شناسهٔ خبر: 26150325 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: دیدبان ایران | لینک خبر

استاد اسدی: تهامی میگفت میخواهم تیم را ببرم جام جهانی؛ گفتم بیا بیرون بابا! کشتی ما رو!

مدافع سابق تیم ملی فوتبال ایران ماجرای صعود خاطره انگیز به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه و گل به خودی معروفش را بازگو کرد.

صاحب‌خبر -

دیده بان ایران- درست زمانی که فوتبال ایران به واسطه سومی در جام ملت‌های آســـیاو صعود معجزه وار به جام جهانی فرانسه از محبوبیت بالایی بین مردم برخوردار شده بود، بازیکنی به شهرت رسید که نه مثل علی دایی ستاره بود و نه مثل احمدرضا عابدزاده منحصر به فرد. نمی‌شود از تیم دوســت داشتنی ۹۸ نام برد و نامی از علی اکبر استاد اسدی به میــان نیاورد، از این روست که استاد اسـدی را می‌تــوان نوستالژی فوتبالی دهــه شصتی‌ها دانست. مدافع سابق تیم ملی که بین همبازیانــش و مطبوعات آن زمان به استاد معروف بود، دوران اوجش را در فوتبال ایران سپری کرد و آن قدر از دوران حضورش در نصف جهان، رضایت دارد که تنها دلیل سـاکن نبودنش در اصفهان را نداشــتن خانــه در این شــهر می‌دانــد. برای مــرور خاطرات یک تیـم دوست داشتنی، با ما همراه شوید:

چه طور شد به ذوب آهن پیوستید؟

من تصمیمم را برای جدایی از ماشین سازی گرفته بودم و تهران بودم که ذوب آهن از طریق اصغر فروتن سرپرستش به من پیشنهاد داد و من هم به خاطر شرایط خوبی که این تیم داشت، قبول کردم و چهار سال عضو این تیم بودم. ذوب آهن باشگاه خوبی بود و به نسبت سایر تیم‌های شهرستانی امکانات و شرایط بهتری داشت، البته امکانات مثل حالا نبود که بازیکن یک میلیارد پول بگیرد و تازه در خدمت تیم هم نباشد؛ در آن زمان ما به عشق تیم و تماشاگران بازی می‌کردیم.

 دوران حضور شما در ذوب آهن با مربیگری ناصر حجازی در این تیم همراه بود. درست است؟

بله؛ بعد از سه سال که برای ذوب آهن بازی می‌کردم، تصمیم به جدایی گرفته بودم؛ اما وقتی ناصرخان حجازی سرمربی شد، به خاطر او یک سال دیگر هم در این تیم ماندم. ناصر خان مربــی سرشناسی بود و چهـــره خوبی در مطبوعات داشت که باعث شده بود توجهات به تیم ما هم بیشتر شود. همان سال هم با مربیگری حجازی، بهترین تیم شهرستانی شدیم. در تیم ماشین سازی هم در زمان حضور حجازی دوران خوبی را سپری کردم. زنده یاد حجازی در ماشین‌سازی من را در پست هافبک دفاعی گذاشته بود، ولی ۱۷ گل زدم. هر بار تیم عقب می‌افتاد، به من اشاره می‌کرد که «برو جلو!» ناصرخان در تمرین‌ها به بازیکنان هیچ وقت «تو» نمی‌گفت و آن‌ها را با لفظ شما خطاب می‌کرد.

 چهارسال حضور در اصفهان چه طور سپری شد؟

این قدر همه چیز خوب بود که حالا با خودم می‌گویم اشتباه کردم در اصفهان خانه نخریم. اگر خانه داشتم، در اصفهان می‌ماندم و در این شهر زندگی می‌کردم.

