شناسهٔ خبر: 24709293 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: رجا | لینک خبر

گفت‌وگوی عیدانه با فضه سادات حسینی:

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود

صاحب‌خبر -

نیلوفر هوشمند-خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجو: حدود یازده و نیم صبح قرار داشتیم، وقتی وارد خبرگزاری شد فکرش را هم نمی کردم که گوینده ارزشی ما اینقدر خاکی باشد. سلام و احوالپرسی گرمی کردیم و بعد از گپی کوتاه به گفت و گو نشستیم. گفت‌وگوی عیدانه خبرگزاری دانشجو با فضه سادات حسینی به شرح زیر است:

 

برایمان بگویید چه شد که گوینده شدید؟

فضه سادات حسینی: من قبلاً هم چند بار هم گفته ام ولی برای مخاطب های شما می‌گویم؛ قرار نبود گوینده شوم یعنی هیچ چیز برنامه‎ریزی شده‌ای از قبل نبود که پیگیری کنم مثل یک عده که همه هم و غم و تلاششان را می‌گذارند، برای من چنین اتفاقی نیفتاده بود من از بچگی کار اجرا و ... را انجام می‌دادم یعنی اولین عکسی که دارم برای مهد کودک جزء اسناد موجود است که با میکروفن هستم تک‌خوان و تئاتر کار می‌کردم. از مهدکودک شروع شد، در مدرسه ادامه پیدا کرد تا این که من دانشجو بودم هم در دانشگاه هم بیرون دانشگاه گاهی اجرا می‌کردم خیلی برای صدا و سیما من را معرفی و پیشنهاد می‌دادند مانند سازمان، شبکه سحر، شبکه دو و جاهای مختلفی بود ولی نرفتم، حتی مدیر شبکه دو که آن موقع قرار بود شبکه دو، شبکه خانواده شود به عنوان مجری کارشناس می‌خواستند مفصل مدیر شبکه با من صحبت کردند ولی هیچ کدامشان آن طور که فضای جذابیتی که برای خودم تصور می‌کردم نداشتند.

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

 

شبکه سحر یک برنامه‌ای برای خانواده بود چند جا رفتم ولی هیچ‌کدام را دوست نداشتم و در آخر نرفتم تا یکی از اساتید به من گفتند که شبکه خبر هم تست می‌گیرد اگر دوست داری شبکه خبر برای تست برو. من و چند نفر از بچه‌های دیگر تست دادیم و بین چند هزار نفری که آمده بودند تست داده بودند تست ما پذیرفته شد و گفتند بیا و خبر 20 شبکه خبر. من کارم را شروع کردم همین طوری، مثل خیلی از کارهای دیگرم، ولی وقتی وارد فضا شدم حس کردم به آن علاقه‌مند هستم یعنی جدیت، دیسپلین‌ش و جنسش همه خیلی برایم جذابیت داشت حس می‌کردم خیلی با رشته‌ام مرتبط است خیلی به فضای روحی و شخصیتی من نزدیک است ثبات دارد و ماندگار است کار با پرستیژی است همه چیزش تقریباً دیدم آن جذابیت‌هایی که من از یک کار می‌خواهم را دارد و برای همین رفتم و مشغول شدم و از سال 88 تا الان هستم.

 

همان موقع به من می‌گفتند که با سهمیه استعداد درخشان می‌توانی استخدام سازمان صدا و سیما شوی زمان آقای ضرغامی بود که من رفتم چون من ارشد را هم بدون کنکور خوانده بود این سهمیه استعداد درخشان را داشتم یعنی می توانستم از طریق وزارت علوم اقدام کنم و هر سازمانی درصدی از سهمیه‌اش برای بچه‌های استعداد درخشان بود می توانستم استخدام شوم ولی چون همین طور رفته بودم ببینم چه خبر است واقعاً آنقدر قضیه برایم جدی نبود و مدارکم را نبرده بودم چند بار هم حتی تصمیم گرفتمسازمان را یک مدت به خاطر پایان‌نامه‌ام رها کنم، یک مدت به خاطر شرایطی که فکر می‌کردم آن چیزی که مطلوب و آن مدینه فاضله‌ای که من فکر می‌کردم نبود یکی دو بار تصمیم گرفتم بروم ولی باز ماندگار شدم.

 

در شبکه خبر تقریباً 3 سالی بودم بعداخبار سیما آمدم قرار بود گفتگوی ویژه را اجرا کنم که آن موقع دست بچه‌های باشگاه خبرنگاران بود و بچه های جوان بودند تمرین می‌کردیم و پذیرفته هم شد بعد گفتند تست 14 هم بدهم. مدیر تست 14 برای خودم خیلی عجیب بود همه گوینده‌های پیشکسوت قدیمی بودند با یک جوان از راه رسیده تازه می‌خواهد بیاید تست 14 بدهد هم مدیر و هم مدیران بالاتر و معاونین و سازمان که فکر می‌کنم همه می‌بینند دیدند و تأیید شد بعد یک مدتی تمرین 14 را کردم و 14 رفت روی آنتن گفتند یک ذره بعد بچه‌های باشگاه هم گفتگوی ویژه خبری نبودند و دوباره شکل گفتگوی ویژه عوض شده بود بعد گفتند که بگذار یک ذره جا بیفتی بعد گفتگو چون تجربه قبلی، تجربه موفقی نبود که دست بچه‌های باشگاه بود خیلی از مسئولین نمی‌پذیرفتند واقعاً با جوان‌ها گفتگو کنند. بهرحال قرار شد این کار را انجام بدهیم، هم موضوعی گفتگوی ویژه که موضوع به تخصص من چون شد گفتگوی ویژه بحث تخصصی پزشکی خانم دکتر میرسیدی، اقتصاد آقای قالیباف بود تقسیم‌بندی شد شکلش در این مدت در این چند سال تغییر کرد تا رسید به این جا من هر موقع که بحث آسیب‌های اجتماعی، خانواده بود اجرا هم می کردم. یعنی همان اتفاقی که مدیرمان می‌گفت افتاد؛ یعنی گفت بگذار یک ذره جا بیفتی در خبر بعد بیا سمت گفتگو این تصمیم بهتری است.

