شناسهٔ خبر: 26132224 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

مهدی عامری

نقدی بر حملات جدید دکتر کدیور علیه انقلاب/ بی‌ریشه‌ی با تیشه

آقای محسن کدیور در ادامه سلسله نوشتارهای خود علیه امام راحل، در تازه‌ترین نوشته خود سعی نموده است تا از امام خمینی(ره)، چهره‌ای خشن و اهل کشتار به نمایش بگذارد و با بهره‌گیری از انبوهی خاطرات و نقل قولها در صدد اثبات این قصد خود برآمده است!

صاحب‌خبر -

  سیاست‌زدگی و شهرت‌طلبی، انسان را به جایی می‌رساند که فقه و حقوق و سیاست را با هم در می‌آمیزد تا به جنگ اخلاق و انصاف برود.

آقای محسن کدیور در ادامه سلسله نوشتارهای خود علیه امام راحل، در تازه‌ترین نوشته خود سعی نموده است تا از امام خمینی(ره)، چهره‌ای خشن و اهل کشتار به نمایش بگذارد و با بهره‌گیری از انبوهی خاطرات و نقل قولها در صدد اثبات این قصد خود برآمده است! او کوشیده است یکی از اقدامات مثبت و اساسی انقلاب اسلامی و امام را با تعابیر زننده مشوه کند و از جلادان و قاتلان و غارتگران این کشور و ملت تصویری مظلوم بسازد!

درباره این تطویل آقای کدیور چند نکته قابل ذکر است

اختلاف مبنایی در ولایت فقیه

با توجه به سابقه آقای کدیور، بستر و خاستگاه نوشته‌های ایشان، مبنا و پیش‌فرض نادرستی است که در مورد ولایت فقیه و حکومت اسلامی دارد. او ولایت فقیه را آن گونه که علمای شیعه و حضرت امام تقریر می‌کنند، قبول ندارد و معتقد به حکومت سکولار است و اختیارات فقها را در حکومت به شدت ناچیز می‌داند! (حکومت ولایی، نشر نی، چاپ پنجم 1387)

روشن است با مبنای سکولار و اسلام نواندیش مورد نظر ولایت فقیه، هر اقدام ولی فقیه خلاف آزادی و دموکراسی سکولار معنا می‌شود. (شریعت و سیاست، سایت نویسنده) او این پیش فرض خود را با مغالطه و دروغ نیز می‌آمیزد و آنگاه نتایج نادرست می‌گیرد. (ن.ک دوتلقی از اسلام، مصطفی تبریزی، روزنامه رسالت، 27/2/1383)

روشن است کسی که اصل حکومت اسلامی را بر نمی‌تابد، لوازم آن یعنی عمل طبق احکام اسلام و شرع مقدس را نیز قبول نمی‌کند به خصوص آنکه اغراض و امیال سیاسی و شخصی خود را نیز به این امر اضافه نماید.

در منظر آقای کدیور اعلامیه حقوق بشر بر فقه سنتی ترجیح دارد (اسلام و حقوق بشر، روزنامه اعتماد،31/3/1386) و ولی فقیه که بر اساس دستورات شرع و نه اعلامیه حقوق بشر عمل می کند، فردی یکه‌سالار و خلاف حقوق بشر مورد نظر او معرفی می‌شود!

در واقع اشکالات و نقدهای اصلی به مطالب آقای کدیور ریشه در این بحث دارد که البته نقدهای فراوانی به او  نوشته و گفته شده است.

تهمت مشورت ناپذیری به امام

با عنایت به مطلب پیش گفته یکی از پیش‌فرضهای غلط آقای کدیور این است که امام(ره) برای مشورت و شورا با دیگران ارزشی قایل نبود و تجربه جمعی را پشیزی حساب نمی‌کرد و فقط نظر خودش را قبول داشت. این پیش فرض غلط با بیان چند خاطره و استناد به برخی تصمیمات و نظرات خاص حضرت امام، موجب نگارش یک مقاله توسط کدیور شده و با سانسور و تقطیع و یا بزرگنمایی این پیش‌فرض نادرست را مقدمه استدلالهای دیگر خود قرار داده است.

این در حالی است که در حضرت امام حتی در موارد حساس و مهم اهل مشورت بودند و بعضا نظرات دیگران را بر نظر خود مقدم می‌دانستند و از نظر خود چشم‌پوشی می‌کردند. نمونه روشن و مشهور این ادعا کلامی است که حضرت امام خطاب به آقای منتظری مرقوم داشته‌اند: «و اللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولى در آن وقت شما را ساده لوح مى‏دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولى شخصى بودید تحصیلکرده که مفید براى حوزه‏هاى علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگرى دارم و مى‏دانید که از تکلیف خود سرپیچى نمى‏کنم. و اللَّه قسم، من با نخست‏ وزیرى بازرگان مخالف بودم ولى او را هم آدم خوبى مى‏دانستم. و اللَّه قسم، من رأى به ریاست جمهورى بنى صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم. (صحیفه امام ج21، ص 321)

در مورد مساله عفو عمال طاغوت نیز، امام با وجود اینکه برخوردهایی انجام دادند، اما باز به نظرات اطرافیان خود عمل کردند و این در حالی بود که با آن نظرات مخالف بود. ایشان بعدها فرمودند: «ما باید این اشتباهات سابق را جبران کنیم. اگر ما آن خطا را نکرده بودیم که هى آمدند به من گفتند، هى گفتند، هى گفتند این مصلحت ‏اندیشان که «اینهایى که، سازمانی هایى که آدم نکشته ‏اند و چه نکرده‏ اند، عفو بشوند» این عفو بر خطا واقع شد، و اینها ریختند مشغول توطئه شدند. یک جمعیتى که در دست ما بودند رهایشان کردیم. یک دسته‏اى را که باید بگیریم دیگر نگرفتیم.» (همان، ج13 ص47)

البته محسن کدیور و سایر مدعیان حقوق بشر هیچ‌گاه درباره کشتارهای دهها هزار نفری مردم ایران توسط عمال شاه و امریکا زبان در دهان و قلم بر کاغذ نمی‌گردانند، اما در مورد برخورد با آنها، به ایرادهای شکلی و آیین‌نامه‎های ریز و درشتی که در فضای ملتهب انقلابی نوشته شده است دقیق شده و مو را از ماست می‌کشند آن هم با پیش فرضهای غلط و استدلالهای معوج!

