شناسهٔ خبر: 25053947 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: خرداد | لینک خبر

کاوه مدنی از ایران رفت چون ژن‌خوب نداشت؟

صاحب‌خبر -
به گزارش خرداد، صدرا محقق در یادداشتی در روزنامه شرق درباره استعفای کاوه مدنی نوشت:

بله حقیقت دارد، کاوه مدنی از ایران رفته است و احتمالا دیگر هم برنگردد. استعفایش را نوشته (این خبر مربوط به دو هفته پیش است) اما تا عصر روز گذشته با آن موافقت نشده بود و کلانتری نظر نهایی‌اش را نگفته بود، به قول خود مدنی؛ «فقط اون بود که مثل شیر پشتم وایساد» (نقل قول از خلال یک گفت‌وگوی دونفره). اما خبر رسيد كه براي جانشين مدني حكم صادر شد و ناصر مقدسي با حكم كلانتري به جاي او نشست.

اما دو شب پيش وقتي محمود صادقی، نماینده مجلس، ماجرای سفر و استعفای او را توییت کرد، افسوس همه بلند شد. واقعیت این است که شخص مدنی در این موضوع خاص دست‌کم از نظر من چندان مهم نیست، نفس ماجرای برگشتن یک نخبه ایرانی تقدیرشده و جایزه‌گرفته از معتبرترین دانشگاه‌های جهان به کشور و مسئولیت‌گرفتنش نمادین و مهم بود و شوق و امیدی به چشم‌اندازهای پیش‌ِروی همه آنها که دلسوز این کشور هستند، می‌داد؛ شوقی که ریشه در زمینه‌سازی برگشت و دست به کارشدن دیگرانی همچون او داشت که دل در گرو ایران دارند.

با این حال، بازداشت او و همچنین در ادامه انتشار عکس‌های خصوصی قدیمی‌اش در نهایت فضا را به سمتی برد که مدنی تحمل نکرد و بعد از سفر کاری که پیش از عید عازم آنجا شد، به کشور برنگشت و این مدت هم هنوز خبری قطعی و دقیق از اینکه کجاست و چه می‌کند، در دست نیست. اما استعفایش را نوشته و در انتظار تأیید است. با انتشار خبر رفتن او، موج یأس‌نویسی‌ها از تحمل‌نکردن مدنی و نپذیرفتن و فراری‌دادنش از خاک وطنی که دوست‌دار و دلسوزش بود شروع شد، من به خیلی از آنها که از این یأس و ناامیدی نوشتند حق می‌دهم. (هرچند واقعیت این است که نخبگان زیادی را می‌توان مثال زد که در بخشی از بهترین دانشگاه‌های جهان درس خوانده‌اند و بعد از بازگشت به کشور در وزارتخانه‌ها و شرکت‌های مهم دولتی و نیمه‌دولتی مشغول کار هستند).

اما بخشی از واقعیت این است که مدنی تحمل نشد، چون هنوز نسبت به او و امثال او شک و تردید وجود دارد. هر کس به طریقی، یکی خارج درس‌خواندنش را بهانه تردید کرد و یکی رقصیدنش را. گروهی دیگر هم هنوز پایه استدلال و منطقشان بر مدار ظاهر مرسوم مدیر جمهوری‌اسلامی‌طور می‌چرخد.

ژن خوب هم نداشت که به بالا وصل باشد. در نهایت شد آنچه دیدیم. در این بین، زدن و نقطه‌ضعف‌گرفتن از دولت و شخص کلانتری هم مزید بر علت شد، که او بهترین سوژه برای زدن بود. بین همه مدیران میانی و رده دوم سوم دولت، احتمالا مدنی شناخته‌شده‌ترین و متفاوت‌ترین مدیر دولت دوازدهم بود؛ نمادی واضح از تفاوت اصلاح‌طلبان با رقبای خود. به همین دلیل تمرکز روی او صریح‌ترین پیام را به آنها که باید می‌رساند.

