شناسهٔ خبر: 25223820 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

«کتاب مقدس نئون» منتشر شد

شاهکار دیگری از نویسنده «اتحادیه‌ی ابلهان»

جان کندی تول با شاهکار اتحادیه ابلهان در ایران نامی شناخته شده است. حالا از این نویسنده کتاب دیگری با عنوان «کتاب مقدس نئون» منتشر شده است.

صاحب‌خبر -
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «کتاب مقدس نئون» رمانی  است که پس از مرگ نویسنده‌اش کشف شد. این رمان نیز ارتباط تنگاتنگی با جهان داستانی جان کندی تول دارد. 

«کتاب مقدس نئون» را سپیده به نژاد ترجمه کرده است و ناشر آن انتشارات مجید است. دابلیو، کنث هلدیج و نیواورلئان، لوئیزیانا، پیشگفتاری بر این رمان نوشته‌اند که شرحی خواندنی درباره هم نویسنده است و هم این که چگونه پیدا و به دست مخاطب می‌رسد. 

آن‌هادر این پیشگفتار می‌نویسند: رمانی که در پیش‌رو دارید، نقطه اوج زنجیره‌ای از رخدادهایی عجیب و طعنه‌آمیز را به تصویر می‌کشد. حدود بیست سال پیش از چاپ این کتاب، جان کندی تول، خودروی خویش را در نقطه‌ای دورافتاده نزدیک خلیج ساحلی شهر بیلاکسی، می‌سی‌سی‌پی، پارک کرد. او یک سرِ شلنگی را داخل اگزوز ماشین گذاشت و سر دیگر آن را از پنجره عقب وارد خودرو کرد. درهای ماشین را قفل کرد و چشمان خویش ار به روی دنیایی که در مقابل آن بسیار با ذکاوت و حساس بود، بست. دنیایی که گویا قادر به تحملش نبود. روز خودکشی، 26 می 1969 بود و جان، بومی نیواورلئان، تنها سی و یک‌سال داشت.

شرایط و اتفاقاتی که منجر به انتشار کتاب مقدس نئون شده بود، آمیزه‌ای است از جوهره‌ خالص عشق ویکتوریایی، مرگ غم‌‌انگیز جوانی که امید می‌رفت نویسنده‌ای بنام شود، تصمیم‌گیری به‌جای مادری داغدیده که به شهرت رسیدن فرزند محبوب و از دست رفته‌اش حتا پس از مرگش می‌توانست مرهمی بر دل امیدوار و فداکارش باید و همچنین درگیری‌های قضایی در زمینه حقوق وراثت و حق چاپ و نشر.

پس از مرگ جان کندی تول، وکیل میزان دارایی‌های او را هشت‌هزار دلار برآورد کرد، ولی هیچ اشاره‌ای به دو رمان او نشده بود. مادر او تلما دو کوینگ تول، که مانند اغلب نیواورلئانی‌ها چند رگه بود ـ اصالتاً حاصل وصلت مهاجران جدید کرئول فرانسوی و مهاجران ایرلندی قرن نوزدهم ـ در سن شصت و هفت سالگی یکباره به خود آمد و دید مجبور به مدیریت کارهای یک خانه، مراقبت از یک همسر ناتوان و کشیدن بار غمی جانکاه است. از دست دادن فرزند برای همه والدین به خودی خود دردی بزرگ است؛ اما این که تنها فرزندت خودکشی کرده باشد، دیگر رنجی است ابدی. تلما می‌گوید جان که او «عزیز دل» خطابش می‌کند، از همان ابتدا هم کودکی استثنایی بود. زمانی متولد شد که تلما سی و هفت سال داشت و دکترها به او گفته بودند که هرگز صاحب فرزند نمی‌شود. جان، باهوش و خلاق بود و در موسیقی و هنر استعداد زیادی داشت. دو سال را در مدرسه ادبیات و نگارش به شکل جهشی خواند و سپس، بورسیه‌ تحصیلی دانشگاه تولین و مدرسه کلمبیا را کسب کرد.

در طول دو سال خدمت در ارتش پورتوریکو، کتاب اتحادیه ابلهان را به پایان رساند که رمانی طوفانی و پرسروصدا درباره زادگاهش نیواورلئان است؛ شهری بسیار متفاوت که بیش‌تر از آن‌که شهری آمریکایی باشد، مدیترانه‌ای بود و بیش از آن‌که حال و هوای جنوبی داشته باشد، لاتین بود. در سال 1963 او اثرش را برای سیمون و شاستر فرستاد و همان‌جا بود که داستان او، توجه رابرت گاتلیب که سردبیر بود را جلب کرد. به تشویق گاتلیب، جان دو سال وقت گذاشت تا اصلاحاتی را در کار اعمال کند اما به مرور غمگین و غمگین‌تر شد و در نهایت امیدش را از دست داد.