باز در همین رابطه آیت‎الله خامنه‌ای تعریف کرده‌اند: «در زمان امام (رضوان اللّه علیه) ما مى‏دیدیم که ایشان مطلبى را مى‏فرمودند، اما در مجلس همه به آن رأى نمى‏دادند». )04/12/1370 دیدار با اعضاى هیئت مرکزى نظارت بر انتخابات چهارمین دوره‏ مجلس شوراى اسلامى)

از این دست موارد پیرامون شخصیت امام کم نیست چنانچه در ادامه همین نوشتار نیز خواهد آمد. اما اینکه فرد یا تیمی اهل تتبع و کنکاش باشند و این موارد را ندیده باشند یا از کم‎کاری است و یا از اغراض خاصی که از تولیدات و محصولات خود دنبال می‌کنند. در واقع صغرای قیاس او در اثبات یکه سالاری امام کاذب است و به همین نسبت نتیجه سخن خلاف واقع است.

البته این هم مطلب درستی است که امام(رض) با وجود اینکه اهل مشورت و توجه به نظرات دیگران بودند و در اظهار نظر استبداد رای نداشتند و سایر نظرات دلسوزانه و کارشناسانه و منصفانه را به دیده می‌گذاشتند، اما با این حال اهل قاطعیت و عمل به تکلیف بودند و همین امر موجب می‎شد در برابر نظرات ضد دین و ضد مردم انعطاف به خرج ندهند و این همان چیزی است که امثال کدیور با آن کنار نمی‌آیند. امثال امام هیچ گاه با مواردی مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر کنار نیامدند و مفاد ضدشرعی و ضد دینی آن را نپذیرفتند اگر چه به تعبیر آقای کدیور عقلای جهان پای آن را امضا کرده باشند.

کدیور نوشته است: «تجربه جمعی بشر در مقابل احکام الله به پشیزی نمی‌ارزد. اصولا نیازی به مراجعه به تجربه دیگران خصوصا غیرمسلمین یا محرومان از مذهب غنی اهل بیت در امر قضا احساس نمی‌شود».

این سخن این گونه باید اصلاح شود که تجربیات جمعی بشر اگر موافق عقل سلیم و شرع عزیز باشد مورد استفاده است اما در تعارض بین تجربیات بشری و حکم خداوند یقینا حکم خدا مقدم است و این  فقط در قضا نیست و درسایر احکام فقهی نیز جاری است! اصولا تاکید امام بر فقه جواهری مبتنی بر همین اصل است.

البته این مطلب در کنار توجه امام به مکان و زمان در اجتهاد باید مورد توجه قرار گیرد تا منجر به تحجر و جمود نگردد  امری که آقای کدیور از آن چشم‌پوشی کرده است و این مطلب مهم و اساسی اندیشه امام را بیان نکرده است. خوب است پاسخ امام به نامه حجت الاسلام قدیری بازخوانی گردد تا معلوم شود امام چطور بین تجربه بشری و تعبد شرعی جمع کرده است. (صحیفه امام: ج21، ص 149)

حجیت خاطرات!!

بخش قابل توجهی از استنادات نوشته آقای کدیور، خاطرات افراد به خصوص آقای مبشری است. جدای از آنکه خاطرات چقدر می‌تواند در بیان مطلب حجیت داشته باشد و به کار برهان می‌آید، در مراجعه و مواجهه جناب کدیور به خاطرات افراد نیز جانب داری خاصی وجود دارد.

ایشان در دو مورد خاطرات مبشری را غیر دقیق و بی‌دقت عنوان می‌کند و روشن است اصولا اشاره با خاطرات آن هم از سوی خود افراد این نقص وجود دارد که امکان دارد علاوه بر حب و بغضها، بی‌دقتی‌هایی نیز وجود داشته باشد. چگونه است در دو مورد آقای کدیور می‌تواند ادعا کند خاطرات دقیق نبوده است اما سایر مواردی که ایشان به عنوان خاطره علیه امام و تصمیمات ایشان نقل کرده باید آنها را پذیرا بود؟ آیا برای خواننده این پرسش پیش نمی‌آید که چرا بقیه این خاطرات توام با بی‌دقتی نباشد؟

همچنین در مورد خاطرات مرحوم خلخالی، ایشان با استناد به خاطرات افراد دیگری، آن مرحوم را دروغگو  دانسته و بیانات او را تکذیب می‌کند! حال این سوال پیش می‌آید چگونه است آیت‌الله خلخالی مجتهد مورد تایید امام اهل دروغ است اما جناب مبشری و جناب هادوی و حتی خود کدیور اهل صداقت و راستی هستند؟

در واقع ایشان باز با ایجاد پیش‌فرض برای خواننده سعی می‌کند با بیان کلماتی مانند منضبط، آبروی دستگاه حقوقی، باسواد و ... افرادی که به کار استدلالش می‌آیند را موجه جلوه دهند و با به کار بردن تعابیر سخیف، طرف مقابل را ناموجه به تصویر بکشد!

کشف بزرگ تاریخی!

مراجعات کدیور به خاطرات نیز جالب است او در مورد حکم امام به مرحوم خلخالی دست به یک کشف بزرگ زده و نوشته است:  «حکم خلخالی ده روز بعد از اولین محاکمه و اعدامهای اوست! یعنی حکم آقای خمینی به خلخالی ده روز بعد از محاکمه‌ی شرعی و اجرای حکم اعدام محکومین صادر شده است»

اما ماجرای این کشف بزرگ چیست؟

در خاطرات مرحوم خلخالی آمده است: «حضرت امام دو یا سه روز پس از به ثمر رسیدن انقلاب این‌جانب را فراخواند و نوشته‌ای نشان داد و گفت این حکم را به نام شما نوشته‌ام. وقتی که به نوشته نگاه کردم دیدم که ایشان حکم قضاوت شرع و دادگاههای انقلاب را با خط خویش به نام این‌جانب نوشته است.»

تاریخ حکمی که در صحیفه امام برای مرحوم خلخالی درج شده است پنجم اسفند است. این بدان معناست که حضرت امام(ره) قبل از آنکه حکم رسمی را تقریر فرمایند با مرحوم خلخالی در این باره صحبت کرده و او را در جریان امر گذاشته‌اند و چنانچه در ادامه خاطرات خلخالی آمده است؛ در برابر استنکاف او، امام تاکید کرده‌اند که از او حمایت خواهند کرد. در واقع در همان جلسه مرحوم خلخالی، امر و حکم امام را می‌پذیرد و به عنوان حاکم شرع مشغول به کار می‌شود. اما بنا به شرایط خاص اول انقلاب حکم رسمی ایشان 5 اسفند درج شده است. چنانچه در کتاب ایام انزوا دنباله خاطرات آیت الله خلخالی دست خط حکم امام منتشر شده است که در آن تاریخی درج نشده است.

