شناسهٔ خبر: 25082415 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

فرهنگ‌دوست و باهنر

مصطفي ايزدي- فعال فرهنگي

صاحب‌خبر -

در عالم فرهنگ و سياست، نکوداشت‌ها يا يادبودهايي برگزار مي‌شود که قريب‌به‌اتفاق آنها براي فرهيختگان با تحصيلات آکادميک یا حوزوي است و اگر شخصيتي اين‌چنيني به ديار باقي رهسپار شود، مقالات، يادداشت‌ها و سخنراني‌هاي غرایي در وصف مقام، منزلت، تحصيلات و مناصب او در رسانه‌هاي گوناگون نوشته يا ايراد مي‌شود؛ اما کمتر پيش مي‌آيد چهره‌اي فرهيخته و داراي منزلت و محبوبيت اجتماعي و بدون مدرک تحصيلي رخت از اين جهان بربندد و كسانى براي بزرگداشت نام و ياد او قلمي برگيرند و صفحه‌اي بگشايند. در‌صورتي‌که چنين شخصيت‌هاي ارزنده‌ای ميان مردم و ديار خود، مانند بزرگان علم و سياست شايسته ماندگاري و جاودانگي نام و نشان هستند. اين شخصيت‌هاي عموما فرهنگي، گاهي اوقات به دليل آثار مکتوبي که برجاي گذاشته‌‌اند، به چهره‌ای ملي تبديل مي‌شوند، مانند زنده‌ياد مهدي آذريزدي، نويسنده نام‌آشناي کتاب کودکان، گاهي نیز يک چهره محلي هستند که ضرورت دارد به ياد آنان اقدامي صورت گيرد، مانند حاج محمود باهنر. محمود باهنر مشهور به اصفهاني، فرزند محمدباقر قوقه‌اي، به سال ۱۳۲۸ خورشيدي در نجف‌آباد ديده بر جهان گشود. پدرش قاري قرآن بود که به سفارش صاحبان عزا، بر مزار تازه‌درگذشتگان قرآن تلاوت مي‌کرد؛ بنابراین درآمد چنداني نداشت که بتواند فرزندانش را به مدرسه بفرستد. همين شرايط باعث شد محمود از همان دوره کودکي، راهي بازار کار شود تا بخشي از هزينه خانه پدري را تأمين کند. او هم‌زمان با کار در يک مغازه گيوه‌دوزي، شب‌ها به مکتب‌خانه مي‌رفت تا قرآن و سواد بياموزد.محمود چند سالي را در کودکي و نوجواني به کار پرداخت؛ اما درآمدي که او را راضي کند، به دست نمي‌آورد؛ در نتیجه در آغاز جواني برای يافتن شرايط بهتر، پاي در رکاب شجاعت گذاشت و يک‌تنه قصد مهاجرت به تهران کرد. در آن زمان، ترک خانواده براي يک نوجوان و حتي جوان مرسوم نبود و در واقع دل شير مي‌خواست که دل به دريا بزني و خانواده را به قصد يافتن کار در پايتخت بي‌درودروازه کشور رها کني. محمود ۱۴، 15ساله اين کار را کرد و براي او البته خوش‌يمن بود. تهران در ميانه دهه ۴۰ مي‌توانست يک جوان تنهاي تازه‌بالغ را به سقوط بکشاند و نيز مي‌توانست او را راهي سراي خوشبختي کند و سرنوشت براي محمود چنين رقم خورد. البته نمي‌توان آموزه‌هاي خانواده را به‌ويژه خانواده‌اي که با قرآن، دين و تعهد اخلاقي سروکار داشته و به‌اصطلاح نان حلال بر سر سفره آنان بوده، ناديده گرفت. محمود در تهران دنبال کار مي‌گردد که گذرش به يک چاپخانه و صحافي مي‌افتد. براي او چه بهتر از اينکه هم کار کند و هم با کتاب دمساز شود. عشق او به فراگيري، به‌خصوص مطالعه کتاب‌هاي مذهبي، باعث مي‌شود اوقات بي‌کاري‌ خود را با اين کار ارزنده پُر کند؛ اوقاتي که مي‌توانست با پرسه‌زدن در خيابان‌هاي پرمسئله تهران به هدر برود.