 

رشته شما مرتبط بود؟

فضه سادات حسینی: من حقوق خوانده ام، کنکور ریاضی دادم مهندسی کامپیوتر هم پذیرفته شدم دقیقاً مثل خبر که خیلی اتفاقی وارد آن شدم دانشگاه امام صادق را می شناختم ولی هیچ وقت به عنوان این که بروم غیرمهندسی بخوانم فکر نمی‌کردم، یعنی آنقدر مهندسی به خصوص مکانیک را دوست داشتم که می گفتم که من به خاطر علاقه به فیزیک حتماً مهندس می‌شوم هیچ وقت افق این که علوم انسانی بخوانم را اصلاً نداشتم و در ذهنم چنین چیزی نبود، ولی قسمت وقتی باشد همین طوری رفتم برای مصاحبه دانشگاه امام صادق (ع) رفتم ولی از اول تا آخر مصاحبه متحول شدم خودم حس می کردم دوست داشتم که این جا قبول شوم. دقیقاً مشهد بودم که به من خبر قبولی دانشگاه امام صادق را دادند خیلی خوشحال شدم و یک مدت کوتاهی تحقیق کردم و همان حقوق را خواندم، کارشناسی‌ام را حقوق خواندم ارشدم را هم حقوق خانواده امام صادق(ع) خواندم ولی چون دکتری من فقط تربیت مدرس داشت در دانشگاه تربیت مدرس خواندم حقوق زن در اسلام.

 

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

هدفتان این نبود که استاد دانشگاه شوید؟

فضه سادات حسینی: بله برای من خیلی مهم بود، همیشه می‌گویم که رسانه برای من هدف نبود واقعاً کار اجرا و گویندگی یک ابزار بود، آن چیزی که برای من اولویت داشته و برای همین تا الان ادامه دادم درسم را به خاطر همین هدفی بود که داشتم که می خواستم تدریس کنم و گرنه آن کار را انجام می‌دادم و الان 3 سال است که حدوداً به طور پیوسته تدریس می‌کنم.

 

من دانشگاه امام صادق بودم ولی چون درگیر پایان‌نامه و کار بودم پیگیری نکرده بودم برای عضویت در هیئت علمی؛ هنوز هم این کار را نکرده‌ام، دانشگاه آزاد تدریس کردم، دانشگاه امام صادق هم که بودم. یک نکته‌ای هم که بگویم من بالاتر از لیسانس تا آن جایی که شنیده ام و می‌دانم روی حقوق من در کار خبر تأثیر ندارد و این که من تا الان درسم را ادامه دادم و هیچ فاصله‌ای نیفتاده فقط صرف آن علاقه‌ام بود.

 

چند وقت پیش با یکی از مدیران صحبت می‌کردم خیلی تأکید داشت نمی‌دانم درست است یا نه، ایشان تحقیق شده می‌گفتند یا نه به من می‌گفتند که تو اگر دفاع کنی می‌شوی اولین گوینده خبری در ایران که دکتری دارد و خیلی اصرار داشت که این عنوان برای من بماند. می‌گفت زودتر دفاع کن و عجله کن و اصرار داشتند ایشان هم واقعاً جزء تاکیداتشان بود و من خودم این تفاوت‌ها را می‌بینم خیلی از جاها که الان واقعاً سواد خیلی مهم است در بحث اجرا این که تصور یک عده این است که یک گوینده خبر فقط یک خبر را می‌خواند و می‌رود احتمالاً یک صدا و تصویر خوب دارد، غلط محض است. الان واقعاً اگر سهم بیشتری نداشته باشد سهم کمتری ندارد سواد برای همین است که الان دیگر تنوع صدا شما می‌بینید در اجرا؛ قبلاً همیشه یک مدل صداهای خاص بودند که خبر می‌خواندند الان صداهای خاص هم هستند که بیشتر رادیو هستند ولی در تلویزیون دیگر این محدودیت برداشته شده است و تنوع صدا و تصویر می‌بینید چون سلیقه‌ها مختلف است و از طرفی هم الان خیلی از همکاران من تحصیلاتشان خیلی بالا است در مقاطع ارشد می‌خوانند برای این که آدم غیر از این که خودش احساس نیاز می‌کند می‌فهمد که چقدر در کار می تواند به او کمک کند.

 

نقش زنان در اجتماع؛ از این موضوع برایمان بگویید. به نظر شما آیا زنان ایرانی نقش و جایگاهی برای حضور در فعالیت‌های اجتماعی دارند؟

این در واقع تفاوت دو گفتمان را در روز زن گوشزد می‌کند یکی نگاه اسلامی و یکی نگاهی رایج جهانی که شاید می‌خواهد زن را در گفته‌های خودش به این سمت هول بدهد به خاطر همین می‌خواهم یک بازخوانی داشته باشیم که اگر بخواهیم به یک الگوی نوین و موفق برای زنان ایرانی دست پیدا کنیم، چه طور می‌شود که نقش اسلامی زن و همسری و مادری و خانوادگی‌اش پابرجا بماند و در کنار آن نقش اجتماعی هم به آن اضافه شود و با آن جمع شود یعنی برقراری تعادل بین این دو وجه از شخصیت زن ایرانی مسلمان به چه شکل اتفاق می‌افتد.