طبق خاطرات مرحوم خلخالی او از همان روز کار خود را آغاز کرده است و در 24 بهمن چهار نفر از جنایتکاران طاغوتی را به سزای اعمال خود می‌رساند؛ رییس ساواک، فرمانده هوانیروز، فرماندار نظامی اصفهان و رییس کل شهربانی کشور، کسانی بودند که به گفته خلخالی حکم اعدامشان را داده و در مدرسه رفاه آنها را اعدام کرده است. البته طبق خاطرات آن مرحوم، او حکم اعدام 24 نفر را داده بوده است که به بنا به تشخیص امام که مبتنی بر نظرات دیگران بوده است تنها به مجازات همین چهار نفر اکتفا شده است.

میزان شرعی و حقوقی

شاه بیت نوشته آقای کدیور این است که حضرت امام اولا آشنایی با علم حقوق نداشتند و ثانیا علم حقوق را برای قضاوت دارای صلاحیت نمی‌دانستند.

آقای کدیور نوشته است: «اولا هرگز برای اجرای عدالت به حقوق‌دانان احساس نیاز نکرد، بلکه هرگز به ایشان اعتماد هم نمی‌کرد. لذا تشخیص حقوق‌دان تنها بعد از تأیید فقیه قابل قبول بود نه بدون آن، و حقوق‌دان غیر فقیه صلاحیت قضاوت نداشت.

ثانیا تجربه‌ قضائی مدخلیتی در اجرای عدالت ندارد. لذا یک طلبه‌ مقلد فاقد هرگونه دانش حقوقی و تجربه‌ قضائی را بر حقوق‌دانی با چند دهه تجربه ی قضائی اگر از فقاهت بی‌بهره باشد مقدم می‌دانست».

پیشتر گفته شد کدیور به حکومت اسلامی و لوازم آن معتقد نیست، اما خوب است ایشان به عنوان کسی که ادعای اجتهاد دارد و در سایت خود در منصب فتوا می‌نشیند و حکم شرعی می‌دهد، تکلیف خود را با فقه شیعه روشن نماید. البته از فحوای کلمات و عملکرد او چنین بر می‌آید فقه نیز باید تحت سایه سکولاریته و اعلامیه‌های جهانی باشد. در فقه شیعه بالاتفاق علما برای قضاوت، اجتهاد و فقاهت شرط شده و منصب قضا از اختصاصات امام معصوم و نایبان ایشان است! آیا دکتر کدیور این نظر علما را می‌پذیرد؟

آیا اینکه حضرت امام به جای عمل به نسخه‌های بشری ناقص، به دستور شرع و فقه آل‌محمد عمل کرده‌اند عملی مذموم است یا ممدوح؟ روشن است در جامعه اسلامی قوانین، قوانین الهی و شرع است و آنچه بین مردم در معاملات و عقود و غیره صورت می‌پذیرد بر همین مبنای فقه است. لذا قاضی باید با این قوانین آگاهی داشته باشد. چنانچه در دوران حکومت حضرت امیر(ع) نیز بر همین مبنا دکه القضا بر پا می‌شد و دادگاه عدل علوی مبتنی بر فقه و دستورات شرع بود.

اصولا در جامعه دینی حقوق مصطلح نیز از دل فقه بیرون می‌آید و برای تنظیم روابط اجتماعی راهی به جز فقه نیست. این یک امر مسلم است که جامعه دینی باید بر مبنای دستورات دینی اداره شود و خواست مردم برای انقلاب اسلامی همین امر بود و حاکم جامعه اسلامی طبق همان قواعد دموکراسی قابل قبول آقای کدیور بایستی نظرات مردم را اجرا کند.  

لذا این نقطه روشنی در عملکرد حضرت امام است که در بدو انقلاب علیرغم شرایط دشوار و پیچیده، دستگاه قضا مبتنی بر فقه که خواست مردم بود را بنا نهاده و بر آن مشی نمودند. شایسته است امثال آقای کدیور اگر با حضرت امام مشکلی دارند، اقلا به خواست مردم و مطالبات ایشان و قواعد دموکراسی احترام بگذارند!

در همین رابطه آقای کدیور در ادامه نوشته است: «آن‌چه در قضاوت نقش اصلی ایفا می‌کند علم قاضی است حتی اگر بیّنه (شاهد) و یمین (سوگند) در کار نباشد، یا برخلاف علم قاضی باشد».

نویسنده این کلام را مستند به فتوای امام در تحریر الوسیله کرده است تا این گونه القا کند این مطلب فقط نظر امام(ره) است! در حالی که این نظر مشهور شیعه در کتب فقهی همه فقها شیعه است. برای نمونه در «کنز العرفان فی فقه القرآن» اثر مقداد سیوری (قرن 9) در ذیل آیه 20 سوره صاد آمده است «در احکام و قضاوت‌هاى حضرت داود و على (علیهما السّلام) دلالت و نشانه‌اى بر جواز حکم حاکم و قاضى به علم خویشتن مى‌باشد و لو بیّنه‌اى هم اقامه نشده باشد.»

 گویا جناب کدیور قصد ندارد مانند سایر روشنفکران، خود را مخالف فقه و فقها نشان دهد و در صدد است خود را فقط منتقد حکومت دینی و امام(ره) بداند! در حالیکه چنانچه مشاهده می‌شود او با اینکه چنین مطلبی را بیان نمی‌کند، اما در عمل و قلم نظرات فقهی شیعه را به بهانه نقد انقلاب مردم ایران، نقد می‌کند.

البته او در چنین کاری آزاد است؛ اما انصاف علمی اقتضا می‌کند این مطلب را برای خواننده خود بیان نماید. شاید دانستن این مطلب، برای خواننده و تناقض رفتاری او در فتوا دادن از یک سو و مخالفت با قاطبه فقهای شیعه از سوی دیگر موثر باشد!

