صاحبخبر - سرهنگ عبدالعزیز قادر السامرایی، رفتار نظامی نیروهای ایرانی در عملیات بیتالمقدس را اینگونه شرح میکند: نبرد خرمشهر، یک نبرد چریکی است و بسیجیان ایرانی نیز در یک جنگ چریکی با نیروهای ما که در محمره استقرار یافته بودند، شرکت کردند. ارتش ما هرگز دوره جنگهای چریکی را فرانگرفته بود و فقط در جنگهای کلاسیک تبحر داشت. علت دوم عدم موفقیت ما این بود که ارتش ما صدها کیلومتر با مراکز پشتیبانی فاصله داشت. علت سوم، عدم هماهنگی در صدور دستور بود زیرا فرماندهی واحدی در محمره حضور نداشت. عدم تمرکز در اداره امور رزمی، تشتتی در نیروها به وجود آورد و ارتش ما که از فرماندهان متعددی دستور میگرفتند، سردرگم بودند و نمیتوانستند وظایفشان را به نحو احسن انجام دهند.
او در این گزارش به شجاعت بسیجیان ایرانی اشاره کرده، میگوید: ایرانیها از روحیهای بسیار عالی برخوردار هستند. محمره، آنان را برای شهادت فراخوانده است. آنها برای شهادت و آزادسازی محمره آمدهاند و نه برای گردش و تفریح، پیام صریح محمره به فرماندهان این است که روزهای آتی، روزهای سرنوشتسازی است. ما اگر بگوییم که نبرد محمره کمر ارتش ما را شکسته و مغزهای نظامی ما را پس از تحمل ضربات پیدرپی سردرگم ساخته است، سخنی به گزاف نگفتهایم.
او در جای دیگری مینویسد: لحظهبهلحظه به کشتههای ما افزوده میشد. توپخانه ایران در آن مکان محصور، با دیدهبانی بسیار دقیق، نظامیان ما را درو میکرد. یک شب بیش از 10 نفر از افسران ارشد که بیشتر آنها فرماندهی گردان بودند، کشته شدند. سربازان همچون زنان فرزند از دست داده میگریستند و به دنبال راه فرار بودند. تنها راه فرار از سمت اروند رود بود و بسیاری از نظامیان مترصد گریز از آن ناحیه بودند. در یک چشم به هم زدن، اکثر افراد تیپ، لباسهایشان را درآورده خود را به آب زدند. نیروهای باقیمانده در شهر، دو قسم بودند، عدهای اصرار به پایداری تا آخرین گلوله را داشتند که در راس آنها سرهنگ ستاد احمد زیدان بود و عدهای دیگر خواهان تسلیم شدن به ایرانیان بودند که در راس آنها الجشعمی بود.
فرماندهی تیپ 38 سرهنگ ستاد محمد سعید، وقایع آن روز را چنین نقل میکند: همین که وارد عمل شدیم، ناگهان خود را به زیر آتش سنگین توپخانه ایران دیدم و در دام پهن شدهای افتادیم از پشت سر هم مورد تهاجم واقع شدیم و ناچار به داخل شهر رفتیم و در حلقه محاصره افتادیم عجبا ما برای شکستن حلقه محاصره آمدیم و حالا خود در همین محاصره افتاده بودیم نمیدانستیم بخندیم یا گریه کنیم! فرماندهی تیپ 33 با دو دست به سرش میکوبید و میگفت خدا لعنتتان کند، بهترین سربازانم را کشتید، افسرانم را کشتید...
هدف تیپ 33 دفاع از منطقه و دریافت مدالهای شجاعت بود و میخواست با آتش خود، مانع هر نفوذی شود.
یکی دیگر از فرماندهان عراقی از آخرین لحظات آزادی خرمشهر چنین روایت کرده: وقتی فهمیدم نظامیان همراهم انگیزه مقاومت و جنگیدن را از دست دادهاند و به هیچ شکلی قادر به رودررویی با رزمندگان ایرانی نیستند. از عبدالواحد آلرباط خواستم که نیرویی برای شکستن خط بفرستد وی گفت که تمام نیروهایش لتوپار شدهاند و فعلا هیچ کمکی نمیتواند بکند. فهمیدم که خرمشهر از تمام جهتها در محاصره است و شکست حلقه محاصره امری غیرممکن؛ به محافظانم گفتم که باید از اروند رود بگذریم و بلافاصله به سمت جنوب شهر حرکت کردیم. باران میبارید و بمبهای ایرانی، عراقیها را درو میکرد نمیدانم در آن لحظات چه حالی داشتم. افکار عجیبی به سرم میزد؛ حتی تصمیم به خودکشی گرفتم به چشم خود معجزاتی دیده بودم که حیرانم کرده بود میلیونها دلاری که صرف سیستم دفاعی خرمشهر کرده بودیم به راحتی با ایمان استوار رزمندگان ایرانی درهم کوبیده شد و با شکستن این موانع روحیه عراقیها پایمال شد.
سرهنگ عراقی کامل جابر میگوید: سربازان ایرانی مثل داوطلبان مرگ به سوی ما میآمدند؛ انگار میخواستند ما را از روی زمین محو کنند. برای آنها مرگ با فشنگ و آتش معنا نداشت. با اینکه تانکهای تیپ زرهی ما پیشرفته بود اما پیاده نظام ایرانی پشت سر تانکهای ما میدویدند و در یک لحظه آن را به خاکستر تبدیل میکردند.
کامل جابر همچنین از لشکرها و گردانهای متعدد عراقی اسم میبرد که در واقعه بازپسگیری خرمشهر توسط نیروهای ایرانی نابود شدند. او آنها را به این شرح اعلام میکند: لشکر 3، تیپ 48، تیپ 113، تیپ 44، تیپ 338، تیپ 417، تیپ 605، تیپ 9 مرزی، تیپ 10 مرزی، تیپ نیروهای ویژه، تیپ 28، تیپ 92، تیپ مستقل مرزی، تیپ 33 نیروهای ویژه، تیپ تکاور از لشکر 11، نیروی مردمی محور نجف، تیپ 2 پیادهنظام، تیپ 10 زرهی، تیپ 17 زرهی، تیپ 12 زرهی، تیپ 30 زرهی، تیپ 53 زرهی، تیپ 24 پیادهنظام مکانیزه، تیپ 49 پیادهنظام و گروهان تکاور لشکر دوم.∎
نظر شما