 زمانی که شما در ذوب آهن بازی می‌کردید، کری خوانی بین هواداران تیم‌های اصفهانی مرسوم بود؟

خیلی از حالا بیشتر بود، البته سپاهان طرفداران بیشتری داشت، اما هواداران ذوب آهن هم نسبت به این تیم خیلی متعصب بودند و مثل هواداران تراکتورسازی و ماشین سازی و استقلال و پرسپولیس، بازار کری خوانی حسابی گرم بود به خصوص برای بازی‌هــای رودرو. البته آن موقع سپاهان مهره‌های بیشــتری هماننـــد ویســی و بصیرت داشت.

چه طور شد که تصمیم به نقل مکان از فوتبال تبریز به اصفهان گرفتید؛ با وجود اینکه تبریز یکی از شهر‌های شاخص فوتبالی به شمار می‌رود؟

واقعیت این است که اصفهان از نظر مالی بهتر از سایر شهرستان‌ها بود و خیلی خوب پول می‌دادند. مثلا من وقتی با ذوب آهن قرارداد پنج میلیونی بستم، تراکتور دو میلیون می‌داد. زمانی که در تیم ماشین سازی بازی می‌کردم، ناصرخان حجازی به این تیم آمد، اما بعد از پیشنهاد ذوبی‌ها، رضایت نامه‌ام را از ماشین سازی گرفته بودم و با ناصرخان در مورد شرایط صحبت کردم که وی هم پیشنهاد کرد به خاطر پیشنهاد مالی بهتر به اصفهان بروم. من آن موقع  ۲۸ سالم بود و نهایت چند سال دیگر می‌توانستم بازی کنم.

 دعوت به تیم ملی زمان حضور در ذوب آهن انجام شد؟

زمانی که مایلی کهن سرمربی تیم ملی بود، من با تیم تراکتورسازی به عنوان بازیکن کمکی به تورنمنتی در هند رفته بودم و آنجا قهرمان شدیم. ناصرخان سفارش مرا به مصطفوی کرده بود و گفته بود اســتاد را به تیم ملی دعوت کنید. بعد هم مایلی کهن از من خواست به تمرینات تیم ملی بروم و از نوع بازی من خوشش آمد و دیگر به تیم ملی دعوت شدم.

در آن مقطع که بازیکنان سرخابی در چشم بودند، برای یک بازیکن شهرستانی حضور در تیم ملی دشوار نبود؟

مایلی کهن اخلاق خاصی داشت و برخلاف برخی مربیان برایش تهرانی بودن یا شهرستانی بودن بازیکنان تفاوتی نداشت. یک دوره اوج تهرانی‌ها در تیم ملی بود و هر بازیکنی در این دو تیم بازی می‌کرد، به تیم ملی می‌رسید، اما مایلی کهن کاری به این مسائل نداشت و به دنبال بازیکن خوب بود و البته به هیچ بازیکنی هم باج نمی‌داد.

 اتفاقا همان زمان شایعه کرده بودند که نسبت فامیلی دارید و به این خاطر مایلی کهن، استاد اسدی را به تیم ملی دعوت می‌کند.

این شایعات زیــاد بود. مایلی کهن شـــمالی بود و مـــن تـــرک بـــودم. در زمان ایویچ هم به تیم ملی دعوت شــدم؛ اما شهرستانی بودن به ضررم شد، چون چشم مربیان دنبال بازیکنان استقلال و پرسپولیس بود. ایویچ هم مرا می‌خواست و به پاشازاده بازی نمی‌داد.

 بعد از گذشت حدود دو دهه، فکر می‌کنید چرا نسل ۹۸ برای ایرانی‌ها محبوب بود؟

آن نسل برای مردم بازی می‌کرد نه برای پول. آن زمان وقتی با سوریه بازی داشتیم، ۱۰۰ هزار تماشاگر به ورزشگاه می‌رفت، اما حالا با سوریه بازی داشته باشیم، به زور ۲۰ هزار تماشاگر در ورزشگاه هستند. تیم ۹۸ از محبوبیت بالایی بین مردم برخوردار بود، طوری که حتی برای بازی با مالدیو نیز  ۷۰ هزار تماشاگر به استادیوم آمده بود، ما هم که این وضعیت را می‌دیدیم با دل و جان بازی می‌کردیم. ضمن اینکه مردم ما فوتبال شناس هستند، تیم استرالیایی که ما شکست دادیم، ۱۶ بازیکن در لیگ انگلستان داشت یا مثلا تیم سوریه را ما چهار بر صفر می‌بردیم و حالا به زور با یک گل شکست می‌دهند.

