شناسهٔ خبر: 25213348 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

روحانی‌زدایی، نخستین دستاورد سلطنت رضاشاه

صاحب‌خبر - دکتر محمدقلی مجد: خیزش رضاشاه به سمت تخت پادشاهی، حرکتی تدافعی برای ابقای وی بر مسند قدرت بود. به‌رغم تأمین امنیت موقعیت رضا، روشن بود که ابقای او بر مسند قدرت، روز به روز دشوارتر می‌شود. پس از این بود که «جنبش ملی»، سلسله قاجار را خلع کرد و رضا پهلوی را به عنوان شاه «برگزید». این سومین باری بود که تلاش می‌شد رضا به ریاست مملکت برسد، به همین دلیل تجارب به دست آمده از «جنبش جمهوری» و قضیه نایب‌السلطنه بخوبی مورد استفاده قرار گرفت. پس از اینکه انگلستان توانست شخص موردنظر خود را بر تخت پادشاهی بنشاند، فرانسه نیز نارضایتی خود را آشکار کرد. ارتش، پایگاه قدرت داخلی پهلوی را تشکیل می‌داد و روشن بود قدرت رضاشاه بر بنیانی ضعیف بنا نهاده شده است. ژوئیه 1926، اندکی پس از رسیدن رضاشاه به تخت شاهنشاهی، مستشار آمریکایی امور مالی ایران، آرتور میلسپو، گزارشی مفصل از فساد در ارتش ایران تهیه و به گروهی منتخب از وزرا ارائه کرد. این گزارش تصویری نابسامان از وضعیت ارتش ارائه داده و فرارسیدن اوضاع وخیمی را هشدار می‌دهد. همانطور که میلسپو پیش‌بینی کرد، تابستان 1926، نافرمانی‌های گسترده‌ای در خراسان و آذربایجان رخ داد. علاوه بر این، شورشی هم در کردستان در جریان بود و به دنبال آن نیز توطئه‌ای خطرناک در ارتش کشف شد و تلاش سرهنگ پولادین برای کشتن رضاشاه در آخرین لحظات عقیم ماند. اگر چه توطئه‌گران بشدت مجازات شدند اما همه اینها تأکیدی بود بر سست بودن پایه‌های سلطنت پهلوی. تغییر مدام وزرا و «بحران‌ها» و ترمیم پیاپی کابینه‌ها، در سال‌های 1926 و 1927 از وضعیت ناپایدار سیاسی در آن زمان حکایت می‌کند. حتی در مجلس ششم- که مطابق خواسته‌های پهلوی «انتخاب شد»- و جولای 1926 کار خود را آغاز کرد، نشانه‌هایی از استقلال رأی و تمرد از منویات ملوکانه دیده می‌شود. برای فائق آمدن بر شرایط نابسامان و بی‌ثبات سیاسی، فوریه 1927 دولتی روی کار آورده شد که ریاست اسمی آن با «مستوفی‌الممالک» بود اما تمام قدرت اجرایی در دست وزرای «سه‌گانه‌ای» بود که تنها در مقابل شاه پاسخگو بودند. کنترل ارتش و دستگاه امنیتی نیز در دست شاه بود. تعیین این شورای «سه نفره»، نشان از آغاز تثبیت سلطنت پهلوی دارد. حتی با تغییر نخست‌وزیر، این شورای 3 نفره که عبارت بودند از تیمورتاش، فیروز و داور، همچنان به کار خود ادامه می‌داد. ژوئن 1929 فیروز از پست خود عزل و سپس دستگیر شد اما 2 نفر دیگر همچنان به کار خود ادامه دادند. اخراج میلسپو در ژوئن 1927، به بدنامی گسترده رژیم پهلوی دامن زد. مه 1927 تغییراتی در نظام قضایی کشور رخ داد. با انجام این تغییرات، روحانیت از دخالت در امور قضایی منع شده و از وزارت دادگستری اخراج شدند. اندکی پس از اخراج میلسپو، مخالفت روحانیون بیشتر شد. قرارداد ایران ـ روسیه در اکتبر 1927 و واگذاری امتیاز انحصاری شیلات به روسیه، مردم و روحانیون را هر چه بیشتر علیه حکومت تحریک کرد. با تصویب قانون اسناد زمین در فوریه 1928 این مخالفت‌ها ادامه یافت. این قانون، قدرت و معیشت روحانیون شیعه را تضعیف می‌کرد. علاوه بر سرکوب روز افزون مردم، رژیم در سال 1928 اقدام به تأسیس «احزاب سیاسی» ساختگی کرد. این احزاب، نمونه‌های اولیه احزاب سیاسی دهه 1960 و 1970 بودند. خلاصه! در ژوئیه 1928، یک نظام استبدادی ظالم استقرار یافته بود و رژیم پهلوی آماده نابود کردن مخالفان