 

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

من فکر می‌کنم بهترین تعبیر در این زمینه حضرت آقا در همان پیامی است که به کنگره هفت هزار زن شهید دادند، مطرح کردند. بحث الگوی سوم را مطرح کردند الگوی زن غربی که یک زنی است که فقط روی جنسیتش تأکید می‌شود یعنی روی جنس زن بودنش تاکید می‌شود یک زنی است که آزادی بی‌حد و حصر دارد تحت عناوین زیبایی مثل حق بر بدن و ... که می‌بینی واقعاً به مثابه یک ابزار در تبلیغات در برنامه‌ها شده و در سیاست و همه جا حضور دارد ولی کاملاً نقش ابزاری است. فقط روی زن بودنش مانور داده می‌شود؛ هویت، شخصیتش سواد و مغزش این ها هیچ کدام دیده نمی‌شود.  نقش اثرگذاری واقعاً در جامعه ندارد.

 

اما از آن طرف یک زن شرقی ما داریم که یک زنی است که در پستو در خانه است هیچ جایی دیده نمی‌شود هیچ نقشی ندارد نه حضور اجتماعی و نه حضور اثرگذار دارد اصلاً دیده نمی‌شود این دو تا گفتمان دو تا پارادایم دو تا چیز کاملاً متفاوت است یعنی یک الگوی غربی و یک الگوی شرقی؛ آن رها شدگی محض از این طرف محصور بودن محض است. آقا یک تعبیر الگوی سوم را به کار می‌برند که می‌گویند یک چیزی بین این دو تا نه آن زن غربی نه آن زن شرقی یک الگوی زن ایرانی ارائه می‌کنند که یک الگوی زن ایرانی اسلامی است که این زن همان الگویی است که اسلام ارائه می‌دهد. دقیقاً همان شخصیتی که از حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) می‌بینیم، اولویتش همسری و مادری است اما در کنارش نقش‌های اجتماعی و پررنگ خودش را دارد، آن خطبه‌ای که حضرت زینب (س) می‌خواند. خطبه فدکی حضرت زهرا (س) دیگر در طول تاریخ ماندگار می‌شود الان ما در این سال‌های اخیر کدام زن را داشته ایم که این طور شخصیت ماندگاری باشد نه فقط در ایران در هر جایی اینقدر زن‌ها شخصیت اثرگذاری نداشتند. یعنی آنقدر غرق شده در الگوهای غربی اند که زنانگی‌شان را از دست داده اند یا این که آنقدر پایبند به آن الگوی شرقی بوده اند که کلاً هیچ حضور اجتماعی نقش پررنگی نداشتند.

 

این اثرگذاری یک بخشی با تربیت فرزند و بخشی از آن با همراهی همسر و بخشی دیگر هم این همه زنان پزشک و استاد دانشگاه و جاهای مختلف زنان اثرگذاری که ما داریم از سیاست گرفته تا جاهای مختلف زنانی که کاملاً با تکیه بر زنانگی یا همسری‌شان یا مادری‌شان نقش اولیه‌شان را دارند و بعد وقتی وارد جامعه می‌شوند حضور اجتماعی پررنگ خودشان را هم دارند.

 

شما خودتان به عنوان یک فعال اجتماعی و کسی که مطالعاتش در حوزه زنان بوده این دو تا وجه مختلف را چه طور جمع می‌کنید؟

واقعاً کار سختی است. یعنی آدم وقتی آدم بخواهد خودش جمع کند می بیند که خیلی باید مجاهدت کند به خاطر این که باید از خودت مایه بگذاری. به قول شهید مطهری وقتی که آدم ازدواج می‌کند دقیقاً یک بخشی از آن من بودن را رها می‌کند و به یک اشتراکی می‌رسد و تبدیل به «ما» می‌شود و بعد وقتی که این ما که مادری و پدری به آن اضافه می‌شود دوباره یک بخش دیگری از خودخواهی کمتر می‌شود و در قالب وجود یک نفر دیگر متجلی می‌شود و آدم تکثیر می‌کند در وجود آدم‌های دیگر. با وابستگی و دلبستگی‌های دیگری که به وجود می‌آید. این فداکاری هست.

 

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

ولی تو وقتی می‌خواهی کنارش کارهای دیگر انجام بدهی و فعالیت اجتماعی هم داشته باشی باید دوباره یک فداکاری مضاعف هم داشته باشی چون آقایان کار اصلی‌شان کار بیرون از منزل است؛ درست است که باید در منزل هم به همسر و فرزند کمک کنند و در تربیت فرزند و کارهای خانه ولی اغلب آنقدر خسته می‌شوند و کارهای بیرون که دغدغه به آن صورت کار خانه را هم ندارند ولی یک خانم وقتی دارد در بیرون از منزل کار می‌کند وقتی در خانه است دارد فکر می‌کند که کار بیرونم چه شد چه کار کنم الان باید این کار را انجام بدهم وقتی بیرون کار می‌کند به خانه‌اش هم فکر می‌کند امشب غذا چه درست کنم بچه‌ها را چه کار کنم مدرسه و درس و ... شام و ناهار فردا. به همه همزمان فکر می‌کند. آفرینش زن همین است چون ذهنش طوری طراحی شده است که می‌تواند همزمان چند تا کار با هم انجام دهد. امکانش را دارد ولی واقعاً بعضی از وقت ها آدم باید از وجود خودش مایه بگذارد یعنی خیلی وقت‌ها مجبور هستی مثل مادرها وقتی بچه‌هایشان کوچک هستند حتی وقتی بزرگتر هم می‌شوند از خواب خودشان به خاطر بچه می‌زنند. یک خانمی که می‌خواهد هم خانه را داشته باشد هم بیرون از منزل فعالیت اجتماعی‌اش را داشته باشد واقعاً فداکاری می‌کند و واقعاً از وجود خودش مایه می‌گذارد.

