شناسهٔ خبر: 24681391 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

جستاری در رمان انقلاب/1

آیا رمان متعلق به عصر جدید است؟

به جرأت و بی‌هیچ تردید می‌توان گفت: رمان نیز مانند هر قالب روایی دیگر ـ هر قدر هم که این قالب جدید باشدـ دنبالۀ طبیعی سنت دست‌کم چهار هزار سالۀ هنر داستان‌نویسی و بر آن متکی است.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری فارس- گروه کتاب و ادبیات: محمدرضا سرشار نویسنده و پژوهشگر حوزه ادبیات در مقاله‌ای بلند به بررسی ماهیت رمان انقلاب پرداخته که در چند بخش منتشر خواهد شد.

آیا رمان یک ساختار و گونۀ ادبیِ روایی است یا یک گونۀ ادبیِ کاملاً ماهوی؟

بسیاری از مقاله‌های نوشته‌شده و اظهارنظرهای صورت‌گرفته دربارۀ  ماهیت رمان، از سوی اهالی فلسفه و اندیشه، جامعه‌شناسان و در مجموع، کسانی است که از دور، دستی بر این آتش دارند و بعضاً نیز چه فارغ از دغدغه‌های زیبایی‌شناختی ـ که اصلی و ذاتیِ هنر است؛ بدون آن، اصولاً اثر هنری شکل نمی‌گیردـ ، و صرفاً مبتنی بر نگاهِ درونمایه‌ای و محتوایی است.

هم تعداد و هم حجم این مطالب، در قیاس با آثاری که صرفاً دربارۀ ساختار و شگردهای رمان‌نویسی به رشتۀ تحریر درآمده، بسیار اندک است. ضمن اینکه اکثر این مطالب، سرچشمه گرفته از همان اظهارنظر هگل دربارۀ رمان، و در امتداد همان است.

به عکس، نوشته‌ها و گفتارها دربارۀ ساختار، عناصر و شگردهای رمان‌نویسی، بسیار زیاد و متنوع است. به‌علاوه اینکه، در غرب، به خلاف آنچه در کشور ما ـ خاصه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ـ و آن هم دقیقاً با اهداف سیاسی رایج شده است، جز در میان خواص و محافل علمیِ دانشگاهی، بحث راجع به «ماهیت» رمان، تقریباً مطرح نیست. در نقدهای ادبی نیز، آنچه مورد توجه منتقدان قرار می‌گیرد، عمدتاً تفسیر مضمون و درونمایه و بررسیِ ساختار اثر مطرح است. جز در موارد معدود ـ که آن هم مربوط به اهالی فلسفه و اندیشه است ـ در نقد ادبی، کسی به این مسئله نمی‌پردازد که از نظر ماهوی، آیا اصولاً این اثر در دایرۀ رمان می‌گنجد یا نه. آنان با این کار دارند. که اثر مورد نقد یا مطالعه‌شان، آیا انتظارات زیبایی‌شناختی را که از یک رمان می‌رود، برآورده می‌کند یا خیر؟ آیا بدیع، جذاب، سرگرم‌کننده و خواندنی هست؟ آیا به لحاظ ساختاری واقعاً رمان هست؟ آیا ساختار به‌سامان و هنری‌ دارد؟ به تناسب موضوع، عناصر شش‌گانۀ داستان در آن مورد استفاده قرار گرفته است؟  و...

اگر اثر ترکیب قابل‌قبولی از این عناصر و خصایص را داشت، به آن نمره قبولی می‌دهند و دیگران را نیز به مطالعۀ آن توصیه می‌کنند. حال آنکه در کشور ما، آن هم فقط وقتی به آثار داستانی با درونمایه‌های اسلامی و ارزشی و انقلابی می‌رسند، به ناگاه همه فیلسوف (!) می‌شوند، و بلافاصله اظهارنظر همان چند فیلسوف یا اهل فلسفۀ غربی را به رخ می‌کشند و در صدد انطباق طابق‌النعل بالنعل این آثار با آن دستورالعمل کلی برمی‌آیند، و گاه حتی نخوانده، این آثار را از دایرۀ «رمان» خارج می‌کنند، و از این نظر، اصولاً آنها را غیرقابل بحث می‌دانند.

از جمله مواردی که خود از نزدیک شاهدِ آن بوده‌ام، دوـ سه جلسه‌ای بود که به صورت مقطعی ـ گمانم در سال 1386 ـ در حلقۀ ادبیات اندیشۀ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی برگزار شد. در این نشست‌ها، ابتدا از دکتر رضا داوری، سپس از دکتر محمد مددپورـ هردو از اساتید به ‌نامِ متخصص در فلسفۀ غرب و البته دارای دیدگاه‌های شخصیِ اسلامی ـ دعوت به عمل آمد تا به پرسشهای جمعی نخبه از اهالی ادبیات داستانی در همین زمینه پاسخ بگویند.