روحيه مذهبي او در چاپخانه مورد توجه صاحب‌کارش آقاي فضلي قرار مي‌گيرد. آقاي فضلي او را به يک محفل مذهبي به نام مكتب قرآن مي‌برد. در آن زمان بعضي فعاليت‌هاي فرهنگي - مذهبي ديگري نیز در تهران در جريان بود که براي جوانان متدين بسيار جذبه داشت؛ ازجمله فعاليت‌هاي مرکز مهمي مانند حسينيه ارشاد که بزرگاني مانند استاد مرتضي مطهري و دکتر علي شريعتي و ديگر دانشمندان روشنفکر حوزوي و دانشگاهي در آنجا به هدايت جوانان مي‌پرداختند. محمود، جوان خودساخته ديار ما، عصرها در مسير چاپخانه تا منزل که آن را پياده طي مي‌کرد، به اين مرکز نام‌آشنا مي‌رسيد. طبيعي بود که بخشي از اوقاتش را در حسينيه ارشاد بگذراند و پاي صحبت اين استادان برجسته بنشيند و از آنها بهره‌برداري کند و خود را در رديف جوانان انقلابي قرار دهد. تأثير حضور در چاپخانه و دمسازي با کتاب و کاغذ و حضور در هيئت مکتب قرآن و فراگيري دستوارت و احکام اسلامي و بالاخره حضور پيوسته در حسينيه ارشاد، براي جواني که استعداد و حوصله درس‌آموزي دارد و نيز براي جوان دردکشيده‌اي که عاشق رهايي از سلطه ستمگران است، از محمود پرتلاش و رنج‌ديده که در محل کار به او محمود اصفهاني مي‌گفتند، انسان فرهيخته، هنرمند و مبارزي ساخت که در دوران انقلاب و جنگ تحميلي آثارش پديدار شد. محمود اصفهاني، اين جوان مدرسه‌نرفته اما باسواد و انقلابي، در سال ۱۳۵۱ به قصد تشکيل خانواده به ديار خود بازگشت و پس از ازدواج با دختر خادم يک مسجد، در نجف‌آباد ماندگار شد. اين وصلت باعث شد رفت‌وآمدش به مسجد افزايش يابد و همان مسجد را که مسجد حسنيه نام دارد، به پايگاه فعاليت‌هاي خود تبديل کند. در اين پايگاه مذهبي، کودکان و نوجوانان زيادي را گرد آورد و علاوه بر قرآن و احکام، به آنان نويسندگي، سرود، نمايش و هنر‌هاي ديگر آموخت. آنچه را که در تهران يا در کنار دوستان هنرمندش در تئاتر نداي اسلام آموخته بود، در طبق اخلاص گذاشت و تقديم همشهريان نوجوان خود کرد. يادآور مي‌شود که در آن زمان، اين نوع فعاليت‌ها در مساجد باب نبود و بنابراین بعضي از روحانيون غيرانقلابي با اقدامات او مخالف بودند و اذيتش مي‌کردند؛ اما چون از حمايت علماي مبارز ازجمله آيت‌الله‌العظمي منتظري برخوردار بود، کارش را ادامه مي‌داد.
محمود اصفهاني براي امرار معاش به شغلی که به آن علاقه داشت؛ يعني کتاب‌فروشي روي آورد؛ اما چون فروش کتاب، صرفا يک کار فرهنگي است و درآمد چنداني ندارد، از تخصص صحافي که در تهران فراگرفته بود، کمک گرفت و در همان کتاب‌فروشي که انديشه نام داشت، يک کارگاه کوچک صحافي به روش دستي داير و از اين راه نيز به اهل کتاب خدمت کرد. کتاب‌فروشي انديشه براي علاقه‌مندان به مطالعه و جوانان انقلابي پاتوق مناسبي بود. کتاب‌هاي دکتر شريعتي، آيت‌الله طالقاني، مهندس بازرگان و ساير کتاب‌هايي که نسل جوان مذهبي و مبارز در دهه ۵۰ به آنها علاقه داشتند، در کتاب‌فروشي آقاي محمود اصفهاني يافت مي‌شد.
همين امر باعث شد که به دفعات مورد تعقيب ساواک قرار گرفت. چند مرتبه مغازه‌اش را تعطيل کردند اما او از فعاليت‌هاي فرهنگي، نه در مسجد و نه در کتابفروشي دست برنمي‌داشت و زندان و فشارهاي گوناگون او را از اهدافش دور نمي‌کرد. در جريان مبارزات فراگير نيمه دوم دهه ۵۰ بسيار فعال بود، بچه‌هاي مسجد را به صورت منظم و در صف‌هاي جداگانه به راهپيمايي مي‌آورد. آنان نيز سرودهايي را که معلم قرآنشان خلق کرده و به آنها آموزش داده بوده، مي‌خواندند و شور مي‌آفريدند. نگارنده به دفعات اين تظاهرات کودکان و نوجوانان را که پيشاپيش آنها محمود اصفهاني در حرکت بود، مشاهده کرده‌ام. با پيروزي انقلاب اسلامي، او بدون کوچک‌ترين توقع و امتيازخواهي، بازهم به فعاليت‌هاي فرهنگي خود ادامه داد، حتي زماني که کتاب و كتابخواني از رونق افتاده بود و خيلي‌ها مغازه کتابفروشي‌شان را تعطيل کردند، او شغلش را تغيير نداد و همچنان به اين شغل شريف ادامه داد تا اينکه جنگ بر مردم و کشور ايران تحميل شد و فصل جديدي از فعاليت جوانان متدين و از جان گذشته آغاز شد.محمود اصفهاني که بعد از انقلاب نام خانوادگي‌اش را از قوقه‌اي به باهنر تغيير داده بوده، براي رفتن به جبهه و ادامه فعاليت‌هاي فرهنگي و هنري در ميان رزمندگان اسلام داوطلب شده، دوربين عکاسي و فيلم‌برداري را برداشت و عازم ميادين دفاع مقدس شد. او بار‌ها و بارها کتابفروشي‌اش را تعطيل کرد و به جبهه‌ها رفت و از جان‌برکفان ميدان نبرد، خاطرات زيادي همراه خود آورد. محمود باهنر از نظر اخلاق و رفتار اجتماعي فردي بسبار با ادب، مردم‌دوست، خنده‌رو و بذله‌گو بود. بعد از قضاياي سياسي مربوط به آيت‌الله منتظري در نجف‌آباد، براي او هم گرفتاري‌هايي پديد آمد تا اينکه هفته قبل، رنج‌هايش به پايان رسيد و از ميان مردمي که او را دوست مي‌داشتند، به سوي ابديت پرواز کرد. رحمت‌الله عليه.
از حاج محمود باهنر علاوه بر نام نيک و ياد خير، پنج فرزند برومند به يادگار مانده که يکي از اين پنج پسر به نام سلمان باهنر، نويسنده و هنرمند شناخته‌شده استان اصفهان است.

نظر شما