شناسهٔ خبر: 24687567 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: نسیم | لینک خبر

بسته شعری به مناسبت شهادت امام هادی (ع)

همزمان با شهادت امام هادی (ع) شما می‌توانید اشعار شاعران آیینی را در اینجا بخوانید.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شاعران آیینی کشورمان درباره شهادت امام هادی (ع) اشعاری را سرودند، که شما می توانید در اینجا این سروده های شاعران آیینی را بخوانید .

 

محمد بیابانی

شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی

سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی

به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس

برسم به مأمن آسمان رهات یا علی النقی

هله ای قلم تو شروع کن، ز. درون درآ و طلوع کن

بنویس سردر مشق های سیات یا علی النقی

بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت

شود آب های جهان اگر که دوات یا علی النقی

بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم

که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علی النقی

تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی

و سروده ای غزل از زبان خدات یا علی النقی

و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت

شده اید رب جلی، ولی به صفات یا علی النقی

ز. عدم وجود درست کن، ز. نبود بود درست کن

و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی

منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو

که سلام میدهمت به شوق لقات یا علی النقی

نبود به بودن تو غمم، بخداکه حر جهنمم

که گرفته ام به ولات برگ برات یا علی النقی

بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم

سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی




محمد سهرابی

رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته

صد نیستان ناله از آه نَزارش ریخته

فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی

این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟

یا پریده در حقیقت رنگ از روی مهش

یا دل آئینه ی آئینه دارش ریخته

تیر دیگر در کمان صیاد دنیا، چون نداشت

زهر را، چون طرح بر جان شکارش ریخته

خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند

آبروی سامرا از چشم زارش ریخته

در عیادت از دلش شاید که دل ها بشکند.

چون دل اهل و عیال او کنارش ریخته

بس که می سوزد گمانم قالب خورشید را

از دل آتش نهاد داغدارش ریخته

شاید از کرببلا می آید و قبر حسین

ابر دلتنگی که باران بر مزارش ریخته

در کفن پیچید مانند خبر در کوچه ها

در گریز روضه خود طرحی به کارش ریخته

جای دارد تاک روید معنی از خاک درش

اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته

بسته شعری به مناسبت شهادت امام هادی (ع)

جواد پرچمی

تنها، غریب، بی کس و بی آشیان شدی

تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت

بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی

آقا … مدینه، سامره فرقی نمیکند

وقتی شبیه مادر خود قد کمان شدی

مانند کوه مانده ای و ایستاده ای

هرچند بار ها هدف دشمنان شدی

دیروز گنبد حرمت ریخت بر زمین

امروز نیز هجمه ی زخم زبان شدی

سیلی محکمی زده نامت به دشمنان

تو خار چشم طرح زنا زادگان شدی

آقا غرور سینه زنانت شکسته شد

حرمت شکسته ی ستم این و آن شدی

اینک بگو که شیر درآید ز. پرده باز

وقتی دوباره سخره ی نا بِخردان شدی

گاهی بلاکش ستم ناروا شدی

گاهی پیاده در پی مرکب روان شدی

گاهی به یاد کرب و بلا گریه کردی و

گاهی کنار قبر خودت روضه خوان شدی

گاهی تو را به مجلس مِی بُرد دشمنت

پر غصه از تعارف نامحرمان شدی

گیرم تو را به بزم شرابی کشیده اند

کی میهِمان طشت زر و خیزران شدی

بزم شراب رفتی و یاور نداشتی

با یاد عمه جان خودت خون فشان شدی


بسته شعری به مناسبت شهاتد امام هادی (ع)