از اینکه این دو ظاهراً هیچ یک از داستان‌های نوشته‌شده توسط نسل متدین انقلابی را نخوانده بودند و چقدر کم دربارۀ اصل موضوع سخن گفتند که بگذریم، در نهایت، هر دوی ایشان نشان دادند که طابق ‌النعل بالنعل، نظر هگل و پیروان او را در این باره قبول دارند؛ و از خویش، هیچ اجتهاد، تعریض، نقد یا ردی بر آن نظریه‌ها و سخنان ندارند.

در پایانِ نخستین جلسه، نگارنده از دکتر داوری پرسید: پس این همه داستانهای کوتاه و بلندی که نسل متدینِ انقلابی، خاصه در دوران پس از انقلاب نوشته‌اند، چه هستند؟

وی، پس از مکثی گفت: «اینها حکایت‌اند!» حال آنکه اهالی ادبیات می‌دانند که «حکایت» کجا و این داستانها کجا؟!

استاد شهریار زرشناس مدعوِ سوم بود. ایشان که در گذشته مشابه نظر دو استاد پیشین را در این زمینه داشت، پس از بحثهایی که رد و بدل شد، پذیرفت که اگر چه چنان تعاریف و نظریاتی وجود دارد، اما می‌توان با دخل و تصرف‌هایی در قالب رمان معاصر غربی، رمان دینی و اسلامی ـ انقلابی نیز نوشت. که این نیز به برکت مطالعات گسترده و عمیق مشارالیه در زمینۀ  رمان­های خارجی و داخلیِ  معاصر و نقد و تفسیرهای عالمانۀ متعددی بود که بر این آثار نوشته بود. 

تعاریف مبتنی بر جنبۀ ساختاری رمان

«در اواخر قرن شانزده و اوایل قرن هفدهم، در زبان انگلیسی، واژۀ «رمان» [: Novel]  در مورد حوادث واقعی و تخیلی ـ هر دوـ به کار می‌رفت؛ و حتی گزارش­های خبری، به ندرت واقعی تلقی می‌شدند. رمان­ها و گزارش­های خبری، مشخصاً نه واقعی تلقی می‌شدند و نه تخیلی. خط و مرز مشخصی که ما در حال حاضر میان این مقوله‌ها می‌کشیم، در آن زمان، وجود نداشت.[1]»

« Novel. اصطلاح فرانسوی رمان، برای آثار متنوع و گوناگونی به کار برده می‌شود که وجه مشترک آنها منثور و داستانی و طولانی بودن آنها است. تعریف­هایی که برای رمان داده شده متنوع است؛ و هر کدام به نوعی از رمان قابل تطبیق است.»

در «فرهنگ اصطلاحات ادبی در زبان انگلیسی» آمده است: « رمان در واقع داستان منثور بلند را گویند؛ که شامل هر نوع طرح داستان (plot) مانند تراژیک، کمیک و غیره، و استفاده از تمام سبک­های نگارشی و طرقی است که با موضوعهای آنها (از هجوآمیز گرفته تا احساساتی) سر و کار دارند؛ و همچنین، نشان دادن ظرفیتی برای پوشاندن هر موضوع خیالی با تمام نظرگاهها است.

رمان از داستان مهیج عامه‌پسند، به اثر ادبی خاصی تبدیل شده است. ظرفیت آن برای جذب سبک­های دیگر ادبی، آزادی آن برای توسعه از هر جهت، و تغییرپذیری آن سبب شده، که رمان، شکل ادبی جدید و مهمی شود.

این کیفیت جامع، تعریف دقیق یا سودمند [آن] را غیرممکن می‌کند.

رمان، داستان منثور بلندی است که تقریباً بر شخصیت و حادثه متمرکز است، و همواره شامل طرح است.[2]»

در فرهنگ کوچک انگلیسی آکسفورد، در تعریف «رمان» نوشته شده است: « نثر روایی داستانی، که نسبتاً طولانی است؛ و در آن، شخصیت­ها و اعمال ـ که نمایندۀ زندگی واقعی‌اند ـ با طرحی کمابیش پیچیده، تصویر شده‌اند.[3]»

در فرهنگ وبستر، رمان «نثر روایی خلاقه‌ای که معمولاً طولانی و پیچیده است؛ و آمیزه‌ای است از تجربیات انسانی، همراه با تخیل؛ که با توالی حوادث بیان شده است؛ و در آن، گروهی از شخصیتها،  در زمینۀ مشخصی، دست دارند[4]» تعریف شده است.