جناب کدیور بار دیگر به همین حربه دست می‌زند و می‌نویسد: «به نظر ایشان حکم شرع یا باید مجتهد جامع الشرائط باشد یا مأذون منصب از جانب مجتهد جامع الشرائط باشد.» در حالی که این نظر امام نیست بلکه نظر قاطبه فقهای شیعه و نظر فقه شیعه است همان چیزی که آقای کدیور آن را نه به عنوان قانون قبول دارد، و نه به عنوان یک متن حقوقی! اصولا ریشه بحث همین جاست که امام طبق فقه عمل می‌کنند نه طبق نظر خودش. او فقیه است و تعبد به احکام شرع دارد، نه آنکه تعبد به علم حقوق غربی و اعلامیه جهانی حقوق بشر داشته باشد! از این رو تکرار این حرف که نصب قضات باید طبق آیین‌نامه حقوقی و از بین حقوقدانان باشد اشکال مبنایی با نظر فقها و امام دارد و طبق نظر فقهای شیعه نصب قاضی توسط مجتهد ست! اگر در انقلاب اسلامی این حکم شرعی اجرا شده است و در همان ابتدا امام به آن تن داده است از نقاط روشن مدیریت دینی امام است.

او بر همین مبنا، ناگاه نتیجه گرفته است: «‌‌‌عدم اطلاع آقای خمینی و شاگردان وی از علم حقوق، عدالت قضائی، آئین دادرسی و توهمی که ایشان از قضاوت اسلامی داشتند، عملا تیشه به ریشه‌ی دادگستری بود.»

در این کلام اولا عدالت قضایی در کنار علم حقوق به طور ناگهانی وارد شده است و مفهوم و منظور آن روشن نیست و یقینا حضرت امام به عنوان فقیهی جامع الشرایط از هر حقوقدانی در مورد عدالت قضایی آگاه‌تر بودند. ثانیا بیان شد اگر چه بر فرض آقای کدیور ایشان و شهید بهشتی(ره) و سایرین طبق ادعای کدیور با حقوق مصطلح آشنایی نداشتند، اما حقوق جامعه اسلامی برگرفته از فقه است. ثالثا عبارت توهین آمیز «توهم» نشان از این دارد کدیور در صدد بحث علمی و متقن نیست و بر مبنای ادعاهای ذهنی خود فقط سعی دارد در یک قالب علمی به جنگ امام برخیزد!

رابعا عبارت تیشه به ریشه دادگستری نیز بر همین روال آورده شده است. روشن است طبق مبنای فقهای اسلامی از جمله امام راحل، دادگستری دستگاه حاکمه جور صلاحیت رسیدگی به امور و قضاوت را ندارد. امام در واقع ریشه دادگستری غیر اسلامی را زدند و دادگستری اسلامی را بنا نهادند و اصولا فلسفه انقلاب مردم ایران همین بود تا ریشه بسیاری از ظلمها و طاغوتها کنده شود و اگر حضرت امام(ره) و انقلابیون به گفته آقای کدیور در همان روزهای آغازین انقلاب توانسته‌اند ریشه دادگستری طاغوتی را بخشکانند کار بزرگی انجام داده‌اند و یک خواست مهم مردم را عملی کرده‌اند.

خامسا اساس گفته آقای کدیور خلاف واقع است و در همان اوقات افرادی حقوق‌دان در مدرسه رفاه به امور زندانی ها و بازپرسی مشغول بوده اند! در خاطرات آیت الله سیدمحمد خامنه‌ای آمده است که ایشان به اتفاق آقای سیدرضا زواره‌ای «دادسرای موقت انقلاب» را در مدرسه رفاه تاسیس و برای متهمان پرونده تشکیل داده و برای مقدمات دادگاه آماده می‌کردند. (خاطرات سید محمد خامنه ای، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص353-380)

ایشان از شاگردان امام خمینی(ره) بود که به سفارش برخی اساتید خود در دانشگاه تهران لیسانس حقوق گرفت و حتی به کار وکالت نیز مشغول بود! آقای خامنه‌ای با استفاده از تجربیات خود زندان‌ها را سامان داده و مبتنی بر تشریفات حقوقی برای متهمان پرونده تشکیل می داده است.

او در خاطرات خود اشاره می‌کند که جرم یک عده از افراد محرز بود و مردم هم به راحتی می توانستند این امر را تشخیص دهند. اما او در مورد همین افراد هم به مرحوم خلخالی توصیه می‌کند که تشریفات قضایی را رعایت کند. گرچه مرحوم خلخالی نیازی به این تشریفات نمی‌دیده است اما به هر حال این گفته کدیور که اطرافیان امام با علم حقوق آشنا نبوده اند، امری نادرست و ناقص است.

کدیور برای نمونه عدم آشنایی امام به حکم دستور ایشان برای تاسیس اداره امر به معروف و نهی از منکر اشاره می کند و می نویسد: «از دیگر جلوه‌های دوری آقای خمینی از واقعیات حقوقی حکم زیر است که نه در زمان حیات وی نه تا کنون اجرا شده است.» اما جالب است کدیور عدم اجرای این حکم را که توسط مرحوم حجت الاسلام سید احمد خمینی بیان شده در پاورقی ذکر کرده است!

به نقل از مرحوم سید احمد خمینی که در صحیفه امام نیز درج شده است، به دلیل مراجعه مکرر دولت موقت به امام آنها از پذیرش این دستور امتناع کردند و اگر چه امام با نظر آنها مخالف بود اما به نظر آنها گوش دادند! اما چرا این مطلب باید در پاورقی ذکر شود؟ شاید به این دلیل که اولا با ادعای آقای کدیور مبتنی بر عدم پذیرش آرای دیگران توسط امام تعارض دارد ثانیا اینکه خواننده متوجه می‌شود که امام، مصر به اجرای آن حکم بوده و این دولت موقت بوده است که بدون اینکه دلیل حقوقی بیاورد آن را اجرا نکرده است. عدم توانایی اجرای یک دستور، تقصیر دستور دهنده نیست.

بدیهیات فقه

آقای کدیور در مورد محکومیت برخی افراد مدعی شده رویه حقوقی رعایت نشده و نوشته است: « واضح است که علم حقوق چنین توجیهی را نمی‌پذیرد و رعایت آئین دادرسی کیفری درباره همه‌ متهمین را لازم‌الاجرا می‌داند. تفکیک بین متهم و محکوم قبل از برگزاری دادگاه خلاف بدیهیات حقوقی است. معنای حقوقی محکوم به حکم دادگاه صالحه بعد از محاکمه متوقف است، قبل از برگزاری دادگاه کسی محکوم محسوب نمی‌شود.