 

 خب حالا چرا بین آن همه ستاره، استاد اسدی معروف شده بود؟

من اخلاق خاصی داشتم و به خاطر شوخ طبعی‌ام در دل بچه‌ها جا داشتم. در آن مقطع اکثر بازیکنان تیم ملی همانند کریم باقــری، حمید استیلی، اسماعیل حلالی و سیروس دین محمدی آذری بودیم و دور هم جمع می‌شدیم و شوخی فوتبالی می‌کردیم.

 جوک‌هایی که برای تان ساخته بودند را شنیده بودید؟

همان عکس استاد اسدی، چهار تا ۱۰ تومن.

 این جوک که معروف‌تر از بقیه بود. در مورد این جوک و سایر جوک‌هایی که برای تان ساخته بودند، چه واکنشی داشتید؟

وقتی این جوک‌ها را می‌شنیدم، خنده‌ام می‌گرفت. بالاخره مردم دوست داشتند با من شوخی کنند.

 ماجرای گل به خودی در بازی با ژاپن چه بود؟  ‌

نمی‌دانم چرا همه مرا با آن گل می‌شناسند. گل‌محمدی گل به خودی زد؛ گلش هم پذیرفته شد؛ اما کسی او را به خاطر آن گل به خاطر نمی‌آورد، اما من گل به خودی زدم و داور هم حساب نکرد، اما همه آن گل را به خاطر می‌آورند!

 واقعا داور گل به خودی را آفساید گرفت؟

 خودم هم مانده‌ام چطور آن توپ وارد دروازه شد. قبل از آن بازی دو تا سه روز بود که در مالزی باران می‌آمد. می‌خواستم دفع توپ کنم و دیدم که کمک داور پرچم آفساید را بالا برده بود؛ اما شیرجه‌ام را زده بودم و دیگر کاری نمی‌شد، کرد. بعد‌ها بازیکنان تیم ملی با من شوخی می‌کردند و می‌گفتند، استاد چگونه آن توپ را وارد دروازه کردی؟ من هم جواب می‌دادم: خواستم احمدرضا را امتحان کنم.

 عابدزاده چه واکنشی داشت؟

چیز خاصی به من نگفت، روحیه احمدرضا طوری بود که با هم خیلی راحت بودیم.

 جام ملت‌های آسیا سال ۹۶ را می‌توان آغاز دوره درخشش نسل ۹۸ دانست که شما هم یکی از آن‌ها بودید، از آن مسابقات بگویید.

در این رقابت‌ها بازی اول را به عراق باختیم و مایلی‌کهن بعد از باخت به عراق به بازیکنان گفت، فکر کنید که این یک دیدار تدارکاتی بود؛ چون که بدون بازی تدارکاتی به این رقابت‌ها رفته بودیم. ۲۰ دقیقه در آن دیدار به عنوان دفاع چپ به میدان رفتم. بعد از بازی، مایلی‌کهن به من گفت: می‌توانی در دفاع چپ حضور خوبی داشته باشی. جز بازی با عراق در سایر بازی‌ها به طور کامل بازی کردم. در آن دوره تیم بسیار قدرتمندی داشتیم. همه یکدل بودند. اگر کسی روی پای علــی دایی می‌رفت، ما حملــه می‌کردیم و نمی‌گذاشتیم، دیگر بازیکنان حریف به او ضربه بزنند. مهم نبود من بازی می‌کنم یا دیگری، روی نیمکت همه توانایی بازی داشتند. بدن‌های بازیکنان در آن دوره از رقابت‌ها خیلی آماده بود و در تمام پست‌ها نفرات خوبی داشتیم.