استاد سازگار

جان، مرغ خوش الحان علیّ بن محمّد

دل طایر ایوان علیّ بن محمّد

هستی یم احسان علیّ بن محمّد

جان همه قربان علیّ بن محمّد

لب گشته ثنا خوان علیّ بن محمّد

دست من و دامان علیّ بن محمّد

چارم علی، از سه علی باد سلامش

روح سخن چار محمّد به پیامش

جاه حسنین است نمایان زمقامش

جدّ موسی جعفر بود و فاطمه مامش

خیزد همه دم عطر نبوّت زکلامش

دانش گُل بستان علیّ بن محمّد

بحری که عطایش گهر ناب ولایت

مهری که فروغش همه انوار هدایت

ابری که در اوج زند عنایت

نوری که چو انوار حقش نیست نهایت

هادی به کتاب و به حدیث و به روایت

حقّ محور و میزان علیّ بن محمّد

تا مهر بر افروزد و تا ابر ببارد

تا مه دل شب، گردد و اختر بشمارد

تا نخل شود سبز و گل سرخ بر آرد

تا دست قضا امر قدر را بنگارد

در منطق قرآن و نبی فرق ندارد

حکم حقّ و فرمان علیّ بن محمّد

نطقش همه توحید و بیانش همه تنزیل

ایمان به تولاّی وجودش شده تکمیل

نامش همه بردند به تعظیم و به تجلیل

محصول کمال از کلماتش شده تحصیل

آیات خداوند تعالی شده تأویل

از نطق دُر افشان علیّ بن محمّد

تا خاک دهد سبزه و تا گُل دمد از گِل

اوراست ولایت به حریم حَرم دل

با آنکه بود درک غمش بر همه مشکل

نوراست به هر وادی و هر منزل و محفل

کو شوکت مأمونی، چون شد متوکّل

خلق اند ثنا خوان علیّ بن محمّد

او ماه فروزنده و سادات ستاره

از سامره دارد به همه خلق نظاره

وصفش نتوان کرد به اعداد شماره

ماراست سر طاعت و اوراست اشاره

از اوست اگر «جامعه» خوانیم هماره

ای جامعه قربان علیّ بن محمّد

افسوس که دادند زبیداد عذابش.

چون شمع، فلک کرد به هر حادثه آبش

بردند زبیداد سوی بزم شرابش

از دیده روان شد به گل چهره گلابش

فریاد که کُشتند در ایّام شبابش

پر زد به جنان جان علیّ بن محمّد

او را که وجود آمده تسلیم اراده

دشمن به دل خسته بسی زخم نهاده

بردند به دنبال عدو پای پیاده

پیش متوکّل به روی پای ستاده

این ذکر حقش بر لب و آن مست زباده

وای از دل سوزان علیّ بن محمّد

داد متوکّل که چه ها کرد چه ها کرد

پیوسته جفا کرد، جفا کرد، جفا کرد

سر از تن سادات جدا کرد، جدا کرد

نه شرم زاحمد نه، زدادار حیا کرد

بر حضرت صدّیقه جسارت کرد

در پیش دو چشمان علیّ بن محمّد

افتاد خزان در چمن حضرت هادی

خون شد جگر و سوخت تن حضرت هادی

شد بی کس و تنها حسنِ حضرت هادی

در سامره شد دفن حضرت هادی

خاموش به لب شد سخن حضرت هادی

«میثم» شده گریان علیّ بن محمّد


بسته شعری به مناسبت شهاتد امام هادی (ع)

بهزاد نجفی

دم می زنم من از تو «امام نجیب ها»
فرمانروای بی کس شهر غریب ها

 

این شعر با تمامی مصراع های خود
مانده در انتهای صف بی نصیب ها

 

آقا به شعر مضطر من آبرو ببخش

ای پاسخ تمامی اَمَّن یُجیب ها

 

عمری ست معجزات کلامت گذاشته ست
انگشت بر دهان تمام ادیب ها

 

در وصف علم بی حد و اندازۀ شما
همواره لال مانده زبان خطیب ها

 

بوی گل محمدی از بس گرفته ای
حلقه زدند دور و برت عندلیب ها

 

وقتی دوای شاعرتان یک نگاه توست
دیگر چه حاجت است به چشم طبیب ها؟

 

تو با «حسین» فرق نداری، فقط کمی
نامت غریب مانده میان غریب ها

 

آنقدر شعر از تو نگفتند شاعران
تا اینکه باز شد دهن نانجیب ها

بسته شعری به مناسبت شهاتد امام هادی (ع)