پیشتر بیان شد کدیور گویا فقه شیعه را در پاره‌ای از موارد به رسمیت نمی شناسد و تنها علم حقوق برایش ملاک است! یقینا حضرت امام به عنوان یک مرجع تقلید و عالم وارسته اندیشه سکولار و غربزده را قبول نداشته است و البته این جز افتخارات حضرت امام است که بر مبنای تعبد بر شرع و وحی اقدام می‌کرده است. در فقه اسلامی قضاوت شان حاکم شرع است و در واقع حضرت امام می‌توانسته طبق این اصل قضاوت نماید و حکم نماید. با این حال در خاطرات مرحوم خلخالی آمده است برای تک تک همین افراد مذکور نیز دادگاه تشکیل داده و از آنها پرسش  و پاسخ کرده است. چنانچه گذشت آقای سیدمحمد خامنه‌ای نیز به عنوان حقوق دان برایشان پرونده تشکیل می‌داده است.

کدیور در ادامه مدعی می‌شود: واضح است که با چنین مبنایی رقم اعدام‌ها باید چندین برابر رقم اعدام شده‌ها باشد و برای اثبات این مدعای خود دو مقدمه می‌آورد:

اول اینکه خلخالی معتقد بود تمام کسانی که از سال 42 خلاف حکم امام به تقویت طاغوت کمک کرده‌اند مستحق اعدامند.

دوم اوایل کار اعدامها با اجتهاد خلخالی صورت می‌گرفته است!

اینکه کدیور ادعا کند یک امری وضوح دارد به وضوح آن مطلب نمی انجامد و برای بدیهی بودن بدیهی باید دلیل اقامه کرد؛ همانگونه که خود کدیور از مرحوم خلخالی نقل کرده است، تعداد انگشت شماری از این عمال شام در آن زمان کوتاه اعدام شدند! آیت الله خلخالی انسانی که اهل پنهان کردن این مسایل باشد، نبوده است و به این مجازاتها و احکام صادره، افتخار می‌کرده است؛ از این رو اگر کسی را اعدام کرده بود با صراحت بیان می‌کرد. ثانیا او در صدد بیان اعتقادات خود می‌باشد و روشن است همه معتقدات به مرحله عمل نمی‌رسد. اما نکته جالب اینجاست که کدیور که در صدد است این اعدامها را مستقیما به امام نسبت دهد، اینجا برای اثبات این حرف خود از گفته خود عدول و تاکید می‌کند که آقای خلخالی حداقل در ماههای نخست مطابق اجتهاد خود رفتار کرده است.

این بدان معناست که به اعتقاد خود کدیور ممکن است اقداماتی انجام گرفته باشد که امام با آنها مخالف بوده است! چنانچه او نقل قولی از معاون نخست وزیر در امور انقلاب می‌آورد که: «آقای خمینی به او گفت که اولا تنها می‌تواند پرونده‌هایی را رسیدگی کند که دادستان، یعنی آقای هادوی، به او ارجاع می‌دهد و ثانیا به هیچ پرونده‌ای جز آنچه مربوط به ایادی رژیم سابق است رسیدگی نکند. اما خلخالی کار خود را می‌کرد.»

با این حال بار دیگر کدیور سخن خود را تغییر می‌دهد و می‌نویسد: «مطالعه دقیق مدارک و اسناد فوق تردیدی باقی نمی‌گذارد که اعدام ماموران رژیم سابق و دیگر وابستگان آن با برنامه و نظر مستقیم آقای خمینی انجام می‌شده و أمثال خلخالی در حقیقت مجری أوامر ایشان بوده‌اند نه اینکه خودسرانه اقدامی کرده باشند».

در مجموع مشخص نمی شود مرحوم خلخالی با اجتهاد خود، کار خود را می کرده است یا اینکه فقط ماموری دست و پا بسته و مجری فرامین امام بوده است؟

آقای کدیور در مورد عمل قاضی به احکام شرع به طرز متعجبانه می‌نویسد و می‌پرسد: «مشخص نیست در موارد متعددی که فتوای فقها متفاوت است، قاضی چه باید بکند، آن هم برای حکام شرعی که اکثر قریب به اتفاق آنها مجتهد مطلق نیستند و با اذن دیگری قضاوت می‌کنند، اگر ملاک فتاوای آقای خمینی باشد، در موارد حساسی که در کتاب حدود و قصاص وی احتیاط کرده ‌است. آئین‌نامه باید روشن و شفاف باشد آن هم در دست افراد غیرمجتهد»

روشن است همان گونه که کدیور هم گفته، در جامعه اسلامی در قوانین این چنینی به فتاوی و حکم ولی فقیه عمل خواهد شد؛ اما در آن موارد حساس که خوب بود کدیور یک مورد را احصا می‌کرد، نیز راه مشخص است و طبق «قاعده درء» عمل می‌شود و حدود و قصاص تا رسیدن به نتیجه یقینی، متوقف می شود. البته احتمالا چون قاعده درء در حقوق ذکر نشده آقای کدیور به آن امعان نظر نخواهد داشت!

او در مورد حکم امام به بازرگان در مورد محکومین می‌نویسد: «برکدام میزان شرعی و حقوقی این افراد قبل از تشکیل دادگاه صالحه محکوم هستند نه متهم؟ اگر قبل از تشکیل دادگاه اینها محکوم هستند دستور برگزاری دادگاه در حضور خبرنگاران معنایی غیر از دادگاه نمایشی دارد؟ به کدام دلیل شرعی و حقوقی حداکثر این محاکم دو روز باید باشد؟ حکم قضائی برای رئیس قوه مجریه؟ پس اصل تفکیک قوا چه می‌شود؟!»

اگر کدیور میزان شرعی را قبول داشته باشد باید بداند طبق نظر امام اینها قاتل و مفسد فی الارض هستند و میزان شرعی محکومیت اینها این امر است.

کدیور در مورد مستند اعلام حد دو روز محاکم پرسش کرده است در حالی که چند بند بالاتر، آیین‌نامه‌ای از دولت موقت را نقل می‌کند، که آن را مطابق دادگستری ایده‌آل خود می‌داند در آنجا به طور مکرر برای برخی امور حد 5 روز درج شده است.. اما کدیور نمی پرسد این حد از کجا آمده است؟

اما روشن است این حکم امام به بازرگان اصلا قضایی نیست و در واقع نوعی عقلانیت صرف در برابر پاسخ افرادی مانند آقای کدیور و امثالهم است که احتمالا با اصرار بازرگان و اطرافیانش به امام تحمیل شده است. وگرنه چنانچه گذشت، نیازی به این امور صوری و نمایشی نبوده است. ضمن اینکه آن زمان شورای انقلاب در حکم قوه مقننه و مجریه بوده است و اصولا قوای سه گانه به این مفهوم وجود نداشت که کسی بخواهد از تفکیک قوا سخن بگوید و البته این از بدیهیات تاریخی و حقوقی است!

