یادداشت/
درجاماندگی نمایش ایرانی
صاحبخبر - برای کسانی که مخاطب نمایشهای ایرانی در سالن سنگلج یا هرازگاهی در سالنهای خصوصی شهر تهران هستند، شاید این نکته بدل به پرسش شده باشد که چرا عموم این نمایشها شبیه به یکدیگر هستند. گویی همه آنها براساس یک فرمول یا در قالب یک شابلون ساخته میشوند. عناصر مشترک میان این آثار به قدری مشابه است که شاید در گستره تاریخ، نتوان در ذهن به تفکیک آنها پرداخت. واقعیت کنونی نمایش ایرانی بسیار شبیه به جملات نهایی بهرام بیضایی در کتاب «تاریخ نمایش در ایران» است. بیضایی زمانی که از برشمردن گونههای نمایشی در ایران و سیر تاریخی آنان فارغ میشود، از خطر فراموش شدن اصل ماجرا سخن میگوید و شرایط زمانه را مناسب و درخور نمیپندارد. این نوشتار در دهه 40 شمسی نگاشته میشود؛ زمانی است که از دید بیضایی هنرهایی چون سیاهبازی یا تعزیه به واسطه هجوم گونههای غربی تئاتر، مورد توجه حاکمیت یا جامعه نیست. با این حال شرایط گویا هنوز به همان منوال است. اگرچه تعداد آثار نمایشی در حوزه نمایش ایرانی بسیار است؛ اما گویی میلی برای پیش بردن محتوایی یا فرمی این گونه نمایشی وجود ندارد، به نحوی که شما میتوانید دستورالعملی را برای آفرینش یک نمایش ایرانی تدوین کنید. هماکنون در سطح تماشاخانههای تهران چهار نمایش مهم در حوزه نمایش ایرانی بر صحنه اجرا هستند. «شیرهای خان بابا سلطنه» افشین هاشمی و «بنگاه تئاترال» هادی مرزبان در تماشاخانه شهرزاد اجرا میشوند که به سبب شوق مخاطبان و فروش بالایشان کماکان روی صحنه ماندهاند. در سنگلج نیز «جعفرخان از فرنگ برگشته» رحمت امینی و «خواستگاران مهری نازشاهدخت دیار سختستان» عطاءا... کوپال اجرا میشود. با نگاهی دقیق به هر چهار نمایش میتوان درکی کلی از وضعیت نمایش ایرانی کسب کرد. نخست هر چهار نمایش در زمان گذشته رخ میدهد و هیچنسبتی به حال جامعه ایران ندارند. برخی متون البته محصول گذشته هستند؛ اما با کمی دقت میتوان فهمید این متون در تناسب با جامعه و زمانه خود به رشته تحریر درآمدهاند. برای مثال موضوع نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ برگشته» غربزدگی از فرنگ برگشتههاست که هویت خود را در تعامل با جامعه غربی از دست میدهند؛ اما حسن مقدم یک طرفه به قاضی نمیرود و اشاره میکند بخشی از این تمایل به از دست دادن هویت مربوط به خرافهپرستی جامعه آن روزهای ایران است. بماند که مقدم خود تجربه تحصیل در غرب را داشته است. با نگاه به چنین مضمونی باید پرسید این مساله آیا در جامعه کنونی نیز به این صورت است؟ پاسخ منفی است؛ چراکه بخش مهمی از بدنه اجتماعی ایران اکنون جعفرهای از فرنگ برگشته هستند و مساله چندین پله فراتر رفته است. این مهم برای دیگر نمایشها نیز رخ میدهد. مفاهیم و مضامین انتخابی دمده و از نفس افتاده هستند، هیچ ارتباطی با وضعیت کنونی ندارند و برای گریز از این مساله، در آفتاب تند متلکپرانی پناه میگیرند. این متلکپرانی اما زمانی تبدیل به تاولهای زشت بر اندام نمایش میشود که زبان با جنس متلک همخوانی ندارد. تقریبا تمامی نمایشهای مذکور از زبانی نزدیک به زبان دبیری و دیوانی عصر قاجار برخوردار هستند. البته ریشه این زبان به همان در گذشتهماندگی بازمیگردد؛ جایی که شما میتوانید با خوانش متون میرزا آقا تبریزی ردپای زبان مذکور را بیابید. انتخاب زبان شبهقجر برای این نمایشها، محتوا و شخصیتها را نیز رقم میزند. بدونشک یک کارمند بانک به زبان قجری سخن نمیگوید؛ اما افراد دربار شاهی فاسد میتوانند به این زبان اکنون کمدی شده تکلم داشته باشند. پس نمایشها مبدل به مجموعهای از درباریان حول یک شاه احمق میشود که در آستانه فروپاشی او، قصد تیغ زدنش را دارند. اکنون باید پرسید آیا موضوع تیغزنی و سهمخواهی نمیتواند در زبان امروزی و در قالب شخصیتهای ملموس بیان شود؟ آیا چنین چینشی دیگر نمایش ایرانی به حساب نمیآید؟ ایستادگی نمایش ایرانی برای دستمایه قرار دادن موضوعات روز باعث نوعی رخوت در شکل اجرا نیز میشود. برای مثال تمامی نمایشها با موسیقی ریتمیک ۶ و هشت دنبال میشود. موسیقی در این اجراها بدل به پرکننده حفرههای نمایشی میشود. کارگردان هر کجا که نیاز به نقطه عطف نمایشی داشته و از پسش برنیامده، یک موسیقی ۶ و هشت تقدیم مخاطبان میکند تا به صرف دست زدن و کمی لرزیدن، موضوع اصلی را فراموش کند. موضوع موسیقی به دیگر بخشهای نمایش نیز تسری پیدا میکند. تقریبا نوع گریم و پوشش شخصیتها در نمایشها یکسان است. شما میتوانید حدس بزنید برای مثال شاهزاده خانم نمایش چه میپوشد یا وزیر بدکار چه بر پا دارد. همه چیز در یک چارچوب ثبتنشده جا گرفته شده است که نتیجه آن فروکاستن نمایش ایرانی به نوعی کمدی بزنبکوب مملو از موسیقی است. در چنین شرایطی دیگر گونههای نمایش ایرانی از معرکه رقابت به بیرون رینگ پرتاب میشوند و از قضا این مهم توسط اساتید تئاتر صورت میگیرد. برای مثال شما در سالهای اخیر شکل تازهای از تعزیه را نمییابید یا نمیتوانید تلاش یکی از اساتید تئاتر برای بهره گرفتن از فرمهای اجرایی تعزیه در بستر موضوعات روز را تماشا کنید. همه چیز در گیرودار نوعی درجاماندگی است که نتیجهاش همان تاسف بهرام بیضایی است.∎
نظر شما