شناسهٔ خبر: 26141153 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

یادداشت/امید و ناامیدی(۱)

من برای کشورم چه کرده‌ام؟

سیدمسعود رضوی

صاحب‌خبر -
یکی از شگفتی‌های عالم رسانه، که کمتر مورد توجه قرار گرفته، توجه به مصایب و فاجعه‌ها و امور هیجان‌زایی است که موجب بُهت و حیرت مردم و مخاطبان می‌شود.

انگار هرچه دامنه فاجعه و رخدادی که قرار است سرفصل گزارش‌ها و سرخط خبرها باشد، دردناکتر و غمبارتر تصویر شود، بیننده، شنونده و خواننده بیشتری را جذب کرده و به اصطلاح در نمودار اخبار ویژه و پرمخاطب، سطح و اهمیت بالاتری داشته و لابد ارزش رسانه و جریده هم فزونتر ارزیابی خواهد شد!

همه از جنگ و گروگان‌گیری، کشتار در فلان مدرسه، سیل و زلزله، نسل‌کشی و کشتی‌های مهاجر و آواره و شیوع مرض‌های مهلک و کودکان آسیب دیده و… مطلبها و مسایل می‌گویند و می‌نویسند و نشان می‌دهند.

خوشبختانه مطبوعه اطلاعات این شیوه را با تخصیص بخش قابل توجهی به موضوعات فرهنگی و جشن‌ها و گردهمایی‌های مفید و متفاوت، تا حدودی جبران کرده، اما شگفت آن که برخی این را نقطه قوّت جریده تلقی نکرده و یکی از سابقون روزنامه‌نگاران صراحتاً نقدی در این باب با من مطرح کرد و همین انگیزه نگارش این مقال و فکر و ذکری در این باب شد که چرا چنین است؟

باری، اگر شبکه‌های خبری مهم و حتی متوسط الاحوالِ عالَم را در خبرگزاری‌ها و ماهواره‌ها مرور کنید یا تیترهای صفحه نخست مطبوعات درجه یک و دو را از نظر بگذرانید، به این موضوع اذعان خواهید کرد.

حتی در میان جراید عامه پسند و به قولی زردنویسان هم این موضوع صادق است. خاطرم هست که دو سه دهه پیش از این، نشریه «حوادث» با حجمی قابل توجه رکوردهای تیراژ را می‌شکست، آن هم با اغراق در مصایب و فجایع، و داستان گویی از قتل و شرارت و سرقت و امثال این نوع خبر و گزارشات.‏

‏حال آنکه این نوع خبرها مهم و لزوماً غالب نیستند. حتی ممکن است نسبت به خبرهای متضاد در باب پیشرفت‌های علمی و صنعتی، بهبود اوضاع اقتصادی در مناطق مختلف، جشن‌ها و کارناوال‌های شادی، خیریه‌ها و امور عام المنفعه و تلاش انسان‌ها برای نجات و بهبود زندگی‌ها، و حتی شادی عروسی‌های دسته‌جمعی و این نوع مسایل، اصلاً دست بالا را نداشته باشند.

اما علت چیست که آن شیوه دنبال شده است؟

شاید با مرور تاریخ توجیه شود که مطبوعات از دل انقلابات و در پی عطش مردم به رهایی و آزادی رشد کرده و اصلاً متولد شدند و در دل جنگ‌ها و التهابات؛ اما سنّت‌های روزنامه‌نگاری، به تدریج با استفاده از ذهنیت مردم در امور منفی و حساسیّت افکار عمومی به جنگ و تزلزل اوضاع بشری و گریز از دغدغه و نگرانی، نوعی پرورش مخاطبان در این مسیر را دنبال کرد.

به تدریج این شد که هرچه فاجعه پر رنگ‌تر و عظیم‌تر و خبرهای تند و سریع در باب خونریزی و بمب‌گذاری و گروگانگیری و ترور و سیل و زلزله و آتشفشان‌های فوران کرده و سونامی و… مهیب‌تر باشد محبوب و مألوف رسانه‌ها و منبع درآمد و افزایش تیراژ و مخاطب قلمداد خواهد شد.

در این‌باره، با توجه به اوضاع و احوال و هشدارهایی که جامعه‌شناسان و روان‌شناسان و حتی دلسوزانِ آگاه از امور جامعه داده و می‌دهند و من نمی‌خواهم حتی یک مورد را تکرار کنم زیرا در رسانه‌های جمعی و شبکه‌های ارتباطی به وفور دیده و خوانده می‌شود، تنها تأکید و توجهی می‌دهم به نیاز جامعه به آرامش، ثبات و شادی.

منابع ما در فرهنگ و تاریخ و جوانیِ نسل و جمعیت و امکانات و سطح آموزش نسبتاً خوب و ثروت قابل توجهی است که البته بد مدیریت شده اما هنوز منبع قدرتِ قابل اعتنایی محسوب می‌شود.

این مقدمه را با سخنی از لویی پاستور به پایان می‌برم تا درازگویی نکرده باشم. این را از لوح درمانگاهی که پزشکی صاحبدل و شریف نصب کرده و مرا بدان متذکر گردید بازنویسی می‌کنم. با ذکر این که چون بسامد اخبار منفی و ناامید کننده و حجم تهدید و دغدغه در حال ایجاد نوعی یأس در مردم و سرخوردگی در جوانان و ایجاد نا امنی روانی و ناامیدی خطرناک تواند بود، در چند زمینه مطالبی در شماره‌های بعد مطرح خواهم نمود. ‏

این هم پند و عبرت از حکیم فرانسوی:

«در هر حرفه‌ای که هستید، نه اجازه دهید که به بدبینی‌های بی‌حاصل آزرده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تأسف بار که برای هر ملتی پیش می‌آید شما را به یأس و نا امیدی بکشاند. در آزمایشگاه‌ها و کتابخانه‌هایتان زندگی کنید، نخست از خود بپرسید، برای یادگیری و خودآموزی چه کرده‌ام؟ سپس همچنان که پیش می‌روید بپرسید من برای کشورم چه کرده‌ام؟

این پرسش را آنقدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجان انگیز برسید که شما هم سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشته‌اید.

اما هر پاداشی که زندگی به تلاشهایمان بدهد یا ندهد، هنگامی که به پایان تلاشهایمان نزدیک می‌شویم هر کداممان باید حق آن را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم: آنچه در توان داشته‌ام انجام داده‌ام.»

لویی پاستور(۱۶۲۲ ـ ۱۸۹۵)

نظر شما