فتح مکه و انقلاب ایران!

کدیور مدعی است حضرت امام در برابر رییس ساواک و سایر قصابان دوران طاغوت بایستی به سیره نبوی در فتح مکه عمل می‌کرد  و همه را بدون محاکمه و مجازات عفو می‌کرد! او نوشته است: «آقای خمینی مصلحت ندانست به سنت پیامبر رحمت (ص) در فتح مکه و عفو عمومی ایشان به مشرکان و کافران یعنی «انتم الطلقاء» (شما آزادشدگانید)  و سنت حسنه ی «الیوم یوم المرحمة لایوم الملحمة» (امروز روز بخشش است نه روز انتقام) تأسی کند»

این نگاه تک بعدی، تمام سیره نبوی(ص) نبوده است و هر اقدام معصوم باید تحت شرایط و اقتضائات خودش مورد بررسی قرار گیرد. در سیره نبوی و علوی هم عفو و رحمت وجود دارد و هم انتقام و شدت. نمی‌شود تنها پیامبر رحمت را قبول داشت اما نبی غلظت و شدت را نفی کرد! اینکه در هر واقعه‌ای کدام سیره نبوی باید مورد عمل قرار گیرد امری پیچیده و غامض است و همین جاست که شرط فقاهت در حکومت برجسته می‌شود.

به گفته بسیاری از دانشمندان دینی علت عفو گسترده حضرت رسول(ص) در مکه، شرایط خاص شهر مکه و مسجد الحرام بوده است و این که در حرم امن الهی خونی ریخته نشود. ضمن آنکه لشکر کفار از همان ابتدا خود را تسلیم کرده و به ظاهر صلح را پذیرفت و اعلام مسلمانی نموده بود.

اما جدای از نگاه تک بعدی به شخصیت رسول خدا(ص)، کدیور داستان یوم المرحمه را هم کامل نقل نمی‌کند و نمی‌گوید در همان روز پیامبر رحمت حدود ده و به قولی دوازده نفر را از قاعده عفو استثنا کردند و اسامی آنها را نام بردند وفرمودند: «اینها را بکشید هر چند به پرده کعبه آویزان باشند!

در واقع اغماض و عفو برای همگان و در همه شرایط جز سیره نبوی نیست از سوی دیگر نیز همیشه کشتن به معنای خشونت نیست و گاه رحمت در قالب حذف برخی افراد خاص که وجودشان مضر برای بشریت است جلوه می‌کند. همان کاری که حضرت امام با تاسی به حضرت رسول(ص) انجام داد و البته خود ایشان بعدها بیان کردند به خاطر نظرات برخی افراد دایره عفو را گسترش دادند و همین امر سبب توطئه گری این افراد و کشتار مردم بیشتری شد! اگر انتقادی هم بر امام و اطرافیان ایشان وارد باشد همین است که خود ایشان مطرح فرمودند که چرا سفاکان و آدمکشان را از دایره عفو گذراندید و جمعی از بهترین افراد و جوانان کشور را به این خاطر به کشتن دادید... امری که امام به خاطر آن حتی توبه کردند.

کدیور می نویسد: «اجرای عدالت در حق عاملان کشتار مردم قبل از هرچیز نیازمند قانون یا مقررات مدون و گذار از دوران شور و احساسات افسارگسیخته به دوران منطق و تعقل بود. اما ایشان و انقلابیون نگران کودتای عوامل رژیم سابق و خواستار انتقام و نمایش قدرت نظام انقلابی بودند.» او قصد دارد این مجازاتها را احساسی و شورانگیز توصیف کند در حالی که سند  و حتی خاطره‌ای بر این گفتار خود ندارد که اگر داشت در میان خیل خاطرات بیان می‌کرد.

حضرت امام به عنوان یک فقیه و  فیلسوف و مرجع تقلید با تقوا اتفاقا با تعقل و به دور ا احساس به طور منطقی به خواست مردم توجه نمودند و بر مبنای شریعت و قانون مدون شده در فقه اسلامی دستور مجازات عاملان کشتار و شکنجه مردم را صادر کردند. اتفاقا شواهد بر عقلانیت امام در همان روزهای نخست انقلاب بسیار است که برگزاری رفراندم و تاسیس قانون اساسی جدید و تشکیل شورای انقلاب و ... از این دست اقدامات است.

بنابر این هم قانون وجود داشت است (فقه) و هم منطق و عقلانیت و نیز عمل به سیره معصومین در این اقدامات حضرت امام حاضر بوده است که البته شخصی مانند کدیور به عمد در برابر برخی امور و حوادث چشمش می بندد!

البته کدیور که این گونه در ابتدا حکم عفو عمومی می‌دهد در ادامه نوشته خود می‌نویسد: «محاکمه‌ سریع رهبران رژیم پهلوی یک ضرورت تاریخی بود، تا از انتقام و خشونت کور مردم عاصی جلوگیری کند و عدالت را اجرا نماید، و رژیم جدید بر اوضاع مسلط شود و از کودتا پیش‌گیری کند.»

روشن است حضرت امام گرچه به این مهم التفات داشته است اما فارغ از این مباحث اجرای حکم خدا برای جانیان بالفطره‌ای که کشتن آدمها برایشان سرگرمی بوده است بالاترین مصلحت امام برای اجرای عدالت بوده است. با این وجود این مطلب، عقلایی است که در یک انقلاب سراسری و در دوران آشفتگی‌های ابتدایی آن باید تصمیمات دقیق و سریع و در عین حال قاطع گرفت در غیر این صورت چنانچه تجربه انقلاب مصر در سالهای اخیر نشان داد مسیر انقلاب منحرف خواهد شد. این اصل عقلایی را کدیور هم قبول دارد اما گاه برای نیات سیاسی آن را کتمان می‌کند!