«فرهنگ زبان انگلیسی و آمریکایی» رمان را این­گونه تعریف کرده است: «روایت داستانی منثور نسبتاً طولانی، که نوعاً دارای پیرنگی است؛ که با اعمال و گفتار و افکار شخصیت­ها، گسترش داده می‌شود.[5]»

نظریه‌پردازان ادبی، منتقدان و نویسندگان نیز، تعاریف خاص خود را از رمان ـ که تقریباً همگی مبتنی و مشعر بر «ساختار» رمان است ـ بیان کرده‌اند. از جملۀ این تعریف­ها، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

«روایت منثور داستانی طولانی، که شخصیت­ها و حضورشان را در سازمان‌بندی مرتبی از وقایع و صحنه‌ها، تصویر کند. اثری داستانی که کمتر از سی تا چهل هزار کلمه داشته باشد، غالباً به عنوان قصه، داستان کوتاه، داستان بلند، ناولت محسوب می‌شود؛ اما رمان، حداکثری برای طول و اندازۀ واقعی خود ندارد. هر رمان، شرح و نقلی است از زندگی. هر رمان، متضمن کشمکش، شخصیت‌ها، عمل، صحنه، پیرنگ و درونمایه است.[6]»

ادوارد مورگان فورستر معتقد است: «رمان نثری است داستانی، که طول معینی داشته باشد.» و می‌افزاید که از 50.000 کلمه، نباید کمتر باشد.

دیگر رمان‌نویس انگلیسی ­_آمل شووآلی_ نیز رمان را، «داستانی به نثر و با وسعت معین» می‌داند.[7]

ویلیام هزلیت(1778ـ 1830) منتقد و نویسندۀ انگلیسی، در تعریف رمان اظهار داشته است: «رمان داستانی است که بر اساس تقلیدی نزدیک به واقعیت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد، و به نحوی از انحاء، شالودۀ جامعه را، در خود ترسیم کند.[8]»

ادوین میور ـ نویسنده کتاب پژوهشی «ساخت رمان» می‌گوید: «رمان، نمودگار حوادثی است که در زمان رخ می‌رهد؛ نمودگاری که تابع شرایط ظهور و تکامل این رویداد است.[9]» «ساده‌ترین صورت رمان منثور، داستانی است از رویدادها و حوادث متوالی، که عموماً شگفت‌آور و اعجاب‌انگیزند.[10]»

منتقد پیشکسوت ایرانی، عبدالعلی دستغیب نیز معتقد است: «رمان اساساً روایتی نقلی است حاوی ماجرا و حادثه، که سرگذشت فرد یا افرادی را، از آغاز تولد تا پایان زندگی آنها وصف می‌کند؛ و برای اینکه به صورت قصه‌ای تخیلی درآید، باید دارای طرح داستانی باشد. یعنی ماجراهای آن، بر اصل علیت استوار شود.[11]»

نویسندۀ کتاب «شناخت هنر رمان» اظهار کرده است: «رمان نثری است روایی و در قالب نوشتار، با حجم نسبتاً زیاد؛ که خواننده را به دنیای واقعی خیالی می‌برد. و چون این دنیا را نویسنده آفریده است، تازگی دارد.[12]»

مؤلف کتاب «هنر رمان» در این باره گفته است: «اصطلاح رمان، یک معنای عام دارد و یک معنای خاص. در معنای عام، ناظر به تمام شکل­های داستانی منثور بلند است که بر تخیل و افسانه متکی است؛ قصد آن بیشتر لذت بخشیدن به خواننده است و گاه آموزش دادن به او؛ سابقه آن به یکی دو قرن پیش از میلاد مسیح می‌رسد؛ در طول عمر درازش دگرگونی­های بسیار یافته؛ و هم اکنون نیز انواع جدید آن، به فراوانی نوشته و خواننده می‌شود؛ و در معنای خاص، به شکلی از همان داستان منثور بلند گفته می‌شود که تقریباً در اوایل قرن هجدهم در اروپا پدید آمد؛ و شخصیت‌ها و رؤیاهایی را تصویر می‌کند که، اگرچه برساختۀ قوۀ تخیل‌اند، چنان واقعی می‌نمایند که گویی در زندگی واقعی، با آنان آشنا بوده‌ایم و سروکار داشته‌ایم.[13]»

در کل «اصطلاح رمان، بر نوشته‌های بسیار گوناگونی اطلاق می‌شود، که تنها وجه مشترکشان در این است که مفصل­اند  و منثور و داستانی.[14]»

در پایان این بخش از بحث اگر بخواهیم تعریف ساختاری فنی و به‌روزی از رمان ارائه کنیم که در عین‌ حال، مهم‌ترین عناصر تعریف­های صورت گرفته از آن را دربربگیرد، می‌توانیم بگوییم: رمان، روایت منثور و بالنسبه خلّاقه‌ای با طول بیش از پنجاه‌هزار کلمه و درونمایه‌های عمیق و متعدد است، که در آن با محوریت یک شخصیت اصلی، اشخاصی متعدد، درگیر در موقعیتها و رویدادهای گوناگون به نمایش درمی‌آیند. و این اثر طی یک زمان جاری معمولاً طولانی (ولو به صورت تداعی­ها) به نقطه و نتیجه مشخصی (در ارتباط با شخصیت­ها) ختم می‌شود.