جان، در این اثناء در کالج نیواورلئان تدریس می‌کرد، تحصیلاتش را در مقطع دکتری ادامه می‌داد و بیش‌تر وقتش را در خانه می‌گذراند. دستمزد اندکش، شرایط سخت کرده بود. پاپاش ناشنوا بود و تدریس خصوص سخنوری تلما که دستمزد اندکش همیشه مکمل درآمدشان بود، دیگر چندان مشتری نداشت. جان، همیشه به‌شدت محافظه‌کار و مرموز بود، مهارتی چشم‌گیر در تقلید داشت و درباره مردم و اتفاقات اطرافش نظراتی کنایه‌آمیز صادر می‌کرد، ولی دانسته‌های دیگران از زندگی خصوصی او بسیار ناچیز بود. حتا تنها تعداد کمی از دوستانش می‌دانستند که او یک نویسنده است و در این میان نیز، به‌ندرت کسی باخبر بود که رمانی را برای یک ناشر فرستاده است.

در طول ترم پاییز سال 1968، همکارانش متوجه تفکرات پارانوئیایی پیش‌رونده در او شدند و از ژانویه 1969 جان دیگری در کالج و خانه دیده نشد. خانواده‌اش دیگر خبری از او نداشتند، تا آن روز شوم ماه مارس که پلیس آمد و به آن‌ها اطلاع داد که پسرشان خودش را کشته است. او دستخطی را از خود به جای گذاشته بود که رویش نوشته شده بود: «برای والدینم»، و مادرش پس از خواندن، آن را معدوم کرد.


هفته‌هایی که برای تلما با اضطرابِ جست‌وجوی جان گذشته بود، حال جای خود را به سال‌ها رنج مادرانه از خودکشی تنها فرزندش داد. احساس طردشدگی داشت و حتا این حس که به او خیانت شده است. فرزندی که او سه‌دهه گذشته زندگی‌اش را وقفش کرده بود، اکنون مرده بود و همسر ناشنوایش نیز در سکوت به انزوا کشیده شد. زندگی پیش چشمش بی‌حرکت شده بود و در منجلابی از ناامیدی فرو رفته بود؛ تا این که روزی اتفاقی صفحه‌های تایپ شده اتحادیه ابلهان را پیدا کرد و انگیزه‌ای جدید در جانش رویید. پنج سال پس از آن تاریخ در اندوهی جان‌فرسا گذشت. هیچ‌کدام از هشت ناشری که او در این مدت کار را برایشان فرستاده بود، حاضر به پذیرش اثر نشدند.

همسرش درگذشت و سلامتی خودش نیز رو به افول بود. او بعدها گفت: «هربار که رمان برگشت می‌خورد، قسمتی از وجود من می‌مرد.» پیام آن یادداشت آخری جان هرچه که بود، مادر را متقاعد کرده بود که ردشدن‌های مکرر رمان از سوی ناشران، زندگی را برای فرزند عزیز او غیرقابل تحمل کرده بوده است.

در سال 1976، در کمال خوشحالی متوجه شد که شخصی به نام واکر پرسی مشغول تدریس نگارش خلاق در دانشگاه لویولا است. یک روز به دفتر کار او رفت، رمان را به دستش داد و قاطعانه گفت: آن یک شاهکار است.» اگرچه در ابتدا درک این گفته برای پرسی سخت بود، اما قاطعیت تزلز‌ل‌ناپذیری که در کلام آن زن بود، او را قانع کرد که اثر را بخواند. در حالی که از آن‌چه بر آن برگه‌های کهنه و پوسیده خوانده بود به وجود آمده بود، انتشارات دانشگاه ایالت لوئیزیانا را مجاب به چاپ اتحادیه‌ی ابلهان کرد.

در سال 1981 رمان برنده جایزه پولیتزر شد و تا امروز این رمان به بی از ده زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
شهرت خیلی دیر به سراغ جان کندی تول رفت، اما هوش سرشار او که عاقبت رسما تایید شد، افراد زیادی را به سراغ مادرش فرستاد و مصاحبه‌های فراوانی انجام شد. در همایش‌های عمومی، او صحنه‌هایی از رمان را به‌صورت نمایش اجرا می‌کرد و درباره پسرش به بحث می‌نشست. پیانو می‌نواخت و آهنگ‌های قدیمی مانند «سمت آفتابی خیابان»، «راهی به آن سوی نیواورلئان» و «گاهی خوشحالم» را می‌خواند. نتیجه‌ سال‌ها تدریس سخنوری را می‌شد در اجراهایش دید؛ وقتی که بادقت واژگان را کنار هم می‌چید و جملاتی این‌چنین می‌ساخت: «من تمام عالم را برای خاطر فرزندم پیاده طی خواهم نمود». و این جمله‌ای بود که با آن امضا می‌کرد و نتیجه لذتی بود که با تاخیری طولانی برایش به ارمغان آمده بود.

