شناسهٔ خبر: 24666524 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه کیهان | لینک خبر

تاریخ تمدن اسلامی- ۱۲

علم دینی تنها شرعیات و حدیث نیست

صاحب‌خبر -
علم دینی یعنی علوم تجربی و عقلی به علاوه اصول دین
برخی علم دینی را به شکل ظاهری آنچه در کتب مذهبی آمده، محدود می‌کنند و برخی دیگر اساسا منکر آن شده و در نهایت به مباحث شرعی یا شرعیات بسنده می‌نمایند. اما علوم اسلامی براساس آنچه در کتاب قرآن مجید آمده و براساس سیره حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه معصومین (علیهم اسلام) و برمبنای تاریخ تمدن اسلامی، بسیار فراتر از این است. دکتر مهدی گلشنی درباره گستره علوم دینی می‌گوید:
«وقتی صحبت از علم دینی می‌شود، منظور این نیست که شما تجربه را کنار بگذارید. منظور این نیست که استدلال عقلانی را کنار بگذارید. مانند علم معمولی، استدلال عقلی را می‌کنید، تجربه را انجام می‌دهید، اصل هم براین است که به دنبال کاوش تجربی و طبیعی می‌روید تا ببینید چه خبر است؟ ولی آنجایی که می‌خواهید جمع بندی کنید و تعمیم‌هایی بدهید که از دسترستان خارج است، در آنجا حواستان باشد، تعمیمی که می‌دهید خلاف اصول مسلم اسلام نباشد.
مثلا در حوزه اتمی نمی‌توانید علت را کشف کنید و نتیجه می‌گیرید که علت حاکم نیست، شانس حاکم است. خب این با اسلام سازگار نیست. اسلام با حاکم بودن شانس نمی‌سازد. خداوند تمام مخلوقات خود در طبیعت را هدف دار آفریده است. هیچ کار عبثی در طبیعت صورت نگرفته و همه چیز هدف دار است. در اینجا می‌گوییم که این نتیجه از علم در نیامده بلکه از تعمیم شما در می‌آید. کما اینکه بعدا توانستند همان قضایا را به صورت عِلّی با یک نظریه دیگر توضیح بدهند...»
4 دسته معلومات در فلسفه الهی و اسلامی علم
استاد رحیم پور ازغدی (محقق معاصر) هم گستره علم در جهان اسلام را بسیار وسیع‌تر از آنچه در غرب و سیستم آکادمیک آن معنا شده، می‌داند. ازغدی در مقایسه دو نوع تعریف غرب و اسلام از انواع و اقسام علوم، آنها را در هر یک از این مکاتب فکری ، اینگونه دسته بندی می‌کند:
«... در تعریف پوزیتیویستی/انگلیسی/غربی از علم، در فلسفه مادی از علم، در تعریف سکولار از علم، علم معمولا محدود می‌شود به علم حسی و تجربی، علوم طبیعی. اما در فلسفه الهی و اسلامی علم، ما چهار دسته معلومات داریم؛ یک دسته محسوسات هستند که با علوم تجربی بدست می‌آیند، دسته دوم معقولات هستند، که با علوم عقلی و استدلالی و برهانی بدست   می‌آیند. دسته سوم مشهودات باطنی هستند که با ریاضت و تهذیب نفس بدست می‌آیند، شهود باطنی یا عرفان و دسته چهارم که به لحاظ اهمیت از هر سه دسته دیگر مهمتر بوده و عالی‌تر است و تنها علم حقیقی ومعرفت خطا ناپذیر است یعنی توآم با عصمت، همان نبوت است که علم الهی و علم انبیایی است و اهل بیت پیامبر گرچه رسول نیستند و پیامبر اکرم خاتم انبیاء است اما اهل بیت به لحاظ علم امامت واجد نوعی معرفت الهی هستند...»