 

یعنی باید هم یک برنامه‌ریزی خیلی دقیق داشته باشی که بتوانی همه این ها با هم جمع کنی هم غیر از آن باید یک جاهایی از خودت از وجودت مایه بگذاری کمتر بخوابی کمتر استراحت کنی احتمالاً کمتر تفریح کنی خیلی کارهایی که بقیه می‌توانند انجام بدهند تو نمی‌توانی انجام بدهی این فداکاری را شاید همه نتوانند انجام بدهند برای همین لزومی ندارد که همه مثل هم کار کنند شبیه واجب کفایی است یک عده می‌توانند و حضور دارند این نقش را به عهده می‌گیرد و یک عده نمی‌توانند یک کار دیگری را انجام می‌دهند ولی وقتی که آدم می پذیرد که یک نقش اجتماعی و حضور اجتماعی پررنگ داشته باشد به عنوان یک کنشگر، یک فعال اجتماعی و یک آدمی که در جامعه قرار است اثرگذار باشد حالا در هر پست و مقامی؛  مثل من در دانشگاه درس می‌دهد و در تلویزیون جمهوری کار می‌کند.

 

یکی دیگر ممکن است یک پزشک خیلی موفق باشد یکی ممکن است در هر از عرصه‌ای که دارند کار می‌کنند به هر حال باید هم برنامه‌ریزی خیلی دقیقی انجام دهی هم این که از خودت مایه بگذاری و مهم‌تر از همه این‌ها به نظر من لطف خدا است و خدا کمک می‌کند و توانش را می‌دهد یعنی بعضی وقت‌ها آدم خودش می‌ماند که من چه طور این همه انرژی دارم چه طور می‌توانم این همه کار را با هم انجام بدهم ولی یک وقت‌هایی می‌فهمد که آن لایحتسب است که خود آدم نمی‌داند که خدا از کجا روزی برایش می‌رساند و چه کار می‌کند.

 

برای علاقمندان به کار خبر بگویید؛ چطور می‌توانند پیشه گویندگی را انتخاب کنند؟ سازمان این روزها جذب هم دارد؟

اتفاقاً این سوال را بچه‌ها زیاد از من می‌پرسند. من به آن ها می‌گویم که سازمان برنامه‌ای ندارد یعنی خبر که کلاً نمی‌گیرد مگر این که بچه‌هایی که از طریق باشگاه خبرنگاران می‌آیند مثل بچه‌های مجله خبری که ما داریم یک چیزی هم شبکه خبر دارد یک برنامه‌ای است که بچه‌های باشگاه خبرنگاران می‌کنند یا از این طریق باید بیایید بیرون الان ممکن است گوینده بگیرد ولی سازمان رصد می‌کند و گوینده‌ها را از شهرستان‌ها می‌گیرد مثل سال 88 که خانم صادق زاده از شیراز آمد آقای داودی آمد آقای ظهوریان و اقای صادقی از مشهد آمدند همین طور از جاهای مختلف رصد می‌کند و می‌آورد چون سازمان استخدام ندارد در زمان آقای ضرغامی خیلی استخدام کرده بودند آقای سرافراز کلاً جلویش را گرفتند گفتند همین‌هایی که داریم ساماندهی کنیم تا برویم سراغ نیروی جدید، ما فقط در 14 فقط 6 نفر هستیم 6 تا گوینده در 14 هستیم شیفتی هستیم ولی الان 14 ما هر کداممان هفته ای یکی داریم من و خانم صادق زاده یکی در میان جمعه‌ها را هم داریم کلاً شیفت‌هایمان خیلی کم است چون تعدادمان خیلی زیاد است.

 

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

در شبکه خبر که بچه‌هایی که جدید آمده بودند گوینده‌های جدید، می‌گفتند که تا 6 ماه حقوق نداشتند! می‌گفتند الان ما می‌آییم می‌نشینیم گوینده رزرو اگر آن گوینده نرسید مشکلی پیش آمد این ها هفته‌ای یکی دو تا شیفت می‌خوانند خیلی همین بچه های جوان آنقدر که زیاد است تعداد گوینده و یک تعدادی هم شیفت هایشان بیشتر از بقیه است این مشکلات را دارند. ولی اجرا ثبات ندارد یعنی تو باید کاملاً با تهیه کننده‌ها صحبت کنی استخدام سازمان لزوماً نمی‌شوی مگر این که آنقدر یا رانت خوبی داشته باشد یا خودش آن قدر آدم قوی باشد که یک برنامه‌اش که تمام شد بقیه هم دعوتش کنند بماند ولی این فقط با تهیه کننده ها باید صحبت کرد. همه تلاش و سرمایه اش را فقط این را نکند چون فقط صدا و سیما ما جای دیگری نداریم شبکه‌های دیگر آنقدر دیده نمی‌شود.

