شناسهٔ خبر: 25895697 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرنامه دانشجویان ایران | لینک خبر

حاشیه‌نگاری از دیدار شعرا با رهبر انقلاب؛

از شوخی رهبری با قناعت یکی از شعرا تا «خدا صبرتون بده»!

صاحب‌خبر -

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ از حدود دو دهه پیش و به‌خاطر استقبال شاعران از این دیدار، سر‌وشکلی جدی‌تر در فضای ادبی کشور گرفت و هر سال حدود ۲۰۰ شاعر از سراسر کشور و همچنین کشورهای پارسی‌زبان، در این جلسه شعر حضور می‌یابند و بالغ بر ۳۰ نفر در این دیدار به شعرخوانی می‌پردازند.

امسال هم قرعه به نام من افتاد و بالاخره انتظار به سرآمد و روز دیدار رسید. قرار شاعران مثل همیشه حوزه هنری بود و هر چه به ساعت حرکت به سمت بیت رهبر انقلاب نزدیک می‌شدیم چهره‌های آشنای بیشتری در حیاط حوزه به چشم می‌خوردند که حالا با شور و اشتیاق آمده بودند.

بهترین فرصت برای تجدید دیدار اساتیدی است که شاید بر حسب مشغله‌های روزمره امکانش نبود و حالا این دیدار فرصت خوبی برای احوالپرسی‌های شاعرانه می‌شود؛ ناصر فیض با همان شوخ‌طبعی همیشگی، امیری اسفندقه با همان صمیمیت و صفای مثال‌زدنی.

در این بین پیرشاعری را با موی و محاسن سپید می‌بینم که از سرو وضعش معلوم است اهل ولایت افغانستان است و با همان لهجه شیرین افغانستانی از ناصر فیض می‌پرسد که چه شعری بخواند و با توجه به وقت جلسه چند بیت از شعرش را می‌تواند بخواند. در اتاق یکی از دوستان به انتظار لحظه حرکت می‌نشینم. اتفاقا محمدمهدی سیار و میلاد عرفان‌پور را می‌بینم که منتظر چند شاعر حزب‌الله لبنان است و جزء میهمانان خاص این دیدار هستند.

میهمانان امشب گرد هم جمع می‌شوند و ساعت حرکت فرا می‌رسد. سوار اتوبوس که می‌شویم باران در حال باریدن است و حال و هوای این شب شاعرانه را بهتر می‌کند. وقتی به ورودی بیت رهبری می‌رسیم دیگر نه از باد خبری است و نه از باران. بعد از تشریفات مرسوم وارد محوطه‌ای می‌شویم که محل دیدار و نماز گزاردن رهبر انقلاب و شاعران است. به انتظار دیدار و حضور رهبری می‌نشینیم.

آقا تشریف می‌آورند و روی صندلی می‌نشینند و بعد از سلام به میهمانان ابتدا حال آقای «فرید» را جویا می‌شوند و با او خوش‌و‌بشی می‌کنند و بعد کم کم، نوبت دیگر شاعران می‌رسد. من که بعد از چند سال، باردیگر فرصت این دیدار نصیبم شده، لحظه شماری می‌کنم برای زانو زدن محضر حضرت آقا. بالاخره بعد از چند نفر نوبت به من می‌رسد و خدمت ایشان می‌رسم. حضرت آقا با چهره‌ای شاد و خندان به گرمی به من سلام می‌کنند.

آنقدر به گرمی با من سلام و احوالپرسی می‌کنند که شاید اگر ایشان را نمی‌شناختم بسیار تعجب می‌کردم. در یک لحظه خاطراتی از ذهنم می‌گذرد که برخی از مسئولان دون‌پایه ادارات یا ارگان‌های دیگر اصلا جواب سلام آدم را نمی‌دهند چه رسد به این‌گونه برخوردهای صمیمانه.

بعد از سلام و احوالپرسی و یکی دو تا حرف دیگر چند تا از شعرهایم را که آورده بودم حضرت آقا بخوانند، خدمت‌شان تقدیم می‌کنم. آقا نگاهی به آنها می‌اندازند و بیت اول یکی از غزلیات را می‌خوانند: «به حکم عشق نوشیدیم بس لاجرعه غم‌ها را/ که رد کردیم با مستی تمام پیچ و خم‌ها را» بعد به من می‌گویند: «خیلی خوب است، خیلی خوب است که راه پر پیچ و خم عشق را با مستی طی می‌کنید.»