خود بود که روحانیون شیعه، مهم‌ترین آنها بودند. بدگمانی و دشمنی متقابل روحانیون شیعه و رژیم پهلوی عمیق‌تر شد. بیشتر مردم معتقد بودند رضاشاه بهایی است. بدرفتاری با علما و قرار گرفتن بهاییان در پست‌های مهم دولتی، بیش از پیش بدگمانی روحانیت را تشدید کرد. 24 مارس 1928، یا چند روز پیش یا پس از آن، در رویدادی که احتمالاً در تاریخ ایران بی‌سابقه است، رضاشاه شخصاً یک روحانی بزرگ شیعه- مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی بافقی- را در حرم مقدس قم مورد ضرب و جرح قرار داد. در پی هفتمین دوره انتخابات مجلس در تابستان 1928، رژیم به سمت سرکوب بیشتر مخالفان روحانی خود پیش رفت. در این میان، می‌توان به سرکوب آیت‌الله مدرس اشاره کرد که پس از شکست در انتخابات، دستگیر و تبعید شد. دسامبر 1928، مجلس متمم قانون ثبت اسناد و املاک را تصویب کرد. همچنین در این مجلس تحت عنوان «قانون اصلاح لباس»، حمله اصلی به روحانیت تصویب شد. این قانون، مردها را ملزم می‌کرد به جای کلاه مخروطی شکل یا دستار، «کلاه پهلوی» به سر کرده و به جای پوشش سنتی ایرانی، لباس‌های مدل اروپایی به تن کنند. زنان نیز حق استفاده از نقاب را در انظار عمومی از دست دادند. این اقدامات مخالفت شدید روحانیون شیعه و افراد متدین را در پی داشت. دولت در پاسخ به این مخالفت‌ها، تابستان 1929 روحانیون بسیاری را دستگیر کرد و موفق شد مخالفان روحانی را عجالتاً سرکوب کند. با مطالعه این اسناد می‌توان دریافت که چرا روحانیون ایران در جریان انقلاب اسلامی 1979، تا بدان حد از رژیم پهلوی نفرت داشتند و چرا آیت‌الله خمینی که در زمان رضاشاه طلبه‌ای جوان بود، از شخص رضاشاه چنان کینه عمیقی به دل داشت. همچنین حوادث سال 1928 افغانستان نشان داد ایران نیز بر لبه تیغ قرار دارد. حکومت افغانستان با انجام اقداماتی مشابه، مخالفت مردم را برانگیخت و در نتیجه پادشاه این کشور مجبور به فرار شد. مقاومت در برابر اصلاحات، شامل شورش‌های گسترده عشایر در سال 1929 می‌شود. یکی از مهم‌ترین شورش‌ها، شورش قشقایی بود که به کمک نیروی نظامی و با سختی فراوان سرکوب شد. «آرام ساختن» مناطق عشایرنشین، اقداماتی تند و خشن می‌طلبید. مانند جابه ‌جایی اقوام لر به منظور دور کردن آنها از منطقه خود در سال‌های 1929 و 1930. با فرا رسیدن سال 1930، مخالفت آشکار عشایر در هم شکسته شد و تعداد زیادی از سران عشایر کشته یا اعدام شدند. علاوه بر دستگیری بسیاری از روحانیون و سران عشایر، رژیم پهلوی افرادی را نیز که بیم دشمنی آنها با رژیم می‌رفت، زندانی کرد. از جمله این افراد می‌توان به فیروز و صارم‌الدوله اشاره کرد. حتی ژنرال حبیب‌الله شیبانی، افسری که در سرکوب شورش‌های کردستان و فارس نقش عمده‌ای ایفا کرد، همچنین رئیس پلیس تهران نیز از زندان و توهین و رسوایی جان سالم به در نبردند. دیری نگذشت که حکومت ترور تلفات زیادی بر جا گذاشت و قربانیان بسیاری گرفت. در این سلطنت به ظاهر قانونی، رضاشاه بر مجلس قانونگذار و تمام قوای حکومتی، تسلط کامل داشت. در وزارت دربار، نوکری لایق و مطیع به نام تیمورتاش تحت فرمان او بود. بعد از 5 سال سلطنت، رضاشاه ظاهراً تمام مخالفت‌های آشکار را سرکوب کرده بود. همانطور که وزیرمختار آمریکا اشاره کرده، سال 1931 پادشاهی رضاشاه پهلوی بیش از هر زمان دیگری در امنیت بود. پس از این بود که وخامت اوضاع، رژیم پهلوی را در سراشیبی سقوط انداخت اما حمله نظامی آگوست 1941 به رهبری انگلستان، این رژیم را از خطر سقوط نجات بخشید.

نظر شما