علی اکبر لطیفیان

تنها امام سامره تنها چه می کنی؟

در کاروان سرای گدا ها چه می کنی؟

دارم برای رنگِ تنت گریه میکنم

پایِ نفس نفس زدنت گریه میکنم

باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟

یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟

باور کنیم شأن تورا رَد نکرده است؟

این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟

گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند

روی سرِ تو از در و دیوار ریختند

مردِ خدا کجا و این همه تحقیر وایِ من

بزم شراب و آیه ی تطهیر وایِ من

هر چند بین ره بدنت را کشید و بُرد

دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد

باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد

دست کسی مزاحم پیراهنت نشد

این سینه ات مکان نشست کسی نشد

دیگر سر تو دست به دست کسی نشد


بسته شعری به مناسبت شهاتد امام هادی (ع)

وحید قاسمی

تب دارترین تب زده ی بستر دردم
پر سوز ترین زمزمه ی حنجر دردم

رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوه ی نیلوفر دردم

فریاد عطش زد دهن سوخته ام

تا تر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم

جای عرق از چهره ی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم

بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کُشته ی تیغ شرر لشکر دردم

آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذره ی ناچیز ز. خاکستر دردم

خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم

بسته شعری به مناسبت شهاتد امام هادی (ع)

محسن عرب خالقی

بگذار کمی عرض ارادت بنویسم
دور از تو و با نیت قربت بنویسم

سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر
بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم

بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم

شاید که چنان رود، سر راه بیایم
بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم

مقصود من از "یا مَن ارجوه" رجب ها
غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟

با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید
از نور تو، تا روز قیامت بنویسم

با این همه آلودگی، ای آیه تطهیر
از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم

از سنگ زدن بر دل آئینه بگویم
از سوختن پرده ی حرمت بنویسم

دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز
چیزی اگر از حد جسارت بنویسم

من آمده ام نقطه سر خط بنویسم
از جامعه، از شرح زیارت بنویسم

 

ای مهبط وحی، ای نفست معدن رحمت
بگذار که از چشمه ی حکمت بنویسم

وقتی که تویی راه رسیدن به خداوند
این قافیه را نیز هدایت بنویسم

آه ای دهمین ذکر مُجیبُ الدَّعَواتم
مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم

حالا که نوشتند «و کُنتُم شُفَعائی»
بگذار ز. اسباب شفاعت بنویسم


بسته شعری به مناسبت شهاتد امام هادی (ع)

یوسف رحیمی

چشمهایت فرات دلتنگی
اشکهایت تلاطم غمهاست

حال و روز دل شکسته ی تو
از نگاه غریب تو پیداست

 

ای غریب مدینه ی دوم
مرد خلوت نشین سامرّا

التماس همیشه ی باران
حضرت عشق التماس دعا

کوچه ی خاکی محله ی غم
در غرور از حضور ساده ی توست.

ولی افسوس شرمگین تو و
پای پر پینه و پیاده ی توست

آه آقا تو خوب می دانی
که دل بیقرار یعنی چه

پشت دروازه های شهر ستم
آن همه انتظار یعنی چه

چه به روز دل تو آوردند
رمق ناله در صدایت نیست

بگو ای نسل کوثر و زمزم
بزم شوم شراب جای ات نیست

بی گمان بین آن همه غربت
دل تنگ تو نینوایی شد

روضه های کبود تشت طلا
در نگاه تر ات تداعی شد

آری آن لحظه ماتم قلبت
بی کسی های عمّه زینب بود

قاتلت زهر کینه ها، نه نه
روضه ی خیزرانی لب بود

در عزای تو حضرت باران
که گریبان آسمان چاک است

نه فقط چشم های ابری ما
روضه خوانت تمام افلاک است

 انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

مسئولیت صحت اخبار ارائه شده به عهده منبع خبر بوده و این رسانه صرفاً رسالت اطلاع‌رسانی خود را در این رابطه انجام می‌دهد.

نظر شما