آیا رمان، یک قالب کاملاً جدید و متعلق به عصر جدید است؟

به جرئت و بی‌هیچ تردید می‌توان گفت: رمان نیز مانند هر قالب روایی دیگر ـ هر قدر هم که این قالب جدید باشدـ دنبالۀ طبیعی سنت دست‌کم چهار هزار سالۀ هنر داستان‌نویسی، و بر آن متکی است.

حماسه[15]، نخستین شکل داستانی بلند بوده، که در همۀ ملل دارای تمدن کهن، پیشینه داشته است. «رمان را معمولاً «حماسه منثور» می‌گویند. زیرا اولین رمان­ها نیز، مثل حماسه‌ها، داستان­های جنگی و عشقی بوده‌اند منتها به نثر...

رمان در اصل یعنی رومیایی. یعنی داستانی که به نثر و زبان­های رومیایی نوشته شده باشد، نه به زبان لاتین.  زبان­های رومیایی، در واقع زبان­های عامیانه بود که در کشورهای مختلف تحت تسلط امپراتوری روم، از اختلاط زبان لاتین با بعضی از زبان­های محلی به وجود آمده بوده، و مردم به آن زبان­ها سخن می‌گفتند. در گذشته‌های دور نوشتن به زبان عامیانه را خلاف ادبیات می‌شمردند. و وقتی دانته چنین پیشنهادی کرد و آن را در شعر نیز به کار برد، تحقیرش کردند و گفتند که به زبان مردم کوچه و بازار شعر می‌گوید.[16]»

از همان زمان­های گذشته دور، شاهد آثار بلند داستانی‌ای مانند «ساتیریکن» اثر پترونیوس (متعلق به قرن اول میلادی) یا «الاغ طلایی»، نوشتۀ آپولیوس (در قرن دوم میلادی) هستیم که بی‌شباهت به رمان نیستند.[17] همچنان‌که مثلاً ، اثری همچون «دافنیس و گلوشه» نوشتۀ لونگوس، از نویسنده یونانی قرن سوم، وجود دارد که بیشتر اثری عاشقانه و شعرگونه است، و برخی آن را «رمان» می‌دانند.[18]

در کل، ادبیات روایی هیچ­یک از فرهنگ‌­های کهن، از داستان­های بلند، خالی نبوده است. به همین سبب نیز هست که امروزه برخی از آن داستان­های بلند قدیمی ـ و حتی متأخرـ را که دارای موضوع­هایی عاشقانه و قهرمانی هستند، «رمانس» می‌نامند. که از آن جمله می‌توان به اثر حدودا ً 650.000کلمه‌ای «سمک عیار» فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکتاب‌الارجانی اشاره کرد، که ماجراهای آن در قرن ششم هجری قمری می‌گذرد و شروع تألیفش، سال 585 هجری قمری است. یا آنچه مشخصاً با همین خصوصیات از قرن دوازده میلادی در فرانسه شکل گرفت و سپس به دیگر کشورهای اروپایی راه یافت.

رمانس نزدیکترین قالبها و گونه‌های داستانی به رمان است. به گونه‌ای که حتی امروز نیز، عده‌ای، به برخی رمانهای عاشقانه احساساتی پرماجرا، «رمانس»اطلاق می‌کنند.

از جمله رمانس­های شاخص باقی‌مانده از قرون وسطی، می‌توان به «مرگ آرتورشاه»(1485م.) نوشته مالوری و «آرکادیا» (1590م.) اثر سیدنی اشاره کرد. «این آثار، چه از نظر طول، چه شخصیت‌پردازی، چه نحوۀ روایت، به رمان بسیار نزدیک‌اند.[19]»

دربارۀ اولین رمان به ثبت‌رسیده در تاریخ اروپا، اتفاق‌نظر کاملی وجود ندارد. برخی «آمادیس دوگل» نوشتۀ گارسیا رودریگز دومونتالرو را، که در آغاز قرن شانزدهم در ساراگوسا منتشر شد، نخستین رمان می‌دانند. این اثر، یک رمان شهسواری است که قهرمان دلاور آن، برای رسیدن به معشوق و خدمت به میهن، دلاوری­های گوناگونی می‌کند؛ و سرانجام نیز به وصال محبوب می‌رسد.[20]

عدۀ بیشتری نیز «دن‌کیشوت» (1605) اثر سروانتس، نویسندۀ اسپانیایی را، «مهم‌ترین رمان اولیه» می‌دانند؛ که با تقلیدی تمسخرآمیز از رمانس، پدید آمد.

