روایتهایی که جنگ را دیدهاند بیشتر بر مردان و سربازان تکیه کردهاند، اما زنها هم قصههای زیادی دارند از خرمشهر و جنگی که آن را خونین کرد. یکی از آنها شهلا طالبزاده است، دختری در خانوادهای پرجمعیت که در خط مقدم جبهه از مهمات جنگی مراقبت میکرد.
دوره بسیج را گذرانده بودند و همان روزهای شروع جنگ به همراه زنان و دختران دیگر در آموزشهای سپاه ذخیره شرکت کردند: «در شلمچه مستقر شدیم نقطه مرزی با عراق. شبها موقع پست هواپیماهای عراقی که برای شناسایی میآمدند مشخص بودند. حتی سایههایی از رفتوآمدها هم به چشم میخورد.»
سپاه خرمشهر آنها را به سالن ورزشی خرمشهر خواست و اعزام شدند. بدون اینکه بدانند کجا و چرا. جهانآرا را به خاطر میآورد که از زنان خواست پایگاههای شناسایی برقرار و اسلحه توزیع کنند. او در گفتوگو با نشریه پیام تاریخ گفته است: «سه روز در مسجد مستقر شدیم و از بالای آن میدیدیم که شهر چطور تخلیه میشود. آنهایی که خاطرهای از جنگ جهانی دوم داشتند پیشگام این هجرت بودند. عدهای هم تا خمپاره شلیک میشد نمیدانستند کجا بروند.» توزیع اسلحهها تمام شد. شدند مسئول نگهداری مهمات در زیرزمین یک منزل مسکونی. 22 زن و دو پسر نوجوان. آنها، تنها پاسداری میدادند و دور خودشان را با مواد منفجره پر کرده بودند.
هر بار که فکر میکردند دشمن ممکن است جای مهمات را شناسایی کرده باشد، آنها را جابهجا میکردند. زنهایی که جعبههای سنگین مهمات را روی دوششان حمل میکردند، شبها در جویها میخوابیدند و به آسمانی چشم میدوختند که هر بار صدای شلیکهای دور و نزدیک از آن میآمد. هوا هنوز گرم بود و میشد از صدای خمپارهها به اطراف فرار کرد و شبها را در جویهای کنار ساختمانها گذراند. گاهی یک روز کامل در جویها میماندند. دو ساعت به دو ساعت پاسها عوض میشد و همیشه صدای سگهای هار میآمد. دخترهای لاغر، دوشنبهها و پنجشنبهها روزه میگرفتند، افطاریشان کنسرو بود و جعبههای مهمات را گاهی یک نفره یا دو نفره میگذاشتند در وانت و میزدند به دل بیابان. بین آبادان و خرمشهر، وسط خاکریزهایی که از جاده دید ندارند. خاکریز دایرهشکل یک مسیر رفتوآمد داشت و منبع آب و چادر، چند پتو زیرپایشان و عقرب و مار: «تمام این مدت حمام نرفته بودیم، لباسهایمان هم لباس سربازی بود. کمرهایمان از کار سنگین سست شده بود، بعدها شهید جهانآرا که دید زیاد کار میکنیم آنقدر گفت تا نیروی جدید آمد. بعد باز هم جایمان را عوض کردند. رفتیم طرف ماهشهر و سربندر.» زنهایی که موهایشان را در شرایط سخت و نبود امکانات، کوتاه کردند و برای دفاع از خاکشان نقشهای جدیدی پذیرفتند: «بعضی خانمها با نامزدها یا برادرهایشان میرفتند حمله. مثلا یک کسی بود به نام صالح موسوی با همسرش بتول کازرونی که با وانت میرفتند، خمپارهانداز هم داشتند.»
مقاله مشارکت سیاسی زنان در جنگ ایران و عراق که فرهاد درویش و اعظم امامی نوشتهاند، به بررسی نقشهای جدیدی پرداخته که زنان در دوره جنگ به عهده گرفتند. نقشهایی که آنها را از باورهای سنتی حیات اجتماعی زنان دور کرد. زنان در چند سطح در جنگ مشارکت کردند: نقشهای رزمی- دفاعی، نقش پشتیبانی و نقش امدادی. نقشهای رزمی- دفاعی زنها مثل نگهبانی از مقرهای خواهران، مساجد و سنگرها، محافظت از مهمات، تخلیه کمکهای مردمی، پر کردن گونیهای سنگر، تهیه کوکتل مولوتف. زنانی که اشراف خاصی بر مناطق مسکونی داشتند حرکات و شایعات دشمن را زیر نظر میگرفتند و اطلاعات جمعآوری میکردند. طبق آمار بنیاد شهید در طول جنگ بیش از 4هزار زن جانباز و آزاده و 4هزار و 363 نفر شهید شدند.
زنان در نقش پشتیبانی ستادهای جمعآوری کمکهای مردمی ایجاد کردند، نیازمندیها را بستهبندی و ارسال، تجهیزات را تعمیر و وسایل و البسه را بازسازی کردند. همچنین کمکهای اقتصادی آنها به جبهه قابل توجه بود.
در نقش امدادی در بیمارستانها نقاهتگاهها و سایر مراکز درمانی و پزشکی فعالیت کردند. آنها هم بهعنوان پرستار و کادر پزشکی حضور داشتند و هم ستادهای امداد و درمان را برای تهیه دارو راهاندازی میکردند. آنها همچنین نقشهای فرهنگی برای دفاع از آگاهیرسانی و اخبار و فعالیتهای رسانهای به عهده گرفتند. این مقاله درنهایت درباره مشارکت زنان میگوید: « مشارکت و حضور فعال زنان ایرانی در جنگ ایران و عراق تجربه جدیدی در مجموعه مشارکتهای مردمی بود. زنها با وجود مخالفت خانوادههایشان خانه و شهر را ترک نکردند و مشارکت سیاسی فعالی از خود نشان دادند.
∎
نظر شما