در بازی با استرالیا، خاطرات جذابی از شما نقل می‌شود. دوست داریم از زبان خودتان ماجرای این بازی را بشنویم.

بازی که شروع شد، من و نامجومطلق و میناوند روی نیمکت نشسته بودیم. به مهرداد گفتم، بلند شو برویم؛ با این بازی که آن‌ها شروع کرده‌اند، فکر کنم بالای ۱۵ گل به ما بزنند. به من گفت: نه، بشین داداش! فکرش را بکنید، سعداوی، خاکپور و مهدوی‌کیا بازیکنان سرعتی ما بودند. بازیکن استرالیا پنج متر پیش از آن‌ها بود و استارت می‌زد و آن‌ها را جا می‌گذاشت. مانده بودم آن‌ها چه نفسی دارند؟ ایویچ یک بار سیستم ۳ – ۵ – ۲ را برای ما تشریح کرد و گفت: باید در آن دیدار پنج گل می‌خوردید؛ چرا که این سیستم به گونه‌ای است که اگر حریف ۴ – ۴ – ۲ بازی کند، تقریبا با چهار نفر روی دروازه شما حاضر می‌شود. این در حالی است که شما تنها سه مدافع دارید.

در بازی با استرالیا فشار زیادی روی ما بود. من در ۱۵ دقیقه به میدان رفتم. اینقدر در آن دقایق دویدم که فکر کردم ۹۰ دقیقه دویده‌ام. وقتی قرار شد به جای تهامی به بازی بروم، او نمی‌خواست از بازی بیرون بیاید. حمید استیلی به او گفت، بند کفشت را باز کن و وقت را تلف کن! تهامی هم بند کفشش را باز کرد تا وقت‌کشی کند. دایی از راه رسید و سرش داد زد و گفت: برو بیرون! الآن کارت قرمز می‌گیری و استاد هم نمیتونه زمین بیاد! تهامی وقتی که از زمین خارج می‌شد، به من گفت: ولک من که تازه اومدم تو، منو چرا کشیدین بیرون؟ می‌خوام تیم رو ببرم جام‌جهانی! من هم به او گفتم: بیا بیرون بابا! کشتی ما رو!

به هر حال خدا با ما بود و توانستیم استرالیا را شکست دهیم. آن دیوانه که تور را پاره کرد، خیلی به ما کمک کرد. واقعا استرس داشتیم و دعای ۷۰ میلیون ایرانی را حس می‌کردیم. وقتی دایی توپ را ندیده پاس داد و زمین بازی هم صاف‌صاف بود، نمی‌دانم چگونه خداداد بغل پا زد و توپ پله و وارد دروازه شد. زمین بازی خیلی صاف بود و اصلا منطقی نبود که توپ پله شود. خود خداداد هم دو، سه بار به این مسئله اشاره کرده است. گل کریم هم که آفساید بود.

 

 واقعا؟

از هر کارشناسی بپرسید، این جواب را می‌دهد. فکر کنم داور برای این آفساید نگرفت که برای اولین بار روی دروازه استرالیا می‌رفتیم! داور گفت، زشت است، یک بار آمده‌اند و همان را هم آفساید بگیرم؟! بعد از پیروزی همه می‌خندیدند؛ اما بچه‌های ما گریه می‌کردند. این گریه به خاطر تعصب و غیرت شان بود.