اگر کسی تصویر درستی از شرایط بحرانی ماههای اول انقلاب داشته باشد به طور حتم این گونه اقدامات را طبیعی می‌داند

در ادامه آقای کدیور حتی مجازات این جرثومه‌های فساد را موافق حقوق بشر مورد نظر خود نیز می‌داند و می‌نویسد: «به زبان فقهی تنها موارد مجاز به اعدام در دادگاههای انقلاب عامل قتل با مباشرت یا تسبیب تعیین شده است. سببیت هم در موارد اقوی از مباشر و کشتار عمومی و شکنجه منجر به مرگ ترسیم شده است. این حکمی موجه به لحاظ موازین شرع و قانون و حتی حقوق بشر بوده است.» این مطلب کدیور برگرفته از نظر امام خمینی است که در حکم مورخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸ خطاب به دادستان [کل] انقلاب چنین نوشته‌اند: «در غیر از دو مورد زیر: ۱- کسی که ثابت شود آدم کشته است؛ ۲- کسی که فرمان کشتار عمومی داده است و یا مرتکب شکنجه‌ای شده که منجر به مرگ شده باشد، هیچ دادگاهی حق ندارد حکم اعدام صادر کند و نباید اشخاص در غیر از دو مورد مذکور اعدام شوند. تخلف از این امر جرم است و موجب ثبوت قصاص.»

با این وجود اقدامات شرعی و عقلانی امام توسط آقای کدیور این گونه توصیف می‌شود: «آقای خمینی به دنبال سرعت و اجرای حدود شرعی و زهر چشم گرفتن از رژیم سابق بود.» زهر چشم گرفتن عبارتی است که نیات کدیور از نوشتن این مطالب را به خوبی روشن می‌کند.

او در ادامه نوشته خود با فهرست کردن احکام امام برای حاکمان شرع می‌نویسد: «احکام فوق تابع هیچ نظمی نیست. مشخص است که با افراد منصوب هماهنگی هم نشده است. گاهی برای یک منطقه بیش از یک نفر منصوب شده، احکام منصوبین بسیاری شهرستانها در صحیفه امام درج نشده تا تحلیل کاملی صورت گیرد».

منظور کدیور از نظم، مشخص نیست و اینکه با افراد منصوب هماهنگ نشده نیز ادعای ذهنی کدیور است و معلوم نیست او چطور در این موارد این گونه سریع به وضوح و یقین می‌رسد! او آن منطقه‌ای که بیش از یک منصوب را دارد مشخص نمی‌کند اما روشن است گاه در برخی شهرها ممکن است یک فرد کفایت نمی کرده و احتمالا به همین دلیل امام دو نفر را برگزیده باشند.

آقای محسن کدیور مدعی است با تغییراتی می‌شد دستگاه قضایی طاغوت را اصلاح کرد: «اعمال نفوذهای غیرقانونی مقام سلطنت و مفاسد برخی قضات و کارکنان با تصفیه و اصلاحاتی در حد دیگر وزارت‌خانه‌ها و ادارات ممکن بود، که دولت موقت بر اساس مصوبات شورای انقلاب آغاز کرد.» روشن است این گونه قیاس مع الفارق است چه آنکه چنانچه گذشت ماهیت دستگاه قضا با وزارتخانه‌ها کاملا متفات است چراکه قضاوت شانی از شئون مجتهد و حاکم شرع است و یقینا این امر فقط با یک تغییرات جزیی ممکن نبود و اصولا مشکل دستگاه قضایی طاغوت اعمال نفوذ و قاضی فاسد و کارمندان آن نبود بلکه ریشه آن مشکل داشت که می‌بایست با فقه و تحت نظر مجتهد و حاکم شرع اداره شود و به درستی امام تیشه به ریشه آن دادگستری زدند.

اما روشن است در آن زمان تثبیت انقلاب از هر امر دیگری مهمتر بود و به گفته سید محمد خامنه‌ای یکی از درخواستهای مکرر در مدرسه رفاه برخورد با سران رژیم بود. ضمن آنکه به گفته اکثر کسانی که در آن زمان حاضر بودند همچون امام و مرحوم خلخالی و آقای سید محمد خامنه‌ای رویه اصلی تسامح بود و تنها عده کمی از عمال شاه اعدام شدند.

 مگس‌پراکنی به جای استدلال

آقای کدیور تظاهر می‌کند ایراد حقوقی به رفتار امام دارد و با نقل قول تاریخی در صدد این بیان است! روش بحث نویسنده در نوشتارش مشخص نیست که آیا حقوقی است یا تاریخی یا سیاسی؟ به نظر می رسد او با تلفیق این چند با هم در صدد ارائه یک نوشته عامه پسند نیز هست فلذا با مثالهایی عوامانه آنچه را که کوشیده با آمیزش تاریخ و حقوق به اثبات برساند، تکمیل کرده است!

 مشخص نیست نویسنده به اصل مجازاتها نقد دارد و یا به قالب و شکل انجام آنها!

اینکه کسی  تلاش کند تا ثابت نماید حضرت امام به شخصه دستور به این مجازاتها داده و یا موافق یا مطلع از آنها بوده است، نیازی به این مقدار آسمان و ریسمان بافتن ندارد، بلکه با رجوع به سخنان حضرت امام به روشنی این مطلب یافت می‌شود که امام با این مجازاتها موافق بوده و بعضا از اینکه به طور کامل و انقلابی دراین باره اقدامی نشده از خود و دستگاهها گله‌مندند.

این یکی از نقاط روشن انقلاب اسلامی ایران است که در همان روزهای آغازین نهضت هم توانست به حکم شرع عمل نماید و هم در عین حال طبق عقلانیت سیاسی به تثبیت حکومت دینی کمک کند و هم به خواست و مطالبه مردم ارج نهد. با داستان و خاطره و مغالطه و دروغ این بخش درخشان انقلاب اسلامی ملکوک نخواهد شد.

البته روشن است ممکن است در این فرایند به دلیل فضای ملتهب و برخی بی نظمی های طبیعی حاصل از انقلاب و دخالتهای گروهکهای معاند و افراد غرب زده و فشارهای برخی افراد متنفذ و پاره ای از اشتباهات فردی انتقاداتی به بخشی از امور وارد باشد اما این روند طبیعی را نباید با بزرگنمایی و اغراق به گونه ای جلوه داد که اساس کار مخدوش شود.

