شناسهٔ خبر: 25719532 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ابتکار | لینک خبر

محسن رشید در گفت وگو با ابتکار:

بین مردم و حاکمیت در زمان جنگ هیچ فاصله ای نبود

صاحب‌خبر - امید عبدالوهابی
«شنوندگان محترم توجه فرمایید! خرمشهر، شهر خون آزاد شد!»؛ و فریاد خوشحالی جای جای ایران، بر هر کوی و برزنی جاری شد. پس از شکستن حصر آبادان مناطق اشغالی در خوزستان به دست مردم و با هدایت سپاه و ارتش از دست رژیم بعث عراق رها شد و ایران را از حالت تدافعی خارج کرد و در جایگاه یک امتیاز گیرنده قرار داد. بحث بر سر تداوم جنگ بالا گرفت و نهایتا تصمیم رجال کشور برتداوم جنگ تا دفع فتنه قرار گرفت. همیشه و در هرکجا همین است: دولتمردانی که تصمیم می‌گیرند و مردمی که از اثرات آن سیراب می‌شوند. حال یا با حمایت خود از سیاست های موجود یا عصیان در برابر آن در هردو صورت قدرت و مردم در صحنه های مختلف تاثیرات متقابلی دارند. جمهوری اسلامی مورد انتقاد بوده که چرا از هشت سال منازعه ایران و عراق با عنوان دفاع مقدس یاد می‌‌کند و پاسخ نظام تاکید بر فرهنگ ایثار و از خودگذشتگی در برابر خصم دون و دشمن متجاوز در قالب دفاع از حق بوده است. اما اکنون چه؟ 36 سال آزگار از واقعه می‌گذرد و به نظر می رسد «هیچکس از ما جهان آرا نمی شود» و هیچ گوشی دیگر شنوای آنچه فرهنگ دفاع مقدس نام دارد نیست. چرایی این مسئله را با یکی از ایثارگران بنام در میان گذاشتیم؛ سردار حاج محسن رشید از بنیانگذاران راویان جنگ و از مدیران وقت‌ مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ که به عنوان چهره ای اصلاح طلب شناخته می‌شود. او همچنین از اعضای هیات ایثارگران راه امام است که در شهرک شهید محلاتی به رهنوردان دوم خرداد معروفند. سردار به ایثارگران انتقاد می کند و می‌گوید: «تا شما اعمالتان خلاف فرهنگ ایثارگری است از نسل امروز توقع جذب شدن نداشته باشید.» و در جایی دیگر پاسخ ندادن به سوالات نسل جدید را عامل طول کشیدن بلوغ انقلاب می‌داند که دیر نیست در همین بلوغ جان بسپارد. نسلی که به قول او دیگر گوشی برای شنیدن حرف های ایثارگران ندارد. حاج محسن با صدایی خسته ولی گرم میهمان سوالات ما بود.
