نظام سلطنتی سابق... .
و نباید فراموش کنیم که برای فرد یا دستگاهی که خواستار تغییر و بهبودی روزافزون است، تخریب هم میتواند در نوع خود «سازنده» باشد.
نباید فراموش کنیم هر موضوع برای آنکه به شکل درستی در جامعه مورد استفاده قرار گیرد، لازم است مدت زمانی بگذرد تا مرور زمان سبب نهادینه شدن فرهنگ آن موضوع شود و ما باید آموزش چگونه نقد کردن و درست نقد کردن را از مهمترین موارد تربیتی و فرهنگی خود بدانیم و برای کاربرد اصولی آن در جامعه برنامهریزی داشته باشیم.
مریم مقدم، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه الزهرا(س)/
به قول وحید جلیلی مشکل امروز کشور معضل نفوذ دمینتورها در همه جا حتی در میان بدنه حزبا... کشور است! دمینتورها شخصیتهایی از فیلم هری پاتر هستند که در هر محیطی وارد میشوند آن محیط را آلوده به سم ناامیدی، افسردگی، خمودگی و... میکنند. به نظر حرف ایشان صحیح است! یعنی امروز حتی وقتی در جمع دانشجویان حزبا... میگویی «وضعمان خوب است» و «آینده روشن است» و... شما را متهم به شعارزدگی میکنند! دلیل مطلب را شاید در دو حیطه بتوان یافت؛ یکی جنگ رسانهای برای پمپاژ ناامیدی در کشور که بهخصوص در بدنه جوان این مرز و بوم بسیار شدت گرفته و کوچکترین برگ کاهی در کشور را به کوه و دغدغه ذهنی مردم تبدیل میکنند!
دوم گویی ذات مردم این مرز و بوم است که نمیتوانند از کنار حوادث بهراحتی بگذرند. یعنی مردم ایران پیگیر و منتقد هستند. درحالی که شما این روحیه را در کمتر کشوری سراغ دارید. این روحیه هم خوب است هم بد. بله، ما نباید سیبزمینی باشیم و نیستیم بحمدا...! ولی متاسفانه از این روحیه ما از طریق عامل اول و عملیات رسانهای سوءاستفاده میکنند؛ یعنی ابتدا این را به ذهن عموم مردم تزریق میکنند که «وضعیت خراب است»، سپس این روحیه خاص مردم ایران خودش مساله را دنبال میکند و کشور را به باد انتقاد میگیرد. تا آنجا که امروز این ادبیات خودکمبینی که «ما ایرانیها فلانجور هستیم» ادبیات رایجی شده است.
اما نکتهای که حائز اهمیت است اینکه مگر این ناامیدی چه میکند؟ پرواضح است؛ ثمره این ناامیدی بیحرکتی، ثبات و عقبگرد است. دقیقا نقطه «ما میتوانیم» را هدف گرفته است که ما را نسبت به تواناییهایمان کور و بدبین و نسبت به کمبودهایمان تیز و حساس کند.
پس در جواب این سوال که مرز انتقاد و تخریب کجاست باید بگویم اولا تکلیف «تخریب» که مشخص است جز از خائنان به انقلاب برنمیآید. اما درباره مرز انتقاد باید بگویم در چه ظرف زمانیای این را مطرح میکنید؟ اگر امروز را میگویید، پاسخم این خواهد بود تا جایی که حتی ذرهای در جهت ناامیدی در کشور قدم برنداریم! یعنی اولویت را پمپاژ امید و حتی سفیدنمایی از وضعیت کشور میدانم که حتی در این شرایط، چشمپوشی از برخی نقدهای سازنده را نیز میطلبد. نهایتا میگویم محیط با محیط متفاوت است. اگر نقدی به عموم جامعه کشیده و منجر به ناامیدی شود، ممنوع است ولی همان نقد در محیطهایی که جنبه طرح مساله بیشتر است و خصوصا میتواند منجر به اقدامی در جهت اصلاح آنچه مورد نقد واقع شده شود، جایز و حتی مطلوب است. شاید گفته شود برای حل برخی معضلات جامعه نیاز به گفتمانسازی عمومی داریم، پاسخم این خواهد بود که به چه قیمت؟! به این قیمت که دارند انقلاب را با ناامید ساختن بدنه مردمیاش به یغما میبرند و شما در این آتش هنوز میدمید؟! راه دیگری جز گفتمانسازی مردمی برای حل آن مشکل باید برگزینید هرچند دشوارتر باشد.
اما این نسخه موقتی است و برای علاج دائم آن و بازگشت نقد با جایگاه اصلی بیخطر و سازنده خود باید چه کرد؟ به نظر میرسد باید منشا پمپاژ ناامیدی را ابتدا درمان کرد؛ یعنی دو کار کنیم: اول مدیریت رسانههای کشور را به دست بگیریم تا جولان گاه شیاطین نباشد! به نظرم در عرصه فضای مجازی متاسفانه ما دموکراتترین کشور جهان بودهایم؛ یعنی کاملا آن را رها کردهایم و این امر را هیچ عاقلی انجام نمیدهد. ابتدا باید این عرصه را به دست گرفت تا «واقعیت» را آنطور که هست نشان داد. نه میخواهیم مثل سایر کشورها واقعیت را نگوییم و فریب دهیم و نه این وضعی که امروز هست که رسانهها تب را به مثابه مرگ تعبیر میکنند.
ثانیا باید واقعیتهای امیدوارکننده نظام را در مقابل دیدگان عموم مردم قرار داد و طنین ما میتوانیم را در هویدای جانها انداخت.