پس از آن، به تناسب زمانه، جغرافیا، فرهنگها، مشارب فکری و سایقه‌های ذوقی و ادبی مختلف، انواع متنوعی از رمان پدید آمد، که هر نوع، خوانندگان و طرفداران خاص خود را داشت و دارد. به گونه‌ای که «در زمان حاضر»، رمان هنوز شکلی عامه‌پسند و بی‌اندازه متغیر است.[21]»

سیر تحولات رمان در طول زمان

«در زمان سروانتس، رمان در پی فهم ماجرا است. با ساموئل ریچاردسون [1689-1761]رمان بررسی آنچه در درون می‌گذرد» و پرده برداشتن از زندگی مکتوم احساسات را آغاز می‌کند. با بالزاک، ریشه گرفتن انسان را در تاریخ آشکار می‌کند. با فلوبر[1780-1821]، زمینه‌هایی را می‌کاود که تا آن زمان در زندگی روزانه ناشناخته مانده بودند. با تولستوی [1828ـ 1910] به تأثیر عامل غیرعقلی در تصمیمها و رفتارهای انسانی توجه می‌کند.

[سپس]رمان درصدد درک عمیق زمان است. لحظۀ فرّار زمان حال، با جیمز جویس [1882ـ 1941][مورد مداقه قرار می­گیرد]. با توماس مان به بررسی نقش اسطوره می‌پردازد؛ اسطوره‌هایی که از دورترین ایام آمده‌اند و رهنمون مایند.[22]»

همین سیر را، با تفاوتهایی، دیگران نیز بیان کرده‌اند. از جمله:

از 1890 تا 1914 (جنگ جهانی اول) رمان شکل سنتی داشت. نویسندگان به سبک رئالیستی می‌نوشتند. با درون ذهن قهرمان، کاری نداشتند. هدف، تیپ‌سازی و انتقاد اجتماعی بود.
 1914 تا 1945: پیدایش نظریه ناخودآگاه از سوی فروید، پیدایش جویس، پروست، فاکنر. عدم ارتباط میان نویسنده و خواننده. پیچیدگی و معماگونه بودن رمان. بی‌توجهی به شالوده و حادثۀ داستان. تمایل به نزدیکی رمان به شعر. نفی روال منطقی داستان؛ و عرضۀ حوادث با هرج و مرج و بدون تسلسل. تدریجاً، نوشتن به شیوۀ جریان سیال ذهن.

جنگ و پیدایش سینما نیز، در این روال، بی‌اثر نبود.

نسل ویژه‌ای از رمان‌نویسان پدید آمد که مرکزش در اروپا بود. خانمی به نام گرترود استاین، نویسندگانی چون همینگوی و اسکات فیتز جرالد را گرد خود جمع کرد. ذهنیت اهمیت ویژه یافت. نویسندگان فاصلۀ دو جنگ، هنوز روحیۀ رمانتیک خود را حفظ کرده بودند؛ هر چند صورت آثارشان منحط بود، معنایش اخلاقی بود.

1945 به بعد: انحطاط، هم در صورت، هم در معنا.[23]»

با تأثیر از رویدادهای تاریخی و اجتماعی، کشفیات علمی و اختراعات، شرایط اقتصادی و سیاسی، تحولات فکری و فلسفی و تغییرات پدیدآمده در نحوۀ زیست انسانها، گونه‌هایی از رمان پدید آمده است؛ و این نوآوریها همچنان ادامه دارد. بنابراین، با توجه به تحولات عظیم پدیدآمده در بخشهای قابل توجهی از جهان، خاصه پس از پیروزی انقلاب عظیم اسلامی ملت ایران در سال 1978 و دومینوی تغییراتی که تحت تاثیر آن در سطح جهان پدید آمد و تأثیر خود را بر دست‌کم ادبیات داستانی قسمتهایی از آن گذاشت، چه چیز باعث می‌شود که از 1980 به این سو، به وجود شاخه‌ای جدید از رمان ذیل عنوان بازگشت  به دین و جستجوی معنویت و آرمانهای الهی در زندگی بشر قائل نشویم!؟

برخی از انواع رمان جدید، که طی حدود چهارصد سالی که از عمر آن می‌گذرد پدید آمده است عبارت‌اند از:

الف) از نظر مکتبی: رمان رمانتیک، رمان رئالیستی، رمان سوررئالیستی، رمان نو، رمان رئالیسم جادویی، رمان پست مدرن، ...