فتح و آزاد سازی خرمشهر نمادی از تدبیر، خلوص و توجه به ارزش ها بود، اما بعد از آن عده ای گمان داشتند که با تصمیم درست سیاسی می‌شد از تداوم جنگ جلوگیری کرد نظر شما دراین باره چیست؟
ببینید هر اتفاقی را باید در بستر زمانی خودش ارزیابی کرد. ما یک نظام جوان بودیم که رده های تصمیم‌ساز ما در حوزه های مختلف هم از نظر تجربه جوان بودند هم از نظر سن و سال. مسئله دیگر این است که فاصله زمانی تشکیل نظام جدید تا فتح خرمشهر کوتاه است و این شور انقلابی همچنان حضور دارد. بعد از آن به واسطه تنازعات جناحی که باعث حذف یک عده شد شاهد یک دوگانه بودیم. البته آنهایی که حذف شدند، در قبال اختلافات مقصر بودند ولی به هرحال کنار رفتن آنها از مناصب خلاء ایجاد کرد. یعنی امکان بررسی مخالفین تداوم جنگ کمتر وجود داشت. صداقت مخالفین مورد تردید بود قطعا کسی که نقد و مخالفت می کند اما صادق شناخته می شود مجموعه شرایطش متفاوت است با کسی که صداقتش مورد اطمینان نباشد. متاسفانه آنچه که رخ داد متاثر از این نگاه منفی نسبت به آنها بود. نظر امام در این باره چه بود؟ مقام ارشدی که بالای قصه است امام است که موافق به ادامه جنگ در ابتدای امر نیست اما بدنه کارشناسی نظام اعم از لشگری و کشوری اتفاق نظردارند، برای ادامه در اینجا رهبری صحیح ایجاب می‌کند که از کارشناسی عالی کشور تبعیت شود. امام هم همین کار را می‌کند و بعد از تبعیت پای تصمیمش می‌ایستد. بعد از جنگ نظام این تجربه را در جاهای دیگر نیز به کار برده مثلا در قصه حمله اسرائیل به لبنان که بعد از بیرون راندن اسرائیل از جنوب لبنان توسط مردم این کشور انجام شد و ایران هم در بخش مشاوره نقش مستشاری قوی در آنجا داشت هیچگاه لبنان را تحریک نکرد که از مرزهایش تجاوز کند.
اکنون آیا می‌توان برپایه همان مسائل دست به تصمیم‌گیری زد کما اینکه یک عده چنین تصوری دارند؟
خیر، این طور نیست. مسئله تداوم جنگ پس از آزاد سازی خرمشهر متاثر از زمان بوده در آن زمان این تصمیم درست به نظر می‌رسید ولی همان ها که در آن زمان موافق آن بوده ند امروز از آن تجربه استفاده می‌کنند و آن تصمیم را تکرار نمی‌کنند. حتی در برخی از صحبت های محسن رضایی فرمانده وقت سپاه که از عناصر مهم این تصمیم بود می بینیم که دقیقا به همین موضوع اشاره دارد.
جامعه امروز ایران حداقل جو غالب آن سوال دارد که چرا انقلاب کردیم، چرا به جنگ ادامه دادیم، چرا رفراندوم تجدید نظر قانون اساسی را برگزار کردیم، چرا برخی از گروه ها حذف شدند و ده ها سوال دیگر. و توجه به ارزش های فرهنگی دوران جنگ جای خود را به بی تفاوتی داده است. همه اینها هم برمی‌گردد به تصمیمات بالادستی سیاسیون. چقدر می‌توان این اثرات را در تقارب نسلی آینده لحاظ کرد؟
در اینجا چند موضوع مطرح است. اینکه این چراها از چه منشایی آب می خورد؟ دیگر اینکه چرا فرهنگ ایثار جای خود را به بی تفاوتی و کرختی داده است؟ و سوم تصمیم سیاسی چه تاثیری روی این قصه می تواند داشته باشد؟ درباره چراها باید بگویم نسل سوم و چهارم خیلی انقلاب را درک نکرده. در انقلابی که شد یکی از مسائل و عوامل بسیار موثر، اعتماد فوق العاده مردم به رهبری امام بود. اعتماد آنقدر بالا بود که گوش به فرمان ایشان هرچه می‌گفت مورد قبول واقع می شد. بنابراین مردم روی قوه عقلی خود خیلی سرمایه گذاری نمی‌کرند و بعد از رحلت امام تازه دوران بلوغ فکری و عقلی کلید می‌خورد. این دوران همچنان هم ادامه دارد. این چراهایی که وجود دارد مربوط به این دوران است که نباید انقدر طول بکشد. پس ما به این مقوله نباید نگاه منفی داشته باشیم. زاویه دیگر این است که در دولت های پسا امام، نگرش های ارزش محور تغییر می کند و یک برخورد سلبی داریم نسبت به ارزش ها. این ناشی از آن است که پس از دهه اول انقلاب ما دچار یک دوگانگی شدیم. رفتارهای دوران حاکمیت امام با ارزش های جامعه هیچ دوگانگی نداشت اما بعد از آن بین این دو فاصله افتاد. ایثارگری بافطرت بشر سرو کار دارد اساسا نوع بشر ایثارپذیر است اما این تبعاتی دارد؛ عوامل طبیعی در زندگی جاری با ایثارگری جور در نمی آید. یک زمان ایثارگری نفی منافع مادی و ترجیح دیگری برخود است که با معنای کنونی حاکم برزندگی ها متناقض می شود. هرچند که این تناقض است که باعث تعالی انسان می شود اما وقتی مشاهده می کنیم که در فرهنگ و رفتار عمومی نمونه های رشد و ترقی به گونه ای است که حتما باید به سمت نفی مادیات پیش برود نمی توان توقع خاصی برای بازگشت فرهنگ ایثار به جامعه داشت.