 

مثلاً پربیننده‌ترین برنامه «آبان» آزاده نامداری بود که آن هم به خاطر جنجال های خود نامداری و آدم هایی که دعوت می شد یک برنامه‌ای بود که به نسبت دیده می‌شد ولی همان هم که هر چقدر بیننده دارد هیچ وقت به اندازه برنامه تلویزیونی باشد چون تک رسانه و تک صدا هستیم مجبور است هر کسی می‌خواهد بیاید این همه شبکه داریم این همه برنامه است نگاه کنید همه می‌نویسند مجری هیچ وقت برنامه اش را ندیده‌ای و آدم را هم نمی‌شناسی باید به نظر آدم باید تلاشش کند که اگر یک زمانی فرصت فراهم شد زود بتواند بیاید یک سرو گردن از بقیه بالاتر باشد.

 

این که گفتید سر رهبرمان سلامت باشد خیلی هم معروف شد واکنش زامبی‌های اینستاگرام چه بود؟

فضه سادات حسینی: مشکل این است که آدم ها وقتی حرف می‌زنند خیلی قشنگ حرف می‌زنند و شعارهای خوشگلی می‎‌دهند آزادی بیان و آزادی اندیشه وقتی می‌خواهند ژستش را بگیرند خیلی این کار را انجام می‌دهند ولی به محض این که صدای مخالف یک ذره بلند می‌شود که با افکار و اعتقاداتشان سازگار نیستند سریع دست به کار می‌شوند تا این صدا را خفه کنند. اصلاً هیچ وقت صدای مخالف را برنمی‌تابند. این حرف من که چیز خاصی هم نبود. به خاطر این که خیلی از آدم‌ها معتقد هستند که آقا متعلق به بچه‌های اصول گرا و ارزشی نیست. آن طرفی ها می گویند که ما هم آقا را قبول داریم ما هم دوست داریم یعنی یک رهبر چند وجهی و چند بعدی و فراجناحی هستند با این حال بازتاب‌هایش زیاد بود. خیلی به من حرف‌های بدی نمی‌زدند.

 

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

یک عده فکر می‌کردند که شاید از پیش هماهنگ شده است یک عده فکر می‌کردند که تو داری برای پاچه‌خواری این کار را می کنی الان از این به بعد حقوقت خیلی اضافه می‌شود الان موقعیت شغلی ات خیلی بهتر می شود ولی واقعاً آن روز من گزارش را ندیده بودم خیلی پیش می‌آید در خبر 14، ما نصف خبرها را نخوانده ایم چه برسد به این که گزارش ها را هم ببینیم. آنقدر همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتد که مثلاً گزارشات، خبرها ما نصفش را همین طور حدودی می‌دانیم یا بعضی‌ها را اصلاً نمی‌دانیم بعضی از آنها همان لحظه واقعاً می‌رسد مثلا فکسی از دفتر رئیس جمهور می‌رسد خبر رهبری همان لحظه آماده می شود خیلی از خبرها و گزارش‌‌ها همایشی همان لحظه تمام می‌شود و یا دیر تمام شده خبرنگار نرسیده است آماده کند. اینقدر همه چیز در حال بدوبدو در خبر به خصوص خبر 14 که اولین بخش مشروح تلویزیون است و هم می خواهند به آن برسند وسط روز است که هنوز اتفاق تمام نشده این جا هم حساسیت خود خبر زیادتر است و خود آدم بعضی وقت ها هیجان و استرسش بیشتر است من آن روز اصلاً نمی‌دانستم چنین خبری داریم لابه لای خبرها وقتی گزارشی پخش می‌شود سریع کونداکتور را نگاه می‌کند پرینت هایی که جدید داده اند نگاه می‌کند ببیند چه خبرهایی است کدام ها را خوانده است و کدام را نخوانده یک نگاه کند حتی من واقعاً فرصت چک کردنشان را هم نداشتم بعد تا این پلاتو را خواندم و دیدم گزارش راجع به حضرت آقا است گزارش که پخش شد آنقدر برایم جذابیت داشت.

 

گزارش خانم ذبیح پور بود ما چند تا دوربین روبرویمان هست و یک مانیتور. تصویر نهایی که مردم می‌بینند ما هم داریم همان را می‌بینیم همان لحظه همان جا می‌بینیم . چون خبر بدون لحظه‌ای تاخیر پخش می‌شود ما هم همان زیر مانیتورهایی که زیر لنز دوربین هایمان نصف است آن تصویر فاینال را من هم داشتم می دیدم گزارش را نگاه می‌کردم آنقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم به خصوص وقتی که رهبران دنیا زبان به اعتراف باز می‌کنند و از آقا تعریف می‌کنند حتی یک صهیونیست می‌نشیند از آقا تعریف می‌کند و می‌گوید اگر ایران به جایی رسیده است اگر ایران در منطقه و در دنیا سر زبان‌ها مقتدر است فقط به خاطر رهبری ایشان است من واقعاً یک حس عجیب و غریبی، یعنی فکر می کنم هر کسی جای من بود این حس به او دست می داد که این آدم اینقدر بزرگ است اینقدر عزیز است که دشمنش دارد از او تعریف می‌کند واقعاً در لحظه، یک لحظه اینقدر هیجان قلبی‌ام بالا رفته بود و واقعاً تپش قلب گرفته بودم دلم نیامد ساکت باشم. گفتم که چیزی بگویم داشتم فکر می‌کردم که الان این را من بگویم به من نگویند که چرا حرف اضافه زدی در صورتی که ما دستمان تا یک حدی باز است مثلاً یک وقتی یک گزارش شهیدی پخش می‌شود ما خیلی وقت ها یک روحمان با یادشان شاد، خدا رحمتشان کند پیش آمده است این واکنش، یعنی اولین بار نبود این اتفاق، چه برای من و چه برای همکاران دیگر ولی من اینقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم گفتم می‌گویم فوقش با من دعوا می‌کنند و من هم می‌گویم ناخودآگاه بود احساسم غلبه کرد نتوانستم.