ملات این بساط البته فقط در همین سوی میدان فراهم نشد. از روزهای اولی که مدنی به ایران برگشت و کارش را در مسئولیتی دولتی شروع کرد، سنگ‌های اولی که به سمتش پرت شد اتفاقا از جاهای دیگر رسید. گروهی خبرنگار و فعال محیط‌زیستی در داخل و خارج از ایران (اپوزیسیون)، با تمام توان شروع به تخریبش کردند (ابتدا می‌خواستم در وصفشان بنویسم «شبه‌خبرنگار» یا «به‌اصطلاح فعال محیط زیست» اما بعد دیدم نه واقعیت همین است، آنها واقعا خبرنگار و فعال این حوزه هستند). آنها از همان روزی که او مسئولیتش را به دست گرفت مدنی را دروغ‌گو، ترسناک، شارلاتان، تأییدشده نهادهای امنیتی، بی‌سواد، گیرنده مجوز انتقال آب، عامل بی‌آبی خوزستان و خلاصه هر چیزی که فکرش را کنید توصیف کردند. در ادامه هم هر کاری که کرد را سوسول‌بازی و نمایشی و کم‌اهمیت خواندند، چالش فراگیر و موفق بی‌زباله را مسخره کردند و ممنوعیت استفاده از آب بطری را لوس‌بازی توصیف کردند؛ آن هم نه با عنوان نقد، بلکه با این توصیف که مدنی همه اینها را با هدف پرت‌کردن حواس‌ها از تخریب‌های بزرگ محیط زیست و پروژه‌های انتقال آب و ... انجام می‌دهد. یعنی در نظر آنها این کارها صرف یک پروژه تبلیغاتی برای دورکردن توجهات از موضوعات اصلی بود. گویی که مأموریت بزرگ مدنی فقط پوششی برای آن کارهای دیگر بود. به قول خود مدنی در حقیقت «پاس گل را اینها دادند» و همین‌طور هم شد، در ادامه هم پاس‌شان به گل ختم شد. بازداشت کوتاه‌مدت کاوه مدنی در ماجرای بازداشت فعالان محیط‌زیستی پروژه حفاظت از یوز یکی از همین پاس‌کاری‌ها بود. جالب آنکه از قضا همین کسانی که این بار مدنی را زیر آتش گرفته بودند، از دو سه سال پیش بارها و بارها بازداشت‌شدگان کنونی را هم به هر چه فکر کنید متهم کرده بودند.

در روزهای اول آغاز به کار مدنی در بخشی از مصاحبه‌ای پرسیدم؛ فرض کنيد در پايان چهار سال، در چه صورتي خودت را موفق مي‌داني؟ و این پاسخ او بود: «يک يا دو فاکتور خيلي براي من مهم است که جنسش شايد حتي جنس محيط‌زيستي نباشد. مقداري فراتر از محيط زيست است. دو فاکتوري که خيلي براي من مهم است، يکي اميد و ديگري مستند صحبت‌کردن و بحث‌کردن است. من احساس مي‌کنم اگر بخواهم اثري در جامعه بگذارم، اين است که اميد ايجاد کنم؛ اميد براي بهبود. به نظر من، ما ملتي هستيم که در بين ما كساني باور کرده‌اند سرنوشت ما تعيين شده است يا قرار است از سوی کسان ديگري تعيين شود که يا دشمن ما هستند يا دولت و ما نقشي در آن نداريم. من به‌شدت با اين مخالف هستم و اعتقاد دارم اگر اميد از جامعه رخت ببندد، محيط زيست يکي از اولين قربانيان است. براي اينکه جامعه بتواند براي محيط زيست کار کند، بايد باور کند که مي‌تواند کاري کند. وقتي از ٨٠ ميليون محيط‌بان صحبت مي‌کنيم، يعني اول بپذيريم که دولت، هيچ موقع نمي‌تواند به‌تنهايي مشکل محيط زيست را حل کند. اصلا مشکل محيط زيست دولتي نيست. دوم اينکه مشارکت همه در اين قضيه واجب است. هر کسي هر جا نشسته مي‌تواند کاري کند. دوم اينکه حرف‌ها و صحبت‌ها مستند باشد؛ اين چيزي بود که قبلش هم دنبالش بودم. همان موقع که از خرافات آب صحبت کردم؛ مصاحبه کردم و فحش خوردم. ما بايد به جامعه، ژورناليست، سمن و به مسئول ياد بدهيم که بايد مستند صحبت کند».

اگر خبر استعفای او را نهایی بدانیم حضور او در مسئولیتش حدود هفت ماه طول کشید. اگرچه تا همین‌جا هم به تعبیر خیلی از خبرنگاران و فعالان حوزه محیط زیست او درمجموع موفق عمل کرد و نتیجه خوبی از خود بر جا گذاشت اما به اهدافی که خودش در نظر داشت، نرسید؛ به‌ویژه در موضوع ایجاد امید.

تا این لحظه البته هنوز خبر قطعی استعفای مدنی و پذیرش آن اعلام نشده است، اما چیزی که با قطعیت می‌توان گفت این است که تا همین‌جای کار آنهایی که دنبال ارسال پیام از ایجاد مانع برای کار مدنی بودند، به هدفشان رسیدند و موفق شدند، چه آنهایی که در داخل هستند و چه آنها که خارجند، گروه اول این پیام را رساندند که برای چرخاندن چرخ مملکت به این تیپ افراد نیازی نیست و تا ما تأیید نکنیم کسی نمی‌تواند مسئولیت بگیرد و گروه دوم هم با این هدف که نشان دهند و ثابت کنند که اینجا اصلاح‌ناپذیر است و روزنه امیدی نیست.

نظر شما