اما به نظر می‌رسد این نسل یک چیزی دیده است که از ایثارگری و ارزش ها دلزده شده. فکر نمی‌کنید مدعیون هم مقصرند؟
بله کاملا موافقم. مسئله دیگر ما نگاه ابزاری به ایثار است که آن را از درون تهی می کند. ایثارگری یک روش و منش است یک سلوک است و نیازمند الگوست الگوی زنده! شیعه به الگوی زنده می زید. این الگو را ما نداریم. می‌توان از مباحث تئوریک و نظری نیز الگو برداری کرد اما اثرالگوی زنده را ندارد. ما اکنون با نمونه هایی مواجهیم که مدعی ایثارگری اند اما عمل و رفتارشان ایثارگرانه شناخته نمی شود و فقط در زبان ایثارگرند. خشونت طلبی از سوی ایثارگر باعث مخدوش و از بین رفتن هرگونه کشش به سمت ایثارگری و از خود گذشتگی است.
اکنون به عنوان یک ایثارگر وضعیت فرهنگ شهدا را در میان آحاد جامعه به ویژه جوانان چطور ارزیابی می‌کنید؟
ما باید در این باره یک بررسی مختصر نسبت به دهه های انقلاب داشته باشیم. دهه شصت با دهه های بعد تفاوت های اساسی دارد. در سال های نخست انقلاب موضوع محوری ایثار و ایثارگری بود که در دهه دوم به سمت منافع مادی و سودمداری پیش می‌رود. ما در دهه اول یک دانش آموز، دانشجو، کارگر و معلم را می بینیم که داوطلبانه و از روی رغبت می‌آید در مساجد ثبت نام می‌کند، بعد از آن واحدهای رزمی و جبهه و در آخر فرضا شهید می شود؛ جنازه او می آید روی دوش مردم و این ارزش به صورت چرخشی بازتولید می‌گردد و این پیکر شهید به عنوان یک هدیه به ملت و به رهبری مطرح می‌شود. ما مشاهده می‌کنیم که مسیر تعالی و رشد از جلوی چشم مردم به صورت محسوس و همگانی می گذشت و مردم به این ارزش ها باور داشتند. دوره سازندگی پول و درآمد و سود مطرح شد اختلاس و رانت و پولدار شدن اینها نماد موفقیت شدند. نسخه برداری مردم هم دراین باره عوض می‌شود و امکان بازگشت به آن دوران وجود ندارد مگر اینکه الگوهای رشد عوض بشود. این نگاه با تفکر امام که می‌گفت طبقات بالا در کشور حاکم نشوند کاملا مغایر بود. زمان دولت اصلاحات واقعا شرایط بهترشد. من می‌دانم حرف های ما ایثارگران دیگر خواننده ندارد و اگر کمی جلوتر برویم حس اشمئزاز هم ممکن است به مخاطب دست بدهد (باخنده).