ویرا شناخت زیادی از فوتبال ایران نداشت، نمی‌دانم او را چگونه سرمربی کردند. شاید به خاطر برزیلی بودنش، او را آوردند یا، چون اسمش شبیه برزیلی‌ها بود، او را آوردند. او آمد و گفت، شناختی از فوتبال ایران ندارد. بچه‌ها به او کمک کردند تا ترکیب را شناخت. البته دستیارانش هم به او کمک زیادی می‌کردند مثل دکتر ذوالفقارنسب. دکتر بود که عملا ترکیب را می‌چید، ولی ویرا زرنگ بود. او مسائل دیگر فوتبال را به ما یاد داد. مثلا چگونه وقت را تلف کنیم، چون نمی‌توانست به ما تاکتیکی یاد دهد. شاید دلیلش کمبود وقت بود. خودش هم می‌گفت، کار زیادی از دستش برنمی‌آید. در بین دو نیمه بازی با استرالیا گفت، هر کاری می‌خواهید بکنید. علی دایی و احمدرضا عابدزاده صحبت‌های دیگری کردند. گفتند ۴۵ دقیقه زمان داریم و هنوز هیچ چیز تمام نشده، توان‌تان را برای این ۴۵ دقیقه بگذارید.

 از تیم‌های سرخابی پایتخت پیشنهادی نداشتید؟

زمانی که در تیم ملی بازی می‌کردم، منصور پورحیدری از من برای رفتن به تیم استقلال دعوت کرد که با چند مربی از جمله مایلی کهن مشورت کردم و همگی به من گفتند استاد تو ۲۷ ساله هستی و پول ذوب آهن هم بهتر از استقلال است. به اعتقاد آن‌ها، استقلال برای جوان ۲۰ ساله‌ای خوب بود که می‌خواست در این تیم اسم در کند، اما برای من که دیر فوتبال را شروع کرده بودم و چند سال دیگر هم بیشتر نمی‌توانستم بازی کنم، پیشنهاد ذوب آهن بهتر بود.

 در آن مقطع که در ذوب آهن بازی می‌کردید، اصفهانی‌ها چه واکنشـی نسبت به حضورتان در تیم ملی به ویژه صعود به جام جهانی فرانسه داشتند؟

واقعا واکنش‌ها مثبت بود. خاطرم هست بعد از بازی ایران با استرالیا که به اصفهان آمدم، با ماشین گل زده به استقبالم در فرودگاه آمدند و با دسته گل مرا تا محله جلفا که محل زندگی‌ام بود، مشایعت کردند و در طول مسیر، چندین گوسفند سر راهم قربانی کردند. مردم اصفهان خیلی قدرشناس بازیکنان شهرستانی هستند و در مدت حضورم در ذوب آهن طوری با من برخورد می‌کردند که انگار اصفهانی‌ام.

 چرا در حوزه مربیگری نتوانستید به موقعیتی دست پیدا کنید؟

مربیگری در فوتبال ایـران، دلال بازی شــده است و بر اساس روابط پیش می‌رود. شما نگاه کنید سه تیم تبریزی در لیگ شانزدهم حضور داشتند، اما یک مربی بومی در این سه تیم وجود نداشت.

 بعد از ســال‌ها که در گسترش فولاد بودید، چطور شد از این تیم جدا شدید؟

سال‌ها در گسترش فولاد با فیرات، کاظمی، کریمی و ضیایی کار کردم. وقتی رسول خطیبی به گسترش فولاد تبریز آمد، دیگر نخواست در این تیم بمانم. نمی‌دانم شاید رسول فکر می‌کرد، خیلی اسم بزرگی دارم و او کوچک است. شاید او فکر می‌کرد، هرجا برویم بقیه فکر کنند، من سرمربی هستم و او دستیار. یحیی گل‌محمدی در تیم ملی ذخیره من بود و سرمربی پرسپولیس شد، اما حتی یک تیم دسته دومی را هم به من پیشنهاد نمی‌دهند یا مثلا در گسترش فولاد که بعد از این همه سال واقعا نمی‌دانم چرا خطیبی من را کنار گذاشت. درسـت است، حق هر مربی انتخاب دستیارانش است، اما فرق می‌کند که یک نفر بچه تبریز باشد و سابقه ملی مرا داشته باشد.

 منبع: ویژه نامه اصفهان زیبا

 

کانال رسمی دیدبان ایران در تلگرام

نظر شما