این کتاب که از مجموعه کتاب های
اندیشنامه و حاصل تلاش پژوهشگر محترم جناب آقای محمد آقابیگی کلاکی است، در 55 صفحه و در 2 فصل اصلی، از سوی انتشارات دیدمان به زیور طبع آراسته گردیده است.
« لزوم اتخاذ نگرش کلان و سیستمی در تولید علم » و « الزامات و راهکارهای تولید علوم اجتماعی اسلامی » عناوین فصل های این کتاب هستند. در فصل دوم یعنی الزامات و راهکارها موارد زیر بررسی شده اند :
1- تشکیل شبکه نخبگان دینی
2- تدوین و تبیین مؤلفه های فرهنگ و تمدن اسلامی به عنوان افق آینده انقلاب اسلامی
3- تعریف ماهیت حقیقی مدرنیته و نمایش بحرانهای آن
4- شناخت مسائل وضع موجود جامعه، بستری بر تولید علوم اجتماعی اسلامی
5- تهیه و تدوین فهرست نیازها و نظام اولویت های اجتماعی
6- غنی سازی محتوای آموزشهای نظام دانشگاهی در تمامی رشته ها به ویژه رشته های علوم انسانی و اجتماعی
7- تغییر رویکرد مواجهه حوزه های علمیه با علوم انسانی و اجتماعی مدرن از تحریم به گفتوگو
8- اصلاح تعریف و معیارهای تولید علم
9- ایجاد فضای همفکری، تعامل و گفت وگو در حوزه و دانشگاه
در بخشی از مقدمه این کتاب می خوانیم:
« در حالی که از ابتدای انقلاب اسلامی، موضوع رابطهی علم و دین در ذیل عناوین گوناگونی چون اسلامیسازی دانشگاهها، اسلامیسازی علوم، تولید علم دینی (اسلامی) و در یک دههی اخیر جنبش نرمافزاری و جنبش تولید علم، یکی از مسائل و دغدغههای اصلی اندیشمندان و نهادهای انقلابی را تشکیل میداده و در همین راستا اقدامهای متعددی به انجام رسیده و ستادها، سازمانها، نهادها، مؤسسهها و شوراهای مختلفی برای همگامسازی و همسوسازی علوم با اسلام و انقلاب اسلامی تشکیل شده و به فعالیت پرداختهاند، اما با گذشت بیش از سه دهه از آغاز این فعالیتها، هنوز نتیجهی ملموس و مورد انتظار که برآورندهی حوایج انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و پاسخگوی نیازها و دغدغههای جامعه در راستای حرکت به سوی آرمانهای اجتماعی و تمدنی شیعی باشد، به ظهور نرسیده است.
هنوز حوزههای علمیه نتوانستهاند از اقتضائات تاریخی و ساختاری حاکم بر حوزههای علمیه تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی خارج شده و تحول لازم را برای پاسخگویی به نیازهای روزافزون جامعهای که اینک فقه شیعه در قالب ولایت فقیه بر آن حاکم شده، در ساختار و محتوای آموزشی خود پدید آورد.
بخش اصلی و غالب حوزههای علمیه بیتوجه به ویژگیهای حضور اجتماعی دین و الزامات آن، هیچ نیازی به طراحی نرمافزارهای ادارهی جامعه در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزش و پرورش و ... احساس نکرده و تنها خود را عهدهدار تولید احکام فقهی (عمدتاً فردی یا فردمحور) و آموزههای عقیدتی و اخلاقی و تبلیغ آنها میداند؛ و در بهترین حالت احساس تعهد افراد در اجرای احکام فقهی و وظایف محوله را راهکار اسلامی شدن جامعه تلقی میکند.
اکنون در شرایطی که وصف آن گذشت چه میتوان کرد؟ چه راهکاری میتوان در پیش گرفت تا زمینه و بستر لازم برای تولید علوم اجتماعی اسلامی فراهم شود؟ در شرایطی که اهداف جامعه در نیل به آرمانشهر مدرن تعریف شده و تمام برنامهریزیها و سیاستگذاریهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در این جهت تعریف میشوند و دولتها و دستاندرکاران سیاستگذار و مجری نیازی برای مراجعه به عالمان حوزههای علمیه و اندیشمندان علوم اجتماعی نمیبینند و آن گاه هم که مراجعه کنند از عالمان حوزوی جز احکام کلی و توصیههای اخلاقی چیزی دستگیرشان نمیشود و عالمان علوم اجتماعی دانشگاهی نیز جز ترجمهی متون غربی و همان راهکارهای مدرنیته را برای درمان دردهای اجتماعی تجویز نمیکنند و تقریباً هیچ اثری از نوآوری و نظریهپردازی بومی نیست چه میتوان کرد تا نظام علمی جامعه – البته اگر بتوان عنوان نظام بر آن اطلاق کرد- از این بنبست خارج شود؟
اثر حاضر درصدد است تا برخی از راهکارهای ابتدایی ولی در عین حال مهم و اجتناب ناپذیرِ برون رفت از وضعیت موجود را که مبتنی بر تحلیل موانع تولید علوم اجتماعی اسلامی در حوزه و دانشگاه ارائه شدهاند، عرضه نماید.»
نظر شما