 

بهرحال اینجوری شد که فوری گفتم «سر رهبرمان سلامت باشد»! فوری هم خبر بعدی را خواندم یعنی حتی مکس نکردم نگاه کنید چسبیده، و در آن لحظه که داشتم خبر بعدی را می‌خواندم تصور می‌کردم الان سردبیر یا مدیر می آید در گوش من می گوید این چه بود گفتی چرا این کار را کردی و تا آخر خبر منتظر بودم که یکی به من بگویم چرا این کار را کردی و هیچ کس نگفت حتی خبر تمام شد من رفتم شیفت هایم را از دفتر بگیرم شیفت‌های ماه بعدم، یهو مسئول دفتر به من گفت که خیلی خوب بود گفتم چه، گفت که این که گفتی معلوم بود کاملاً از دلتون گفتید ما داشتیم با مدیرمان می‌دیدیم حاج آقا هم برایشان خیلی جالب بود من اولین بار بود که حس کردم که چقدر خوب، یک چیزی که واقعاً از ته دل آدم می‌گوید واقعاً به دل می‌شیند بعد بلافاصله همه جا پیچید یعنی من اصلاً فکر نمی‌کردم که چنین بازخوردی داشته باشد و اتفاقات خیلی جالبی برای من افتاد آن تلخ هایش خیلی لزومی نمی‌بینم بگویم نهایتش این بود که فکر می‌کردند من دارم پاچه خواری می‌کنم و قرار است بروم رئیس صدا و سیما شوم ولی دیگر آننقدر راه برای من باز شد با این حرفی که زدم ولی واقعاً خوبی‌هایش برای من خیلی جالب بود خیلی واکنش‌های عجیب و غریب و جالبی داشتم.

 

یک جانبازی به من زنگ زد جانباز شیمیایی شماره من را با چند تا واسطه از صدا و سیمای سیستان و بلوچستان گرفته بود یعنی آن جا مراجعه کرده بود آن جا پیدا نکرده بودند تا این که از صدا و سیمای خودمان گرفته بودند تهران و خلاصه خیلی پیگیری کرده بود و به من زنگ زد و خودش معرفی کرد جانباز دفاع مقدس بود شیمیایی. گفت من اگر دستگاه تنفسی‌ام را دربیاورم حرف نمی توانم بزنم و همان لحظه شهید می شوم اینقدر که حالش بد بود و البته استاد دانشگاه بود ولی کاملاً با ماسک و اکسیژن تنفس و زندگی می کرد اینقدر از این حرکت خوشش آمده بود و اینقدر من را دعا کرد و گفت من تو را مثل دختران خودم دعا می‌کنم. گفت که هر کسی با این آقا سید علی دربیفتد هر کسی که مسیرش را کج کند از مسیر ایشان مطمئن باش که زمین می خورد و چند مورد برای من مثال زد از آدم‌های خیلی بزرگ و مسئولین این کشور که دل آقا را شکستند جلوی آقا ایستادند و آدم می‌بیند که چه سرنوشت و چه روزگاری دارند و خیلی من را دعا کرد و برای من یک هدیه با واسطه‌ای یکی از بچه‌های سازمان یک آقایی بود که از بچه های بسیج بود که صدا و سیما رفت و آمد داشت سیستان و بلوچستان ایشان را پیدا کرده بود برای من یک رومیزی سنتی سوزن دوزی سیستان بلوچستان را فرستاده بود از این آیینه کاری ها؛ خیلی برای من ارزشمند بود.

 

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

خیلی‌ها به من در این اتفاق زنگ زدند و دلگرمی دادند یعنی جاهای مختلفی که رفتم خوشحال می‌شدند که من را همه نشان می دهند که این همانی است که این را گفت گفتم خدا را شکر که من را این طوری بشناسند چون من واقعاً ارادتم به حضرت آقا یک ارادت قلبی است یعنی همیشه بوده اصلاً هیچ ربطی به شغل من ندارد غیر از این که یک ارادت خانوادگی است ولی واقعاً وقتی می‌بینمشان از وجودشان آرامش می گیرم چه در تلویزیون و چه در دیداری که ایشان را ببیند.

 

سال‌های سال است از همان موقع‌هایی که در این سینی‌های چند نفره در بیت غذا می‌دادند ظرف های مجمع های بزرگ های که بغل دستی‌هایت هر کسی بود باید می نشستی و غذا می‌خوردی از آن موقع من یادم می آید از بچگی نوجوانی حداقل می‌رفتم مراسم‌ها و فقط به عشق این که بروم یک لحظه صورت ایشان را ببینم اگر بشود در جایی که ایشان دارند نفس می کشند و خیلی آدم های خوب دیگر بروم و استفاده کنم از این فضا. ولی واقعاً این فضای به قول شما زامبی‌ها حرف های مخالف را برنمی‌تابند خیلی زیاد است من بارها برایم پیش آمده من همین چند وقت پیش در توئیتر یک مطلبی کاملاً یک اعتقاد دینی‌ام را نوشتم یک چیزی که کاملاً نص دین است سر حرکتی که یکی از بازیگران در جشنواره فجر انجام داده بود یعنی واقعاً حمله‌ای به من شد یک بار یک موضع سیاسی گرفتم گفتند که تو چون گوینده خبر هستی موضع نگیری بهتر است گفتم چشم در صورتی که آدم می‌بیند کسانی که مواضع می‌گیرند اگر موافق میلشان باشد نمی‌گویند چرا این کار را کردی ولی اگر موضع خدایی نکرده خلاف میلشان باشد سریع به تو تذکر می‌دهند که تو باید بی‌طرف باشی.