اما در نهایت اوج استدلال و برهان جناب کدیور در مقابله با امام و تاریخ انقلاب و دفاع از قاتلان ملت ایران،  در آخر تطویل او خودنمایی می‌کند او با بیان دو خاطره این گونه می نویسد:

خاطره اول مربوط به تلقی ابتدایی وی از آقای خمینی قبل از انقلاب است: «از احمد طباطبایی قاضی عدلیه اهل قم ... خواستیم درباره خمینی خاطراتش را بگوید گفت روزی آخوندی ما را به ناهار دعوت کرده بود خمینی هم بود. هوا گرم بود و فضا پر از پشه و مگس بود. من همچنین کردم یک مشت مگس آمدند تو دستم. یک‌هو خمینی پرید دست مرا گرفت گفت اینها را می خواهی چکار کنی؟ گفتم می‌خواهم بکشم کثیف است. گفت نه، به ما چه؟ جان را خدا داده، مبادا بکشی. من را برد دم در، گفت وا کن دستت را. ول کردم. خمینی اینطور تصویر شده بود. کسی که حاضر نیست مگس کشته شود.

خاطره دوم: حبیب الله لاجوردی از وی درباره نظر خمینی در اعدامها و کشتارها جویا می‌شود. مبشری: «والله کشتارها را که حالا من خیال می‌کنم که ایشان [خمینی] هیچ مخالف نبوده [است].»

نویسنده آنگاه عصاره نوشته خود را این چنین تصویر می‌کند «از کسی که با کشتن مگس مخالف بود تا کسی که با کشتن آدمها مثل مگس هیچ مخالف نبود. به این عرض عریض باید فکر کرد. سیاست و قدرت با عرفان و فقه چه می‌کنند؟!»

بر فرض صحت و دقت این دو خاطره نتیجه عوامانه کدیور از حیثیتهای مختلف شخصیتی مانند امام، نشان از ماموریت او در مخدوش کردن چهره امام دارد. در حالیکه برای این دوگانگی نیازی به این قصه‌گویی و شعرسرایی وجود نداشت! چرا که شخصیت جامعی مانند امام، در وجودش رحمت و غلظت با هم جمع شده است و هم چون پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) در برابر مردم و مستضعفین خاشع و خاضع اما در برابر مستکبران و طواغیت قاطع است. به تعبیر امام «ما نمى‏توانیم تحمل کنیم این مطلبى را که آقایان مى‏خواهند با آن مغزهایى که در اروپا تربیت شده است درست بکنند. ما مى‏خواهیم اسلام را [پیاده‏] بکنیم. یکى از اینها آمده بود گریه مى‏کرد که چرا بعضى از اینها را مى‏کشند! نه این آخریها را، آنهایى که آقاى خلخالى مثلا مى‏کشتند. اینها باز توجه ندارند که اسلام در عین حالى که تربیت است، یک مکتب تربیت است، لکن آن روزى که فهمید قابل تربیت نیست، هفتصد نفرشان را در یک جا، یهودى بنى قریظه را در حضور رسول اللَّه مى‏کشند، گردن مى‏زنند به امر رسول اللَّه‏» (صحیفه امام، ج13، ص 49)

ایشان در جایی دیگر دردمندانه می فرمایند: «و من توبه مى‏کنم از این اشتباهى که کردم، و من اعلام مى‏کنم به این قشرهاى فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جاى خودشان ننشینند، ما به طور انقلابى با آنها عمل مى‏کنیم. مولاى ما، امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- آن مرد نمونه عالَم، آن انسان به تمام معنا انسان، آنکه در عبادت آن طور بود و در زهد و تقوا آن طور و در رَحم و مروت آن طور و با مستضعفین آن طور بود، با مستکبرین و با کسانى که توطئه مى‏کنند شمشیر را [مى‏کشید و] مى‏کشت. هفتصد نفر را در یک روز- چنانچه نقل مى‏کنند- از یهود بنى قُرَیْظَه- که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند- از دم شمشیر گذراند! خداى تبارک و تعالى در موضع عفو و رحمتْ رحیم است. و در موضع انتقام، انتقامجو. امام مسلمین هم این طور بود، در موقع رحمت، رحمت؛ و در موقع انتقام، انتقام. ما نمى‏ترسیم از اینکه در روزنامه‏هاى سابق، در روزنامه‏هاى خارج از ایران، براى ما چیزى بنویسند. ما نمى‏خواهیم وجاهت در ایران، در ...، در خارج کشور پیدا بکنیم. ما مى‏خواهیم به امر خدا عمل کنیم، و خواهیم کرد.» (صحیفه امام، ج‏9، ص 282)

انسانهای یک بعدی یا مغرض در مواجهه با حوادث از رحمت و اسلام رحمانی پیامبر دم می زنند و سیره ایشان در  شدت با مخالفان را بیان نمی‌کنند. به تعبیر امام اگر چه رویه عفو و رحمت است اما در برابر مفسدین و خیانتکاران نمی‌توان تسامح نمود و باید شدت به خرج داد تا جامعه و مردم ارامش داشته باشند.

کدیور در مغالطه ای عجیب بدون اینکه اشاره کند چه کسانی به دستور امام کشته شدند، ایشان را آدمکش معرفی میکند در حالی که یکی از نکات درخشان زندگی حضرت امام قاطعیت و شجاعت ایشان در برابر خائنان و جانیان است. همان امام مهربانی که مصداق صفت «یاذالجلال و الاکرام» است  در برابر مردم اشک می‌ریزد و خود را حقیر و خادم آنها معرفی می‌کند اما در برابر قاتلان مردم با جلوه‌ای دیگر بروز می‌کند و روی جلال خود را به نمایش می گذارد. اتفاقا فقه و عرفان امام است که او را این گونه مجمع اضداد کرده است و او را تجلی امام معصوم نموده است که مانند امیر در برابر یتیمان خاضع و خاکسار است اما در نبرد و مبارزه با دشمنان مردم قاطع و شجاع است.

باید اندیشید پولهای حرام آمریکا و دشمنان ملت چه بر سر افراد می آورد حتی حضرند چهره و سابقه علمی خود را با این ابتذال و سخافت معامله کنند!

حسن ختام این مطلب کلامی از حضرت امام است، ایشان در پاسخ بزرگانی مانند ملاهادی سبزواری که به نقد مولوی می پرداختند نوشته بودند: «حکیمی قول عارفی را بیان نموده بدون اینکه حظ وافری از قریحه عرفانی داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدی مرام نبی مرسل را شرح کرده باشد! (تقریرات فلسفه ج 2 ص 198) اینجا نیز فرد سکولاری که از فقه و عرفان و اخلاق بهره کمی دارد به شرح و نقد حضرت امام با شخصیتی کامل و جامع رفته است و تشبیه همان است که امام فرمود!

حضرت حافظ پس از آن بیت مشهور می فرماید

توبه تقصیر خود افتادی از این در محروم

از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟


انتهای متن/

نظر شما