شناسهٔ خبر: 25654942 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

يادكردي از شهيد غفور جدي اردبيلي

حماسه‌آفريني يك خلبان اخراجي

روزنامه جوان

اوايل انقلاب دستور تسويه خلبان جدي از نيروي هوايي صادر شده بود، حتي برخي به او توصيه مي‌كردند به خارج از كشور برو، اما وقتي صدام به ايران حمله كرد، خود جدي داوطلبانه درخواست بازگشت به خدمت ارائه داد و در پاسخ به منتقدانش گفت «اين همه هزينه در زمان صلح براي تفريح ما خرج نشده، ما براي چنين روزهايي تربيت شده‌ايم.»

صاحب‌خبر -

غلامحسين بهبودي
شهيد چمران جمله زيبايي به اين مضمون دارد كه «وقتي شيپور جنگ نواخته مي‌شود فرق مرد از نامرد شناخته مي‌شود» اخيراً كه زندگينامه خلبان شهيد غفورجدي اردبيلي را مي‌خواندم ياد اين جمله دكتر چمران افتادم. مخصوصاً آنجا كه نقل مي‌شود: اوايل انقلاب دستور تسويه خلبان جدي از نيروي هوايي صادر شده بود، حتي برخي به او توصيه مي‌كردند به خارج از كشور برو، اما وقتي صدام به ايران حمله كرد، خود جدي داوطلبانه درخواست بازگشت به خدمت ارائه داد و در پاسخ به منتقدانش گفت «اين همه هزينه در زمان صلح براي تفريح ما خرج نشده، ما براي چنين روزهايي تربيت شده‌ايم.»
خيلي‌ها دم از وطن دوستي مي‌زنند و مادامي كه شرايط باب ميلشان باشد، ايراني هستند، اما وقتي اتفاقي برخلاف ميلشان رخ دهد، شروع به انتقاد از زمين و زمان مي‌كنند و شب‌ها را در آرزوي مهاجرت به صبح مي‌رسانند. در دوران دفاع مقدس وقتي دشمني بيگانه به كشورمان حمله كرد، عيار ادعاها مشخص شد. خلبان شهيد غفور جدي اردبيلي يكي از همين آدم‌هاست كه اوايل سال 59 بر اثر سوء تفاهم‌ها و حتي غرض ورزي‌ها از نيروي هوايي تسويه مي‌شود ولي به جاي آنكه قهر كند و به توصيه برخي از دوستانش از ايران برود، مي‌ماند و با شروع جنگ دوباره سر خدمتش باز مي‌گردد.
غفور جدي متولد سال 1324 در اردبيل بود كه بعد از اخذ ديپلم به دانشكده خلباني نيروي هوايي ارتش مي‌رود و اواخر سال 1348 هم براي تكميل دوره خلباني به امريكا فرستاده مي‌شود. در پايان دوره آموزشي‌اش، كارش به قدري خوب بود كه امريكايي‌ها اعلام مي‌كنند قصد جذب او را دارند. حتي رضايت مقامات ايراني را نيز جلب مي‌كنند، اما پدر شهيد يك جمله مي‌گويد و غفور به ايران برمي‌گردد. پدر مي‌گويد من فرزندم را براي ميهنم پرورش داده‌ام.
خلبان جدي به ايران بازمي‌گردد و مسئوليت‌ها و وظايفش را در نيروي هوايي انجام مي‌دهد، اما بعد از انقلاب به او تهمت‌هايي‌ زدند. در صورتي كه غفور اعتقادات مذهبي عميقي داشت. برادر شهيد در اين خصوص مي‌گويد: ماه محرم در اردبيل مراسم عزاداري به صورت گسترده برگزار مي‌شود. يك‌بار در بين عزادارها، شخصي شروع به قمه‌زني مي‌كند و مي‌گويد هر كسي بخواهد قمه‌ام را بگيرد او را مي‌زنم. غفور مي‌بيند آن مرد به خودش آسيب وارد مي‌كند جلو مي‌رود تا قمه را بگيرد كه پايش زخمي مي‌شود. آن موقع برادرم خلبان بود و به سلامت جسمي‌اش اهميت زيادي مي‌داد، اما از فرط اعتقادي كه به امام حسين(ع) داشت، فقط به بستن زخم پايش با پارچه مشكي عزا بسنده مي‌كند. حتي پايش را بخيه هم نمي‌زند و خود به خود خوب مي‌شود. حالا چطور مي‌شود كه چنين فردي بي‌اعتقاد باشد؟
نقل مي‌شود كه بعد از تسويه شهيد جدي از نيروي هوايي، به او مي‌گويند خانه سازماني پايگاه را هم تخليه كند. جدي مشغول جمع‌آوري اسباب و اثاثيه‌اش بود كه جنگ شروع مي‌شود. يكي از همرزمانش مي‌گويد: به غفور گفته بودند خانه سازماني را تحويل بده. خيلي ناراحت كننده بود. ايشان اول دو فرزندش را به يكي از اقوامش سپرد و بعد همراه همسرش داشتند اثاثيه‌شان را جا به جا مي‌كردند كه دو و پنج دقيقه بامداد روز سه‌شنبه 31 شهريورماه 59 اولين بمب‌هاي عراق روي پايگاه شكاري بوشهر فرود آمدند.
شهيد جدي بعد از شنيدن خبر حمله عراق، با جوانمردي و احساس مسئوليت به اتاق فرماندهي مي‌رود و درخواست تعمير بخش‌هاي آسيب ديده پايگاه را ارائه مي‌دهد. همرزم شهيد مي‌گويد: آن روز غفور حتي لباس رسمي نيروي هوايي به تن نداشت. جلوي دفتر عمليات رفت و با شجاعت، نه با كرنش و تضرع، گفت من نه درجه مي‌خواهم و نه لباس رسمي. فقط اجازه بدهيد مناطقي كه بمباران شده را تعمير كنم تا هواپيماهاي خودمان بتوانند پرواز كنند. با مساعدت فرمانده پايگاه شهيد امير مهدي دادپي و جانشينش امير فريدون صمدي، غفور با لباس شخصي، تيمي سامان داد و نقاط آسيب‌ديده را مرمت كردند. شهيد جدي بعد از بازگشت به خدمت به صورت فشرده در عمليات پروازي شركت و ضربات مهلكي به ارتش بعث عراق وارد مي‌كند. روز 17 آبان 59 در حالي كه بعد از مدت‌ها مي‌خواست به مرخصي برود و به مادر پيرش سر بزند، مأموريتي فوري ابلاغ مي‌شود. شهيد جدي قيد مرخصي را مي‌زند. براي آخرين بار جنگنده f4 خود را به پرواز درمي‌آورد. در اين پرواز آنقدر اوج مي‌گيرد كه به عنوان يك شهيد به سوي آسمان‌ها پرواز مي‌كند.

نظر شما