در زمان چاپ اتحادیه‌ی ابلهان بود که به شکل اتفاقی، در میان زنجیره‌ اتفاقاتی که در داستان جان کندی تول به وفورد یافت می‌شود، با تلما آشنا شدم. به‌عنوان یکی از شاگردان کلاس نگارش خلاقِ سال 1976 پرسی، بی‌واسطه اولین اظهار نظرهای او را درباره آن بانوی شگفت‌انگیز و رمان عالی پسرش شنیده بودم. پس از آن‌که نخستین نقد من بر آن رمان منتشر شد، تلما تماس گرفت تا بابت ستودن آن رمان قدردانی کند و مرا برای دیداری دعوت نماید. متوجه شدیم که خانه‌های‌مان فقط به بلوک با هم فاصله دارد. پس از رها شدن او از غمی که یک دهه بر زندگی‌اش سایه‌گسترده بود، ما یک یا دو بار در هفته همدیگر را ملاقات می‌کردیم و در مورد ادبیات، نمایش، اپرا، زندگی و کار پسرش، و امیدواری‌اش درباره ساخت فیلمی بر مبنای آن رمان صحبت می‌کردیم. او تعدادی نامه و خاطراتش از جان را در یک دفتر سیمی قدیمی گردآوری کرده بود که آن‌ها را برایش تایپ کردم. از آن‌جایی که برای قدم برداشتن به واکر نیاز داشت، به‌ندرت از خانه بیرون می‌آمد؛ اما یک غروب به‌یادماندنی، همراه گروه ما برای نخستین اکران یک برداشت موسیقایی از رمان، به بیتن روژ آمد. آن اجرا و توجهی که کارگردان، بازیگران و تماشاچیان به او می‌کردند، پیرزن را به وجود آورده بود.

در طول این سال‌ها او به یاد آورد که جان رمان دیگری نیز پیش از آن رمان نوشته بوده است. این رمان را که کتاب مقدس نئون نام‌گذاری شده بود میان نوشته‌های دیگر پسرش یافت. وقتی جان تنها پانزده سال داشت و تازه رانندگی آموخته بود، از مادرش دعوت کرده بود همراهش به بزرگراه هوایی برود تا چیز جالبی را نشانش دهد. مقابل ساختمانی یک‌دست بتونی توقف کرده بود و به تعداد زیادی نشانه نئونی اشاره کرده بود که طرحی شبیه یک کتاب را ساخته بودند و «انجیل مقدس» بر یک صفحه آن و «کلیسای تعمید ‌دهنده شهر» بر صفحه مقابلش نوشته شده بود. آن شب هر دو به آن مظهر تفاخر که حالا دیگر رنگ و رویی نداشت، خندیده بودند. اما او نمی‌دانست که جان از آن موضوع برای عنوان و موضوع اولین تلاش خلاقانه‌اش به‌عنوان یک نویسنده الهام گرفته است. تقریبا در همان دوره زمانی، جان مدتی برای ملاقات با اقوام یکی از همکلاسی‌هایش با او به یک منطقه‌ کشاورزی رفت که شبیه به شهری است که داستان کتاب مقدس نئو در آن اتفاق می‌‌افتد.

وقتی تلما پیشنهاد انتشار کتاب مقدس نئون را مطرح کرد ـ پس از آن که کتاب اتحادیه‌ی ابلهان به جایگاهی که لایقش بود رسید ـ وکیل به او یادآوری کرد که طبق قوانین لوئیزیانا (همان سیستم ناپلئونی که در آن استنلی کوالسکی فیلم «اتوبوسی به نام هوس» را به بازیگری لانش دوبوآ ساخته است)، نیمی از حقوق این کار به برادر همسرش و فرزندان او تعلق می‌گیرد. آن‌ها در انتشار رمان قبلی حقوق خویش را واگذار کرده بودند ولی معلوم نبود که همین کار را برای رمان پرفروش دیگری انجام دهند. نامه‌هایی که پیرزن برای اعتراض به دادگاه عالی ایالتی و کنگره‌ لوئیزیانا نوشت، همگی بی‌جواب ماند نتوانست از آن قانون وراثتی سلیقه‌ای و غیرمنطقی راه گریزی بیابد. یک بیماری کشنده عصاره‌ جانش را می‌مکید و در چنین شرایطی بود که تصمیمی دردناک و متناقض گرفت و از انتشار شاهکار دیگر پسرش جلوگیری کرد. در دیداری از من خواست که مراقب باشم پس از مرگش تصمیم که گرفته است عملی شود. تعهد سرشار از عشقش آن‌چنان برایم تکان‌دهنده بود که قول دادم پس از فوتش «نگهبان» آن رمان باشم و راهش را ادامه دهم. کمی پیش از مرگش در آگوست 1984، او تغییرات لازم را در همین راستا در وصیت‌نامه‌اش اعمال کرد.

