قصه مرگی که زندگی بخشید
صاحبخبر - سحر اسدی روزنامه نگار اعضای بدن مرد 30 سالهای که مرگ مغزی شده بود زندگی دوبارهای به 4 بیمار نیازمند بخشید و لبخند را به چهره درد کشیده آنها نشاند. رسم مهربانی چیزی بود که علیاصغر از همان کودکی آموخته بود. همیشه دوست داشت به دیگران و کسانی که توانایی ندارند کمک کند و همین مهربانی باعث شد در 30سالگی و بعد از مرگ نیز امیدبخش دل چند خانواده باشد. وقتی اعضای خانواده در شرایط سخت باید مهمترین تصمیم را برای اهدای اعضای بدن علیاصغر میگرفتند پیدا شدن نام و مشخصات او در میان داوطلبان اهدای عضو باعث شد تا آرامش خاصی بر دل همه حاکم شود. علیاکبر سجادی برادر بزرگتر خانواده از مهربانی برادرش و تصمیم او برای اهدای اعضای بدنش بعد از مرگ مغزی گفت. ما 6 برادر هستیم و علیاصغر فرزند پنجم خانواده بود. همیشه علاقه زیادی به کمک کردن داشت. مدتی قبل گروهی با حضور اعضای خانواده ودوستان در فضای مجازی تشکیل داده بودیم و هر از چند گاهی برای کمک به یک نفر که وضعیت مالی خوبی نداشت در گروه پیغام میگذاشتیم و علیاصغر همیشه نخستین نفری بود که برای کمک کردن داوطلب میشد. 10سال قبل وقتی پدرمان از دنیا رفت او همیشه نگران مادرمان بود و سعی میکرد تا کنارش باشد. بعد از ازدواج نیز در همان خانهای که مادرمان زندگی میکرد زندگی مشترک خود را آغاز کرد و میگفت بهترین لحظه زندگیام وقتی است که مادر کنارم باشد. وی ادامه داد: از چند سال قبل بهعنوان نگهبان در یک شرکت مشغول به کار شده بود. روز حادثه مثل همیشه در شرکت مشغول نگهبانی بود که همکارش متوجه وضعیت بد جسمی او میشود. همکارش به ما گفت علیاصغر دچار مسمومیت غذایی شده بود و بلافاصله با اورژانس تماس گرفتند و بعد از اینکه اورژانس بالای سر برادرم آمد به خاطر وضعیت وخیمش او را به بیمارستان لقمان حکیم منتقل کردند. با تماس همکار برادرم خودمان را بلافاصله به بیمارستان رساندیم. پزشکان به ما گفتند ضریب هوشی علیاصغر کاهش پیدا کرده و مرگ مغزی شده است. تا به آن روز اطلاعات زیادی درباره مرگ مغزی نداشتیم ولی میدانستیم که مرگ مغزی یعنی پایان زندگی. روز بعد برادرم را به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل کردند و پزشکان بعد از معاینه مرگ مغزی او را تأیید کردند. یکی از پزشکان نیز برای اینکه اطمینان ما را جلب کند دستگاهی که به بدن برادرم وصل بود و با آن نفس میکشید برای چند دقیقه از او جدا کرد و ضربان قلب برادرم کندتر شد. لحظات بسیار سختی بود. باید میپذیرفتیم که او مرگ مغزی شده و اعضای بدنش را به بیماران نیازمند میبخشیدیم. اما یک اتفاق باعث شد تا آرامش خاصی بر دل همه ما حاکم شود. یکی از مسئولان بیمارستان با نشان دادن سیستم داوطلبان اهدای عضو نام برادرم را که مدتی قبل داوطلب اهدای عضو شده بود به ما نشان داد و گفت: علیاصغر با ثبتنام در این سایت اعلام کرده بود بعد از مرگ مغزی اعضای بدنش اهدا شود. وقتی متوجه شدیم این خواسته خود او بوده است همسر علی اصغر و برادر بزرگترم با امضای فرمهای مربوطه اعضای بدن او را به 4 بیمار نیازمند بخشیدند. در آن لحظات از اینکه میدانستیم چند بیمار جوان که زندگیشان به مویی بند بود با دریافت این اعضا دوباره به زندگی عادی بازمیگردند خوشحال بودیم. مهربانیهای برادرم بعد از مرگ نیز ادامه داشت و آخرین خواسته او نیز بخشش به دیگران بود و امیدواریم ما هم بتوانیم مثل او باشیم تا بعد از مرگ بخشی از جسم ما قبل از اینکه به زیر خاک برود بتواند زندگی دوبارهای به انسانهای دیگر ببخشد.∎
نظر شما