علوم اسلامی؛ چارچوبی برای پاسخ به تمام دغدغه‌های انسان
آن علمی که با تبعیت از قرآن و سیره معصومین (علیهم السلام) بدست می‌آمد و کسب می‌شد، می‌توانست همچون علوم دینی و الهی همه دغدغه‌های انسان را پاسخ بدهد. آنچه که اساسا در زمینه علوم مادی صدق نکرده و روشن شده علوم حسی و تجربی در عرصه‌های بسیاری از پدیده‌ها و رفتار آنها، درمانده و توضیحی ندارند. در اینجاست که خزانه علم غربی به انتها و ته خود می‌رسد. اما در همین ورطه، گنجینه علوم اسلامی، عمق بیشتری یافته و به علوم ریشه‌ای تری رسیده که می‌تواند پاسخ همه سؤالات و نیازهای بشری را در خود داشته باشد. دکتر مهدی گلشنی (اندیشمند معاصر) عمق علوم اسلامی را اینگونه بیان می‌کند:
«... علم دینی در مقام تجربی هیچ اصطکاکی با علم رایج ندارد. اما در مقام استنتاجات شما می‌توانید ببینید که کل طبیعت را با خدا می‌توانید بهتر تعبیر کنید یا بدون خدا؟ نکته‌ای که بعضی از دانشمندان غربی مخصوصا در این 20-30 سال اخیر متذکر شده‌اند که البته برخی علمای بزرگ ما همچون استاد شهید مطهری، حدود 50 سال پیش گفتند، این است که ما با علم رایج همه چیز را نمی‌توانیم توضیح دهیم. ما نمی‌توانیم اخلاق را با علم توضیح دهیم. اینکه فلان مسئله این طور است دلیلی بر خوب بودن عدل نیست. با علم نمی‌توانیم زیبایی را توضیح بدهیم. اصلا نمی‌توانیم توصیف کنیم. یک قطعه موسیقی را می‌شنویم، یا یک منظره زیبا را می‌بینیم، نمی‌توانیم توضیح علمی بدهیم. خودشان و علمای درجه یک فیزیکشان قبول دارند که زیبایی را نمی‌شود به زبان علم بیان کرد. می‌گویند ما باید دیدگاهمان را وسیعتر کرده و چارچوبی را انتخاب کنیم که این موضوعات را هم جای داده و توضیح بدهد.
دین می‌تواند این کار را بکند یعنی می‌تواند موضوعات یاد شده را جای داده و توضیح بدهد اما علم نمی‌تواند. دین آن موضوعات و مسائلی که علم معمول جا می‌دهد، جای می‌دهد و موضوعاتی راهم که علم معمولی جا نمی‌دهد،بازهم جای می‌دهد. یعنی یک جهان بینی می‌دهد که با این جهان بینی بتوانید پاسخ همه سؤالات را بدهید. نه فقط سؤالاتی که مربوط به میز و تخته و لیزر و این جور چیزهاست. یعنی یک چارچوب وسیعتر به شما می‌دهد که به قول آن فیزیکدان غربی بتوانید تمام دغدغه‌های انسانی را جواب بدهید...»
با این معرفی اجمالی از زبان و قلم و تحقیقات و پژوهش‌های دانشمندان برجسته تاریخ علم که آنها را می‌توان معتبرترین شخصیت‌ها در این رشته دانست، شاید تصویری اجمالی از آنچه در طی قرون وسطی توسط دانشمندان اسلامی صورت گرفت و جامعه بشری را به تحول و تکامل کشاند، ترسیم شده باشد. اگرچه فی المثل «جرج سارتن» تحقیقات و مکتوبات خویش را از قرون وسطی و قرن چهاردهم فراتر نبرده، اما واضح است که اگر او به آن حیطه نیز قدم می‌گذاشت، طوماری افزونتر از دانشمندان و حکماء و هنرمندان و فرهیختگان و فیلسوفان اسلامی را سیاهه می‌کرد. عالمانی مانند شیخ بهایی، ملاصدرا، میرفندرسکی، علامه مجلسی و...
اما از همین مجمل هم می‌توان حدیث مفصل خواند و از این مقدمه تاریخی و به روایت برخی از معتبرترین دانشمندان و مورخان معاصر، به میدان دقیق‌تر و جزیی تری گام گذارد تا با استفاده از اسناد و مکتوبات عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر، به بنیاد آنچه تمدن اسلامی بود و آنچه امروز باید دوباره بازسازی شود، پی برد.