 

وقتی دیدم یک هنرپیشه این همه دارند موضع‌های سیاسی می‌گیرند در همه امور مملکت دخالت می‌کنند و کسی کاری ندارد گفتم این دیگر بحث اعتقاد است بحث دین است بحث محرم و نامحرمی است یک بار یکی می آید و می گوید من حسم برادری به شوهرخواهرم الان هم یک تعبیری که خودشان دارند یادم نیست مشکل بیمارشان چیست همین آقای اسداللهی یکتا که کمی قدشان کوتاه‌تر است خودشان اصلاً انجمنشان انجمن آدم کوچولوها است و من گفتم آن این طوری  می گوید حسم است و این هم اینطور بغل کرده لابد به خاطر این است که ایشان کوچک است و دارند دین را تحریف می‌کنند و دقیقاً تعبیری که من به کار برده بودم همین بود این توئیتر چند بار و هزار و خورده ای کامنتی که شاید 90 درصدش فحش بود که چرا تو اصلاً این حرف را می‌زنی به تو چه، در صورتی که ما در دینمان اعتقاد یک اصل خیلی مهمش یکی از فروع دین ما مثل نماز، حج، بحث امر به معروف و نهی از منکر است و من این جا نمی‌توانستم ساکت شوم این جزء حملاتی بود که واقعاً بی‌دلیل بود خیلی‌ها هم دفاع کردند ولی جزء حملاتی بود که به قول شهید آوینی این تراژدی‌های حزب اللهی بودن است و باید آدم بهایش را بپردازد خدا کند باشیم دلمان را خوش نکنیم که هستیم و خدایی نکرده نباشیم.

 

در مورد تلخ‌ترین و قشنگ‌ترین جالب ترین و بهترین خبری که در این مدت خواندید یا غم‌انگیزترین  بگویید.

فضه سادات حسینی: من غرورانگیزترینش را می‌گویم که جزء شیرین ترین خبرهایی بود که خواندم خیلی وقت‌ها خیلی اتفاقی پیش آمده لطف خدا است که به دل آدم گاهی نگاه می‌کند و اتفاقی که شیفتت بعضی وقت‌ها جا به جا می‌شود که تو یک خبر خاص را تو بخوانی من شیرین‌ترین و غرورانگیز ترین خبری که در این مدت اخیر خواندم خبر شکست داعش بود؛  پیام سردار سلیمانی بود و وقتی من متوجه شدم که امروز که شیفت من است باید این خبر را بخوانم آنقدر حالم خوب بود و حس خوبی بود وقتی داشتم این خبر را می‌خواندم و اتفاق خیلی مهم نه فقط برای منطقه ما بلکه برای کل دنیا بود که سردار سلیمانی دقیقاً به وعده اش عمل کرد گفته بود که تا 3 ماه دیگر، و کمتر از 3 ماه این اتفاق افتاد و ایشان نامه زد به حضرت اقا تبریک گفت و پیام داد و گفت که ما داعش را شکست دادیم یک عده می پرسند پس چرا هنوز جنگ است این ها دیگر حکومت داعش شکست خورده ها و هنوز هستند شکلش را می بینید که هر روز عوض می شود یک روز داعش است یک روز دراویش آن ها دارند کار خودشان می کنند یک زمانی طالبان بود هر دقیقه یک چیز جدید رو می‌کنند ولی این که من افتخار داشتم که این خبر را بخوانم واقعاً حس خوبی برایم داشت سال قبل خبر آزادسازی حلب را خوانده بودم.

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

من با همسران و مادران شهدا خیلی ارتباط داشتم و داشتم همان لحظه تصور می کردم که چقدر حال این‌ها خوب است با شنیدن این خبر، خیلی حس خوبی داشتم چند بار پیش آمد که این خبر را این طوری را خوانده‌ام خیلی برایم خوب بوده از آن طرف یک سری خبرها را آدم می‌خواند که در واقع دلش می‌شکند و دلش نمی‌خواهد این اتفاق بیفتد خبری مثل معدن ذغال سنگ، یا کشتی سانچی، فاجعه منا، اتفاقی که افتاد این خبرها واقعاً تلخ‌ترین خبرهایی است که آدم می‌خواند. برای خود من در همه این خبرهای تلخی که خواندم که اتفاقات و مصیبت هایی که نه فقط برای کشورما در دنیا هم اتفاقاتی که می افتد وقتی خبر یمن و  سوریه و انفجارهای افغانستان را می خوانی اتفاقاتی که در عراق می افتد پارسال بعد از پیاده روی اربعین آن انفجاری که در نزدیک سامرا اتفاق افتاد شهدای حله، همه این ها ناراحت کننده است چون تو هم داری در جامعه با همین آدم ها زندگی می کنی سقوط هواپیما هر کدام این اتفاقات ناراحت کننده است.

