شود آرام گیرم با دل امّیدوار امشب؟
ببینم در دل شب طلعت زیبای یار امشب؟
شود آیا عنایتها کند بر چشم بیدارم؟
ز لطف و رحمت خود حضرت پروردگار امشب؟
ز درگاه خداوندی دو حاجت مسئلت دارم
دل بس دردمند و دیدهای بس اشکبار امشب
نمی دانم خداوندا چرا این سان پریشانم؟
جهان در چشم من تار است همچون شام تار امشب
زمین را روی ذلّت مینهم هی اشک میریزم
همی خواهم ز درگاهش نباشم شرمسار امشب
خوشم کاندر دل شب تا سحرگه یا علی گویم
به نام حیدر کرّار دارم افتخار امشب
چنان مستغرقم در عشق پاکش بی خبر از خویش
که سوزد بر غم من موکب لیل و نهار امشب
ندارم تکیه گاه و ملجیی تا شاد باشد دل
مگر اشفاق ورزد ذات پاک کردگار امشب
چنان با آرزویش سیرم از دنیا که میخواهم
به عشق و آرزویش پر کشم بالای دار امشب
خدا را شکر گویم تا ابد گر لطف فرماید
مرا در کنج خلوت وعدة دارالقرار امشب
پر از اندوه و محنت گشته دل از عشق و هجرانت
عنایت کن خدایا بر دل اندوهبار امشب
سجود حضرت حق مایه فخر و مباهات است
مرا از سجده حق میفزاید اعتبار امشب
اگر اوجی بگیرد مرغ دل در عشق دلدارم
رسم بر ساحت بس پاک او منصور وار امشب
خودت بر کاظمی اغماض کنای ذات شایسته
مران از درگهت ما را به حق ّ هشت و چار امشب
آیتالله کاظمی اردبیلی ـ ۱۵ر۳ر۸۸
نظر شما