ب) از نظر مضمونی و موضوعی: رمان اجتماعی، رمان عشقی، رمان دینی (معناگرا)، رمان جنگی، رمان اعترافی، رمان پرولتاریایی، رمان پلیسی و جنایی، رمان علمی-تخیلی، رمان پیکارِسک، رمان عقاید، رمان تبلغی، رمان تربیتی، رمان تراژیک، رمان گوتیک، رمان تاریخی، رمان روانشناختی، رمان روستایی و شبانی، رمان دانشگاهی، ...

ج) از نظر ساختار و پیرنگ: رمان تمثیلی، رمان استعاره‌ای، رمان کلیددار، رمان رودخانه‌ای، رمان رشد و کمال، رمان محلی، رمان اپیزودیک، رمان در قالب نامه (مکاتبه‌ای)، رمان در قالب دفتر خاطرات (خاطراتی)، رمان حادثه، رمان ضد رمان، رمان رودخانه‌ای(رودوار)،...

اومانیسم و انسان پروبلماتیک

مهم‌ترین ویژگی رمان ـ که به عنوان اصلی‌ترین وجه تفارق آن با گونه‌های داستانی قبل از آن ذکر می‌شود؛ و از جمله عمده‌ترین دلایلی که از نظر گروهی، باعث می‌شود رمان نتواند دینی و انقلابی و مانند آن شود ـ وجه «اومانیستی» آن است.

اومانیسم را دایرمداریِ بشر، مکتب اصالت انسان، مذهب نوع‌پرستی، انسان‌محوری، انسان‌خدایی، جایگزینی انسان به جای خدا در سپهر هستی، و مانند آنها، ترجمه کرده‌اند. یعنی جهانی که خدا از آن رخت بربسته و انسان خودبنیادی که هستی را بر اساس خویش تفسیر و تعبیر می‌کند و همه چیز را در نسبت با خود می‌سنجد و ارزش‌گذاری می‌کند. تمام امور از وی سرچشمه می‌گیرد و در ارتباط با او ارزش و معنا پیدا می‌کند.

اما این من نفسانی فردی دائرمدار و محور عالم هستی کاملاً غرق در مادیات و عالم ماده، که خدا را از زندگی خود کنار زده و خود بر جای او نشسته است تا به‌زعم خویش، بر جهان فرمانروایی کند، عمر حکمرانیِ کامروایانه‌اش چندان دوام نیاورده است. او که نتوانسته به جای آنچه از زندگی خویش کنار گذارده، جایگزین مناسبی قرار دهد، پس از دوران کوتاهی سرمستی از بادۀ توهم پیروزی بر خدا، به سرعت در کار خود فروماند و زندگی خویش و دیگران را تبدیل به کلافی سردرگم و کوچه‌ای بن‌بست کرده که هیچ راه گشایش و برون‌رفتی، برای آن، متصور نیست.

بازتاب این انسان در رمان جدید، تیپی ویژه است که برخی از نظریه‌پردازان غربی، به او، نام «شخصیت پروبلماتیک» (heros problematique) داده­اند.  «عبارت قهرمان یا شخصیت پروبلماتیک که از برساخته‌های گئورک لوکاچ به شمار می‌رود، از مفاهیم اساسی اندیشۀ [لوسین] گلدمن است؛ که ترجمۀ آن به تعبیری «مسئله‌ساز» است. هیچ یک از معادلهای رایج این واژه در زبان فارسی، از قبیل مسئله‌ساز، مشکل‌آفرین، مشکوک، مردد، معمایی، پیچیده، پرسش‌برانگیز و ...» برای بیان مقصود گلدمن کافی نیست. خود او در زیرنویس صفحۀ 260 این کتاب [: جامعه‌شناسی رمان] می‌نویسد: «برای پرهیز از هر گونه بدفهمی، باید تصریح کنیم که اصطلاح «شخصیت پروبلماتیک» را نه به معنای «فرد مسئله‌ساز» بلکه به معنای شخصیتی به کار می‌بریم که زندگانی و ارزشهایش، او را در برابر مسائل حل‌نشدنی که نمی‌تواند آگاهی روشن و دقیقی از آنها به دست آورد، قرار می‌دهند...

ویژگی دیگر شخصیت پروبلماتیک آن است که قهرمان پروبلماتیک در رمان، به خلاف حماسه یا افسانه، با گسست رفع‌نشدنی میان فرد و جهان مشخص می‌شود. (و گلدمن در صفحه 179 این کتاب، در بررسی «عصر تحقیر» این اثر آندره مالرو را، از آن جهت رمان به معنای دقیق کلمه نمی‌داند که معتقد است فاقد «قهرمان پروبلماتیک» است، و وحدتِ تامِ فرد و اجتماع را بیان می‌کند.)  شخصیت پروبلماتیک، امکان‌ناپذیری ایجاد و حفظ پیوند ارگانیک میان فرد و جمع، و وحدت از دست‌رفتۀ فرد و اجتماع را نشان می‌دهد.