می‌خواستم بروم که نوبت به شاعران دیگر برسد اما حقیقتا دلم تاب رفتن نداشت. لحظه‌ای فکری به خاطرم رسید. به آقا عرض کردم دوست دارم هدیه‌ای یا یادگاری متبرک از شما داشته باشم و آقا با همان چهره گشاده و خندان و لحنی پدرانه فرمودند هر چه می‌خواهی بگو، عرض کردم امکان دارد انگشتری از شما داشته باشم؟ به  یکی از محافظ‌ها گفتند و انگشتری به ایشان داد و ایشان با دستان خود متبرک کردند و به من هدیه دادند.

در میان شاعرانی که خدمت رهبر انقلاب رسیدند دیدار همان چند شاعر حزب‌الله لبنان جذابیت خاصی داشت. این چند شاعر اهل علم و جوان لبنانی از شوق دیدار حضرت آقا بی‌اختیار گریه می‌کردند و با حال وصف‌ناشدنی آمدند و نشستند روبه‌روی حضرت آقا و چند شعر برای ایشان خواندند. کم کم موقع اذان شد و نماز را به امامت رهبر انقلاب اقامه کردیم و بعد از افطاری ساده اما دلچسب وارد سالن برگزاری جلسه شدیم. حضرت آقا هم آمدند و جلسه آغاز شد.

پس از قرائت قرآن، علیرضا قزوه با این بیت‌ها سخنان خود را آغاز کرد:

سلام بر رمضان و طلوع ماه تمامش
هزار بار درود و هزار بار سلامش
سلام ما به شهیدان شعر در شب دیدار
علی‌الخصوص به شوریدگان دعوت عامش
سلام ما به حسن آن که روشنان دو عالم
هماره سکه‌ی خورشید می‌زنند به نامش
در این زمانه‌ی دشوار در کنار علی باش
به غیر خون جگر هرکه هرچه خورده حرامش...

قزوه مانند همیشه ابتدا یادی از شاعران درگذشته می‌کند؛ شاعرانی مانند مهرداد اوستا، حمید سبزواری، مشفق کاشانی، شاهرخی، قیصر امین‌پور، سید‌حسن حسینی، سلمان هراتی، نصرالله مردانی، محمدعلی مردانی، طاهره صفار‌زاده، گلشن کردستانی، خلیل جمالی، بهجتی شفق، احمد عزیزی، آقاسی، قدسی، صاحبکار و... . به این دو شاعر اخیر که رسید حضرت آقا گفتند این دو نفر آخر که این جلسات را نمی‌آمدند ولی البته از دوستان ما بودند. این مزاح آقا باعث می‌شود نخستین لبخندها در جلسه گل کند و جلسه صمیمی‌تر شود.

قزوه در ادامه گفت که دو شاعر بزرگ تاجیک، بازار صابر و مومن قناعت نیز که در ماه‌های اخیر از دنیا رفتند سال گذشته در این جلسه بودند و اشاره کردند به آقای کریمی و گفتند که دقیقا همین‌جا روی صندلی آقا کریمی هم نشسته بودند، حضرت آقا باز به قزوه گفتند که بگویید بلانسبت!! دوباره خنده بر لب شاعران طنین انداخت.

قزوه شرحی از اتفاقات جلسه را توضیح می‌دهد و می‌گوید: «در دیدار امسال ۱۲۰ چهره جدید از شاعران حضور دارند و بیش از ۷۰ درصد شعر خوانی از شاعران جدید خواهد بود.»

اولین شعر‌خوانی با علی موسوی‌گرمارودی بود.  شعری برای جانبازان خواند که چند بیت از آن چنین بود:

شهید زنده‌ای جانباز نستوه
صلابت در تنت پیچیده چون کوه
گل خورشید باغ انقلابی
معمای شکفتن را جوابی
شبی رفتی و بی‌پا آمدی روز
به ما هم رسم این رفتن بیاموز...