مهمترین عامل که حرف‌تان را نمی‌خوانند در کدام مسائل اساسی می‌بینید؟
به عقیده من عدالت مسئله محوری است. قبل از انقلاب عدل علی برای مردم ملموس و به عنوان یک ارزش به حساب می آمد. اما حال که 40 سال از پیروزی انقلاب می‌گذرد عدالت کجاست؟ ما عدالت سیاسی قضایی و اجتماعی داریم؟ عدالت جنسیتی داریم؟ در دروان انقلاب همگی با خلوص نماز می خواندند اما اکنون نمازخوان‌های ما بسیار کم شده‌اند. حال صد همایش و کتاب و مراسم هم در این باره برگزار شود چه فایده ای دارد؟ بستر گرایش مردم به خدا عدالت است به قول حاج سید حسن آقای خمینی شما اگر این مشکلات مردم را به کمک دین نتوانید حل کنید نباید توقع داشته باشید که مردم به دین گرایش پیدا کنند وقتی از دین جوری استفاده می کنیم که گره به گره ها افزوده می شود چه توقعی از جامعه امروز و نسل جدید داریم؟
با این وضعیت اگر فرض بگیریم که آمریکا یا اسرائیل به ایران حمله کنند، آیا مردم حاضرند چشم بر تصمیمات غلط مسئولان ببندند و باز به فتح خرمشهر ها فکر کنند؟
اولا یادمان باشد که ترامپ درست است که گرایشات نامعقولی دارد اما کاسب است و دنبال اهداف اقتصادی است تنها در شرایطی جنگ را عملی می کند که برایش یک سود کلان اقتصادی داشته باشد. ثانیا نتانیاهو هم در اسرائیل تنها طیف موجود در این کشور نیست و بین خودشان دوجناح هستند؛ یک جناح چپ دارد که قائل به دوکشور هستند ولی این راست های افراطی هستند که به دنبال فتح تمامی سرزمین های فلسطین اند. ا
روپایی ها به چپ ها نزدیک ترند حتی دموکرات های آمریکا نیز با آن جناح تجانس بیشتری دارند. پس اسرائیل یک پارچه نیست. ثالثا اسرائیل از طرف اردن، لبنان و سوریه در امنیت نیست و همیشه احساس تهدید می کند. اسرائیل اگر بخواهد حمله کند باید بداند که می‌تواند در مقابل هم‌پیمانان ایران مقاومت کند یا خیر. ازهمه اینها گذاشته آمریکا به واسطه شکست ویتنام دیگر نمی خواهد جایی سرباز پیاده کند. حمله به عراق و کشورهای خاورمیانه نیز بعد از هموار کردن همه راه ها و به بیانی دیگر صاف کردن زمین رخ داد. اکنون دوران این قسم تصمیم ها گذشته است و مسائل خیلی پیچیده تر از اینها است.
اگر اکنون به مرزهای ما حمله شود مردم حاضرند از خیلی از حقوق‌شان بگذرند و فتح خرمشهرها را رقم بزنند؟
بله. چنانچه این اتفاق رخ دهد قطعا مردم وارد صحنه دفاع می شوند. مقابله با رفتار خشونت آمیز خارجی سه بخش دارد. اینکه بهانه دست آنها ندهیم. عوامل بازدارنده را تقویت و در بخش سوم این است که مقابله به مثل کنیم. این قصه از جنس خرمشهر و آزاد سازی آن نیست نباید در آن پلن راجع به آن صحبت کرد مدل سازی برای آن کاملا متفاوت است. شما مطمئن باشید که مردم پای کشورشان هستند. برخی تصمیماتی که در کشور گرفته می شود در حاکمیت یا دولت زمانی که مسئله امنیت و ملت و کشور در میان است برای‌شان مسائلی فرعی می شود. البته این فرآیندی دوجانبه است مردم در عین حمایت توقع هم دارند؛ اینکه توانایی مقابله به مثل به گونه ای باشد که خطر را دفع کند.

نظر شما