در جای دیگری از کتاب (ص189) پروبلماتیک را معادل «بی‌آینده» می‌داند؛ و می‌گوید: «همان گونه که پیش‌تر گفتیم، انقلابیهای شانگهای، یک جمع پروبلماتیک و بی‌آینده را تشکیل می‌دهند؛ جمعی که در عین دادن معنایی معین به زندگی هریک از اعضای خود، می‌تواند آنان را فقط به شکست و مرگ بکشاند...

ویژگیهای دیگری که گلدمن برای شخصیت پروبلماتیک برمی‌شمرد، عبارت‌اند از:

- گرایش به سوی ارزشهای مصرف، در جامعه‌ای که ارزش مبادله حاکم است. (ص31)

- قرار گرفتن در حاشیۀ جامعه. (ص31)

- پیروی از ارزشهای کیفی. (ص37)

و سرانجام (در ص12)، انسان پروبلماتیک با عبارت «منتقد و مخالف جامعه» تعریف می‌شود. در یک کلام، انسان پروبلماتیک یعنی انسان مسئله‌دار و بی‌آینده و معترض و پر مشکلی که در جهانی تباه، جویای ارزشهای کیفی و اصیل انسانی است؛ و به همین دلیل، منتقد و مخالف جامعه است، و در حاشیۀ آن جای می‌گیرد.»

به تعبیر دیگر: «رمان امروز، انسانی را نشان می‌دهد که در جستجوی نوعی جامعیت است؛ نوعی انسجام و هویت، که صورِ خیالی آن را در ضمیرش حمل می‌کند. ولی این جستجو، محکوم به شکست است. زیرا بین طرز فکر این آدم و جهان بیرون، که ارزشهای کاسبکارانه بر آن حکومت می‌کند، هیچ وجه مشترکی جود ندارد.

پژوهشهای لوکاچ نشان داده است که شخصیتهای همۀ رمانهای بزرگ، آدمهایی هستند که خواه‌ ناخواه می‌آموزند که چه ورطه‌ای بین جهان آرمانها و جهان واقعیتهای تاریخی وجود دارد.»

واقعیت این است که حتی در زمان حیات هگل و ارائه چنین تعریفی از رمان توسط او، واقعاً وضعیت رمان و وصف آن، چنین چیزی که هگل گفته است، نیست. تا اواخر قرن هجدهم که آثار داستانی بلند، برخی کاملاً رمانس و تعدادی دیگر، عملاً بین رمانس و رمان، معلق بود. در آن زمان، حتی اوضاع فرهنگی و اجتماعی غرب هم، این گونه و با این شکل فراگیر و شدت و غلظتی که هگل تعریف کرده است، بحرانی نبود. مثلاً در مکتب رمانتی‌سیسم که عملاً از حوالی ربع اول قرن نوزدهم میلادی پا گرفت، چنین انسان پروبلماتیکی که در این تعاریف آمده است وجود نداشت. میان ارزشهای موردنظر و قبول او ـ که برایشان مبارزه و تلاش می‌کرد- و - و ارزشهای مورد قبول جامعه، لزوماً چنان ورطۀ ناپیمودنی و عظیمی وجود نداشت.

داستانهای رمانتیک حتماً به شکست قهرمان آن و یأس و سرخوردگی نمی‌انجامید. عشق سودایی، اصلی‌ترین و محوری‌ترین درونمایۀ داستانهای رمانتیک بود. قهرمان داستان رمانتیک دارای طبیعتی ناسوتی بود که پاک و اخلاقی ـ به همان معنی زمینی آن ـ بود. او همچنین دارای ادراکی شهودی یا الهامی ـ از نوع شبیه به حس ششم یا منبعث از ناخودآگاه ـ بود. نهادی پرمحبت و لطیف داشت و تبهکار و پلید نبود.

در واقعیتگرایی (1880ـ 1890 و بعد) قهرمان، فردی بود با تمام نقاط قوت و ضعف بشری و البته با تأکید بیشتر بر نقاط قوت و مثبت او. او محصول اجتماع است. نویسنده به نوعی منتقد اثرات مخرب پول و پول‌پرستی بر زندگی و شخصیت انسان است. در آن، خصایص مثبت انسانی ستایش می‌شود. روحیۀ یأس و پوچگرایی در آنها تبلیغ نمی‌شود.