علمی که پایه زندگی مادی و معنوی مسلمانان بود
اگرچه برخی براین باورند مسلمانان، وارث علوم پیشینیان خود شدند ولی همان‌ها معتقدند که مسلمانان نسخه دار پیشینیان نبودند. این، هم در مورد وسائل علمی صادق است و هم در مورد علومی که تا آن زمان هیچ تماسی با آنها نداشته و از خارج کسب کرده بودند. از هیچ‌یک دانشمندان نامدار، باکی نداشتند. برق نام و علم کسی چشم‌شان را نمی‌زد و مانع نمی‌شد که نتایج کسی را دوباره کنترل کنند تا احتمالا‌اشتباهش را تصحیح نمایند و روی آن، زمینه جدید بدست آورده، سیستم علمی و جدید خود را بسازند. مثال واضحی برای این روش، یعنی عدل و عدم جانبداری در قضاوت نسبت به مسائل علمی، همان است که هیچ چیزی را به عنوان حقیقت قبول نداشتند مگر اینکه خودشان، آن را در آزمایش اثبات می‌کردند. حتی نوشته‌های کسانی همچون ارسطو یا بطلمیوس را با دیده انتقادی بررسی می‌کردند. نوشته‌هایی در دست هست با این مضامین:
«...درباره آنچه تئون در موقع محاسبه خورشید و ماه گرفتگی در نظر نگرفته است یا درباره علت اختلاف جدول بطلمیوس با تجربیات و آزمایشات علمی که ثابت بن قره به خاطرش رسیده بود...»
حقیقت جویی بی‌باکانه و سرسختانه شان، آنان را بدون تردید به سوی مشاهده علمی سوق می‌داد. اگر برای دانشمند یونانی، مجموع و کل را در نظر گرفتن و کشف قانونمندی آن از تمام دیدگاهها، ضروری بود، برای مسلمانان، تک تک سؤالهای علمی ضرورت داشت که به جواب آنها بپردازند و آن هم نه با یک یا ده، بلکه با صدها آزمایش و ارائه دلیل و این اختلاف روشن بین یونانیان و مسلمانان از این جهت بود که آنچه بیشتر از اصل خود علم مربوطه برای مسلمانان اهمیت داشت، کاربرد علمی و مصرفی آن بود، اعم از وقت شناسی برای نمازگزاردن یا لحظه ظهور ماه نو برای روزه ماه رمضان و یا دانستن دقیق جهت و طریق در بیابان‌ها و کویرها که زندگی و مرگشان، می‌توانست بدان بستگی داشته باشد.
پرفسور زیگرید هونکه درباره کاربرد علمی، عملی و مصرفی علوم مختلف مانند نجوم در زندگی مسلمانان می‌نویسد:
«... علم نجوم برای مسلمانان دارای ارزش عملی و مصرفی مهمی نیز هست. زندگی اعراب بدوی و کشاورزان همیشه با الطاف و برکت آسمان بستگی داشته و به شناخت ستارگان نیز عملا نیازمند بوده است. اکنون مذهب اسلام نیز به طور اولی، برای عبادات روزانه خواهان مشاهدات دائمی تغییرات نجومی است. رسول اکرم برای انجام عبادات، دستورات دقیق داده است که قبول آن عبادات مشروط به رعایت کامل دستورات مربوط به آن عبادات است و زمان صحیح انجام عبادات دارای اهمیت زیاد است. هر موذن مسجدی باید منجم کوچک و دارای اطلاعات تجربی از علم شناسی باشد. او بایست بتواند از وسائل کار استفاده کند تا با تعیین محل خورشید، شروع و ختم عبادات پنجگانه را اعلام نماید. او می‌باید برحسب حرکت ماه، شروع و ختم ماه رمضان را که می‌باید روزه بگیرند، محاسبه کند و زمان طلوع خورشید و غروب آن را که در این فاصله، روزه گرفته می‌شود را اعلام نماید. اضافه براین باید خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی را دقیقا مشاهده کند چون نماز آیات در این حال باید خوانده شود. از همه مهمتر جهت مکه را در هر کجا که باشد، بتواند تعیین کند (جهتی که مومنین در مقابل خدا نماز می‌گذارند). بنابراین شناخت مظاهر آسمانی برای مسلمین از هر چیز اهمیتش بیشتر بود....»


نظر شما