البته قطعا به این قائل هستم که باید روحیه انتقادی وآرمانخواهی و امر به معروف در دانشجو حفظ و تقویت شود اما هر ظرفی شرایط مخصوص خود را دارد و باید دید برای حفظ این روحیه در شرایط امروز چه میتوان کرد و چه راهکارهای دیگری میتوان برگزید. شاید برای مثال بتوان در جلسات خصوصیتر با مسئولان، واقعیات مشکلات را از آنها مطالبه و پیشنهادهایی برای رفع آن عرضه کرد. به هرحال امید آن نقطهای است که اگر بزنند، بنیانمان کنده خواهد شد.
بنمایه و ذات جنبش دانشجویی آرمانخواهی و مطالبهگری است که در قالب نقد و نقادی بروز پیدا میکند؛ اما مرز نقد طبیبانه آنقدر حساس است که گذر از این مرز هزینههای جبرانناپذیری به بار میآورد.
قرار است دانشجو دیدهبان آرمانها و موتور محرک جامعه باشد، پس چارهای ندارد جز اینکه تبدیل شود به قوه نقدکننده درون کشور؛ اگر به دانشجو اجازه نقد دلسوزانه ندهیم و شرایط نقد آگاهانه برای او فراهم نکنیم، مجبور میشویم تخریب و سیاه نمایی جریانات انحرافی داخل کشور و دشمن خارجی را با برچسب «نقد» به جان بخریم. دانشجو اگر دغدغهمند باشد ناگزیر نقاد هم میشود، کژیها و کاستیها را میبیند و درمورد آنها سوال میکند. نقد علاججویانه درواقع بروز امر به معروف و نهی از منکر در جنبش دانشجویی است و بیانصافی است اگر نقد علاججویانه را وظیفه شرعی دانشجو ندانیم.
رهبر معظم انقلاب نیز هر سال در ماه مبارک رمضان پذیرای جمعی از دانشجوها هستند و پدرانه پای صحبت آنها مینشینند؛ اگر کمی صحبتهای دانشجوها را در این دیدار بالا و پایین کنیم، درمییابیم که درونمایه و جنس صحبتها نقد و نقادی به صریحترین شکل ممکن است. بدونشک تداوم هرساله این دیدار و جنس صحبتها نشاندهنده اهمیت و جایگاه انتقاد صریح و منصفانه در سیره جمهوری اسلامی است.
اصلاح حقیقی کشور در قالب نقد مصلحانه و پاسخگویی شکل میگیرد، اما نقد مصلحانه بایدها و نبایدهایی دارد. اگر حدومرز نقد دلسوزانه رعایت نشود چهبسا دانشجوی آرمانخواه ما به نیرو و بلندگوی دشمن تبدیل شود. باید مرز بین نقد و عیبجویی را مشخص کرد و مدنظر قرارداد؛ عیبجویی و تخریب یعنی بیان ایرادها و کاستیها بدون توجه به واقعیات و بدون ذکر نقاط مثبت.
انتقاد یعنی تشخیص کارشناسانه یک متخصص از یک اقدام؛ اما عیبجویی احتیاجی به تخصص و تشخیص کارشناسانه ندارد. جنبش دانشجویی باید به خوبی شاخصهای تمیز نقد طبیبانه از تخریب مغرضانه را بشناسد تا نقدی که میکند برای زنده کردن آرمانهایش باشد نه تضعیف و تخریب دیگران. معیاری که میتوان به وسیله آن نقد دلسوزانه را از عیبجویی و تخریب تمیز داد، توجه به نقاط قوت و ذکر آنها در کنار نقاط ضعف است؛ یعنی میتوان نقادی را نوعی «عیارسنجی» تعبیر کرد، به این ترتیب که انتقاد، عیار و خلوص یک عمل را نشان میدهد و مشخص میکند کجای کار ایراد دارد و باید اصلاح شود و کجای کار درست انجام شده است.
عیبجویی و تخریب موجب تضعیف میشود اما نقد منصفانه علاوهبر حفظ وحدت موجب تقویت هم میشود. نقد مسئولانه باید به دور از توهین و اهانت باشد؛ متاسفانه این رسمی است که در غرب وجود دارد و طرفین انتقاد بهراحتی یکدیگر را مورد اهانت قرار میدهند. این نوع رفتار زننده مرسوم در غرب نباید بهعنوان الگوی انتقاد دانشجوی ما قرار بگیرد. البته در جایی هم لازم است انتقاد در قالب فریاد و تشر و همراه با فشار باشد تا بتواند اقدامات و تصمیمات را در خط آرمانها نگه دارد. مطالبهگری و انتقاد نباید به شکلی بیان شود و تا حدی پیش برود که بذر ناامیدی بین دانشجوها و مردم بپاشد و انگیزهها را از بین ببرد و اعتماد آنها را نسبت به مسئولان سلب کند؛ اما در عین حال باید نقدها بدون در نظر گرفتن ملاحظات و مصلحتهای پوچ و با نگاه به قلهها و افق آرمانها مطرح شوند. یکی دیگر از نشانههای نقد طبیبانه و دلسوزانه نقدپذیری متواضعانه است؛ یعنی اگر دانشجو از روی دلسوزی و دغدغهمندی و بهدور از عصبانیت و بهانهگیری نقدی وارد کرد، متقابلا باید پذیرای انتقادها هم باشد.
دانشجو همواره باید روحیه نقادی را در خود زنده نگه دارد و بهطور مستمر با نیت خیرخواهانه و رفتار آگاهانه و نگاه طبیبانه، بدون ترس از شکست و به دور از ذرهای ناامیدی، با تمام جدیت، اصالت آرمانخواهی خود را حفظ کند و با لحنی علاججویانه به نقد و پرسش و طلبکاری نسبت به کاستیها و کژیها بپردازد.
نظر شما