به عکس، این از جنگ جهانی اول به این سوست که چنین درونمایه ها و نگاههای بدبینانه و تلخی، آرام آرام در ادبیات داستانی رخ می‌نماید و تکثیر و تثبیت می‌شود. در عین حال که در همین دوران نیز، مکاتبی پرنویسنده و پرمخاطب همچون رئالیسم سوسیالیستی یا اگزیستانسیالیسم وجود داشتند که اختیار، اراده و آزادی انسان، روحیۀ کار و تلاش، ارزشهای اخلاقی همچون ایثار، آرمان­طلبی، خوش‌بینی تاریخی، مبارزه با ظلم و تبعیض و فساد، تعهد در قبال همنوعان، خود و جهان را تبلیغ می‌کردند؛ و صدها رمان با این درونمایه‌ها به ادبیات جهان افزودند. یعنی با آن تعریف پیروان هگل، چنان انسان سرخوردۀ مأیوس به پوچی رسیدۀ پروبلماتیکی نبودند. مبارزه‌شان بی‌نتیجه و بی سرانجام نبود. آرمانهایشان کاملاً غیرقابل تحقق نبود.

منابع:

[1] تری ایگلتون؛ پیشدرآمدی بر نظریۀ ادبی؛ ترجمۀ عباس مخبر؛ چاپ اول: 1368؛ ص4. این مطلب را ایگلتون به نقل از ژان هی تیه، منتقد فرانسوی گفته است.

[2] مارتین گری؛ فرهنگ اصطلاحات ادبی در زبان انگلیسی؛ ترجمۀ منصورۀ شریف‌زاده؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی؛ چاپ اول: 1382؛ ص223.

[3] میرصادقی، جمال؛ قصه، داستان کوتاه، رمان؛ آگاه؛ چاپ اول: 1360؛ ص176.

[4] میرصادقی، جمال و میمنت؛ واژه‌نامۀ داستان‌نویسی؛ کتاب مهناز؛ چاچ اول: 1377؛ ص118.

[5] قصه، داستان کوتاه، رمان؛ ص177ـ178.

[6] واژه‌نامۀ هنر داستان‌نویسی (به نقل از: فرهنگ اصطلاحات ادبی هاری‌شا)؛ ص118ـ 119.

[7] فورستر، ادوراد مورگان؛ جنبه‌های رمان؛ ترجمۀ ابراهیم یونسی؛ کتابهای جیبی؛ چاپ دوم: 1357؛ ص9.

 [8] قصه، داستان کوتاه، رمان؛ ترجمۀ ابراهیم یونسی؛ کتابهای جیبی؛ چاپ دوم: 1357؛ ص9.  

[9] ادوین میور؛ ساخت رمان؛ ترجمۀ فریدون بدره‌ای؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ چاپ اول: 1373؛ ص87.

[10] همان؛ ص8.

[11] دستغیب، عبدالعلی؛ کتاب هفته (گفتگو؛ عبدالعلی دستغیب)؛ ش6؛ 30 آبان 1378.

[12] کاترین لور؛ شناخت هنر رمان؛ ترجمۀ محمدرضا قلیج‌خانی؛ روزنه؛ چاپ اول: 1381؛ ص19.

[13] ایرانی، ناصر؛ هنر رمان؛ ص47.

[14] رمان چیست؟ (مقالۀ «مروری بر تاریخچۀ رمان»؛ نوشتۀ م.ه. ایبرامز)؛ ترجمۀ محسن سلیمانی؛ برگ؛ چاپ اول: 1366؛ ص11.

[15] حماسه (Epic): در لغت به معنی دلیری، شجاعت، اثر داستانی روایتی است با زمینه‌ای قهرمانی و رنگ قومی و ملی و سبکی فاخر، که در آن، حوادث خارق‌العاده، در گذشته‌های دور اتفاق می‌افتد. از این رو، حماسه را تاریخ خیالی ملتها نامیده‌اند. (واژه‌نامۀ هنر داستان‌نویسی، ص86.)

 [16] مجموعه مقالات سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان(مقالۀ «رمان جنگ در جهان»؛ نوشتۀ رضا سیدحسینی)، به کوشش محمد اسماعیل‌زاده؛ بنیاد مستضعفان و جانبازانانقلاب اسلامی؛ چاپ اول: 1373؛ ص262.

[17]  کوندرا، میلان؛ هنر رمان؛ ترجمه پرویز همایون‌پور؛ گفتار؛ چاپ دوم: 68؛ ص43.

[18] همان

[19] کوندرا، میلان؛ هنر رمان؛ ص42.

[20] مجموعه مقالات سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان؛ ص262.

[21] فرهنگ اصطلاحات ادبی در زبان انگلیسی؛ ص225.

[22] کوندرا، میلان؛ هنر رمان؛ ص42.

[23]  گفتگو با بهرام مقدادی؛ ماهنامۀ «ادبستان»؛ سال1؛ ش9.

نظر شما