استاد کریمی‌مراغه‌ای از شاعران شهیر خطه آذربایجان و شاعر پیشکسوتی  است که بعد از علی موسوی‌گرمارودی شعرخوانی کرد. کریمی‌مراغه‌ای شعری آذری تقدیم به رهبر انقلاب کرد که مصراع آخر بند نام حضرت آقا را درخود داشت. همه می‌دانستند حضرت آقا راضی نیستند در این جلسات شعر برای خودشان خوانده شود و گفتند نیاز نیست کسی مصراع آخر بند‌ها را تکرار کند. شعر‌خوانی ایشان تمام شد و حضرت آقا از ایشان تشکر کردند.

مرتضی امیری‌اسفندقه که قرار بود در اجرای برنامه به قزوه کمک کند، با یک رباعی از سید‌حسن حسینی، از افشین علا خواست که شعر بخواند. افشین علا ابتدا گفت الحمدلله مسئولان فرهنگی مرا خانه‌نشین کرده‌اند تا بتوانم بیشتر شعر بگویم. حضرت آقا به مزاح فرمودند: «خوب است بگویید این لطف خانه‌نشینی را به دیگران هم بدهند تا بتوانند بیشتر شعر بگویند.»

علا شعری برای نوجوانان خواند:

یک روز پدر به خاطر قرض
با غصه و آه و اخم بسیار
صبحانه نخورده رفت کنجی
تا صبح نشسته بود بیدار...

حضرت آقا پس از پایان شعر ضمن تشویق و تحسین، از بیت اول اشکالی فنی گرفتند.

شاعر بعدی قادر طهماسبی یا همان فرید بود. ابتدا کمی از مشکلات جسمی‌اش گفت و دو شعر خواند؛ یکی برای نقض برجام و یکی دیگر برای فلسطین:

پیمان شکست دشمن شیطان‌پرست ما
نابود باد خصم سیه‌روی پست ما
از مسند غرور هیالوی غرب را
پایین کشید همت یزدان پرست ما
هرکس که گشت حاکم کاخ سپید مُرد
در آرزوی دیدن روز شکست ما
ما وارث ولایت عشقیم کز ازل
با عشق اهل بیت گره خورده هست ما

...

عاشقان را گر هزاران جان دهند
جمله را در صحبت جانان دهند
اهل گِل را دادن جان مشکل است
اهل دل، جان را ولی آسان دهند
ما ز جان آسان و خندان بگذریم
هر زمان مولای ما فرمان دهند
وقت آن شد گوشمالی سهمگین
فارسان بر لشکر شیطان دهند
این گرازان گریزان تا به کی
در بهشت قدس ما جولان دهند
صبح آن روز درخشان دیر نیست
تا تو را آزادی از حرمان دهند
زود باشد ای بهارستان حزن!
اجر صبرت را لبی خندان دهند

حضرت آقا ضمن تحسین «فرید» گفتند: «خیلی خوب بود، الحمدلله شما در حد بسیار خوب شعر قرار دارید، هم مضمون‌ها هم الفاظ، هم مناسبت. بار اول هم نیست چنین شعرهای خوبی از شما می‌بینیم. شعر شما پاسخ به نیاز روز است. خدا شما را حفظ کند و شفای عاجل عنایت کند به شما.»

شاعر بعدی یوسفعلی میرشکاک بود که قصیده‌ای برای حضرت زهرا(س) خواند:

جهانیان همه نقشند و نقش جان، زهراست
جهان، سراب فنا جان جاودان زهراست
نشان مجو ز مزار حقیقت ازلی
چرا که در دو جهان شان بی نشان زهراست...

شاعر پیشکسوت افغانستان که از کابل آمده بود بعد از میرشکاک قرار بود شعر‌خوانی کند. صفرعلی احمدی یک رباعی برای امام حسن(ع) و غزلی زیبا در توسل به حضرت معصومه (س) خواند:

بدر فلک آل عبا را نگرید
در ماه خدا، ماه خدا را نگرید
چون غنچه به روی دست زهرای بتول
لبخند امام مجتبی را نگرید...