وقتی وکلیش تماس گرفت تا خبر فوت آن را بدهد، گفت که او «با اعتماد کامل» رمان کتاب مقدس نئون را به من سپرده است. علی‌رغم این که خواسته او ممکن است از دید دیگران متکبرانه و غیرمتعارف به‌نظر برسد، اما چون قول داده بودم به او وفادار بمانم، در سه سال پس از آن تاریخ، در جلسات دادخواست‌هایی متفاوت که در مورد اموال او بود شرکت کردم. البته نتیجه نهایی، شکست تلاش‌های تلما تول ـ که در آرامگاه ابدی‌اش به خواب رفته بود ـ در کنترل سرنوشت اولین رمان فرزندش بود. در سال 1987 یکی از قضات نیواورلئان رأی بر تفکیک آن رمان از باقی دارایی‌ها داد و این بدان معنا بود که چنان‌چه طرفین دعوا نتوانند مشکلات را میان خویش حل و فصل نمایند، رمان در حراجی عمومی شرکت داده می‌شود. نمی‌توانستم شاهد چنین نمایشی باشم، به همین دلیل شکست را در دفاع از خواسته‌ تلما پذیرفتم و کتاب مقدس نئون منتشر شد.

رمانی که قصد خواندن آن را دارید، اثری شگفت‌انگیز است که توسط یک نویسنده‌ نوجوان خلق شده است. نویسنده‌ای که می‌توانست ثروتمند باشد ولی به دلایلی که احتمالا هیچ‌گاه برای کسی روشن نخواهد شد، پازنده سال پس از نگارش رمان کتاب مقدس نئون به زندگی خود پایان داد. داستان او پرسش‌ها و فرضیه‌های فراوانی را به ذهن متبادر می‌سازد.

آثار دیگر جان کندی تول کجا هستند؟ اگر زندگی‌اش طولانی‌تر بود، چه آثار دیگری خلق می‌کرد، یقیناً این پرسش‌ها نیز مانند این پرسش که دلیل یا دلایل حقیقی خودکشی او چه بوده است، بی‌جواب می‌مانند. در جست‌وجوی نوشته‌هیا احتمالی دیگر از جان به مرور دقیق نوشته‌ها و وسایل تلما پرداختم ـ مقاله‌هایش، نسخه‌های گران‌بهای چاپ شده از رمان اتحادیه‌ی ابلهان به زبان‌های دیگر، هدایا و یادگاری‌هایی که متعلق به بیش از هشت دهه از زندگی او بودند و مهم‌ترین آن‌ها نامه‌هایی بود که جان برایش نوشته بود و دیگر متعلقات پسرش ـ هیچ نوشته‌ دیگری یافت نشد، به جز شعری که در دوره‌ای که جان در ارتش بود به رشته تحریر درآورده بود و نیز تعدادی مقاله و برگه‌های امتحانی از دوره‌ای که در کالج تدریس می‌کرد. احتمالا اگر اثری هم در بازه زمانی میان نگارش کتاب مقدس نئون و اتحادیه‌ی ابلهان نوشته شده باشد، به دست خود جان نابود شده است. زیرا پذیرفتنی نیست که مادری که آن‌قدر به عقاید و نبوغ فرزندش ایمان داشت، حتا کلمه‌ای یا تلاشی از او را نادیده گرفته یا سربه‌نیست کرده باشد.
بنابراین میراث جان کندی تول به دو رمان درخشان او محدود شد، که یکی از آن‌ها نمایشی طنز‌آمیز از دنیای مدرن است و دیگری تصویر شگفت‌انگیز و پراحساسی است که توسط یک نویسنده بسیار جوان از دنیای کوچک و سرشار از هراس و پراز تعصبات کوته‌فکرانه مذهبی به نگارش درآمده است. کتاب مقدس نئون سی و پنج سال پیش نوشته شده است، ولی ارتباطی نزدیک و قوی با دنیایی دارد که در آن تعصبات مذهبی نه‌تنها با صبوری و دلایل محکم کم‌‌رنگ نشده است، بلکه بیش‌تر هم رشد کرده است. این دو رمان در گستردگی و عمق، نشان از نبوغی بی‌همتا دارند.»

 
کتاب «کتاب مقدس نئون» اثر جان کندی تول، با ترجمه سپیده به‌نژاد در 200 صفحه به بهای 16 هزار تومان از سوی انتشارات مجید وارد بازار کتاب شد.

نظر شما