 

ولی من خودم چون شاگرد مکتب امام صادق خودم را می‌دانم تلخ ترین خبری که در این مدت خواندم خبر ارتحال حضرت آیت الله مهدوی کنی بود که خیلی برایم ناراحت کننده بود خیلی، چون واقعاً ایشان را پدرانه را دوست داشتم ما سال‌ها در دانشگاه پای درس ایشان نشسته بودیم شوخی ها و مهربانی‌شان همه را از نزدیک دیده بودیم و این که خبر رحلت ایشان را بخوانم و قبلش در جریان بیماری‌شان کامل بودیم می‌رفتیم بیمارستان و سر می‌زدیم و دعا می کردیم که برگردند ولی این اتفاق نیفتاد واقعاً برایم تلخ بود. خبر شهید خزائی چون ما ظهرش در خبر با ایشان ارتباط داشتیم در چهارده گفتگو کردیم یک دفعه دو سه ساعت بعد ایشان شهید شدند و من در خبر 19 اولین بخش خبری بود که خبر شهادت ایشان را دادم و باید اعلام می‌کردیم و من خیلی خودم را کنترل کردم که روی آنتن اشکم جاری نشود ولی کاملاً با بغض خبر را خواندم داشتم تصور می کردم برای ایشان خیلی اتفاق خوبی بود خوش به سعادتشان که شهید شدند ولی داشتم فکر می کردم که تا دو سه ساعت پیش خبرنگاری می‌کردند و گزارش می‌گرفتند ارتباط داشتند و الان ما داریم خبر شهادت ایشان را اعلام می‌کنیم.

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

 

خبر طنز داشته اید؟

فضه سادات حسینی: یک خبری بود که یک بچه خیلی شیطونی رفته بود داخل یک کتری بزرگ هیئت گیر کرده بود! یادم است وقتی می‌خواندم خودم خنده ام گرفته بود آتش نشانی مجبور شده بود برود این بچه را نجات بدهد تصویر بچه هنوز در ذهن من است. یک بچه کوچک فکر می‌کنم سه ساله چهارساله. خبرها گاهی برای این که یک ذره حالتش و لحنش از خشک بودن و تلخ بودن دربیاید و همه اش خبر جنگ و درگیری نباشد خبرهای شیرین و نرم خبر نرم هم داریم ولی متاسفانه آنقدر دنیا تلخ است که شاید خیلی وقت ها غالب خبرهای تلخ و ناراحت کننده باشد.

 

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

برای زلزله‌زدگان کرمانشاه چه کار کردید؟

فضه سادات حسینی: بدتر از وضع کرمانشاه الان زلزله زده‌های کوه بنان که خیلی مغفول ماندند. بچه‌هایشان گفتند یکی دو تا مطلب نوشتم به من گفتند بیا ولی واقعاً این مدت کارهایم زیاد و شلوغ بود هنوز فرصت نکردم بروم ولی در برنامه‌ام است که حتماً بروم. وقتی خبرش را شنیدم اولش آدم ناراحت و شوکه می‌شود. به خاطر جو غلطی که حتی یک عده درست کردند باعث می‌شود که خیلی از مردم به یک آدم شخصی اعتماد بیشتری کنند تا یک نهاد عمومی و وقتی آدم‌ها دارند کمک‌ها را جمع می‌کنند بی‌نظمی به وجود می‌آید نمی‌فهمند اولاً چه نیازهای ضروری است هر کسی می‌رود آن‌جا پیام می‌دهد فلان چیز لازم است خیلی خوب است که مردم همه دلشان می‌خواهد کمک کند این خوبی مردم ما را می‌رساند که  نمی توانند آرام و قرار بگیرند ولی اگر ما یک سیستم درست داشتیم که می‌توانست همه را یکپارچه کند همان سیستم فوری یک تدبیری، مدیریت قوی بود سیستم سریع اعلام می‌کرد که ما این جا نیازهایمان این است همه کمک هایشان یک جا دپو می‌کردند. نیازهایی که ضروری که داریم فلان نیازها است همه یک جا می‌فرستادند خود همان تقسیم‌بندی می‌کرد می‌گفتند آنقدر که همه دارند کمک می‌برند هر کسی برای خودش با یک ماشین راه افتاده و می‌رود یک عده دیگر می‌روند آن جا مثل پلاسکو آتش می‌گیرد و می‌روند عکس و فیلم می‌گیرند، همین کارها باعث می شود که بی مدیریتی، بی سامانی همه این اتفاق‌ها پیش می‌آید و یک عده ممکن است که زرنگ تر بودند خیلی چیز به دست بیاورند و یک عده دیگر که آدم های ضعیف تری هستند ممکن است چیزی گیرشان نیاید و این خیلی بد است.

 

غرورانگیزترین خبری که سال گذشته خواندم «شکست داعش» بود/ بعد از گفتن «سر رهبرمان سلامت» زامبی‌های فضای مجازی به من حمله کردند/ جمع بین نقش‌های مادری و اجتماعی نیازمند ازخودگذشتگی است

 

بهرحال الان بعد چند ماه هنوز این بنده های خدا درگیر هستند آن هم در آن شرایط سرد آب و هوایی.  آدم می‌بیند که چقدر آسیب های اجتماعی بینشان زیاد شده است. موقعی که جو داغ بود همه می رفتند فکر می‌کردم من الان بروم فقط سربار هستم؛ الان باید یک نفر به فکر جای من خواب من باشد استراحت من غذای من یا خودم بروم ببینم حالم بد شود من را ببرند بیمارستان یعنی یک بار می شدم نه تنها هیچ کمکی نمی‌توانستم کنم ولی وقتی که موج فروکش کرد من چندین بار در آن مدت تمام تلاشم را کردم برای اطلاع رسانی برای کمک جاهای مطمئنی که می‌شناختیم دوستانی که در ارتباط بودم آدم هایی که می‌دانستم دارند کار می‌کنند نهادهایی که در واقع داشتند کار می‌کردند.

نظر شما