دکتر علی‌اکبر شاه، شاعر و استاد زبان فارسی دانشگاه کشمیر نماینده شاعران فارسی زبان هندوستان شاعر بعدی بود که این ابیات را خواند:

فتنه این بار هم از شام به راه افتاده ست
کفر در هیئت اسلام به راه افتاده ست
علم آل‌سعود است به نام اسلام
فتنه‌ی عاد و ثمود است به نام اسلام
نهروان است و خوارج غم ایمان دارند!
بر سر نیزه ببینید که قرآن دارند
باز از چشمه‌ی تاریخ جنون می جوشد
هند تا اندلس از غلغله خون می‌جوشد...
غزل«خسرو» در انجمنی «غالب» نیست
غزل«بیدل» اگر هست کسی «طالب» نیست...

شعر علی‌اکبر شاه به این بیت که رسید حضرت آقا فرمودند که البته بیدل در اینجا طالب زیاد دارد.

بعد از شعر‌خوانی علی‌اکبر شاه، آقا با تحسین این شعر فرمودند: شما با اینکه زبان مادری‌تان نیست بسیار خوب شعر گفته‌اید طوری که احساس می‌شود زبان مادری‌تان پارسی است.

شاعر بعدی استاد شاهی بود که شعرهایی به ترکی و فارسی خواند و بسیار جلسه را به شوق آورد:

ای قوم خصومت مکنید این همه با من
سعد اوغلی یدالله هوالفوزدی یا من
از عرش و زمین و ملک و انس بپرسید
شاهم به ثریا من و شاهم به سرا من...

شاعر جهرمی ایوب پرندآور نیز ابیاتی به حضرت زهرا(س) تقدیم کرد و بعد از او جواد اسلامی از چناران خراسان رضوی غزلی در هجو آل‌سعود خواند با ابیاتی از این دست:

بگذار بگویم که نگیرند به بازی
تیغ سخنم را دله دزدان حجازی...
اما نکته جالبی که از دید رسانه‌ها هم مغفول نماند این بیت بود که:
حاشا که نشینیم و تو در خطه رستم
بر پیکر یاران علی، اسب بتازی...

حضرت آقا بعد از این بیت فرمودند: «آل سعود» غلط می‌کنه.

میلاد حبیبی شاعر جوانی بود که شعر بسیار زیبایی خواند و حضرت آقا تقریبا همه بیت‌های آن را تحسین کردند.

به دست شعله‌های شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانه مسلک بودن خود را
اگر تقدیر، تن دادن به فرمان زلیخا بود
همان بهتر که دست گرگ می‌دیدم تن خود را
تو را ای عشق از بین هوس‌ها یافتم آخر
شبیه آنکه در انبار کاهی سوزن خود را
اگر این بار رو‌در‌رو شدم در آینه با خود
به آهی محو خواهم کرد تنها دشمن خود را

این بیت انگار بیشتر به دل حضرت آقا نشست و از حبیبی خواست که این بیت را تکرار کند.

بگو با آسمان بغض‌دار پیرهن از ابر
برای گریه کردن پاره‌ کن پیراهن خود را
به امیدی که شاید بگذری از کوچه‌ام یک شب
به در آویختم فانوس هر شب روشن خود را

رهبر معظم انقلاب بار دیگر پرسیدند:‌ آقا جون از کدام شهری و میلاد گفت از خمینی‌شهر.

محمود حبیبی‌کسبی شاعر بعدی بود و شعری برای حضرت امام رضا(ع) خواند:

رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی

بابک اسلامی از اهر نیز شعری آذری را با شور و حال فراوان خواند و پس از او از دیار نجف‌آباد سید‌علی شکراللهی بود و بعد از او هم  رضا صالحی از مازندران شعر خواند.

جواد جعفری‌نسب شاعر سبزواری قصیده‌ای برای پرچم ایران خواند با این ابیات:

این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوه‌ی آهنگر آمده است...

بعد از این شعر‌خوانی حالا نوبت به شعر خوانی بانوان رسید.

اولین بانوی شاعره‌ای که شعر خواند خانم فاطمه معصومه‌شریف بود از قم که البته روحانی سپید‌مویی که پدر ایشان بود بعد از شعر‌خوانی گفت البته ما کاشانی هستیم و در قم سکونت داریم، حضرت آقا با لبخند خطاب به جمع گفتند آقای شریف اهل کاشان هستند و ساکن قم، اما این تعصب کاشانی‌گری نمی‌گذاره.

عالیه مهرابی شاعره نام‌آشنای دیگری بود از بانوان که غزلی از زبان همسران شهدای مدافع حرم خواند و با استقبال رهبر روبه‌رو شد:

روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم...

حضرت آقا فرمودند خوب است در چنین موضوع ارزشمندی به‌خصوص خانم‌ها بیشتر شعر بگویند.

فائزه زرافشان شعری با مطروحه رهبری خواند:

دلم می‌خواست باشم راهی دشت جنون من هم
گل سرخی کنار لاله‌های واژگون من هم

بانوی بعدی سمانه روشنایی باز هم از قم بود که شعر خواند. خانم سیده فرشته حسینی نیز از ایلام نفر بعدی بود که شعر می‌خواند.

محمد‌حسین ملکیان شاعر اصفهانی، نفر بعدی بود که به شعر‌خوانی پرداخت. ملکیان یکی از بهترین و تاثیرگذار‌ترین شعر‌های آن شب را خواند که شعری بود برای حادثه قیام گوهرشاد با این ابیات:

یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه‌ی مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را‌، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه...

حضرت آقا تمام ابیات این شعر را تحسین کردند و خصوصا این بیت را بسیار تشویق و تحسین کردند:

دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!

بعد از چندین شعر خوانی متنوع حالا نوبت به بخش طنز رسید، دکتر عباس احمدی شاعر نام‌آشنای کشورمان تنها طنز‌خوان آن شب بود که در ابتدا در باره شعرش این‌گونه توضیح داد: «این شعر طنز درباره فضای برخی از جلسات شعر است و نقیضه‌ای بر یکی از اشعار سعدی.» شعر عباس احمدی این‌گونه آغاز شد:

یک شب به هوای طلب فوت و فن شعر
رفتم شب شعری منِ استاد ندیده
تا اینکه از این راه شود شعر تَر من
مطلوب دل و دیده‌ی اصحاب جریده
دیدم چه مراعات نظیری است در آنجا
داخل شدم و حیرت من گشت عدیده
مردان همگی پاچه‌ی شلوار تفنگی
زن‌ها همگی مانتوی پندار دریده
بر بینی‌شان تیغ عمل خورده و لب‌ها
بوتاکس شده همچو انار ترکیده...

حضرت آقا بعد از این شعر به مزاح گفتند: «خدا صبرتون بده!! و صدای خنده حضار در فضا پیچید... »

حسین مودب برادرزاده جناب علی‌محمد مودب که مدتی است به کسوت طلبگی در‌آمده و لباس مقدس روحانیت بر تن دارد، شاعر بعدی بود که شعر برای شهید حججی با این مطلع خواند.

ما اگر گم‌گشته‌ی راهیم عیب از جاده نیست
جاده‌ها جا می‌گذارند آن که را آماده نیست
بعد از مودب نوبت رباعی‌هایی از اکبر سلیمانی شاعر اهل کهگیلویه رسید:
در راه تو مردمت همه پر‌جنمند
در مکتب عشق یک به یک هم قسمند
سرتاسر خاک میهنم یک حرم است
مرد و زن آن مدافعان حرمند

حضرت آقا رباعی‌های سید‌اکبر سلیمانی را نیز تحسین کردند و بعد از این قزوه خطاب به حضرت آقا عرض کرد که شعر‌خوانی‌های ما تمام شده و اگر افرادی مد‌نظر شما هستند بفرمایید شعر بخوانند و بعد از آن ما منتظر فرمایشات حضرتعالی هستیم.

حضرت آقا ابتدا از غلامعلی حدادعادل خواستند شعر بخوانند، بعد از حداد عادل به استاد ولی‌الله کلامی زنجانی گفتند که شعر بخواند و بعد از کلامی اسفندقه و بعد از اسفندقه از دکتر فاضل‌نظری خواستند شعر بخوانند، فاضل‌نظری غزلی جدید خواند که مطلع آن چنین بود: من و جام می ‌و معشوق، الباقی اضافات است حضرت آقا به مزاح به فاضل گفتند: «خدا رو شکر قانع هم هستید!!!» با این مزاح دوباره خنده بر لب‌های همه گل انداخت.

در آخر هم از میلاد عرفان‌پور خواست چند رباعی بخواند.

* حاشیه نگاری از مهدی چراغ زاده

نظر شما